حميدرضا جلاييپور در اعتماد نوشت: آقاي جهانگيري را نه فقط معاون اول در دولت بلكه به عنوان يكي از اصليترين نيروهاي روحاني براي اداره كشور ميشناسيم.
آقاي روحاني براي تحقق وعدههايي كه در ايام انتخابات به مردم داده است نياز به چهرههايي دارد كه بتوانند با سابقه و تجربهاي كه از گذشته اندوختهاند مسير پرچالش دولت را هموار كنند.
از اين حيث آقاي جهانگيري يك نمونه منحصر به فرد در دولت است كه ميتواند اين وظيفه سنگين را به خوبي انجام دهد. سابقه اش در تمام موقعيتهاي مديريتي پس از انقلاب نشان ميدهد او در هيچ منصبي نبوده مگر آنكه با تحول و تغيير مثبت به افزايش كاركرد آن محيط كمك كند.
دولت آقاي روحاني از يك عقبه اجتماعي برخوردار است. اين عقبه اجتماعي، به صورت اختصاصي و انحصاري در اختيار ايشان نيست بلكه جريانات حامي دولت و به ويژه اصلاحطلبان در سالهاي گذشته با حمايت بزرگان و نخبگان خود از روحاني اين سرمايه اجتماعي را در اختيار او قرار دادهاند.
همان طور كه پيشتر گفتهام اين سرمايه اجتماعي به خودي خود نقد (بالفعل) نميشود بلكه چهرههايي نظير آقاي جهانگيري در دولت هستند كه اين سرمايه اجتماعي را نقد ميكنند.
اما چرا ميگوييم جهانگيري قدرت به فعليت رساندن اين سرمايه را دارد؟ تعلق خاطر و تعلق سياسي آقاي جهانگيري به جبهه اصلاحات بر كسي پوشيده نيست. ايشان از معتمدين آقاي خاتمي به عنوان محوريترين شخصيت اصلاحطلب است.
همچنين در بين نيروهاي سياسي اصلاحطلب جايگاه ويژهاي دارد. در جريان انتخابات رياستجمهوري نيز ديديم كه چطور توانست با چند مناظره و حضور تلويزيوني شورانگيز پايگاه اجتماعي حاميان روحاني را از رخوت و كندي به سمت پويايي سوق دهد. بنابراين ما از جهانگيري به عنوان يك «شخصيت كليدي» در دولت روحاني ياد ميكنيم.
آن هم در شرايطي كه اصلاحطلبان مسوولانه در كنار سياستهاي دولت قرار گرفتهاند و براي حضور در پستهاي دولتي و نقشآفريني در قوه مجريه كمترين توقعي ندارند. بلكه آنها تنها به فكر عبور كشور از ميان بحرانهاي ملي و منطقهاي هستند.
در اين شرايط هرگونه خطاي استراتژيك در دولت خسارتهاي زيانباري دارد. يكي از اين خطاها كه گاه در برخي محافل سخن از آن ميرود تضعيف آقاي جهانگيري است. هرگونه تضعيف ايشان از سوي كساني كه خود را نزديك يا منتسب به رييسجمهوري ميدانند موتور محرك دولت را بهشدت در معرض از كارافتادگي قرار ميدهد و بايد از آن پرهيز كرد.