bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۰۴۳۸۲
یثربی گفت:

دانشگاه ما نمی‌خواهد ابن‌سینای جدیدی داشته باشد

یثربی معتقد است که دانشگاه ما در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی اقدامی انجام نداده‌ است و گذشته‌گراست، از این رو نمی‌خواهد ابن‌سینای جدیدی داشته باشد.

تاریخ انتشار: ۱۷:۲۳ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۵
خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) نوشت:

یثربی معتقد است که دانشگاه ما در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی اقدامی انجام نداده‌ است و گذشته‌گراست، از این رو نمی‌خواهد ابن‌سینای جدیدی داشته باشد.

یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی است و همچنین دستی در تفسیر قرآن و عرفان دارد. تفسیرش را با نام «تفسیر روز» منتشر کرده است. یثربی سال‌ها در دانشگاه تدریس و همچنین مدیریت کرده است. او مهم‌ترین مشکل در دانشگاه ایران را سنتی ماندن می‌داند و معتقد است که بی‌عمل و گذشته‌گرا مانده‌ایم و اشکالاتی در نظام آموزشی و مدیریتی دانشگاه‌ها وجود دارد. گفتگو با وی را در ادامه ملاحظه می‌کنید.

نهاد دانشگاه به عنوان یک نهاد جدید در ایران هنوز وارد نشده است چه اشکالاتی دارد؟ شما چه معضلاتی در زیست دانشگاهی می‌دانید؟

من سال‌هاست که وضع دانشگاه‌ها را نقد می‌کنم، اما در جامعه ما همان مشکلات دانشگاهی است که باعث می‌شود هیچ نقد و نظری جدی تلقی نشود. مشکل دانشگاهی را من بارها گفتم مشکل اصلی دانشگاهی ما در دو قلمرو باید ملاحظه شود، یکی علوم تجربی و یکی هم علوم انسانی. در علوم تجربی ما با غرب در ارتباط هستیم، مثلا می‌دانیم در فیزیک چه چیزی آموزش می‌دهند، ما هم همان را آموزش می‌دهیم، شیمی چه چیزی هست، همان را آموزش می‌دهیم. ستاره‌شناسی هم همان را آموزش می‌دهیم که دستاورد غرب است، بالاخره فرقی نمی‌گذاریم من و تو نداریم و در مسئله‌های خودمان هم هماهنگ هستیم. مثلا الان فیزیکدانان ما روی چه چیزی تحقیق می‌کنند؟ ما هم روی همان تحقیق می‌کنیم که در غرب محل توجه است. در شیمی چه مسائل و مشکلاتی مورد بحث است؟ اینها هم در همان زمینه‌های غربی کار می‌کنند و مقاله می‌نویسند.

آیا مشکل در علوم انسانی نیز همین است؟

در این قلمرو مشکلات با قلمرو دیگر یعنی علوم انسانی فرق می‌کند، از آنجا که من زیاد با علوم تجربی آشنا نیستم و اینکه این قلمرو تا حدودی منظم‌تر حرکت می‌کند و با غرب هماهنگ است،‌ من در این زمینه ورود ویژه ندارم. غرب مخترع و پدیدآورنده علوم تجربی و تکنولوژی جدید است ما هم با آنها هماهنگ هستیم، تقریبا من و تو نداریم، نمی‌گوییم این شیمی، پزشکی غربی است، البته در پزشکی گاهی یک چیز‌های پیش می‌آید که طب سنتی خوانده می‌شود اما آنها هم زیاد در جامعه جدی نیستند، همان افرادی که طرفدار طب سنتی هستند، اگر مشکلی داشتند می‌آیند، جراحی می‌کنند و از طب جدید بهره‌مند می‌شوند. اما در حوزه علوم انسانی به دلیل مشکلات زیادی که دارد و نیز به دلیل اینکه من با حوزه علوم انسانی آشنا هستم، مشکلات را به حضور شما عرض می‌کنم.

در علوم انسانی سنتی مانده‌ایم

مشکل علوم انسانی در دانشگاه‌های ما یک مشکل بنیادی است که بقیه مشکلات از آن سرچشمه می‌گیرد و آن مشکلات این است که ما در علوم انسانی سنتی مانده‌ایم، یعنی ما با شیوه روزگاران گذشته به علوم انسانی نگاه می‌کنیم، در صورتی که دنیای جدید متحول شده است و من و تو هم داریم ما می‌گویم علوم انسانی ما یا علوم انسانی غرب؛ این باعث شده است که ما مشکل داشته باشیم. حالا مشکل ما در این نیست که اینها خوب و با دقت پیاده کنیم، مشکل ما در این نیست که چرا ما علوم انسانی غربی را نمی‌پذیریم مثل فیزیک، شیمی. بیاییم علوم انسانی آنها را هم بپذیریم جامعه‌شناسی، روان‌شناسی اینها را هم بپذیریم. مشکل به نظر من این نیست که بپذیریم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم، بلکه من هم می‌گویم نپذیریم، اما مشکل ما اینجاست در این جا دو قدم وجود دارد.

این که ما علوم انسانی غرب را نپذیریم، قدم اول است، قدم دوم این است که خودمان چه گام‌هایی را برداریم. متاسفانه خود ما هم کار نمی‌کنیم و یا بلد نیستیم کار کنیم، مثال می‌گوییم جامعه‌شناسی غربی بوده و از غرب آمده است و آنها این دانش را شروع کردند و به‌وجود آوردند و ما هم نمی‌خواهیم بپذیریم. در این صورت بیاید بیاییم و جامعه‌شناسی جدید درست کنیم اما ما نه خودمان حاضر هستیم جامعه‌شناسی بخوانیم و نه حاضریم جامعه‌شناسی جدیدی بیاوریم. مشکل ما این است که سنتی مانده‌ایم نه اینکه می‌گویم سنتی نمانیم، بمانیم ولی بیاییم کار کنیم و بلد باشیم کار کنیم. جامعه‌شناسی غرب می‌آید آمار اعتیاد را در جامعه ما تعیین می‌کند و علل و افزایش اعتیاد را می‌گوید و ما آن را قبول نداریم، خوب بیاییم ببینیم بر اساس جامعه‌شناسی خودمان آیا اعتیاد وجود دارد یا نه و علل و انگیزه‌های آن کدام‌ها هستند. در شیمی ما درس آنها را می‌خوانیم، ولی خودمان آزمایش می‌کنیم، می‌بینیم مثلا آب تجزیه می‌شود، این می‌شود برای خودمان، یعنی بچه‌های خودمان به این نتیجه رسیده‌اند.

این نگاه سنتی در چند جهت برای ما مشکل ایجاد کرده است، هنوز مدیریت‌های دانشگاهی ما مانند مدیریت‌های دیگر ما اجرایی است و نه علمی. یعنی یک وزیر یا یک رئیس دانشگاه که خود من تجربه‌ای دارم از ریاست دانشگاه روی برنامه‌های علمی کار نمی‌کنند، کار آنها اجرایی است. اینکه چند نفر استخدام کردیم چند نفر استخدام نکنیم، حقوق‌ها را سر برج داریم بدهیم، بودجه بگیریم و ... این جور کارها را محل توجه مدیریت‌های دانشگاهی است. تمام کارهای وزیر، رئیس دانشگاه و رئیس دانشکده و مدیران محترم گروه همه اجرایی است. جلسات معین را تشکیل می‌دهند بودجه بگیرند و خرج کنند. بنابراین ما از نظر علمی پیشرفت نمی‌کنیم، از نظر اجرایی پیشرفت می‌کنیم، مراکز دانشگاهی ما ۱۰ تا بوده الان ۱۰۰  تا شده یا تعداد مقالات ما ۱۰۰ تا بوده ۱۰۰۰ تا شده، این‌ها محل توجه است.

ما از نظر علمی نیامده‌ایم تا در علوم انسانی به چه چیزی دست بکنیم مشکل بنیادی ما نگاه و روش سنتی است که در پیش گرفته‌ایم و در این پیش گرفتن هم باز تکرار می‌کنم، مخالف پیش گرفتن روش سنتی نیستم، مشکل اینجا است که روش غرب را نمی‌پذیریم خود ما هم کار نمی‌کنیم. من می‌گویم روانشناسی غرب بد است، کنار بگذارید اما بیاید روانشناسی را خودتان پدید بیاورید، روانشناسی‌ ابن‌سینا را تکرار نکنید، آن بحث‌های روان‌شناسانه ابن‌سینا درباره روح مشکلی از ما دوا نمی‌کند.

سال‌هاست که می‌گوییم تحول علوم انسانی اما مدام درجا می‌زنیم، چرا؟ چون اصلا تحول را برای خودمان تعریف نکرده‌ایم، با تکرار مشکل، مشکلی حل نمی‌شود. امروز علوم انسانی مرده، علوم انسانی ما کار آمد نیست، بیایید از یک جا شروع کنید، من الان چندین سال است به شورای عالی فرهنگی می‌گویم تا پیشنهادی به من بدهند. دوباره تکرار می‌کنم مشکل ما نگاه و روش سنتی است، من مخالف این نیستم ما روش جدید را قبول نمی‌کنیم، اما با روش سنتی هم کار نمی‌کنیم و یا بلد نیستیم.

آقای دکتر این مشکل از چه زمانی آغاز شده است؟‌ ریشه اصلی آن در چیست؟‌

من قبل از انقلاب دانشجو بودم اما زیاد به مسائل ورودی نداشتیم، ولی معتقدم قبل از انقلاب هم این مشکل به شکل دیگری وجود داشته است. ما پیش از انقلاب کاملا غربی عمل می‌کردیم، بعد از انقلاب ما بیشتر در این‌باره حساسیت نشان دادیم، قبل از انقلاب تکلیف روشن بود، می‌خواستند بروند غرب را بپذیرند، اما این مشکل بعد از انقلاب به وجود آمد که ما غرب را نمی‌خواهیم بپذیریم، آن وقت باید با کمال جدیت خودمان کار می‌کردیم، از این قسمت دوم خبری نبود امیدوارم بشود. من هم مخالف هستم که غرب را بپذیریم چون تا خودمان فکر نکنیم و فکر برای خودمان نباشد اثری روی ما نخواهد گذاشت.

برای مثال تا فکر دموکراسی برای خود مردم نباشد و با تقلید به دست آمده باشد، به درد نمی‌خورد، ولو ظاهرا هم خیلی پیشرفت کرده باشد مثل ترکیه که این فکر برای خود ترکیه نیست. وقتی دموکراسی پایدار است که به ارتش و قدرت و همچنین به شخصیت معینی مثل آتاتورک وابسته نباشد، وقتی کارآمدی دارد که در ذهن و مغز مردمش جایگاه داشته باشد.

نمی‌خواهیم ابن‌سینای جدیدی داشته باشیم

یکی از مشکلات زیاد ما این است که مدیریت‌های ما اجرایی است نه علمی، یعنی جنبه اجرایی دارد اما جنبه علمی ندارند. تمام جلسات روی مسائل اجرایی است حتی اگر راجع‌به علمش هم بحث کنند جنبه اجرایی دارد، مثلا واحدهای دوره فوق لیسانس را دو تا کم کنیم یا زیاد کنیم، این هم جنبه اجرایی دارد و همین مسئله اجرایی بودن باعث شده شما ورودی به مشکلات علمی ما نداشته باشیم و راجع‌به تحولات علمی کاری نکنیم، چون نگاه‌مان گذشته‌گرا است و بیشتر می‌خواهیم ابن‌سینا را نگاه داریم و نمی‌خواهیم ابن سینا جدید داشته باشیم.

دنیا امروز تقریبا دو قرن بیشتر است که به این فکر افتاده که گذشته دیگر تاریخ است و ما نباید در فکر پاسداری از حیثیت ارسطو باشیم، ما باید ارسطوهای امروزمان را داشته باشیم. باید انیشتین ونیوتن داشته باشیم، نه اینکه به فیزیک ارسطو بچسبیم. گذشته‌گرا بودن ما به این معناست که همیشه می‌خواهیم استاد محترم بماند، نه اینکه شاگردی به نقد استادش بپردازد، این را می‌گویند بی‌تربیتی، بی‌حرمتی و گستاخی، این‌ها مصداق گذشته‌گرایی است. در صورتی که در دنیای امروز هر شاگردی وقتی توانایی دارد که از استادش یک قدم جلوتر بگذارد، اینها به دنبال آن یک قدم جلوتر گذاشتن هستند، هزینه می‌کنند برای یک قدم جلوتر رفتن، میلیاردها میلیارد هزینه می‌کنند برای پیش‌روی و اینکه یک قدم جلوتر بروند و از این هزینه‌ یک ریال برای تجلیل از نیوتن هزینه نمی‌کنند، حرفش را زده بزرگوار هم هست، همه دانشجویان فیزیک، آثار او را می‌خوانند، بنابراین چه نیازی به تجلیل دارد؟ ولی حال ما همیشه منعطف به گذشته است.

در کشور ما، کتاب سال ما کتابی است که از غزالی تجلیل کرده است، یا تصویری از غزالی را بر عهده گرفته است. اینها لازم است، اینها را می‌کنند، ولی اصل ماموریت یک قدم به جلو رفتن است. پس ما روبه جلو را نمی‌گیریم همیشه نگاه‌مان به پشت سرمان است.

در حوزه آموزش مشکل داریم

مشکل بعدی که یک مشکل فرعی دیگری است مربوط به آموزش ما است. هدف ما در آموزش، انتقال مطلب است. ما در آموزش‌مان سعی می‌کنیم مطالب و معلومات موجود را به دانش‌آموز یا دانشجو منتقل کنیم، در صورتی که در نگاه جدید آموزش این است که خود دانش‌آموز یا دانشجو وارد شود و جهان را بشناسد. فیزیک، شیمی را خودش بداند، نه اینکه ما بگویم این این‌جور گفته، آن آن‌جور گفته، یک دانشجو فلسفه باید آستین بالا بزند که من آمده‌ام جهان پیرامونم را بشناسم، از این خبری نیست. دانشجو فلسفه آمده است بدانند که ملاصدار چه چیزی می‌گوید، کانت چه چیزی می‌گوید، دکارت چه چیزی می‌گوید.

این درحالی است که خود دکارت می‌گفت: شک کن. دیگری می‌گوید رابطه علت و معلولی ضروری است، آن یکی می‌گوید انسان حق دارد. آموزش ما  یعنی نقالی، یعنی روایت فلسفه، ما تاریخ اندیشه را به صورت قصه درآورد‌ه‌‌ایم، نقل می‌کنیم، دانشجویان می‌شنوند و باید آن را در امتحان به ما پس بدهند. رشته‌های دیگر هم در علوم انسانی همین است. حتی در رساله‌ها و پایان نامه‌ها منبع جدید دیده‌ نمی‌شود. ما هنوز منابع جدید را در کارهای علمی نمی‌بینیم. تنها کمیت منابعی که دانشجو نقل کرده است مهم است اما اینکه خود دانشجو در این رابطه تحقیقی کرده است یا نه، محل بحث و ارزیابی نیست. علت این مشکلات این است که ما گذشته‌گرا هستیم، روی دانشجو سرمایه گذاری نکردیم که خودش حرفی برای گفتن داشته باشد، فقط مهم اینکه گستاخی نکند و مودب باشد و از گذشتگان نقل قول کند برای ما مهم بوده است و اکثرا رساله‌های علوم انسانی این گونه است.

از طرفی دیگر دانشگاه‌های ما سلسله مراتبی نیست، من واحد گروه را در نظر می‌گیرم. ما در ارتش و سپاه‌مان سلسله مراتب داریم، یعنی یک سرباز است می‌داند که ما فوق او گروهبان، ستوان، امیر و سردار وجود دارد، اما در گروه‌های ما کسی جایگاه علمی استاد را نمی‌داند. از نظر اجرایی استاد وظایفی دارد اما در گروه به عنوان استاد تحویل گرفته نمی‌شود. در دانشگاه‌های تفکیکی میان استادیار، مربی، دانشیار و استاد وجود ندارد. همه رساله برمی‌دارند و گاهی هم اساتید با درجات پائین بیشتر از درجات بالا فعال هستند و سلسله مراتب مدیریت دانشگاه بر محور دانایی و توانایی نیست.

شما به عنوان یک دانشجو یا استاد در زمان انقلاب حضور داشتید، نقش نهاد دانشگاه را در شکل‌گیری انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من دانشگاه را موثر می‌دانم، مخصوصا اگر دانشگاه‌ها را در در دهه ۴۰ و ۵۰ در نظر بگیریم نقش دانشگاه را برجسته خواهیم یافت. هم در میان اساتید و هم در میان دانشجویان، افراد بسیاری فعالی حضور داشتند.

یک فرقی که بین دانشگاه‌ها قبل و بعد از انقلاب وجود دارد این است که دانشگاه در فعالیت سیاسی‌اش استاد محور بود، یعنی یک استاد دانشجو را به یک جریان فکری و استادی دانشجویانی را به جناحی دیگر ترغیب می‌کرد اما محور استاد بود و یک استاد مذهبی مثل مرحوم شریعتی یا بازرگان یک عده را با محوریت خودشان جذب کرده بودند و بعد از انقلاب هم ما شاهد تاثیرات ایشان بودیم. اما الان محوریت اساتید را در دانشگاه‌ها کم رنگ کرده‌ایم، دانشگاه‌ها شده‌اند دانشجو محور، این تشکل دانشجویی نظر می‌دهد آن تشکل دانشجویی نظر می‌دهد و من آرزو می‌کنم که دانشگاه‌ها ما در فعالیت‌های سیاسی هم استادمحور باشند.

بالاخره اساتید درست به خاطر اینکه حقوق می‌گیرند و سنی از آنها گذشته ممکن است محافظه‌کارتر از دانشجویان باشند، دانشجویان خیلی راحت به میدان می‌آیند اما این خطر هم هست که دانشجویان با احساسات و بی‌تجربگی، کارهایی را بکنند که زیاد به صلاح نباشد.