bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۷۹۷۷۸

گفتمانِ هژمونیکِ اقتصادی و خودکشی

همه‌جا پر شده از صحبت پیرامون اقتصاد: نصیحت‌های اقتصادی، دستورالعمل‌های اقتصادی، همایش‌های‌اقتصادی، کتاب‌های اقتصادی، شعارهای اقتصادی، منابع اقتصادی، مصارف اقتصادی، دولت اقتصادی، ازدواج و طلاق اقتصادی، روابط اقتصادی، تعارفات اقتصادی، موسسات اقتصادی و... گفتمان اقتصادی.

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۶ - ۱۷ تير ۱۳۹۵
فرارو- آرمان شهرکی؛ همه‌جا پر شده از صحبت پیرامون اقتصاد: نصیحت‌های اقتصادی، دستورالعمل‌های اقتصادی، همایش‌های‌اقتصادی، کتاب‌های اقتصادی، شعارهای اقتصادی، منابع اقتصادی، مصارف اقتصادی، دولت اقتصادی، ازدواج و طلاق اقتصادی، روابط اقتصادی، تعارفات اقتصادی، موسسات اقتصادی و... گفتمان اقتصادی.

یک تعریف جامع و مانع از اقتصاد می‌تواند عبارت باشد از صرفه‌جویی یا علم مطالعه‌ی رفتار انسان صرفه‌جو. انسانِ محاسبه‌گری که منابع محدود و کمیاب خویش را به مصارف نامحدودش اختصاص می‌دهد. پس می‌بینیم که علی‌القاعده، اقتصاد:

1) نیازهای فرد را از سویی و احتیاجش را از دگرسو در ذهن تداعی می‌کند. یعنی اینکه من هم‌زمان نیازهایی دارم و نیز حاجت به رفع آن دارم. (اقتصاد خُرد)

2) نه‌تنها نیاز آدمی را یادش می‌آورد که هم‌زمان برآن مهار نیز می‌زند گویا آن‌چنانکه فروید در کتاب معروفش "تمدن و ناخرسندیهای آن" می‌گوید تمدن زاییده‌ی اقتصاد امیال یا امیال اقتصادی است.

3) انسانِ مقتصد انسانِ بیشینه‌خواه است یعنی نامیراییِ روانی نیاز در ذهن فرد و حرصش برای خواستنِ بیشتر که می‌تواند تبعات روانی وخیمی برای فرد به‌‌همراه داشته باشد. (اقتصاد خُرد)

4) بیشتر با جهان مادی و محسوسات سروکار دارد. حتی در آن مکاتبی که جهان سخت و صُلب اقتصاد را به جهان ذهنی‌تر ترجیحات و نیازهای آدمی با وسواس بیشتری وصل می‌کنند؛ جهان اقتصاد جهانی خشن و زُمُخت است. گونه‌ای تداعی مدام اقتصاد با کالا صورت می‌پذیرد که همه‌چیز را به کالا و مواد فرومی‌کاهد حتی احساس و عاطفه را. زمین اقتصاد، برهوت احساس و عاطفه است حتی آن‌زمان که صدقه می‌دهیم ایجاد فاصله با پول و مادّیات است که درونمان حسی از رضا و خوشنودی ایجاد می‌کند. (اقتصاد خُرد)

5) با محاسبه همراه است با ریاضیات. چند‌درصد از ما در ریاضیات خبره‌ایم؟ ریاضیات حوصله‌بر و کلافه‌کننده است مگر برای نوابغ این علم یا حوزه از اندیشه. در بسیاری از دستگاه‌ها و معادلات اقتصادسنجی، احساس و عاطفه و محبت و مسایلی از این دست را جزء "سایر شرایط" دانسته و از محاسبات خارج می‌کنند(اقتصاد خُرد).

6) همبسته‌ فنّ‌آوری است. گمان نکنم حوزه‌ی سخت‌تر از فنّ‌آوری کشف یا اختراع شده باشد. تکنولوژی هم رفاه می‌آورد هم ذاتا مخرب و ویرانگر است و از درون بر آدمی اِعمال زور آتوریته یا قدرت می‌کند. (اقتصاد خُرد)

7) اقتصاد یعنی پول. پول یعنی قدرت قدرت‌مند بودن یعنی اینکه ضعیفی هم هست این ناامید کننده و یاس‌آور است. (اقتصاد خُرد)

8) در بسیاری از مکاتب اقتصادی همه‌چیز در حالتی از سکون و تعادل است یا باید این‌طور باشد. سکون رکود می‌آورد رکود رخوت. (اقتصاد خُرد)

9) دو مفهوم مهم در خود نهفته دارد آبستنِ آنهاست و هر زایمان اقتصادی برون‌ریزیِ یکی از این‌دو.  تولید و توزیع. نظام‌های اقتصادی بیمار، پای چوبینی در یک یا هردوی این مفاهیم دارند. آنجا که تولید بلنگد یعنی در یک اقتصاد راکد، تولید‌گر به خاک سیاه می‌نشیند و در اقتصادی با نظام توزیع نامناسب اختلاف طبقاتی به‌بار می‌آید که غایتش خصومت و رودرروییِ گروههای انسانی‌است ظالم و مظلوم. (اقتصاد کلان)

10) حرف اقتصاددان مانند حرف پزشک پیچیده است چه‌بسا پیچیده‌تر پس زمانی‌که در برابر عالِم علم اقتصادیم (که کم‌یاب هم هستند) دست‌وپایمان بسته است گویی روی تخت جراحی هستیم در اتاق عمل. در فضا و سپهری که همه از اقتصاد می‌گویند احساس ناتوانی و فلاکت همه‌گیر می‌شود. (اقتصاد کلان)

11)  اگر با احتیاجِ مدام همآغوش باشد پس با انگیزه و حرکت یا انگیزه برای حرکت نیز نسبتی دارد. نیرو و توانی برای به‌پیش‌رفتن تا سرحدّ اطفای نیاز که هیچ‌وقت هم ارضاء نمی‌شود. این فرایند به حالتی می‌انجامد که شتاب اجتماعی {social acceleration} است. حالتی که مدام و یک‌نفس تاخت می‌کنی اما به هیچ جا نمی‌رسی تنها برای گریز از درجازدن. این نهایت تهی شدنِ ذات انسانیِ آدمی است و علت درماندگیِ انسان مدرن.(اقتصاد کلان)

12) با جنگ خویشاوندی دارد. جنگ برسر نفت. جنگ برای فتوحات تازه برای استعمار. مردمانی که دسترنج‌شان "پول‌شان" را صرف خرید خودرو کرده‌اند به‌دلیل نداشتن سوخت به مردمانی دیگر لمیده بر دریای نفت حمله می‌کنند و مردمانی ثالث و صلح‌طلب اما در آتش انتقام سوخته به آنها که خودرو دارند حمله ‌میکنند و همینطور همچون مسلسل.  اقتصاد همه‌جا هست حتی درجنگ‌های به‌ظاهر کوچک همچون نزاعِ میان یک موتور‌سوار و زنی جوان در تقلای بازپس‌گیری کیفش. (اقتصاد خُرد و کلان)

بانظر به موارد فوق،گفتمان اقتصادی فی‌نفسه، نیازمندی، بی‌نوایی، فلاکت، اضطراب، یاس و نومیدی، رخوت، روزمرّگی و مخاصمه به‌بار می‌آورد شرایطی که معنای زندگی را در نظر آدمی مغشوش و مسیرش را برای ارتکاب به خودکشی هموار می‌سازد. چرا روسپی‌گری در بسیاری از فرهنگ‌ها مذموم است و چندش‌آور؟

آن‌جا که از نزدیکترین و ذی‌قیمت‌ترین چیز برای خودت، بدنت، می‌گذری برای ارتزاق برای اقتصاد یعنی شرایط مهوعی که بدن چون منبعی در چرخه‌ی اقتصاد نقش بازی می‌کند اما چنین وضعیت نابهنجاری درکش و پذیرشش سهل‌تر است از وضعیتی که کارگریِ بی‌سواد بی‌خبر از چم‌وخم‌های قانون کار، بی‌بیمه بر اوج اسکلت فلزیِ ساختمانی در‌حال کار آهن به‌هم‌دیگر جوش می‌دهد. اولی بدنش را ‌به‌تدریج می‌فرساید و دومی در کسری از زمان با پرت شدن از داربست می‌میرد هردو اما فدای اقتصاد می‌شوند گفتمان اقتصادیِ حیّ‌وحاضر. غول بی‌رحمی که زیاد حرف ‌می‌زند اما چنان عمل کرده که ترس افتادن از داربستی چندصدمتری در قیاس با ترس دست‌زدن به قانون کار یا قراردادی کاری و مغشوش در چشم و ذهن کارگری بی‌نوا هیچ است.

در این میان اما گفتمان اقتصادی در ایران از هژمونیک‌ترین و خطرناک‌ترین‌ها در دنیاست. که بسیاری از رسومات و وجوه فرهنگی ما را دستخوش انحراف یا دچار استحاله ساخته و ملتی ساخته تک‌بُعدی با پتانسیل بالایی برای خودکشی که نوعی خلاصیِ یک‌بار برای همیشه از شرِّ اقتصاد است. ازدواج و طلاق ایرانیان با مقولات و مفاهیم و کنش‌های اقتصادی عجین شده.

زبان کوچه‌وبازارمان پرشده از واژه‌های اقتصادی: زنی به شوهرش می‌گوید که چرا "خرجی" نمیدهی. کسی به کسی می‌گوید که اگر اینقدر که "خرج" فلان کردی خرج بهمان می‌کردی بهتر بود. کس‌وکار کسی بمیرد باید برای اثبات مِهرش به متوفی "خرج"کند جهت سورچرانیِ مدعوینِ مجلس ختم. می‌گویند فلانی گرگ "بازار" است یعنی انسان خوبی است. "بازاری" است ...اوضاع فلانی "سکه" است. پدر دانشگاهامان درآمده آنقدر که معجون کارآفرینی به حلقومش ریخته‌ایم. و کارآفرین یعنی اینکه دانشجو هنوز به ترم دوم نرسیده فکر فعالیت اقتصادی باشد آن‌وقت استاد کلاس درس جامعه‌شناسی هنوز برای تبیین خودکشی از سنخ‌شناسیِ قدیمی امیل دورکهیم بهره می‌جوید.

پایان‌نامه‌ها خرید و فروش می‌شوند. شرکتِ نوشتن مقاله درآمده. استادها برای پول تا می‌توانند دانشجوی دکترا می‌گیرند برای راهنمایی، نوبت به راهنمایی که می‌رسد خسته‌اند. غول گفتمان اقتصادی یک‌تنه به مصاف هنر و ادبیات رفته نمایشگاه کتاب را آب ببرد جماعت زیادی را خواب می‌برد. موسیقی آنچنان به کنجی خزیده به حاشیه رفته که صدایش درنمی‌آید اقتصاد هرچه از هنر و مقولات هنری بوده یکجا بلعیده. تنها چیزی که می‌تواند میان زندگی و مرگ حائل باشد...هنر، در معنای موسع‌اش.

خود‌کشی در ایران از حدّ و حدود دسترسی و تبیین‌های روان‌شناسان و جامعه‌شناسان هم گذشته خود را به مرزهای فلسفه رسانده. فلسفه نخستین‌ شکافی است که بر حصار حقیقت می‌افتد برای آن‌که اقدام به خودکشی می‌کند حقیقت و راستینیِ زندگی. فلسفه آنجاست که تدارک پاسخ سخت مشکل می‌نماید.

چرا دانش آموزی کم‌سن‌وسال که میلادش شکفتن گُلی را می‌مانست با خود چنین کرد؟ درآن زمان به‌چه می‌اندیشید؟ اگر خودکشی را تجربه نکنیم پاسخ به این پرسش‌ها را هیچ‌گاه نخواهیم دانست اما آن‌هنگام دیگر نیستیم که بدانیم و این معمایی است که که‌گارد فیلسوف دانمارکی می‌گوید. معضل فلسفی دیگر (فلسفه به معنای پرواز بر فراز ابرهای ندانستن) وضعیت بغرنجِجبر و اختیاری است که تکلیف‌اش هنوز در کتب مقدس نیز لاینحل است. آیا خودکشی در اعماق حسّ‌وحال‌های‌اش اقدامی است ارادی؟ فی‌المثل آنچنانکه دیوید هیوم باور دارد شما حتی یک اُنس از خونتان را نخواهید گذاشت که بریزد اگر اراده‌ای در پسش نباشد؛ چنین است؟

سیمون‌دوبواردر کتاب اخلاقیّات ناهم‌‌خوانی {The Ethics of Ambiguity} می‌نویسد که آزادی همواره خود‌را حفظ می‌کند؛ مرگِ آزادانه برگزیده‌شده مهر‌تاییدِ دگربار آزادی است بر‌خویش. یا هملت که حتی بدنی رنجور را در کناری افکندنِ تیروکمانِ شنیع اقبال مختار می‌داند.

اما اگر بمیریم که دیگر آزاد نیستیم آزادی‌ای که بُرده‌ایم هیچ است و خودکشیِ ما اقدامی بوده برآمده از انسانی که فردیّتش به کمترین حدود رسیده. این نوشتار در سمت این قرائت فلسفیِ دوم از خودکشی است. انسانی که نمی‌خواسته از سوی گفتمان اقتصادی صدمه ببیند خود را کشته است گفتمانی که حتی گونه‌ای روان‌درمانی را از انسانی به‌ بن‌بست رسیده دریغ می‌کند چراکه روان‌درمانی "گران" است بخصوص اگر بیمه‌‌تان لنگ بزند. فلاسفه‌ی امروز ایران باید خودکشی‌های روبه‌فزونی را سوژه‌ی تفکر خویش کنند. محافلی همچون انجمن حکمت و فلسفه‌ی ایران بایستی واکنشی فلسفی به این آسیب نشان دهند تا ثابت کنند که فلسفه تنها در برج‌عاج و برای دل‌خوشیِ معدودی روشن‌فکر گریزگرا نیست.

گفتمان بی‌رحم اقتصاد باید در کشتارگاه فلسفه سلّاخی شود. دَم‌ودستگاهی که هرچه بیشتر فریاد می‌کشد و حرف می‌زندکمتر عمل می‌کند و رهاوردهای مثبت اقتصادی که باید خود را در تامین معیشت نشان دهند کمتر به چشم می‌آیند.

گفتمان سلطه‌جویانه‌ی اقتصاد در بهترین وضعیت شمشیر دودَم است و در بدترین حالت چوب دوسر نجس. تنها که شکست عشقی و بیماری روحی و روانی و خودکشی از سر چشم‌وهم‌چشمی نیست شاید که در میان خودکشی‌های متعدد سالی که گذشت بودند کسانی که خود را در برابر غول گفتمان اقتصادیِ همه‌جا‌حاضر باختند... به اختلاف طبقاتی...به کالایی شدن روابط و کلاس درس و علم... به پول توجیبیِ هم‌کلاسیشان و جیب خالی خود... به رشته‌ی پول‌سازی که قبول نشدند... به صحبتِ مدام از چِک و پول و خرید ماشین و مسکن... به وامی که قسطش عقب‌مانده به...

شاید که خودکشی‌های پارسال "به صرفه‌ترینِ" مرگ‌ها بود شاید که مردگانِ آن‌سال عاشق‌ترینِ زندگان بودند.