bato-adv
bato-adv

این رستاک است که می خواهد تغییر کند

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۵
«میان خورشیدهای همیشه» نام آلبوم جدید گروه رستاک است که پس از ٤‌سال روانه بازار شده است. گروه رستاک را می‌توان موفق‌ترین گروه فعال در حوزه موسیقی نواحی و موسیقی مناطق ایران زمین دانست که توانسته توجه مخاطب امروزی و نسل جوان را به قطعات کردی، آذری، بلوچی و... جلب کند. این گروه همراه با نوار صوتی، ویدیوهایی را هم همراه با آلبوم جدید خود منتشر کرده و با نشان دادن سازهای ایرانی و غربی، گامی متفاوت در زمینه موسیقی برداشته است و توانسته پیوندی میان ساز و مردم مخصوصا کودکان ایجاد کند.
 
به گزارش شهروند، سپهر سعادتی، بهزاد مرادی و فرزاد مرادی در گفت‌وگو با «شهروند» می‌گویند که خودشان هم انتظار چنین اقبالی را از سوی عموم نداشته‌اند و در جریان مصاحبه تأکید می‌کنند که سعی اعضای گروه بر احترام به شعور مخاطب متمرکز است. رستاک در آلبوم جدید خود تغییرات قابل توجهی را ایجاد کرده که سیامک سپهری سرپرست گروه از آنها به‌عنوان نیاز مخاطب یاد می‌کند و البته خودشان را نخستین مخاطب گروه رستاک می‌داند.
 
گفت‌و‌گوی ما با بهزاد مرادی (خواننده و نوازنده سازهای کوبه‌ای)، فرزاد مرادی (خواننده و نوازنده دوتار، سه‌تار و تنبور) و سپهر سعادتی (نوازنده کنترباس) را در ادامه می‌خوانید:  

به‌نظر می‌رسد رستاک شبیه معلم مهد کودکی است که کودکان ناآشنا با نوعی از گفتمان و زبان را آهسته‌آهسته جلو می‌برد. مخاطب جوان امروز با این نوع از موسیقی فاصله‌ای داشت که با کار گروه رستاک تقریبا یک آشتی نسبی اتفاق افتاد. شما در ابتدا مبنا را بر موسیقی نواحی قرار دادید اما در آلبوم اخیرتان کمی از آن مبنا فاصله گرفته شده است. متر و معیارتان چیست و تا کجا ادامه خواهید داد؟ هرچند تنوع‌طلبی مخاطبان امری اجتناب‌ناپذیر است اما اگر مسیر شما بخواهد از سوی سلیقه مخاطب دگرگون بشود، تکلیف چه خواهد شد؟
سپهر سعادتی: این سوال در ٢ حوزه مختلف برای من چالش‌برانگیز است. تفسیری مانند معلم مهدکودک برای من یک تعریف است و تعریف بزرگی هم محسوب می‌شود. من به هیچ‌وجه نه از ابتدا و نه درحال حاضر فکر نمی‌کنم بتوانیم چنین ادعای بزرگی داشته باشیم. از صمیم قلب می‌گویم که فکر می‌کنم اگر وقتی هم این‌طور بوده، پس اتفاق خوبی را ایجاد کرده است. هرچند این اتفاق نسبت به دنیای پهناور موسیقی که در آن هستیم، خیلی کوچک است. فقط می‌توانم بگویم اتفاقی بوده که باعث افتخار ما است. من و همه بچه‌ها به اتفاقی که افتاده، افتخار می‌کنیم.
 
شما در جایگاه یک منتقد و خیلی از دوستان در جایگاه مخاطب، متوجه تغییر رستاک در آلبوم اخیر در نحوه تنظیم و انتخاب و درنهایت خروجی آلبوم شده‌اید اما یک ماجرای مهم وجود دارد و آن هم این است که این مسأله دقیقا برای خود ما هم وجود دارد. فکر می‌کنم اصراری که یک گروه یا فعالیت هنری بخواهد بر ایجاد تغییر در محتوا، ماهیت یا حتی شکل کارش داشته باشد، طبعا در بلندمدت راه را به ناکجا آباد می‌برد. هر چند این تغییر در شکل کار شاید یک مقدار پذیرفتنی باشد ولی در محتوا صرفا به خاطر اعتقادی که به نگاه مخاطب دارد، قابل‌قبول نیست.
 
مسأله دیگر این است که ما خودمان که درحال شکل‌دادن محصول نهایی هستیم، به تعبیری مخاطب آن کاریم، بنابراین اگر تغییری می‌دهیم، این تغییر در ابتدا مربوط به نگاه مخاطبانه خود رستاک به آن کار است. اگر این حس را دارید که مثلا مخاطب می‌خواهد که رستاک تغییر کند، خیر این‌طور نیست. این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند. ما هستیم که نمی‌خواهیم به ورطه تکرار بیفتیم. نمی‌خواهم حکم صادر کنم ولی حس می‌کنم مخاطب هم همین‌طور است. در مورد خودمان می‌توانم به‌صراحت بگویم تغییری که ایجاد می‌شود خواسته خود رستاک است برای این‌که به ورطه تکرار نیفتد. بنابراین مسأله بعد به طریق اولی حذف می‌شود. این طور نیست که ما بخواهیم با نگاه مخاطب جلو برویم، چون این مسأله واقعیت ندارد.

یعنی مبنا خودتان هستید و کاری که گروه به اجماع می‌رسد را انجام می‌دهید؟
بهزاد مرادی: دقیقا ولی یک نکته هم در این میان وجود دارد، تمام کار ما در این راستاست که به شعور مخاطب احترام بگذاریم. این‌طور نیست که بخواهیم خیلی راحت یک چیزی را تخطئه کنیم و مثلا خودمان را در یک حد خیلی بالایی قرار دهیم. همان‌طور که گفتم محصول هنری خودمان را در جایگاه مخاطب می‌بینیم. اگر بپذیریم که می‌خواهیم به آن شعور احترام بگذاریم طبعا به سایر مخاطبان هم احترام می‌گذاریم. بنابراین اول خودمان نخستین مخاطب خودمان هستیم، پس باید از آن لذت ببریم، چون نمی‌خواهیم به ورطه تکرار بیفتیم.
 
تکرار برای هیچ‌کسی جذاب نیست. نه‌تنها مخاطب از تکرار لذت نمی‌برد، بلکه موسیقیدان هم از تکرارگریزان است. دوم این‌که می‌خواهیم به شعور خودمان و باقی مخاطبان هم احترام بگذاریم. همان‌طور که گفتم ما نخستین مخاطب کارهای رستاک هستیم. زمانی که بتوانیم به شعور خودمان به‌عنوان مخاطب احترام بگذاریم، طبیعتا به شعور دیگر مخاطبان هم احترام گذاشته‌ایم.

آلبوم دوم شما با یک فاصله زمانی ٤ساله نسبت به آلبوم قبلی روانه بازار شد. با توجه به توضیحاتی که ارایه دادید، اثر جدید شما چه تفاوتی با آلبوم قبلی دارد؟ چه المان‌هایی در این اثر رعایت شده که پیش از آن در کارهای رستاک وجود نداشته است؟
بهزاد مرادی: ٢ نکته‌ای که عرض کردم به صورت همزمان باعث می‌شود در رستاک و کاری که تولید می‌کند، تغییراتی ایجاد شود تا در ورطه تکرار نیفتد. اتفاقی که برای ما افتاده در همین راستا بوده است. آلبوم نخست ما ‌سال ١٣٩١ بیرون آمد و آلبوم بعدی‌سال ١٣٩٥ منتشر شد و شاید مخاطب تصور می‌کند همه چیز در این ٤‌سال فاصله زمانی رخ داده اما واقعیت این است که پروسه تولید این کارها از ٢‌سال قبلش یعنی نزدیک به ٦‌سال پیش آغاز شده است. در طول این ٦‌سال خودمان می‌خواستیم از آن فضایی که برای خودمان ایجاد کرده‌ایم، فاصله بگیریم، چون دایما داشتیم اجرا می‌کردیم و با قطعات و نگاه‌ها برخورد داشتیم.
 
خودمان نخستین کسانی بودیم که می‌خواستیم فضا را تغییر دهیم. در این ٦‌سال به‌عنوان مخاطب با قطعه‌ها برخورد می‌کردیم تا ببینیم آیا ما را راضی می‌کند یا خیر. البته در جریان این تغییر ما باز هم به اصولی برای خودمان پایبند بودیم. اگر بخواهم اصول را در شکل و نه در محتوا بگویم، به ٢ اصل ثابت نگه داشتن اساس ملودی به لحاظ خط ملودی و فنی و همچنین مسأله کلام همچنان به‌شدت پایبند هستیم. تغییر فضا با حفظ اصول اولویت کاری ما بوده است.
 
ممکن است یک جایی در کلام مثلا مخاطب یا منتقدی چنین صحبتی را مطرح کند که این‌جا آنی نبوده که هست. مطمئنا ما از روی یکی از ورژن‌هایی که به دستمان رسیده و در تحقیقاتی که کرده‌ایم به این نتیجه رسیده‌ایم که این ورژن عمومیت بیشتری دارد و سعی کرده‌ایم به سمت آن برویم، چون به‌هرحال ممکن است از یک قطعه معروف محلی، اجراهای متفاوتی وجود داشته باشد. طبیعتا برخی یک اجرا را دوست دارند و بعضی دیگر امکان دارد به اجرای متفاوتی علاقه‌مند باشند. ما سعی کردیم سراغ ورژنی از اثر برویم که بین مردم محبوب‌تر است. این ٢اصل برای ما همچنان ثابت است ولی اتفاقی که افتاده این است که به لحاظ اتمسفری که سعی می‌کنیم در اطراف ملودی ایجاد کنیم، خودمان کمی گرایش‌های متفاوتی پیدا کرده‌ایم و نگاه‌مان متفاوت شده است.

فرزاد مرادی: کمی سعی کرده‌ایم جسورانه‌تر برخورد کنیم. این تغییری است که ایجاد شده، البته ما به شکل کارگاهی کار می‌کنیم و فکر می‌کنم یکی از جذابیت‌های تفکر انسان این است که قابلیت تغییر دارد. هیچ وقت در مورد خودم نمی‌توانم بگویم که می‌دانم ٥‌سال بعد در مورد این فضای کاری به چه فکر می‌کنم. ما باید بپذیریم که مدام درحال تغییر هستیم. شاید برخی فکر کنند زمانی که از یک کار استقبال شده باید تا ابد آن مسیر را ادامه داد ولی ما معتقدیم باید تغییر کرد. بنابراین فکر می‌کنم کلیت فضا همین است.
 
با نگاه به این فیلد به‌عنوان سوژه‌های بالقوه‌ای که بی‌نهایت گسترده و پویاست، همچنان می‌توانیم با همین نگاه از همان اصل تا جایی که ممکن است بهره ببریم و طوری رنگ‌آمیزی کنیم که اول از همه خودمان لذت ببریم. در کنار آن چقدر باعث افتخار است که مخاطبانی هم وجود دارند که از آن لذت می‌برند. درواقع این مخاطبان هستند که به کار ما معنا می‌دهند. زمانی ما می‌توانیم به لذت واقعی از کار خود برسیم که لذت مخاطبان خود را ببینیم و حس رضایت را از سمت آنها دریافت کنیم. شاید در نگاه نخست این‌طور به نظر برسد که ممکن است تغییر از سوی مخاطب پذیرفته نشود، چراکه او مسیر قبلی را دوست دارد و تغییر را برنمی‌تابد اما خوشبختانه نشان دادیم که این‌طور نبوده است. ادامه یک مسیر قطعا تکرار را در پی دارد ولی با تغییر می‌توان تفاوت ایجاد کرد.

به‌نظر می‌رسد مبنا همان موسیقی نواحی است که از اول بود، یعنی در پس زمینه آن را با برداشت خودتان حفظ و به‌نوعی رستاکیزه می‌کنید و از فیلتر خودتان می‌گذرانید و قرائتی نو ارایه می‌دهید. با این توضیح، ویدیویی در اثر جدید دیدیم که ابهام داشت. اگر موسیقی نواحی مبنای کار شماست چرا آقای سپهری باید در بیابان، ساز کنترباس روی شانه‌اش باشد و دوتار نباشد؟ آیا این کار با تعریف مبنایی، تعارض ایجاد نمی‌کند؟ چون عجیب‌ترین ساز گروه را روی دوش گرفته‌اید و در بیابان می‌روید...
سپهر سعادتی: موقعی که این ویدیو را داشتیم آماده می‌کردیم به این مسائل فکر می‌کردیم. شاید واقعیت این است که اگر کسی بخواهد عادی به قضیه نگاه کند، متوجه نکات ریز نشود ولی وقتی می‌بینید یک منتقد خیلی حرفه‌ای دارد کار گروه را تأیید می‌کند، خوشحال می‌شوید. وقتی چیزی برای شما چالش‌برانگیز است و مدت‌هاست با آن دست‌وپنجه نرم کرده‌اید، زمانی که یک فرد آگاه بیرونی سریعا روی همان نکته انگشت می‌گذارد، یک نفس راحت می‌کشید و حس خوبی پیدا می‌کنید.
 
از سوالی که شما کردید حس خوبی به من دست داد، چون می‌بینم موضوعی برای ما دغدغه بوده و شما هم به‌عنوان یک منتقد حرفه‌ای چقدر موشکافانه همان موضوع را دیده‌اید. ما درباره این ویدیوها با همین نگاه‌ها ٥، ٦‌سال فکر کردیم و بعد خواستیم این موارد را برای‌مان اجرایی کنند. این‌طور نبود که به یک‌باره تصمیم بگیریم ویدیویی بسازیم و صرفا ویدیوهایی همراه با آلبوم باشد. ما روی همین قضیه فکر کردیم که چه سازی را باید بگیریم و به بیابان ببریم. همان حالت آفرودی که شما دیدید و فردی با خودرویی آنچنانی آن‌طور وارد فضا شد، ‌این یکی از نمونه‌های جامعه مدرن است. یک فضایی است که انگار یک کسی، مدرنیته‌ای در خودش دارد و از فرهنگ دیگری می‌رود تا چیزهایی را برای خودش کشف و تجربه کند، پس طبعا این فرد یک فرد محلی نبوده که در بیابان می‌رفته است. ‌
 
انگار این یک کشف بوده از جنس کشفی که خود رستاک دارد انجام می‌دهد. از این جهت که من متعلق به فرهنگ بلوچستان یا کرمان نیستم. هر کدام از اعضای گروه نهایتا یک فرهنگی را تجربه کرده‌اند و می‌شناسند. هر یک از بچه‌های گروه متعلق به بخشی از این کشور هستند و فرهنگ خاص خود را دارند. ما تلاش داشتیم ویدیوی ما فارغ از هر فرهنگی باشد.

بهزاد مرادی:  وقتی که «سپهر» کنترباس را گرفت و از خودرو خارج کرد، ‌این ساز کاملا نشان داد متعلق به هیچ‌کدام از این فرهنگ‌ها نیست. ما اگر به قول شما دوتار در دست می‌گرفتیم، ممکن بود یک مخاطب بیرونی فکر کند این ساز مربوط به موسیقی همان منطقه است و شاید فکر می‌کرد دوتار برای کرمان است. ما نمی‌خواستیم این اتفاق رخ دهد، درحالی‌که کنترباس کاملا از بدنه این موسیقی جدا بود. وقتی که «سپهر» با این ساز به بیابان رفت، من فکر می‌کنم کمی طنزآلود به نوعی خود حرکت رستاک را نشان می‌داد که یک فرد الزاما متعلق به هیچ‌کدام از این فرهنگ‌ها نیست ولی دنبال این است که یک تجربه جدیدی را با فرهنگ شنیداری متفاوت شکل دهد.
 
دقیقا دلیلش همین بود که فرمودید. شاید اگر امکانش بود که مثلا ساز دیگری هم همین قدر نشان می‌داد که متفاوت است، شاید می‌شد آن ساز را استفاده کرد. اصراری به استفاده از کنترباس نداشتیم ولی همان‌طور که عرض کردم یک نگاه دوسویه بود، هم این‌که این ساز خیلی واضح دیده شود و هم این‌که نگاه طنزآلودی در آن بود، چون می‌دیدید چنین سازی با این هیبت در صحرا حرکت می‌کند.

رستاک احتمالا یکی از منحصربه‌فردترین گروه‌ها در ارایه آلبوم است، زیرا همیشه آلبوم را با تصویر همراه می‌کند. با وجود این‌که بسیاری از مردمان ما شاید اصلا رخ ساز را به چشم ندیده‌اند، رستاک چگونه در شرایط اجتماعی کنونی و آیا اصلا دانسته این پادزهر را ایجاد کرده برای این‌که مردم بتوانند با این سازها آشنا شوند یا این‌که مبنای دیگری در ذهن داشته است؟ می‌بینیم که کودکان حالا می‌توانند اسم سازها را بگویند. در مورد تصویر و برای اکت‌های بچه‌ها از منابع مکتوب و کلاس‌ها استفاده کردید یا خیر؟
فرزاد مرادی: بدون هیچ ادعایی باید خدمت شما عرض کنم که ما هیچ ذهنیتی در مورد اتفاقی که قرار است بعد از نخستین آلبوم تصویری بیفتد، در رابطه با موجی که ایجاد کرد و خیلی از دوستان و حتی بچه‌ها یک‌دفعه جلب موسیقی شدند و کمی عالمانه‌تر در مورد دیده‌شدن ساز، نداشتیم. این اتفاقی بود که همان‌طور که در مورد سوال قبل عرض کردم باعث افتخار ما است. ما سعی کردیم تنها روی کار خود تمرکز کنیم و کاری ارایه دهیم که در ابتدا خودمان را راضی کند و قضاوت را به مخاطب بسپاریم.
 
درواقع به نحوی علاقه شخصی ما هم این بود که هر هنری وقتی تبدیل به یک مجموعه هنری می‌شود، اثرگذاری‌اش خیلی بیشتر می‌شود، یعنی وقتی شما به کنسرتی می‌روید صرفا دنبال این نیستید که صدا را بشنوید. شاید در دوره‌ای که امکانات امروزی نبود تا شما کاست یا سی‌دی داشته باشید، شرایط این‌گونه بود ولی درحال حاضر داستان خیلی متفاوت است. درواقع احساسم این است که به این دلیل خیلی از این هنرها در کنار هم قرار می‌گیرند که نیاز به این است تا اثرگذاری را بیشتر کنند. فکر می‌کنم هر هنر و هنرمندی خواسته‌اش این است که هنرش اثرگذارتر شود.

فرزاد مرادی: ماجرایی که اتفاق افتاد این بود که می‌خواستیم مجموعه‌ای تصویری آماده کنیم و حتی خودم فکری در این مورد نداشتم که شاید این کار نتواند بیرون بیاید، البته خوشبختانه بدون مشکل خاصی اجازه تولید به آن داده شد. چیزی که در مورد اکت‌ها فرمودید ٢ ماجرا را شامل می‌شد. صحبت شد که ما چطور به مقوله‌ای شبیه سوژه‌ای که از آن بهره می‌بریم، نگاه می‌کنیم.
 
درواقع یکی از مشکلات خود من این بود که چرا عمدتا نوازنده‌هایی که می‌آمدند کاری را اجرا می‌کردند، حس‌وحال فوق‌العاده درون‌گرایانه‌ای داشتند. با توجه به هر قطعه‌ای که داشت اجرا می‌شد، به ندرت اتفاق می‌افتاد که بتوانم حس‌وحال نوازنده را احساس کنم و همان حس را در وجود و چهره او ببینم. نوازنده باید حس‌وحال قطعه را درک کند تا بتواند آن را انتقال دهد. در غیراین صورت مخاطب با قطعه ارتباطی برقرار نمی‌کند.

یک پرسش از سیامک سپهری سرپرست گروه رستاک

بسیاری از آهنگسازان یا سرپرستان گروه صرفا به اجرای صحیح قطعات توسط نوازندگان توجه می‌کنند. چه مسأله‌ای باعث می‌شود شما حس‌وحال نوازنده را هم در درجه اهمیت قرار دهید؟
سیامک سپهری: رهبری ارکستر همیشه برای من فوق‌العاده جذاب بوده است. شاید احساس می‌کردم آن لحظه رهبر ارکستر، حسی را که نسبت به آن قطعه در جان و وجودش جاری است، به نوازنده‌ها منتقل می‌کند و آنها هم به مخاطب انتقال می‌دهند. از همان وقتی که صحبت شد تا کنسرت بگذاریم و مجموعه تصویری آماده کنیم، به شکل جدی از بچه‌ها خواستم که قطعه را درک کنید و اگر قطعه‌ای مثلا کُردی داریم و اساس آن قطعه بر تحرک است، سعی کنیم همان تحرک را در وجودمان نشان دهیم.

اگر فرضا یک قطعه خراسانی می‌زنیم و قطعه خیلی درون‌گرایانه‌تری است، نمی‌توانیم همان حس را داشته باشیم که مثلا در قطعه آذری داریم. این تلاشی بود که از اول با تمام بچه‌ها انجام دادیم، برای این‌که همان حس تا جایی که ممکن است منتقل شود. حس انسان در هر لحظه ممکن است به بسیاری از عوامل بیرون و درونی خود مربوط باشد ولی به‌هرحال وقتی این کار انجام می‌شود، بزرگترین محرک همان قطعه موسیقی است که اجرا می‌کند.

بنابراین حس می‌کردم باید آن محرک موسیقایی، همان حس را به وجود آن آدم منتقل کند، بنابراین اکت‌ها این‌طور شکل می‌گرفت. وقتی کار گروهی انجام می‌دادیم براساس این‌که کار یک کار گروهی است، باید همان حس به صورت گروهی هم منتقل می‌شد، نه این‌که حالا ١٠، ١٥نفر کنار هم نشسته‌اند و تنها برای این موضوع به همدیگر نگاه کنند که چطور قطعه‌ای را با هم شروع کنند و بعد هرکسی در فضای خودش باشد. خیر، کار گروهی بود و این نیاز احساس می‌شد که این بده‌وبستان به صورت فعالانه در تمام قطعه جاری باشد.

اعضای گروه رستاک همیشه سعی کردند به معنای واقعی کلمه، یک گروه باشند. فکر می‌کنم استقبال مخاطبان نشان می‌دهد خوشبختانه این اتفاق رخ داده است.
برچسب ها: فرهنگ رستاک