bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۲۰۰۸۹

چمران، چهره‌ای که دوگانه خوانده می‌شود

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۶ - ۰۱ تير ۱۳۹۶
مهدي؛ «من خداي دردم!» اين را مصطفي چمران به برادرش مهدي گفته بود. اين درد و ملالت در آخر کار آن‌قدر او را خسته کرده بود که هنگام واپسين عزيمتش به جبهه، مي‌گويد: «مي‌روم که برنگردم». رفت و برنگشت. بعد از شهادتش، اعتبار گرفت؛ «مرگ‌بر»ها خودشان را به «زنده‌باد»هاا تغيير دادند. نامش را از ميان آنچه «فهرست حاميان آمريکايي مجلس» درج کرده بودند، حذف کردند و حالا هم نامش بر تارک بزرگراهي نشسته است.
 
به گزارش شرق، اصولگرايان در اين سال‌ها از او بيشتر ياد کرده‌اند و در اين يادواره‌ها، تاجايي‌که ممکن بوده است، سعي شده به عضويت چمران در نهضت آزادي اشاره‌اي نشود. چمران از آن دسته چهره‌هاي انقلابي است که خواسته يا ناخواسته شخصيتش دچار دوگانگی شده است؛ قرائت دوگانه‌اي که تا به امروز همراه چمران مانده است؛ «چمران بازرگان يا چمران خميني؟»؛ مشخص‌ترين ديالوگ فيلم «چ» حاتمي‌کيا که سعي دارد به همين سؤال پاسخ دهد. اگرچه در جواب بازمي‌ماند؛ چريک بيروت و صور و فرمانده جنگ‌هاي نامنظم را مرد ديپلماسي و مذاکره نشان مي‌دهد، آن‌هم در پرحرف و حديث‌ترين مقطع زندگي چمران يعني در پاوه.

چهره‌اي درگير دوئيت
آنچه روشن است، اين است که چمران در همان مقطع حيات هم گرفتار اين دوئيت مي‌شود. اگرچه او از درون هم متلاطم به نظر مي‌رسيده است. سؤالاتي که در خلوتش به ذهنش راه مي‌یافته و گاه آنها را به زبان نوشتار هم درآورده است؛ سؤالاتي که تم عارفانه و گاه فلسفي داشته‌اند و از خدايي پرسيده شده‌اند که چمران آن را در اين يادداشت‌ها به عاشقانه‌ترين شکل ممکن به تصوير کشيده است.

چمران از وقتي به ايران بازمي‌گردد و به خدمت دولت موقت درمي‌آيد، تا روزي که به شهادت مي‌رسد، در مواجهه با اين دوئيت است. در روزگار چپ‌زده اوايل انقلاب، به دلیل ارتباطش با مرحوم بازرگان و حضورش در دولت موقت و البته حياتش درآمريکا و عضويتش در نهضت، حامي امپرياليسم خوانده مي‌شود و فحش مي‌خورد. سرآغاز اين آشنايي پرحرف و حديث براي چمران، از کلاس‌هاي درس مهدي بازرگان در دانشگاه تهران آغاز مي‌شود و با حضور در شرکت ساختماني ١١ استاد اخراجي اين دانشگاه، با چهره‌هاي ديگري مانند مهندس سحابي نيز آشنا مي‌شود.

حضور در آمريکا
چمران از بورسيه دولتي شاگردممتاز‌هاي دانشگاه تهران استفاده کرده و براي ادامه تحصيل، وارد آمريکا مي‌شود. از سال ١٣٣٧ تا ١٣٤٢ را در آمريکا سپري کرد و دکترا گرفت. چمران در مدتي که در آمريکا حضور دارد، فعاليت‌هاي سياسي خود را ادامه مي‌دهد که ازجمله آنها عضويت در انجمن‌اسلامي دانشجويان آمريکا و کاناداست و در آنجا هم با محمد هاشمي آشنا مي‌شود. محمد هاشمي در روايتي که به تأسيس اين انجمن اشاره داشته، مي‌گويد: «... تصميم بر آن شد تا تشکيلاتي اسلامي به وجود آوريم. بنا بر اين تصميم، نامه‌اي براي آيت‌الله بهشتي فرستادم تا براي نمايندگي انجمن‌اسلامي در آمريکا اقداماتي صورت پذيرد.
 
ايشان به‌سرعت جواب دادند و اسامي چند نفر که گمان مي‌کردند مي‌توانند در اين انجمن مؤثر باشند نيز به همراه نامه براي من ارسال کردند؛ از جمله اسامي مصطفي چمران، ابراهيم يزدي، فيروز پرتوماه، محمد روغني‌زاده، بهرام آريايي و محمد ايزدي. من تمام اين افراد را براي برپايي يک انجمن اسلامي در دانشگاه برکلي دعوت کردم. بعد از اين جلسه در سال ۱۳۴۹، هسته اوليه انجمن‌اسلامي فارسي‌زبانان دانشگاه‌هاي آمريکا و کانادا شکل گرفت».

چمران در آمريکا، عاشق زني به نام تامسن مي‌شود و با او ازدواج مي‌کند. تامسن مسلمان مي‌شود و نامش را به پروانه تغيير مي‌دهد. حاصل اين ازدواج، سه فرزند است که يکي از آنها در کودکي در استخر خانه پدري همسر مصطفي غرق مي‌شود و او سوگواره‌اي هم در همين ارتباط دارد. از دو فرزند ديگر اطلاع دقيقي نيست. منابع اينترنتي مي‌گويند که يکي در شرکت صنايع چوب و ديگري در آتش‌نشاني در آمريکا فعاليت دارد.

ازدواج با تامسن با عشق انجام مي‌گيرد؛ اما با عشق خاتمه پيدا نمي‌کند. زندگي چريکي مصطفي او را وا مي‌دارد تا همسر و فرزندانش را ترک کند. چمران بعد از ماجراي جنگ ١٩٦٧ اسرائيل، تصميم به ترک آمريکا مي‌گيرد؛ براي احياي هويت اسلام و اعرابي که به گفته او در اين جنگ دچار سرشکستي شده بودند. تامسن به همراه سه فرزندش هم او را همراهي مي‌کنند؛ اما زندگي آنها دوام نمي‌آورد. ظاهرا تامسن اول با مصطفي به مصر و بعد به لبنان مي‌رود؛ اما شرايط جنگي لبنان و فعاليت چريکي مصطفي او را وادار مي‌کند که به همراه سه فرزندش به آمريکا بازگردد.

شکل‌گيري زندگي چريکي
زندگي چريکي چمران از مصر و لبنان کليد مي‌خورد. در مصر مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت‏ترين دوره‌هاي چريکي و جنگ‏هاي پارتيزاني را مي‌‏آموزد. سپس مصر را به مقصد لبنان ترک مي‌کند تا بتواند پايگاه آموزش فعاليت‌هاي چريکي‌‌ را براي مبارزان ايراني ايجاد کند.

چمران در لبنان از دوستان و نزديکان امام موسي صدر مي‌شود. باعث اين ارتباط هم مهدي بازرگان است. سال ۱۳۵۰ امام موسي صدر سفري به ايران دارد و در ملاقاتش با بازرگان، مي‌گويد براي اداره مدرسه فني صور، يک مهندس احتياج دارد و بازرگان، مصطفي را معرفي مي‌کند و اين‌چنين مي‌شود که چمران آمريکا را به قصد لبنان ترک مي‌کند.

چمران در لبنان به همراه امام موسي صدر از بانيان تأسيس حرکت المحرومين بود که در راستای تقويت و حمايت شيعيان لبنان ايجاد شده بود. چمران در مدرسه صور علاوه بر دروس فني، مباحث ايدئولوژيک را هم طرح مي‌کرد؛ همين باعث شد تا مخاطبان زيادي را به خود جذب کند. او با همکاري امام موسي صدر جنبش امل را که شاخه نظامي حرکت‌المحرومين بوده است، تأسيس مي‌کند. مسئوليت جنبش امل بعد از مفقودشدن امام ‌موسي ‌صدر و رفتن چمران به ايران به نبیه بري مي‌رسد. ظاهرا در پي تغيير رويه در جنبش امل بعد از چمران، حزب‌الله لبنان با حمايت ايران پا به عرصه مقاومت در لبنان مي‌گذارد.

مصطفي در لبنان، با دختري متمول به نام «غاده» آشنا مي‌شود. غاده دختر بي‌حجاب لبناني که با هديه مصطفي روسري به سر مي‌کند، زندگي عاشقانه‌اي را تشکيل مي‌دهد؛ اگرچه خانواده‌اش با اين ازدواج مخالف بوده‌اند. غاده مصطفي را تا پايان حياتش در اهواز همراهي مي‌کند.

بازگشت به ايران
مصطفي بالاخره ٢٨ بهمن ٥٧ وارد تهران مي‌شود. در نوشته‌هايش از آن روز چنين ياد کرده است:«اي مادر هنگامي که فرودگاه تهران را ترک مي‌گفتم، تو حاضر شدي... اي مادر، بعد از ٢٢ سال به ميهن عزيز خود باز مي‌گردم و به تو اطمينان مي‌دهم که در اين مدت دراز حتي يک لحظه خدا را فراموش نکردم... خوشحالم اي مادر، نه فقط به خاطر اينکه بعد از اين هجرت دراز به آغوش وطن برمي‌گردم؛ بلکه به اين جهت که بزرگ‌ترين طاغوت زمان شکسته شده و ريشه ظلم و فساد برافتاده و نسيم آزادي و استقلال مي‌وزد».

معاونت نخست‌وزيري
چمران بعد از بازگشت به تهران، با حکم بازرگان، معاونت نخست‌وزيري را برعهده مي‌گيرد. طبق روايت‌هاي غاده در اتاق کوچکي در همان محل نخست‌وزيري زندگي مي‌کنند. اولين حضور و مواجهه چمران در ايران، ماجراي پاوه است. مقطعي پر حرف و حديث. چمران در يادداشت‌هاي خود درباره پاوه مي‌نويسد: «سخت‌ترين لحظات زندگي من لحظاتي بود که بهترين دوست مبارزم که در کنارم ايستاده بود، يکباره بي‌جان و قطعه‌قطعه شده در برابرم به خاک مي‌افتاد و سوزناک‌ترين لحظات عمرم هنگامي بود که همه روزنه‌هاي اميد بسته شده بود و عده‌اي از پاسداران تقاضاي بازگشت داشتند و کردهاي مؤمن به انقلاب با نگاهي دردناک و تأثرآور به من مي‌نگريستند که چگونه مي‌خواهي ما را در درياي مرگ و نابودي‌‌‌ رها کني و بروي. آن‌گاه با صداي قاطع به آنها مي‌گفتم: نه، ‌اي دوستانم، من تصميم قاطع گرفته‌ام که همراه شما شهيد شوم. من باز نمي‌گردم و شما را تنها نمي‌گذارم...».

تصفيه ارتش
بعد از ختم غائله پاوه، چمران با حکم امام خميني به وزارت دفاع منصوب مي‌شود. اصلاح و پاک‌سازي ارتش هم از ديگر مواردي است که او در زمان حضورش در وزارت دفاع انجام مي‌دهد. اصلاحاتي که نيروهاي چپي از ابتداي پيروزي انقلاب خواستار آن بودند؛ اما با تغيير و تحولاتي که در زمينه برخورد نيروهاي انقلابي با برخي سازمان‌هاي چپ رخ داد، همين‌ها به چماقي عليه چمران بدل شد.
 
به روايت سايت تاريخ ايراني، «در سالگرد واقعه سياهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۵۸ اشرف دهقاني از برجسته‌ترين اعضاي چريک‌هاي فدايي در ميتينگي همچنان بر دولت بازرگان مي‌تاخت که آن زمان سه ماه از استعفايش مي‌گذشت: «آنها ارتش ضد خلقي و مزدور شاهنشاهي را فوري سر‌ و ‌سامان دادند و براي يورش به خلق آماده‌اش کردند. اسمش را هم گذاشتند ارتش جمهوري اسلامي!».
 
اشرف دهقاني در آن ميتينگ به شدت به چمران حمله کرد: «آمدند تيمسارهاي شاه خائن را کردند فرمانده قوا، وزير دفاع، فرمانده نيروي دريايي، استاندار فلان‌ جا. اغلب کارمندان سطح بالا را مي‌بينيم که هريک به نحوي وابسته به نيروهاي خارجي، يعني امپرياليست‌ها هستند. مثلا اين آقاي چمران (مرگش باد! مرگ بر چمران) مرگ بر چمران! چمران را اول کردند معاون نخست‌وزير. بعد آمد کردستان را سرکوب کرد و به پاس اين آدمکشي اين‌ بار او را کردند وزير‌ دفاع... . راستي، او اين سال‌ها که در ايران نبود، کجا بود؟ بسياري مي‌دانند در خدمت اربابان امپرياليستش بود».

چمران در نطقي که در سال ٥٩ در مجلس اول انجام مي‌دهد، درباره اين تصفيه مي‌گويد: «اين ارتش با تمام هجوم و حمله‌اي که به آن مي‌شود، ارتشي نبود که با ملت ما بجنگد، پيروزي انقلاب ما در سايه اين حقيقت بود که ارتش به ملت ما پيوست و نجنگيد. يک ارتش ٥٠٠ هزار‌نفري اگر مي‌خواست با ملت بجنگد، ميليون‌ها کشته مي‌دادند نه ٦٠ هزار نفر، نه ٧٠ هزار نفر؛ ارتش به ملت پيوست و طاغوت را احساس کرد». چمران آن روز در مجلس از تصفيه ١٢ هزار‌نفري در ارتش خبر داده  بود و البته از آينده آنها و چگونگي نقش‌آفريني آنها در برابر نظام تازه‌تأسيس هم ابراز نگراني کرده بود.

عضويت در نهضت
چمران را به واسطه عضويتش در نهضت آزادي، امپرياليست و آمريکايي هم خواندند؛ اگرچه اسناد معتبري از اين عضويت خبر مي‌دهد؛ اما این جريان در سال‌هاي اخير سعي کرده تا اين هويت را مخدوش کند. ولايتي در گفت‌وگويي اعلام کرده بود که: «شهيد چمران عضو نهضت آزادي بود؛ اما بعدا از اينها جدا شد. شهيد چمران جزء حکومتي‌ها بود و وقتي ديد اينها منتقد حکومت و حضرت امام و نظام شدند، از اينها جدا شد و در سمت امام ماند...». چمران اما از اعضاي هيئت مؤسس نهضت آزادي در خارج از کشور به شمار مي‌رود. او با فهرست نهضت آزادي راهي مجلس مي‌شود.

دکتر يزدي حتي تعريف کرده است که بعد از انتخابات مجلس اول، فهرستي را بر ديوار‌هاي مجلس زده بودند که حاميان آمريکا بايد اعدام شوند. از بازرگان تا يزدي و آن وسط نام چمران هم ديده مي‌شد؛ اما بعد از شهادتش، نام او را در آن فهرست سياه کردند. يزدي درباره عضويت چمران در نهضت مي‌گويد: «... چمران عضو شوراي مرکزي نهضت آزادي ايران و عضو هيئت ‌امناي روزنامه ميزان به نام محک بود. چمران تمام صورت‌جلسات محک را امضا کرده است. ايشان به‌عنوان عضو شوراي‌عالي دفاع به جبهه رفت».
 
همچنين در آرشيو نهضت، آخرين سخنراني چمران درباره گزارش از وضعيت جنگ وجود دارد، به تاريخ و شماره. چمران ظاهرا به دليل مشغول‌شدن به ماجراي خودمختاري و تجزيه‌طلبي‌هاي اوايل انقلاب و البته جنگ ايران و عراق نتوانسته بود به ماجراهاي سياسي نهضت وارد شود و همين ادامه حضورش در سمت‌هايي که امام خميني براي او تعريف کرده بود، بيشتر به اين پرسش دامن مي‌زد که «چمران بازرگان يا چمران خميني».

مخالفت‌هاي خسته‌کننده
چمران به تاريخ ارديبشهت ٥٩ با حکم امام خميني به سمت مشاور شوراي‌عالي دفاع ملي منصوب شد و با شروع جنگ از مجلس راهي خوزستان ‌شد و آنجا يعني در اهواز ستاد جنگ‌هاي نامنظم را ايجاد کرد. دليل هم واضح است؛ استفاده از تجربه‌اش در فعاليت‌هاي چريکي. چمران در جريان مواجهه با نيروهاي عراقي که قصد تسخير سوسنگرد را داشتند، زخمي مي‌شود و به اهواز مي‌آيد. در شهر اهواز مصطفي پس از يک روز بستري‌شدن در بيمارستان به ستاد جنگ‌هاي نامنظم رفت تا عمليات را هدايت کند. در ادامه مخالفت‌ها و موافقت‌ها با چمران، او در فشار قرار مي‌گيرد تا ستاد را منحل کند.

علي‌اصغر غروي، از اعضاي نهضت آزادي در روايتي از روزهاي آخر چمران در يادداشتي که در اختيار سايت تاريخ ايراني قرار داده اين‌گونه توضيح داده است: «در عمليات سوسنگرد به پاي چمران تير خورد و مجروح شد، اما بعد از مدتي دوباره از بيمارستان راهي جبهه شد. هر بار که ما تلفني صحبت مي‌کرديم، از وضعي که براي او پيش آورده‌اند و مي‌آوردند، اظهار خستگي و ملالت روحي مي‌کرد.
 
چمران شکايت مي‌کرد که اينها کارشکني مي‌کنند و نمي‌گذارند که از مهمات و اسلحه‌هايي که خودمان تهيه کرديم، استفاده کنيم... من به مرحوم چمران گفتم که شما با اين‌همه خستگي و کارشکني که معتقديد آنجا هست، ديگر برنگرديد؛ چرا‌که من شنيده‌ام که امام خميني هم مايل‌اند که شما رئيس‌جمهور شويد. چمران گريه کرد و گفت که من مرگم را از خدا خواسته‌ام... و مي‌دانم که اين سفر آخر من است. چمران گفت: مي‌روم که برنگردم».

چمران ٣١ خرداد ٦٠، هنگام معرفي و توجيه فرمانده جديد محور دهلاويه به جاي «ايرج رستمي»، در خط مقدم نبرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ دشمن از ناحيه پشت سر زخمي شد. براي درمان او را به اهواز رساندند، اما کارگر نيفتاد و همان‌جا به شهادت رسيد. البته در نحوه شهادت چمران هم ترديدهايي وجود دارد؛ نحوه اصابت ترکش از پشت سر. ٣٦ سال از عروج چمران مي‌گذرد و در تمام اين سال‌ها بيش از پيش بر وجهه‌اي از چمران تأکيد شده که مورد تأييد قرائت رسمي است.
برچسب ها: چمران زندگی نامه