علي شكوريراد، دبيركل حزب اتحاد ملت ايران اسلامي و يكي از موثرترين فعالين سياسي اصلاحطلب است. او در اظهاراتش صراحت دارد و چندان محافظهكارانه صحبت نميكند. به همين دليل هم در عين اينكه ميگويد روحاني تنها و بهترين گزينه انتخابات ٩٦ است اما اين را هم ميگويد كه در طول سه سال و چند ماهي كه از دولت روحاني گذشته حتي يك بار هم نشست مشترك با او نداشتهاند.
روزنامه اعتماد در مقدمه مصاحبه خود با وی آورده است: دبيركل حزب اتحاد ملت ايران اسلامي درباره حزب متبوعش هم معتقد است درهاي حزب به روي هركس كه اراده كرد باز نيست و آنها خودي و غيرخودي دارند كسي هم نميتواند حق عضويت در اتحاد را براي خودش متصور باشد. شكوريراد درباره «مشاركت» هم حرف دارد. در عين حال كه اتحاد را بدل و بديل مشاركت نميداند اما ميگويد پرونده مشاركت مختومه شده و تشكيلاتي به نام جبهه مشاركت ديگر وجود خارجي ندارد.
شكوريراد در آسيبشناسي رفتار جبهه مشاركت هم ميگويد: اي كاش برخي را نسبت به فعاليتهايمان نگران نميكرديم. اين قيد اي كاش در كنار جمله بعدي او معنا مييابد كه ميگويد: «ما به سمپاشي آنها توجه نكرديم و درصدد از بين بردن اثراتش نبوديم. بعد كه اثراتش را ديديم ديگر دير شده بود كه بتوانيم آن را از بين ببريم.» آنها پختهتر از قبل شدهاند و حالا در فضاي سياسي كشور ميخواهند اين پختگي را نمايش دهند. به ويژه از ٩٢ به اين سو نشانههاي متعددي ميتوان براي پختگي سياسي اصلاحطلبان برشمرد.
این مصاحبه که توسط محمد حسین مهرزاد انجام شده است در ادامه میآید:
يك مساله كه خيلي ابزار تخريب اتحاد بود و شايد از اعطاي مجوز به اين حزب جلوگيري ميكرد يا فرآيند آن را به تعويق ميانداخت، اين بود كه جريان مقابل ميگفتنداتحاد بدل مشاركت است. شكل ظاهري داستان اين بود كه خيلي از چهرههاي موثر مشاركت در حزب اتحاد نيز نقشآفرين هستند و شايد به نوعي تصميمگيرنده نيز باشند. اين مساله شايد به نوعي به هويت مستقل و منفك حزب اتحاد لطمه ميزند. چقدر تلاش كرديد اين اتفاق نيفتد يا اصلا آيا آن را قبول داريد؟ آيا داستان اين بود كه نميگذاشتند مشاركت را فعال كنيد و مشاركتيها تصميم گرفتند با حزب جديدي بيايند؟
ما نه ميتوانيم پيشينه خودمان را انكار كنيم و نه از آن برائت بجوييم بلكه بسياري از افرادي كه سابقا در حزب مشاركت فعال بودند به پيشينه سياسي خود افتخار ميكنند. چيزي نيست كه كسي بخواهد آن را انكار كند. بالاخره حزب مشاركت در عرصه اصلاحطلبي يك نام نيك از خود به جاي گذاشته است. من هم مشخص است كه سابقا عضو موسس مشاركت بودم. عضو شوراي مركزي و مدتي هم معاون دبيركل بودم. اين را همه ميدانند و چيزي نيست كه پنهان باشد.
بعد از اعلام انحلال مشاركت افرادي كه در مشاركت فعاليت داشتند در كارها و مجموعههاي ديگر پخش شدند. چند مجموعه شكل گرفت كه اعضاي مشاركت در آنها پخش شدند و فعاليت سياسي جديدشان را آغاز كردند. بخشي از اعضاي مشاركت هم بعد از اعلام موجوديت حزب اتحاد به آن پيوستند. ولي از ابتدا حرف ما اين بود كه حزب اتحاد يك حزب جديد و مستقل است و آن را به همين شكل معرفي كنيم و نگذاريم كه سايه جبهه مشاركت روي سر حزب اتحاد بيفتد و بگذاريم حزب اتحاد استقلال هويتي خود را داشته باشد.
به همين دليل افراد جديد و موثري را در شوراي مركزي و دفتر سياسي حزب اتحاد ميبينيد كه پيشينه عضويت در حزب مشاركت نداشتهاند. اعلام و تاكيد كرديم كه حزب اتحاد ادامه هيچ حزبي نيست. با اين حال حتما از تجربيات پيشين استفاده ميشود و ما نميتوانيم اين تجربيات را ناديده بگيريم. به همين دليل رويكرد حزب اتحاد را بر اساس تجربههاي پيشين بر تعامل قرار داديم. فكر كرديم كه حزب اتحاد زماني موفقتر خواهد بود كه تعامل گستردهتري هم با حاكميت و هم با ساير نيروهاي سياسي درون جامعه و درون مجموعه اصلاحطلبان داشته باشد.
بنا بر اين بوده كه تبديل به حزبي مثل بقيه احزاب نشويم كه فقط شماره احزاب را در مجموعه اصلاحات افزايش دهيم بلكه كمك كنيم كه اين مجموعه بيشتر اتحاد و انسجام داشته باشند. خوشبختانه ظرف يك سال و ٤ ماهي كه تقريبا از كنگره اول ميگذرد حزب اتحاد چنين رويكردي را به خوبي توانسته دنبال كند و نتيجه خوبي از آن ديده است.
شما در نتيجه استفاده از تجربيات حزب مشاركت به تعامل گستردهتر با حاكميت و نهادهاي حاكميتي رسيديد. آيا رويكرد مشاركت در نحوه تعامل و حتي مواجهه با نهادهاي قدرت در ايران اشتباه بود؟ چه چيزي شما را به اين نتيجه رساند كه بايد تعامل بيشتري داشته باشيد؟ قاعدتا يك احساس نياز وجود دارد. اين احساس نياز از چه چيزي نشات گرفته است؟
آنچه بخواهم بگوييم كاش نميبود اين است كه جبهه مشاركت به گونهاي فعاليت كرد كه برخي از فعاليتش نگران شدند. من نميگويم مواضع و فعاليتهايش اشتباه بود. ليكن توجه نكرد كه ممكن است فعاليتهايش برخي را نگران كند. برخي را در سطوح بالاي حاكميت نگران كرد. عمده آن به اين خاطر است كه در جهت توضيح برخي مسائل كوتاهي شد و مخالفين ما اجازه پيدا كردند عليه آن خيلي سمپاشي كنند.
ما به سمپاشي آنها توجه نكرديم و درصدد از بين بردن اثراتش نبوديم. بعد كه اثراتش را ديديم ديگر دير شده بود كه بتوانيم آن را از بين ببريم. در مجموعه اصلاحطلبان نيز توانمنديهاييهايي كه جبهه مشاركت از خود نشان ميداد موجب ميشد برخي كه خود را رقيب جبهه مشاركت در درون جبهه اصلاحات ميديدند نيز نگران شدند و فكر كردند كه در آينده ممكن است فضا براي آنها تنگ شود. دشمن طاووس آمد پر او - اي بسا...
يا حتي مشاركت را متهم به انحصارطلبي كنند؟
بله. اتهاماتي وارد ميكردند. ويژگي ممتاز مشاركت اين بود كه خود را در امتداد آقاي خاتمي تعريف ميكرد. برنامهاش تقويت جايگاه و محوريت آقاي خاتمي بود. اين رويكرد موجب ميشد برخي فكر كنند از جانب آقاي خاتمي هم همين نگاه وجود دارد و اين برايشان كمي ثقيل بود. در حالي كه آقاي خاتمي چنين نگاهي نداشت و براي همه فرصت ايجاد ميكرد و خود را متعلق به مجموعه اصلاحطلبان ميدانست و نه فقط مشاركت و رابطه خاصي با جبهه مشاركت برقرار نميكرد. ولي خب اين تلقي در برخي اصلاحطلبان ايجاد شده بود كه جبهه مشاركت ميخواهد آقاي خاتمي را به خود اختصاص دهد يا شايد آقاي خاتمي جبهه مشاركت را خيلي نزديكتر به خود قرار ميدهد. نبايد ميگذاشتيم اين تلقيها ايجاد شود.
بندي در اساسنامه حزب اتحاد شما وجود دارد كه عضويت همزمان در يك حزب ديگر كنار اتحاد را به رسميت ميشناسيد و ميپذيريد. اين امر چقدر ناشي از اين است كه شما همچنان خودتان را عضو مشاركت ميدانيد؟
تا آنجايي كه من اطلاع دارم بحث مشاركت ديگر خاتمه يافته است. يعني اگر چه ممكن است برخي افراد عرق مشاركت داشته باشند و دوست داشته باشند همچنان مشاركتي شناخته شوند اما تشكيلات مشاركت ديگر وجود خارجي ندارد. به همين دليل يك تشكيلاتي نيست كه در عرض حزب اتحاد قرار گيرد و به اين صورت خواسته باشيم فرصتي براي عضويت همزمان در دو تشكيلات ايجاد كنيم.
اين رويكردي كه اعضاي حزب اتحاد ميتوانند عضو احزاب ديگر باشند، به خاطر اين است كه فكر ميكنيم در شرايط حاضر جبههاي كار كردن امكان پذيرتر از حزبي كار كردن است. ما نميخواهيم حزبي كار كردنمان فرآيند كار جبههاي را تضعيف كند. چرا كه معتقديم همچنان در شرايط سياسي امروز جامعه، ما نا گزير هستيم جبههاي كار كنيم و اين نوع كار امكان پذيرتر، موثرتر و پايدارتر است به همين دليل امور فراگير در شوراي عالي سياستگذاري ادغام شدهايم.
دستور العمل ما در انتخابات پيشين مجلس هم همين بود و ما كاملا متعهد و مقيد به تصميمات شوراي عالي سياستگذاري بوديم. امروز هم همين ماموريت را براي خود قايليم. اينكه ما كسي باشيم كه چسب اين جبهه باشدنه كسي كه موجب تشتت و تفرقه باشد.
در كنگره اول حزب بر سر قيد مسلمان بودن اعضا بحث شد و موافقين و مخالفيني صحبت كردند. مهمترين نقدي كه در بخشي از فضاي عمومي به اين قيد وارد بود اين بود كه شما به عنوان يك حزب اصلاحطلب كه دغدغه دموكراسي، برابري خواهي و تساوي حقوق شهروندي داريد، چرا وقتي يك نفر ميخواهد عضو حزبتان شود همان اول بسمالله او را تفتيش عقايد ميكنيد؟مي گوييد اين حزب مال مسلمانان است و لاغير. غير مسلمان موحد كه در اين كشور طبق قانون اساسي حقوقش محترم شمرده ميشود، اجازه عضويت در حزب شما را ندارد. علت آن چيست؟
ما در خلأ فعاليت نميكنيم. ما روي زمين و بر بستر واقعيتها داريم كار ميكنيم. در بستر واقعيتها حساسيتهايي وجود دارد كه به آنها بايد توجه كنيم. ما از ابتدا نام حزبمان را اتحاد ملت ايران اسلامي گذاشتهايم. اين اسلامي كه در انتهاي اسم است ميتوانست نباشد. ولي لازمه فعاليت مقداري آزادتر اين است كه ما اين را تصريح كنيم كه كساني بيهوده مانع ايجاد نكنند.
اگر شرايط كاملا قانوني در جامعه وجود داشته باشد و هيچ چيزي فراتر از قانون وجود نداشته باشد شايد راحتتر بتوانيم در اين زمينهها صحبت كنيم اما ميدانيم فراتر از قانون، فرهنگ و بسترهاي اجتماعي وجود دارد كه بعضا بيش از قانون تاثيرگذار هستند. تصريح به اينكه اعضاي حزب بايد مسلمان باشند به همين سبب است و ميخواهيم بگوييم از هويت ديني جدا نيستيم. اگر اين را قرار نميداديم، خيلي بعيد بود كه يك مسيحي يا زرتشتي يا يك يهودي كه جز اديان به رسميت شناخته شده است، تقاضاي عضويت در حزب ما را بدهد. خيلي احتمالش زياد نبود. بنابراين، گذاشتن اين قيد عملا مانعي براي كسي نيست.
اتفاقا با اين قيد نگذاشتنش هم مانعي نبود. كسي نميآمد.
با اين كار شايبهها را از بين برديم.
اساسا در جامعه ما حقوق شهروندي هيچ ربطي به دين افراد ندارد. ما براي حاكميت تصميم نميگيريم. ما يك حزب هستيم. يك حزب ميتواند براي خود قيد بگذارد و اين با دموكراسي ناسازگار نيست. ما ميتوانيم بگوييم كه يك مجموعه مسلمان هستيم كه ميخواهيم فعاليت كنيم و اين حقي را از هيچ كسي ضايع نميكند. اين تصور غلط است كه برخي فكر ميكنند ما هم بايد مانند حاكميت باشيم.
حاكميت نبايد شهروندان خودي و غيرخودي كند اما هر حزبي ميتواند خودي و غيرخودي داشته باشد. كساني كه عضو حزب هستند خودي هستند و كساني كه عضو نيستند، غيرخودي. چه مسلمان باشند و چه نباشند.
چه اصلاحطلب باشند و چه نباشند؟
بله.
يعني شما اصلاحطلب غيرخودي هم داريد؟
بله. ممكن است اصلاحطلباني باشند كه اگر درخواست عضويت در حزب ما را بدهند شايد نپذيريم. اينطور نيست كه در حزب به روي همگان باز باشد. حزب بر اساس مرامنامهاش عضو ميگيرد. نه فقط مرامنامه بلكه بر اساس شناخت عضو ميگيرد. اين هيچ ايرادي به حزب وارد نميكند. حزب اساسا هويتش را از دو جا ميگيرد. يكي از مرامنامه و ديگري هيات موسس.
هيات موسس وقتي متفاوت باشند ممكن است حتي خروجي يك مرامنامه واحد متفاوت باشد. هيات موسس است كه تصميم ميگيرد چه كساني را به عنوان عضو حزب بپذيرد و اگر حزب كسي را به عنوان عضو نپذيرد او حق گله و شكايت ندارد. براي كسي حقي وجود ندارد كه هرگاه خواست حتما عضو حزب بشود. حزب است كه حق دارد افراد را به عنوان عضو بپذيرد يا نپذيرد.
وقتي يك حزب فعاليت سياسي ميكند هيچ امر مذمومي نيست كه براي به دست آوردن سهمي از كيك قدرت تلاش كند. اين يك امر پذيرفته شده است. يكي از دلايل وجودي حزب تلاش مشروع براي كسب قدرت در ساختار سياسي است. وقتي رفتار جبههاي ميشود، ممكن است موجب بروز دلسردي ميان بدنه حزب شود. اينكه ما داريم در حزب تلاش ميكنيم كه سهمي از قدرت به انديشه ما و مجموعه ما برسد وقتي قرار است جاي ديگري تصميم گرفته شود و سهم ما در جاي ديگر با چند راي از مجموعه شوراي عالي سياستگذاري تعيين شود اساسا چه دليلي دارد كه حزب بزنيم؟ اعضاي هيات رييسه كه مقبول همه هستند ميرفتند و دور آقاي خاتمي مينشستند و تصميم ميگرفتند.
به لحاظ تئوريك حرف شما درست است. ولي در عمل آنچه ما را به اين رسانده كه فعاليت جبههاي كنيم واقعيتهاي جامعه است. اولا در جامعه ما كلا ابهاماتي در مورد فعاليت حزبي وجود دارد و آن اينكه ما نظامي مبتني بر ولايت فقيه هستيم. اين در قانون اساسي آمده و براي ولايت فقيه شووني قايل شده است. از جمله اينكه سياستهاي كلي نظام را از اختيارات ولايت فقيه قرار داده است. در حالي كه در ساير كشورها كه براي احزاب سقفي جز قانون اساسي وجود ندارد، ما در عمل با سقف مواجه ميشويم.اين سقف فعاليت حزب را تعريف ميكند.
بنابراين ما نميتوانيم مثل بقيه احزاب دنيا باشيم. ثانيا چون عملا سازماندهي و فعاليت تشكيلاتي هنوز از طرف نظام خيلي پذيرفته شده نيست، مجبور هستيم كمي سيال باشيم تا آسيبپذيري را كم كنيم. اين سيال بودن را در شرايط جبههاي بهتر ميتوانيم داشته باشيم. بنابراين، همان واقعيتهايي كه ما را وادار ميكند بپذيريم الان شرايط براي رفتار جبههاي فراهمتر است ما را متقاعد ميكند كه حزب به تنهايي نميتواند تصميمگيرنده باشد.
كاري كه ميتوانيم بكنيم اين است كه كمك كنيم جبهه منسجمتر باشد و چارچوبهاي روشنتر و شفافتري داشته باشد و معيارهاي اصلاحطلبي در آن بيشتر ساري و جاري باشد. اگر يك شرايط كاملا آزاد داشتيم ممكن بود همين مجموعهاي كه در حزب اتحاد جمع شدند هم با هم جمع نميشدند. در حزب اتحاد ديدگاههايمان كاملا منطبق بر هم نيست. آنچه ما را گرد هم آورده تهديدهاي بيروني است. برخي تهديدهاي بيروني وجود دارد كه موجب شده ما همگرا شويم.
اگر آن تهديدهاي بيروني نباشد، اين همگرايي كاهش پيدا ميكند. در چنان شرايطي ديگر نهتنها فعاليت جبههاي منتفي ميشود بلكه ممكن است احزاب موجود نيز قالبهاي فعلي خود را از دست بدهند و قالبهاي جديدي به دست بياورند. در انتخابات قبل هم فشارها و تهديدهاي بيروني عامل اصلي اتحاد و انسجام اصلاحطلبان بود و چون آنها فشارها را زياد كردند، ما به انسجام بيشتري رسيديم.
به كنگره اتحاد بازگرديم. چه زماني تصميم گرفتيد براي دبيركلي نامزد شويد؟
تا دو سه روز مانده به زمان كنگره خيلي مطرح نبود كه من جلو بيايم. دوستاني كه موسس حزب بودند و داشتند كنگره را برگزار ميكردند چند روز قبل از كنگره به من گفتند كه آماده باشم كه اگر لازم شد، براي دبيركلي پا پيش بگذارم. با وجود اينكه با برنامههاي من سازگار نبود زماني كه احساس كردم جمعبندي دوستاني كه حزب را پايهگذاري كردهاند اين است كه من وارد صحنه شوم از اين قضيه استنكاف نكردم، در حالي كه برنامههاي شخصي من به خصوص در كار تخصصيام با اين موضوع اصلا سازگار نبود. وقتي احساس كردم لازم است اين مسووليت را پذيرفتم.
شفاف سوال ميكنم و تقاضا دارم شفاف پاسخ دهيد. قبل از برگزاري كنگره تقريبا مشخص بود كه شما دبيركل ميشويد. شايد بخشي از آن مربوط به هواشناسي فعالين سياسي بود و در حالت بدبينانه اينكه قبل از كنگره برخي متنفذين توافق كرده بودند كه آقاي شكوري راد دبيركل بشود. اين فرآيند را توضيح دهيد.
طبيعي است كه حزبي كه در ابتداي كار است تحت هژموني موسسينش باشد ولو اينكه در همان ابتداي كار و كنگره اول تعداد زيادي در آن حزب عضو شوند ولي هژموني موسسين غالب است. وقتي موسسين در كنگره اول كه هنوز مجموعه روابط شان شكل نگرفته به يك جمعبندي برسند طبيعي است كه آن جمعبندي مورد توافق مجموعه هم قرار گيرد.
اين مساله نه تنها در مورد دبيركل بلكه در مورد اساسنامه هم صدق ميكند. اساسنامه خيلي راحت در كنگره اول تصويب شد. جمعيتي كه به كنگره آمده بودند به هيات موسس اعتماد كرده بودند. هيات موسس اساسنامهاي را تنظيم كرده بود و جمعيت هم در فاصله زماني يكي دو ساعت اساسنامه را به تصويب رساند. اين به آن معنا است كه هژموني هيات موسس آنجا دارد كار ميكند. در مورد دبيركل هم از صبح روز كنگره كه آمدم عدهاي آمدند و تبريك گفتند. آنها شنيده بودند كه جمعبندي هيات رييسه بر اين مساله قرار گرفته است.
آشكار بود كه اگر هيات رييسه بر كسي متمركز شود از يك سو ممكن است ديگران پا به صحنه نگذارند و از سوي ديگر همگرايي در مورد آن فرد افزايش يافته و راي غالب را خواهد داشت. اين مساله خيلي غيرطبيعي نيست. كنگره اول معمولا همين طور است.
تقريبا يك سال و چهار ماه از كنگره حزبتان گذشته و در اين مدت عضوگيري داشتيد و اركان حزبتان مستقر شدهاند و به شرايط ثبات رسيدهايد. تعداد دفاتر استاني و اعضا در ايران جزو محرمانههاي احزاب است.
براي ما محرمانه نيست.
پس بگوييد در طول اين زماني كه از عمر اتحاد گذشته روند عضوگيري و گسترش تشكيلاتي شما چطور بوده است؟
در ٢٧ استان تشكيلات ما مستقر شده است. نه تنها در اين استانها شوراي منطقه شكل گرفته بلكه شوراي مناطق، در خيلي از شهرستانها حوزههاي تشكيلاتي را هم فعال كردهاند. شوراهاي حوزهها نيز تشكيل شده است. كوچكترين ركن در تشكيلات ما واحد است كه در زيرمجموعه حوزه قرار ميگيرد. ما هنوز به اين مرحله نرسيدهايم كه واحدهايمان را شكل دهيم. ممكن است در برخي حوزهها اقدام كرده باشند اما هنوز به اين مرحله نرسيدهايم. در ٢ استان هم كار شكلگيري شوراي استان دارد به اتمام ميرسد و در ٢ استان هنوز عقب هستيم.
دو استاني كه عقب است به خاطر عدم اقبال سنتي به اصلاحات است؟
خير. در آن استانها ملاحظاتي داشتيم كه كار به تاخير افتاده است.
كدام استانها؟
در كرمان و كرمانشاه است كه مقداري كارمان عقب است. در كرمانشاه به دليل اينكه مجموعهاي كه بايد پاي كار بيايند و فعال شوند، هستند ولي هنوز شكل پيدا نكردهاند. در كرمان هم به دليل شرايط خاص استان كرمان كه حوزه نفوذ كارگزاران است مقداري كار را دنبال نكردهايم و ملاحظاتي نيز در منطقه وجود داشته است.
در اين دو حوزه كار كمي عقبتر است اما فكر ميكنم تا قبل از انتخابات رياستجمهوري اين حوزهها و مناطق را تشكيل دهيم و اركان قسمت مياني شكل بگيرد. در ردههاي پايينتر فرصت انتخابات فرصت خوبي است كه بتوانيم بقيه تشكيلات را شكل دهيم.
اگر مقدور است تعداد متقاضيان پيوستن به حزب و كساني كه بعد از بررسيهاي انجام شده به عضويت حزب درآمدهاند را بگوييد؟
حزب دو جور عضو پيدا ميكند. يكي عضو يابي ميكند و ديگري عضوگيري. عضو يابي يعني افراد توانمند و خوب را شناسايي كرده و از آنها دعوت ميكند به حزب بپيوندند. بخش جذب نيروهاي كيفي به اين صورت است. عضوگيري جايي است كه افرادي مراجعه به حزب ميكنند و تقاضا ميكنند عضو حزب شوند. تا به حال تكيه مان بر عضويابي بوده است. هنوز فراخوان عضويت ندادهايم و فعلا هم در برنامه مان نيست كه فراخوان عمومي عضويت در حزب بدهيم. لازمه اين كار اين است كه اعضا كاملا مستقر شوند. براي رسيدن به آن مرحله هنوز زمان لازم داريم.
قاعدتا شش، هفت ماه ديگر بايد كنگره داشته باشيد. دو سال يك بار كنگره داريد؟
ما هر سال كنگره خواهيم داشت. امسال هم درصدد هستيم پيش از پايان سال كنگره دوممان را برگزار كنيم. كنگره سوم اواخر تابستان خواهد بود كه در آن مجددا انتخابات خواهيم داشت.
برخي ميگويند اينكه آقاي شكوري راد ميگويد كه بايد تمام قد از آقاي روحاني بدون هيچ قيد و شرطي دفاع و حمايت كنيم، اين را با صراحت اعلام كنيم محصول اين است كه در دولت روحاني حزبشان مجوز گرفته است. در واقع ممكن است بگويند اگر به ما هم مجوز ميدادند همين جور دفاع ميكرديم.
خب. حالا من نميدانم چه كساني بودند كه مجوز نگرفتهاند و چنين حرفي را زدهاند. من چنين حرفي را نشنيدهام.
ميگويند به هر حال دولت امتيازي به اين طيف داده و طبيعي است بايد تمام قد پشت سر روحاني بايستد.
دولت امتيازي به ما نداده است. دولت كار خاصي براي ما نكرده است. ما صبر كرديم تا نمايندگان مجلس در كميسيون ماده ١٠ انتخاب شوند. وقتي انتخاب شدند و رويكردشان اصلاحطلبانه بود توانستيم پروانه مان را بگيريم.
اما مجوز را در مجلس قبل گرفتيد.
مجوز تاسيس كه در آن زمان گرفته شد براي ما غيرقابل پيشبيني بود كه موفق خواهيم شد يا خير. ولي در يك شرايط خاص اين امكان فراهم شد ولي آن كار را دولت براي ما انجام نداد.
چه شد كه شما مجوز گرفتيد؟ از آن كميسيون ماده ١٠ با تركيبي كه ميشناختيم عجيب بود كه حزب اتحاد مجوز بگيرد.
خيلي عجيب نبود. از بين كساني كه به عنوان هيات موسس درخواست داده بودند، هشت نفر را كميسيون رد كرد و هفت نفرشان را پذيرفت. چون هفت نفر براي مجوز كفايت ميكرد مجوز دادند. فقط هم حزب اتحاد نبود و در اين مدت كسان ديگري هم مجوز گرفتند. اساسا موضعگيريهاي سياسي حزب اتحاد ربطي به اينكه امتيازي گرفته باشد، ندارد.
دريافت مجوز حزب اتحاد را چقدر محصول اتفاقي كه در سال ٩٢ افتاد، ميدانيد؟
كاملا محصول آن اتفاق است ولي آن اتفاق را محصول كار خودمان ميدانيم. ما اتفاق سال ٩٢ را محصول كار اصلاحطلبان ميدانيم. در ابتدا مهمترين كار را شوراي مشورتي كرد كه بين آقاي دكتر عارف و آقاي روحاني تصميم گرفت از كدام فرد حمايت كند. بعد هم آقاي خاتمي كه آقاي عارف را وادار به انصراف كرد.
در اين موضع با آقاي عارف هم نظر هستيد كه «كساني كه ميگويند اصلاحطلبان نقشي در اتفاق ٩٢ نقشي نداشتند يا توهم دارند يا غرور كاذب»؟
من ميتوانم بگويم اصلاحطلبان در آن اتفاق كاملا نقش داشتند. در اينكه بين دكتر عارف و آقاي روحاني يكي را انتخاب كنند، شوراي مشورتي به جمعبندي رسيدند و اين جمعبندي را آقاي خاتمي را پيگيري كرد تا دكتر عارف انصراف دهد و ما به كانديداي واحد برسيم و همان كانديداي واحد جهشي را در فضاي انتخابات وارد كرد.
ارزيابي داريد كه آقاي روحاني بدون حمايت اصلاحطلبان چقدر ميتوانست راي بيارود؟
تا قبل از حمايت اصلاحطلبان از آقاي روحاني ميزان راي آقاي روحاني مثل بقيه نامزدها بود. حدودا ٧ تا ١٠ درصد بود. ولي بعد از حمايت اصلاحطلبان جهش كرد و بالاي ٥٠درصد آمد.
اگر اين حمايت اتفاق نميافتاد ايشان ٢ تا٣ ميليون راي داشت؟
عدد را نميتوانم بگويم. البته آقاي روحاني در رقابتهاي انتخاباتي قدري جلوه كرد. خودش هم توانست راي جمع كند. ليكن رايي كه جمع كرد تا روزي كه تصميم شوراي مشورتي، يعني دوشنبه قبل از انتخابات، گرفته شد در حدي نبود كه چشماندازي براي پيروزي ايجاد كند. به هر حال بايد گفت مهمترين تاثير را جمعبندي شوراي مشورتي و انصراف دكتر عارف كه با پيگيري آقاي خاتمي بود، داشت.
اگر دولت ديگري يعني نقطه مقابل دولت فعلي بر سر كار بود آيا ميتوانستيد مجوز بگيريد؟
البته نميشود پيشبيني كرد ولي تا قبل از سال ٩٢ فضاي سياسي خيلي مسدود بود. بعد از سال ٩٢ فضاي سياسي براي همه كمي بازتر شد. رويكرد انتخاباتي مردم تاثير گذاشت تا فضاي سياسي كمي بازتر شود. تا چند ماه فضا خيلي بازتر بود. بعد جناح مقابل كمكم به اين صرافت افتادند كه قافيه را نبازند و دوباره شروع به مقابله كردند.
يعني از شوك اوليه در آمدند؟
بله. از شوك درآمدند و شروع به محدود كردن فضا كردند. همان اتفاقي كه فضا را باز كرد باعث شد جو مثل سابق نباشد. اگرچه الان هم هنوز فضا از نظر سياسي سنگين است اما نسبت به قبل از ٩٢ بهتر است.
اين سنگين بودن فضاي سياسي چه مصاديقي دارد؟
مصداقش اين است كه جناحي كه در حاكميت است، توانسته فتنه را به يك انگ براي بخش بزرگي از اصلاحطلبان تبديل كند. بدون اينكه هيچ پايه حقوقي يا تعريف روشني داشته باشد، چنين كردند. انگي را درست كردند و آن را تبديل به يك چالش حق و باطل كردند و به خود مجوز ميدهند كساني را كه به آنها انگ فتنه ميزنند به هر طريقي هست محدود كنند، از صحنه حذف كنند، جلوي فعاليتشان را بگيرند و از حقوق اجتماعي محرومشان كنند.
اين سنگين بودن فضا به اين دليل است. برخي از اين موارد را كه جلوتر ميروي، ميبيني چيزي ته آن نيست ولي عملا توانستهاند از اين انگ يك محدوديت براي بخش بزرگي از جامعه كه عمدتا اصلاحطلب هستند، ايجاد كنند.
حزب شما تشكيل شده اركانتان مستقر هستند و به نظر ميرسد كارها طبق روال در حال انجام است. اما يك نكتهاي براي من جالب بود و اينكه چرا در ورودي ساختمان تابلو نداريد؟ چه فكري پشت آن است؟
هيچ كدام از احزاب فكر نميكنم تابلو داشته باشند. در تهران جايي تابلوي حزب ديگري را نديدهام. مگر تشكلهاي صنفي سياسي كه تابلو دارند. مثل انجمن اسلامي جامعه پزشكي كه من عضو آن هستم. البته تابلوي قبلي را بعد از سال ٨٨ كندند و بردند اما دو سال است كه دوباره تابلو زديم و الان تابلو دارد. من فكر ميكنم احزاب ديگر هم تابلو ندارند چون احزاب نيازي به تابلو ندارند.
كساني كه به دفتر حزب مراجعه ميكنند، كساني هستند كه اينجا كار ميكنند. يعني حزب محل مراجعه براي كسي نيست. قبل از سال ٨٨ هم حزبمان تابلو نداشت؛ بلكه پلاك داشت. الان هم فكر ميكنم احزاب ديگر تابلو نزده باشند. احتمالا يكي از دلايلش اين است كه مزاحمتهاي گروههاي فشار هم ايجاد نشود.
اگر فردي با بررسي مصاحبههاي رسانهها و مواضع اعضاي حزب احساس كرد به اين حزب نزديك است و خواست كار تشكيلاتي كند و عضو حزب شود چه كار بايد بكند؟
فعلا ما يك سايت داريم كه از طريق آن ميتوانند تماس بگيرند و ارتباط برقرار كنند. ما چون هنوز فراخوان ندادهايم فعلا به آن صورت عضوگيري گسترده نداريم. در انتخابات سال گذشته كه در ستادها فعاليت ميكرديم ستادها محل مراجعه افراد بودند و از آن طريق تعدادي عضو پذيرفتيم.
در فرآيند عضو يابي تا الان چند نفر به عضويت پذيرفته شدهاند؟
تعداد اعضاي حزب چيزي نيست كه بخواهد اعلام شود. خيلي هم نيازي نيست. چون مانوري در مورد اين موضوع نخواهيم داشت. فعلا فعاليتهايمان است كه ما را تعريف ميكند نه لزوما تعداد اعضايمان.
توسعه كيفي داريد؟
بله.
در فرآيند انتخابات آتي موضع حزب اتحاد بارها از طرف شما اعلام شده كه حمايت بيچون و چرا و بدون قيد و شرط از آقاي روحاني است. اين حرف با تبعيت از تصميم نهايي شوراي عالي سياستگذاري اگر نگوييم در تضاد است، لااقل متفاوت است. چون شوراي عالي هيچ مصوبهاي مبني بر اينكه از آقاي روحاني حمايت بكند، نداشته است. اگرچه دور از ذهن نيست كه اين مصوبه طي ماههاي آينده اعلام شود. چرا پيش از اعلام مصوبه شوراي عالي با قيد اينكه از تصميم شوراي عالي تمكين ميكنيد حزب شما موضعش را رسما اعلام ميكند؟
اين مغايرتي با كار جبههاي ندارد. احزاب ميتوانند تا قبل از تصميمگيري شوراي عالي سياستگذاري نظرات خودشان را بيان كنند. اين نظرات بخشي از كنش سياسي در جامعه است. بخشي از پاسخ دادن به سوالات است. ما نميتوانيم به سوالات پاسخ ندهيم. تا زماني كه شوراي عالي به جمعبندي نرسيده است، احزاب نظرات خودشان را اعلام ميكنند. ضمن اينكه نگفتيم بيچون و چرا از آقاي روحاني حمايت ميكنيم. گفتيم براي حمايت از آقاي روحاني شرط نميگذاريم.
تفاوت اين دو را توضيح ميدهيد؟
ما مطالبات خودمان را در حين حمايت مطرح خواهيم كرد. اين طور نيست كه فقط حمايت كنيم و هيچ حرفي نزنيم. ما مطالباتي داريم كه آنها را مطرح ميكنيم اما اين مطالبات شرط ما براي آقاي روحاني نيست بلكه از آقاي روحاني كه داريم از او حمايت ميكنيم، ميخواهيم به اين مطالبات توجه كند. علت اينكه ما شرط براي آقاي روحاني نميگذاريم، اين است كه شرط گذاشتن به اين معناست كه اگر تحقق پيدا نكند، ما حمايت نخواهيم كرد. ما چنين رويكردي نداريم.
ما شرطي نميگذاريم كه ممكن باشد ما را به اين نتيجه برساند كه ديگر حمايت نكنيم. به اين معني ميگوييم، شرط نداريم. چون فكر ميكنيم كه بهترين گزينه در شرايط كنوني آقاي روحاني است.
آقاي روحاني راي هم ميآورد و ما نبايد اين وضعيت را تضعيف كنيم. اين هم كه اين حرف را اعلام كرديم به اين دليل است كه افرادي ميآيند و حرفهاي ديگر ميزنند و مطرح ميكنند كه ميخواهيم براي آقاي روحاني شرط بگذاريم. اين ميتواند به موقعيت آقاي روحاني لطمه بزند. وقتي آنها اين حرف را ميزنند ما هم بايد حرف خودمان را بزنيم كه اين موقعيت لطمه نخورد و معلوم شود كه اين حرف همه اصلاحطلبان نيست.
حمايت ما از آقاي روحاني حمايت از يك كانديداي موجود است كه روي آن اجماع وجود دارد و براساس توافق ما ايشان انتخاب شده و دستاورد ما است. تا زماني كه دستاوردمان و اجماع قبليمان روي آقاي روحاني وجود دارد، طبيعتا ايشان كانديداي ما است مگر اينكه نقيض آن ثابت شود. موضع ما كه ميگوييم از آقاي روحاني حمايت ميكنيم، تدوام موضع ٩٢ است. اگر كسي حرف ديگري ميزند بايد مصوبه ارايه كند.
در ذيل اين صحبت شما چقدر اين پيشبيني را قابل تعمق ميبينيد كه گفته ميشود اگر ما آنقدر بدون شرط از آقاي روحاني حمايت كنيم اي بسا كابينه دوم آقاي روحاني از كابينه دوم آقاي هاشمي هم تندتر باشد؟
تندتر يعني چه؟
يعني تصفيه كامل.
گردش به راست بكند؟
در كابينه دوم آقاي هاشمي نه ديگر عبدالله نوري وزير كشور است و نه وزراي نزديك به چپ خط امام يا چپ آن زمان.
هم در مورد آقاي هاشمي و هم در مورد آقاي خاتمي به نوعي اين اتفاق افتاد. دولت دوم مقداري جهتگيري سياسياش ضعيفتر از دولت اول بود. اگر كسي بگويد اين احتمال وجود دارد، ما آن را نفي نميكنيم. اين احتمال هست كه آقاي روحاني در دولت دوم خودش از كساني استفاده كند كه فاصله بيشتري با اصلاحطلبان داشته باشند.
بله اين احتمال وجود دارد. به همين دليل است كه ميگوييم ضمن حمايت از آقاي روحاني مطالباتمان را هم مطرح ميكنيم تا اين امكان كاهش پيدا كند.
مطالبات را قرار است چه كسي پيگيري كند؟ كابينهاي كه قرابتي با اصلاحطلبان ندارد؟
فرق مساله اين است كه مجلسي كه الان بر سر كار آمده است، مثل مجلس نهم نيست. فشار مجلس نهم موجب شد كه دولت آقاي روحاني مقداري محافظهكارانهتر بسته شود.
اميدوار هستيد كه اين مجلس بتواند جلوي محافظهكاري بيشتر را بگيرد؟
ما نميتوانيم به شما اطمينان دهيم كه اين اتفاق نميافتد. البته بر اساس شناختي كه از آقاي روحاني وجود دارد، به نظر ميرسد كه آقاي روحاني كار خودش را ميكند و كار خودش را كه بكند براي ما هم قابل قبول است. از سال ٩٢ تا حالا ما كمترين ارتباط را با آقاي روحاني داشتيم.
نه با ايشان نشست مشتركي داشتيم؛ نه با ايشان گفتوگويي انجام داديم؛ نه روابطمان خيلي با ايشان نزديك شده است. همان روابطي كه از قبل بوده تقريبا همان است. ولي وقتي گذاشتيم آقاي روحاني كار خودش را انجام دهد بخش مهمي از مطاللبات مردم هم برآورده شد.
وقتي كه اين روند طي ميشود ما چرا اميدوار نباشيم كه وقتي آقاي روحاني با همين دست فرماني كه خودش حركت ميكند مطالبات بعدي ما را هم مورد توجه قرار دهد؟ ما اميدواريم در شرايطي كه مجلس دهم مستقر شده بتوانيم حركتهاي مثبتتري را از آقاي روحاني ببينيم. به همين دليل اساسا نه خواستيم و نه اصراري داشتيم كه بنشينيم و با آقاي روحاني صحبت كنيم يا قرار و مدار بگذاريم و مطالباتمان را را با ايشان تبديل به يك تعهد متقابل كنيم. اين كار را نكرديم.
احساسمان اين است كه اگر ما حمايت كنيم و فقط فضا را آماده نگه داريم كه آقاي روحاني خودش باشد، براي ما هم مطلوب خواهد بود. ممكن است شما بگوييد جناح مقابل به آقاي روحاني فشار ميآورند و ايشان را به سمت خودشان ميكشند. اين احتمال وجود دارد اما فعلا ما چشماندازي از آن نميبينيم. در انتخابات آينده من پيشبيني ميكنم سبد راي آقاي روحاني انباشتهتر شود.
علاوه بر اصلاحطلبان و اعتدالگرايان كه در دور قبل از آقاي روحاني حمايت كردند، بخشي از اصولگرايان معتدل و ميانه هم به سبد راي آقاي روحاني افزوده ميشوند. اينها كساني بودند كه اگر آقاي روحاني در انتخابات دور قبل به مرحله دوم ميرفت، ميتوانستند موجب افزايش راي آقاي روحاني شوند. اينكه بخشي از اصولگرايان منت ميگذارند و ميگويند آقا روحاني با ٢٥٠ هزار راي بيش از حد نصاب رييسجمهور شد و ما مانع نشديم، هنر و انصاف آنها نبود.
آنها نگران بودند كه اگر آقاي روحاني در انتخابات پيشين رياست جمهوري به دور دوم برود راياش جهش زيادي بكند. يعني منتي ندارد. آنها خود را از شكستي سنگينتر رهانيدند. نه اينكه لطفي به رقيب كرده باشند. الان در اين انتخابات ممكن است كه اصولگرايان معتدل به سبد راي آقاي روحاني افزوده شوند. وقتي آنها افزوده شوند ممكن است مطالبات آنها هم به سمت آقاي روحاني متوجه شود. وقتي مطالبات آنها هم بيايد ممكن است برايند آن با مطالبات اصلاحطلبان مركز ثقل اعتدال آقاي روحاني را كمي به سمت راست منحرف كند.
اين تحليلها را ميشود كرد و ما هم اينها را ميدانيم. با اين حال مزيت نسبي ما در شرايط حاضر همين آقاي روحاني است. ما با دانستن اينها بايد برخي رفتارهايمان و فعاليتهايمان به گونهاي باشد كه موجب نشويم و نگذاريم آقاي روحاني از اين نقطهاي كه مستقر هست بيش از اين به سمت راست متمايل شود.
سال آينده انتخابات شوراها را نيز داريم و اين شوراها براي ما تفاوتي با شوراهاي قبل دارد و دست كم در تهران كميسيون نظارت بر شوراها اكثريتش با فراكسيون اميد است. به نظر ميرسد روند تاييد صلاحيت كانديداهاي اصلاحطلب سهلتر از دورههاي گذشته داشته باشد. اين هم جاي خوشحالي دارد و هم نگراني. جاي نگراني از اين حيث كه احتمالا با يك لشگر كانديدا مواجه هستيم. تا الان هم كه قرار است ١٠ نفر از شورا كم شود. همين الان ١٤ تا ١٥ نفر اسما اصلاحطلب در شورا داريم كه علي القاعده حداقل ده نفرشان مدعي ميشوند بايد در ليست جديد باشند. يك لشگر ژنرال هم كه بيرون داريم. شعار هم ميدهيم زنان و جوانان بايد در شورا حضور داشته باشند. يعني با شرايط مطلوب ميتوانيم شوراي ١٠٠ نفره را هم ببنديم چه برسد به ٢٠ نفره. براي انتخابات شوراها چه كار بايد بكنيم؟
انتخابات شوراها وسيعترين انتخاباتي است كه در كشور برگزار ميشود. نامزدها خيلي زياد هستند و منتخبيني كه وارد شوراهاي شهر و روستا ميشوند هم خيلي زياد هستند. اگر فضاي انتخابات خوب شكل بگيرد، اميدوار هستيم كه بخش اعظم كساني كه به شوراها راه پيدا ميكنند، اصلاحطلب باشند. اين جمعيت زياد خودشان در جامعه تاثيرگذار ميشوند. درباره اينكه در تهران، به خصوص، هم تعداد نامزدها زياد خواهد بود و هم تعداد افراد شورا كاهش پيدا كرده، رسيدن به يك ليست واحد را با مشكل مواجه كرده است.
اين حرف درستي است. براي اينكه بتوانيم به ليست واحد برسيم حتما با مشكلات زيادي مواجه خواهيم بود. ولي فكر ميكنم كه اين به هر حال شدني خواهد بود. ممكن است در تهران ليستهاي فرعي ديگري بروز و ظهور پيدا كنند ولي نهايتا مردم متوجه خواهند بود كه كداميك از اين ليستها اصلي است و بايد مورد توجه آنها قرار بگيرد و به آن راي دهند. مردم در انتخابات گذشته متوجه شدند كه بايد چگونه تصميم بگيرند. از اين نظر نگراني زياد نيست. ممكن است با تعدد ليست مواجه باشيم اما ليستهاي چالشبرانگيز زياد نخواهد بود.
يك ليست اصلي خواهيم داشت و چند ليست فرعي كه آنها هم محلي از اعراب نخواهند داشت و نميتوانند آرا را متفرق كنند. ليست اصلي ما كاملا مشخص خواهد بود. اينكه رقابت براي ورود به اين ليست سخت و سنگين باشد درست است اما اين را هم بايد گفت كه در شرايطي كه افراد احتمال قرار گرفتن خودشان را در ليست زياد ميدانند، چالشهاي بيشتري هم انجام ميدهند. وقتي كانديداهاي ما در تهران هزار نفر بشود، اين تعداد از اول ميدانند كه همه نميتوانند در ليست قرار بگيرند. بنابراين احتمال اينكه در ليست نباشند را زياد ميبينند. در اين شرايط نزاع بر سر ورود در ليست كاهش مييابد و احتمالا خيليها پيگير نميشوند.
در مورد بحث در ليست قرار گرفتن، نقل قول كذبي از خانم دكتر كولايي منتشر شد در مورد نحوه قرار گرفتن افراد در ليست اميد تهران، كه بحث پول و رانت و به ويژه برخي نسبتهاي خوني برخي كانديداها و چهرههاي اصلاحطلب مطرح بوده است. اين مقداري به وجههاي كه داشتيم آسيب زد. برنده و بازنده رقابت براي ورود به يك ليست بر چه اساسي معلوم ميشود؟
حرفي كه به خانم كولايي نسبت داده شده بود از اساس آنقدر بيربط بود كه كساني كه دستاندركار بودند هيچ كدام آن را جدي نگرفتند. واقعيت اين است چنين چيزي تا آن لحظه حتي به گوش من نيز نخورده بود كه بگويم چنين احتمالي وجود داشته است.
شما خودتان عضو كميتهاي بوديد كه قرار بود انتخاب كند چه كساني در ليست قرار بگيرند.
بله. شناخت افراد از نامزدها تاثير ميگذارد. اين شناخت بر اساس تعاملي كه وجود دارد در مجراي منطقي ريخته ميشود. اگر بنده هم كسي را بشناسم بايد بتوانم براي ديگران استدلال كنم تا آن فرد بتواند در ليست قرار بگيرد. نميتوانم بگويم چون ايشان را ميشناسم در ليست باشد. چنين چيزي مسموع نيست. كسي هم چنين حرفي را نميتواند بزند.
پس از گزينش اوليه كه بر اساس معيارها انجام ميشود ديگر بحث خوبي و بدي افراد نيست بحث مقايسه بين آنهاست. البته گروهها از كساني كه عضو گروهشان باشند، حمايت ميكنند و فشار ميآورند تا آن افراد وارد ليست شوند. به هر حال هر گروهي بيش از يك نفر نميتواند وارد ليست كند. چون تعداد گروهها بيشتر از تعداد نامزدها است. معلوم ميشود كه برخي گروهها يك نفر هم نميتوانند وارد ليست كنند. اينجا ديگر معيارهاي تشخيص اصلح مطرح ميشود.
همين الان معيارها براي انتخاب نامزدهاي نهايي تدوين شده است و در شورا به تصويب خواهد رسيد. بايد فرمها پر شوند و امتيازبندي شود و بر اساس آن افراد غربال شوند. تا وقتي براي ٢١ نفر به يك ليست ١٠٠ نفره برسيم چالشها جدي نيست. زماني كه به ليست ٤٠ نفره رسيديم و بعد خواستيم از بين آنها ٢١ نفر انتخاب كنيم چالشها جدي ميشود.
آنجا مديريت كار است كه بايد به گونهاي باشد كه نفوذهاي غيرمنطقي در بستن ليست تاثير نگذارد. آنقدر چشم ناظر وجود دارد كه كمتر كسي بتواند كار غيرمنطقي انجام دهد. در هر كاري احتمال نواقصي وجود دارد اما نواقص در حدي نخواهد بود كه اصل كار را زير سوال ببرد. كساني كه در اين امر مشاركت ميكنند، كساني هستند كه بر اساس پيمان نانوشتهاي دور هم هستند. مهمترين آن اين است كه منطقي و سالم باشند و منافع ملي و اصلاحات را در نظر بگيرند. كمتر فرصت ميشود كسي صرفا سنگ حزب و گروه آشناي خودش را به سينه بزند.
تغيير مديريت شهري پايتخت جزو مطالبات جدي شما است؟
بله. در انتخابات قبلي هم اگر مقداري بيشتر توجه ميشد اين اتفاق نميافتاد. در انتخابات قبلي تركيب شورا را ميتوانستيم صددرصد اصلاحطلب ببنديم. علت اينكه اصلاحطلبان نيمي از كرسيها را از دست دادند به اين دليل بود كه پاي صندوقها، ليست در دست مردم نبود. يعني مردمي كه ميآمدند به روحاني راي دهند حاضر بودند به ليست اصلاحطلبان راي دهند اما ليست در اختيارشان نبود كه راي بدهند. من با اين صحنه مواجه بودم كه مردم پاي صندوق بودند و ميخواستند راي بدهند اما ليست در اختيارشان نبود. به همين دليل در انتخابات مجلس سال گذشته استراتژيمان را بر اين قرار داديم كه ليست را از طرق مختلف به دست مردم برسانيم. تبليغات در و ديوار را به حداقل رسانديم ولي ليست را به دست مردم رسانديم. به همين دليل هم توفيق خوبي به دست آمد.
پس فقط مشكل اين است كه ليست را به دست مردم برسانيم؟
بله. اگر ليست به دست مردم برسد و فضاي انتخابات نيز خوب تدارك شود و مردم ببينند كه اصلاحطلبان در بالا دارند خوب عمل ميكنند، آنها هم خوب عمل ميكنند. ولي اگر تفرقه و تشتت را به مردم نشان دهيم مردم سردرگم ميشوند و انگيزه شان براي آمدن پاي صندوق راي را از دست ميدهند. مهمترين كارمان اين است كه فضاي انتخابات را درست شكل دهيم و مردم را اميدوار كنيم.
٣ تا ٤ تشكل اصلاحطلب هستند كه همچنان عضويت در شوراي عالي را با منطقي كه خودشان دارند نميپذيرند و ميگويند ما كار خودمان را ميكنيم. كميته احزاب براي خود راه مياندازند. فكر ميكنيد نهايتا اينها هم به جريان اصلي اصلاحات برگردند؟ اگر بر سبيل خودشان بروند نتيجه مطلوبي خواهند گرفت؟
از آن هفت، هشت گروهي كه بودند تقريبا چهار يا پنج تاي آن الان مساله شان حل شده و در شوراي عالي شركت ميكنند. بقيه هم به تدريج خواهند آمد.