به گزارش ایکنا بسیاری بر آن هستند که قرآن بیانی آسان دارد. این باور منبعث از آیه «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ: و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم پس آيا پندگيرندهاى هست» (قمر، ۴۰) است، اما بیتردید وقتی قرار است، برداشتها از قرآن به عمل اجتماعی نیز تبدیل شوند، ضرورت وجود معیار برای تفسیر درست یا نادرست احساس میشود. این معیار در طول تاریخ اسلام و بهتدریج از طریق نظام دانش و علم تفسیر تامین شده است. در دوران جدید، با روی کار آمدن دولتهای مدرن در جهان اسلام، نظامهای دانش یا به کل، با قرار گرفتن در نظام دانشگاهی دولت سکولار، سکولار و از نظام علم دینی مستقل جدا شدهاند، یا توانسته دولتهای مدرن را تسخیر کنند و چالش با نظام حقوقی جدید را به نفع فقه پایان دهند و یا به عنوان بخشی غیردولتی توانسته است تا قرائتی در کنار قرائتهای موجود مطرح شود. ظهور جریاناتی مانند داعش یکی از نشانههایی زوال معیار تفسیر درست و نادرست در تفسیر قرآن است. از اینروست که نقش روش تفسیر و جایگاه مفسر در بیان حقیقت قرآن به عنوان بخشی از جهان جدید مهم است.
انحاء تفسیر قرآن نشاندهنده آرایش ایدئولوژیک دینپژوهان است و میتواند زمینهساز نوعی جریانشناسی دینی-سیاسی در جهان جدید باشد. این جریانشناسی میتواند در ذیل تاثیر دولت-ملتهای جدید بر نظام دانش دینی، تاثیرهای متفاوت تفسیر قرآن در عینیت سیاسی-اجتماع و دینی را نشان دهد. برای جریانشناسی تفسیر متن مقدس در اسلام میتوان از جریانشناسیهای نظیر در ادیان دیگر استفاده کرد.
مسلمانان فارغ از تقسیم مذهبی، مانند دیگر سیستمهای الهیاتی ادیان ابراهیمی، دو گرایش عمده ارتدوکس(راستکیش) یا محافظهکار و عقلگرا یا اصلاحطلب داشتهاند. گرایش ارتدوکس یا محافظهکار همواره به نص توجه داده است و گرایش عقلگرا یا اصلاحطلب به تفسیر و اجتهاد در نص دست گذاشته است.
چنانچه در ادامه خواهد آمد پروژههای روششناسی گوناگونی که در خصوص تفسیر قرآن انجام شده است، شاخههای متعددی برای روششناسی تفسیری در جهان اسلام شناسائی کردهاند، اما بزعم نگارنده و به تبع برخی از روششناسیهای موجود، میتوان همه جریانات تفسیری را در دو دسته نصگرا و اجتهادگرا یا تفسیرگرا تقسیم کرد. دسته اول نص را اعم از کتاب و سنت، حجت میدانند، اما دسته دوم معتقدند از معبر تفسیر و اجتهاد در نص، میتوان نص را معنا کرد. در ضمن این تقسیمبندی میتوان تاثیر ذاتی اجتهاد در نصگرایان و نص در اجتهادگرایان را ملاحظه کرد. برای نصگرایان حدی ضروری از اجتهاد در خصوص نص وجود دارد. هیچ مفسر روایی یا قرآن به قرآنی، تفسیر واحدی ندارد. همچنین برای یک اجتهادگرا وجود نص به مثابه متعلق اجتهاد ضروری است.
تفسیر قرآن به مثابه امری تاریخی
«تفسیر قرآن» فرایندی تاریخی است، از این رو خودآگاهی تفسیری و روششناختی، در طول تاریخ شکل گرفته است. اولین تفاسیر توسط پیامبر اسلام صورت گرفت و بعد از صحابه و تابعین وارد میدان تفسیر شدند؛ البته ساحت تفسیر پیامبر متفاوت با تفسیر دیگران بود و تنها تفاسیر اهل بیت(ص) در این سطح مطرح میشوند. آرام آرام، علم تفسیر قرآن به صورت علم مستقل به وجود آمد؛ واژه تفسیر نیز بهتدریج شکل گرفت، زیرا این واژه همواره به معنای امروزینش، به کار برده نشده است.
اولین نگاه به منابع تفسیر قرآن در قرن دوم صورت میگیرد، پیش از آن مفسران به منابع قرآن توجه نداشتهاند. اولین نگاه به منابع تفسیری، قرآن را خودبسنده اعلام میکند. در این معنا تفسیر قرآن به منبعی غیر از قرآن نیاز ندارد. این نظریه به خوارج هم منتسب شده است، ایشان معتقد بودند که حکم باید بر مبنای قرآن باشد. امیرالمؤمنین(ع) در مقابل این جریان انحرافی در توصیه به ابنعباس که راهی مناظره با خوارج بود، وی را از استناد به قرآن برحذر میدارد، زیرا قرآن ظرفیت تفاسیر متعدد را دارد. سنت دومین منبع تفسیری است که مطرح شده است. در قرون دوم تا پنجم هجری قمری، سه گرایش تفسیر ماثور، کلامی و فقهی پا به میدان گذاشتند. به غیر از تفسیر ماثور که تکیه بیشترشان بر آیات بوده است، تفاسیر کلامی و فقهی تلاش کردهاند تا قرآن را به نفع دگمهای کلامی و فقهی تاویل کنند.
تفسیر قرآن اعم از علم تفسیر قرآن، به مثابه رویکرد مسلمان به بیان معنای قرآن، در جهان جدید دستخوش نگاههای متفاوت و متعدد بوده است. هم نصگرایان و هم اجتهادگرایان مسیر خود را ادامه داده و با چالشهای جهان معاصر روبرو شدهاند. مسائلی مانند دولت، حقوق بشر، محیط زیست و ... مسائلی جدید هستند که مفسران قرآن اعم از سنتی و جدید را متوجه خود ساختهاند. در این میان روشهای جدیدی نیز پا به میدان گذاشتهاند، روشهایی که هم مفسر را در شناخت نص توانمند میسازند و هم روشهایی که قدرت اجتهاد مفسر را تقویت میسازند. اما غایت تفسیر چیست؟
تفسیر قرآن و بیان حقیقت کتابالله
احمد پاکتچی، تفسیر را «اصطلاحی در علوم اسلامی ناظر بر توضیح معانی آیات قرآن کریم و استخراج معارف از آن» تعریف کرده است. از نظر وی، ارتباط معنای سامی تفسیر، «گداختن» با رسیدن به معنای متن، حضور یک استعاره است که بر مبنای آن «همسانگیری گداختن سنگ معدن برای دستیابی به فلز ناب با گداختن سخن برای دستیابی به معنای نهفته آن است»، نیز نویسنده مقاله تفسیر در دایره المعارف بزرگ اسلامی، نمونههایی از صدر اسلام روایت میکند تا بگوید تفسیر به معنای «بیان مفاهیم قرآنی» است. تفسیر همواره در تاریخ اسلامی به یک معنا به کار نرفته و معانی مختلفی به آن نسبت داده شده است.
تفسیر قرآن به سبکهایی از جمله روایی، عقلی، قرآن به قرآن، ترتیبی، موضوعی، اجتهادی، فقهی، ادبی، تربیتی، کلامی، فلسفی، علمی-تجربی، رمزی، تفسیر به رای، عرفانی و اجتماعی تقسیم شده است، این اقسام صرفا در چند نوع تقسیمبندی ذکر شده است که به اعتبار تقسیمکننده بیان شده است. برخی میان روش و گرایش تفسیر تفاوت گذاشتهاند، برای مثال حجتالاسلام و المسلمین علویمهر در کتاب «روشها و گرایشهای تفسیری» روشهای تفسیری را شامل قرآن به قرآن، روائی، عقلی، تفسیر به رای و اجتهادی میداند و گرایشهای تفسیری را شامل گرایشهای صوفیانه و عرفانی، کلامی، ادبی، علمی، اجتماعی، فلسفی دانسته است.
فارغ از روشها و گرایشهای تفسیر که مسامحتا اینجا روش خوانده میشود، تفسیر قرآن نسبتی با خوانش قرآن نیز دارند. جدا از روشهای تفسیری که میتوان به آن بازگشت، متن به مثابه امری خواندنی، با خواننده و نحو خوانش او ارتباط برقرار میکند. تفاوت در تفاسیر را اگر چه به روش میتوان بازگرداند، میتوان به ذات متن نیز بازگرداند. متن به مثابه یک واقعیت گشوده در برابر خواننده، میتواند به صوری متفاوت خوانده شود. همه مفسران سنتی قرآن بر این باور بودهاند که خداوند معنای واحدی را در قرآن مراد کرده است. هرچند متفکران جدید، نظرات متفاوتی در خصوص اهمیت جایگاه مولف و خواننده دارند، اما ذهنیت مفسران سنتی آن بوده است که مراد الهی واحدی وجود دارد که در خلال تفسیر باید کشف شود.
گذشته از اینکه غایت تفسیر چیست باید گفت، متن تفسیری، خود متن نیست. «تفسیر ایجاد یک معناست در ارتباط با یک متن که در خلال آن گونهای وابستگی میان معنای تفسیری با متن وجود دارد». ایازی تفسیر در فرهنگ اسلامی را به معنای «کاوش در معنای لغوی به معنای کشف و اظهار و پردهبرداری به منظور روش ساختن، تبیین کردن و پردهبرداری از مفاد کلام است». با توجه به تمایز میان متن و تفسیر متن، با اختیار یک روش تفسیری، تفاسیر متون از یکدیگر تمایز خواهند یافت. از این رو اگر چه متن واحد است، به خاطر تمایز و تفاوت روشهای تفسیری، تفسیرهای متعدد و متفاوتی از یک متن صورت میگیرد.
روشهای تفسیری و روششناسی تفسیریمیتوان بین روشهای تفسیری قرآن کریم و روششناسی روشهای تفسیری تفکیک ایجاد کرد. به بیان دیگر هر یک از روشهای تفسیری، مستقل از دیگری، در یک کتاب تفسیری، مبنای کشف مراد الهی هستند. یک روش تفسیری فارغ از موضعش در قبال تفسیر، میکوشد تا ما را به حقیقت قرآن برساند و یا به آن نزدیک کند. مسئله اساسی که وجود دارد آن است که اگر ما روش تفسیری واحدی نداریم، روششناسی تفسیری واحدی نیز نداریم و با مبانی گوناگون، تفاسیر به صور متفاوتی تقسیم شدهاند.
هرچند یک مفسر میتواند روش تفسیری خود را نیز مانند نص مقدس بداند و روشهای دیگر را نادرست بخواند، اما در نگاهی کلان و برونتفسیری، روشهای تفسیری میتواند موضوع واحدی برای بحث باشد. از این حیث میتوان به نوعی کثرتگرایی روشی و یا وحدتگرایی روشی نیز معتقد بود. در کثرتگرایی روشی، روشها از حجیت برخوردار نیستند، بلکه هر یک ابزاری هستند که میتوانند مورد استفاده باشند. در تفاسیر جامع، شاهدیم که این کثرتگرایی پذیرفته شده و از روشهای عقلی و نقلی استفاده میشود. در روششناسی وحدتگرا، تنها یک روش حجیتبخش است و دیگر روشها در ذیل روش درست میتوانند عمل کنند. برای مثال میتوان گفت علامه طباطبائی در روششناسی تفسیری خود قائل به وحدتگرایی در روش تفسیر بوده و تفسیر قرآن بالقرآن را روش حجیتبخش معرفی میکند.
بر اساس مقاله «انواع روشهای تفسیری» تالیف محمد آزاد، شش محور اساسی مبانی، قواعد، منابع، علوم مورد نیاز، شیوه تفسیر و شرایط مفسر، میتواند مبنایی برای تفکیک تفاسیر باشد. کتاب «التفیسر و المفسرون» ذهبی، تفاسیر را به دو دسته ماثور(روایی) و تفسیر به رای و قسم دوم را به ممدوح یا عقلی و مذموم یا تفاسیر معتزله، شیعه، اسماعیلیه، زیدیه، بابیه و بهائیه، خوارج، صوفیه(اشاری)، فلاسفه، فقها و علمی تقسیم میکند.
در کتاب «تفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» آیتالله معارف، تفاسیر به دو دسته ماثور (قرآن به قرآن، قرآن به سنت، قرآن بنابر سخنان صحابه، قرآن بنابر گفتههای تابعان) و اجتهادی (ادبی، فقهی، کلامی، فلسفی، اجتماعی، عرفانی، علمی و جامع) تقسیم میشوند. کتاب «اصول التفسیر و قواعده» خالد عبدالرحمن العک، روشهای تفسیر به تفاسیر نقلی، لغوی، عقلی، اجتهادی و اشاری تقسیم میشوند. از نظر عباسعلی عميدزنجانی نویسنده کتاب «مبانی و روشهای تفسیر قرآن» مبانی و روشهای تفسیری عبارتند از نقلی، تفسیر به رای، اجتهادی، اشاری، رمزی، قرآن به قرآن و جامع.
از منظر کتاب «درسنامه روشها و گرایشهای قرآن» محمدعلی رضایی اصفهانی، تفاسیر قرآن به صحیح، معتبر، باطل و غیرمعتبر تقسیم میشوند. دسته اول عبارتند از قرآن به قرآن، روایی، علمی، عقلی و اجتهادی، اشاری، کامل و دسته دوم عبارتند از تفسیر به رای و برخی شیوههای تفسیر اشاری و علمی. از نظر کتاب «مکاتب تفسیری» تالیف علیاکبر بابایی، مکاتب تفسیری عبارتند از روایی محض، باطنی محض، اجتهادی که عبارتند از قرآن به قرآن، ادبی، علمی، جامع، باطنی، فلسفی و روایی. محمد آزاد نویسنده مقاله «انواع روشهای تفسیری» نیز روشهای تفسیری را به قرآن به قرآن، روایی، ادبی، عقلی و باطنی تقسیم کرده است.
تفسیر قرآن؛ یکی از زمینههای جدال سنت و تجدد تفسیر در پارادایم سنتی به منظور رسیدن به معنای عینی و واحد متن و در پارادایم جدید، منبعث از قرائتپذیری متن معرفی است، حسین کچوئیان معتقد است «وقتی هدف از تفسير، دريافت «معنای مراد مولف» نباشد، چنين هرج و مرجی خواهيم داشت». این رو کچوئیان تکثر در تفسیر سنتی را به روششناسانه بازگردانده و معتقد است «در مقام يافتن فنون، يا كفايت برای تشخيص معنای درست از نادرست میباشد».
در جدالی که میان سنتگرایان و متجددان در سنت تفسیری روی داده است، میتوان دو جناح نظری را از یکدیگر تفکیک کرد. جناح مدرن معتقد است که «مفسر» جایگاه ویژهای در انتخاب روش و اعمال آن دارد. این جناح از یک طیف برخوردار است که در منتهای چپ آن، همه چیز حتی خود متن، نوعی از تفسیر بازگردانده میشود و در منتهای راست، تفسیر نوعی از فهم و تابع قواعد آن است، هرچند که وحی متمایز از دیگر واقعیات نحوه خاصی است. در جناح سنتی آنچه وجود دارد نوعی نص است. نص میتواند کلام الله باید و یا کلام اهل بیت(ع) و یا صحابه(در اهل سنت) اما مهم سلطه متن است. این جناح نیز در انتهای سیر چپ خود به تفسیر اجتهادی و عقلگرایانه و در جناح راست به تفسیر حدیث و سنتگرا نزدیک میشود.
نسبت مفسر و روش تفسیرمفسر فارغ از هر اعتقاد تفسیری، خود را به روش تفسیری مقید میکند. در این معنا این مفسر تنها مجاز است که معنای مورد نظر خود را با روش یا روشهایی خاص استخراج کند. یک مفسر ممکن است هر نوع تفسیری را انجام داده باشد، اما در هر حال این روشهای تفسیری است که حد و مرز تفسیر او را مشخص میکند. ارزیابی یک تفسیر علاوه بر مبانی نظری میتواند با مبانی نظری نیز صورت بگیرد، به این معنا که در ارزیابی یک تفسیر میتوان پایبندی و یا عدم پایبندی به روش اعلام شده و یا پیش گرفته شده مفسر ملاک باشد. فارغ از اعتقاد و یا اختیار یک روش تفسیری، جریانشناسی دینی در جهان معاصر بدون روششناسی تفسیری ناممکن است. برای جریانشناسی دینی باید روش مواجه دیندار با دین مشخص شود.
تفسیر یک مفسر بر اساس روشش صورت میگیرد اما فارغ از روش میتواند در نسبت با تفاسیری باشد که به روش دیگری گرفته شده باشند. از اینرو محتوای یک تفسیر فارغ از روش، قابل ارزیابی با مجموعه معارف دیگر است. برای یک مسلمان شیعه اثنی عشری، یک تفسیر، فارغ از آنکه با چه روشی صورت گرفته باشد، توسط اعتقادات شیعی ارزیابی میشود. از این رو نمیتوان گفت روش تفسیری معیار درستی یک تفسیر است و این معیار به آن باز میگردد که منبع درستی یک تفسیر را چه بدانیم. یک مفسر میتواند از هر روشی استفاده کند اما در پایان اوست که معنا را کشف میکند. این معنا نسبت مستقیمی با روش ندارد. به بیان دیگر ممکن است دو مفسر با یک روش واحد به نتایج متناقض برسند. از این رو روش تفسیر کل تفسیر نیست بلکه تنها ابزاری برای تفسیر است.
نصگرایی در مقابل تفسیرگراییدر میان روششناسیهای انجام شده میتوان نوعی تقابل میان نصگرایی و اجتهادگرایی یا تفسیر گرایی در نظر گرفته. در این راستا، تقسیم ذهبی و معارف از روششناسی قرآنی میتواند راهگشا باشد. ذهبی تفسیر را به ماثور و تفسیر به رای تقسیم کرده و سپس تفسیر به رای با به ممدوح یا عقلی و مذموم تقسیم کرده است. همچنین آیتالله معرفت تفسیر را به ماثور و اجتهادی تقسیم کرده است. میتوان روش تفسیری ماثور را نصگرا خواند. در این گرایش میتوان دو نحو تفسیر ماثور در اهل سنت و روایی در تفسیر شیعه را دانست، نصگرایان مخالف تفسیر به رای هستند، جایی که مفسر نوعی از تفاسیر اجتهادی را به شکل فلسفی، عرفانی و یا کلامی و ... ارائه میکند. مراد از تفسیر به رای را میتوان اعتقاد به جایگاه برجسته اجتهاد و مفسر دانست که در آن مفسر بر اساس ذهنیتی عقلی، فلسفی، کلامی، عرفانی، علمی و ... به تفسیر میپردازد. با این روششناسی میتوان تفاسیر اجتماعی و علمی را که در دوران اخیر مطرح شدهاند، در دسته تفاسیر اجتهادی قرار داد.
روش تفسیر و ارزیابی گفتوگوپذیری تفاسیرهرچند روش تفسیر محتوای تفسیر را تعیین نمیکند، اما میزان گفتوگوپذیری آن را مشخص میکند. یک تفسیر نصگرا، مخاطب را به نص رجوع میدهد، در حالی که یک تفسیر بر اساس روش اجتهادی، مخاطب را به مجموعهای از استنادات و استدلالات رجوع میدهد و قابلیت گفتوگوپذیری بالایی دارد. مراد از گفتوگوپذیری در اینجا امکان موافقت و مخالفت مخاطب با تفسیر است. یک تفسیر نصگرا میتواند با ارائه یک روش اجتهادی برای اجتهاد در نص (قرآن و یا روایات)، خود را گفتوگوپذیرتر کند، به این معنا که او میتواند با ارائه یک سیستم اجتهادی ادبی، زبانی، فلسفی و ... برای نظارت در متن، خود را از بازتاب صرف نص به نوعی اجتهاد مبتنی بر نص ارتقا دهد. به بیان دیگر یک تفسیر نصگرا میتواند با ارائه یک سیستم اجتهاد به مثابه صورت، ماده نص را تفسیر کند.
با توجه به ارتقای جایگاه مخاطب متن از پیرو به طرف گفتوگو، تفاسیر معاصر قرآن باید به نوعی به سمت تقویت بنیه اجتهادی حرکت کنند. با توجه به بند بالا، مخاطب امروز به مثابه یک سوبژه(فاعل شناسا) تفسیر قرآن را بازاندیشی میکند. در جهان سنت، مخاطب تفسیر قرآن آن را میپذیرفت، اما امروز حتی اگر مخاطب آن را بپذیرد در مواجهه با جهان پر از نظر و ایده، باید بتواند از آن دفاع کند که این خود از طریق بازاندیشی ممکن است. تفاسیر نصگرا راه گفتوگو با منتقد خود را میبندند و مخاطب را در دوگانه یا ایمان و یا کفر قرار میدهند.