bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۵۴۴۷۱
نگاهی به دلایل و چرایی انتقادها به جریان اصلاحات

چالش جدی‌ اصلاح‌طلبان

اصلاح‌طلبان امروز با چالش جدی‌تری نسبت به چالش‌های گذشته خود مواجه هستند و این است که در فضای میان مردم و حکومت و بحران ناشی از آن قرار گرفته اند. حکومت اگر اصلاح‌طلبان را می‌پذیرفت و اصلاح‌گری را در دستور کار خود قرار می‌داد، می‎توانست تاحدودی کارآمدی خود را بیش از گذشته به نمایش بگذارد و با ایجاد وحدت ملی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان زمینه‌های افزایش کارآمدی را فراهم کند.

تاریخ انتشار: ۱۷:۱۵ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۷

 فرارو- این روزها اصلاح‌طلبان در شرایط مساعدی قرار ندارند و با نگاهی گذرا به شبکه‌های اجتماعی می‌توان به وضوح شاهد نارضایتی از عملکرد این جریان سیاسی میان جامعه متوسط و نخبه باشیم. این در حالی است که در میان اصلاح‌طلبان هم اظهاراتی مطرح می‌شود که به این نارضایتی‌ها دامن می‌زنند.

 

اصلاح‌طلبی با چاشنی قدرت

 

به گزارش فرارو؛ بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته فضا به سرعت برای اصلاح‌طلبان تغییر کرد و اقشار مختلف جامعه که به واسطه اعتماد به آنها به پای صندوق‌های رای رفته بودند، زبان به اعتراض گشودند و معتقد بودند فعالان این جریان که موفق شدند دوباره به قدرت بازگردند رویه اصولگرایان را در پیش گرفته‌اند.

آنها تاکید داشتند اصلاح‌طلبان یا حداقل بخش عمده آنها بعد از حضور در دستگاه‌های اجرایی و نهادهای دیگر برخلاف شعارها و دیدگاهایشان در یک دهه گذشته که در حاشیه قرار داشتند، به دنبال قدرت طلبی و استفاده از رانت‌های مختلف هستند. همین مسئله موجب شد که روز به روز دامنه این نارضایتی‌ها گسترده تر شود و اعتراض‌ها به اوج برسند.

البته این انتقادها تنها از طرف مردم مطرح نمی‌شد و بعضا برخی از فعالان اصلاح‌طلب نیز پرده از مسائلی برمی‌داشتند که مهر تائیدی بر پیشانی اعتراضات بود. گاهی آنها به سواستفاده از برخی منابع توسط اصلاح‌طلبان اشاره داشتند و گاهی هم عنوان می‌کردند که رویکرد برخی در جریان اصلاحات بی شباهت به عملکرد و اهداف اصولگرایان نیست.

این ماجرا از عملکرد شورای عالی اصلاحات و نمایندگان مجلس و لیست انتخاباتی شورای شهر آغاز شد و با انتشار برخی اسناد مبنی بر انتصاب اقوام و سواستفاده از منابع مالی ادامه پیدا کرد. رسول منتجب نیا یکی از همین افراد است که در برهه‌های مختلف مواردی از این قبیل را رسانه‌ای کرده و پرده از برخی مسائل برداشته است.

او در جدیدترین اظهار نظر خود عنوان کرده است: «شخص بنده و برخی از دوستان اصلاح‌طلب، سال‌هاست که انتقاد می‌کنیم و فریاد می‌زنیم و می‌گویم که این حرکت روبه‌جلو و رو به دموکراسی نیست بلکه یک حرکت استبدادی و دیکتاتوری است. اگر یک جمعی بنشیند و برای کل کشور تصمیم‌گیری کنند و همه ناچار باشند که بپذیرند، این یک نوع دیکتاتوری و استبداد و تحقیر مردم و نخبگان است که متأسفانه این اتفاق در سال‌های اخیر رخ داده است. زمانی هم که با آن‌ها صحبت می‌کنیم، می‌گویند چون ما با رقیبی که رحم و مروت ندارد و در صدد حذف ما است مواجهیم، برای تثبیت خودمان ناچاریم به این کار تن بدهیم. خب باشد پس بیایید اعلام کنید که ما در این ایام از اصلاحات فاصله گرفته‌ایم و حرکت ما حرکت اصلاح‌طلبانه نبوده است، تا تاریخ وقایع و حرکت ما را به درستی ثبت و ضبط کند.»

همچنین وی در بخش دیگر اظهارات خود اعلام کرد: «اکنون جریان اصلاحات وجه‌المصالحه برخی از مصلحت‌طلبی‌ها قرار گرفته است. یعنی ما به آن مصلحت‌اندیشی‌ها، خدشه وارد می‌کنیم برای اینکه در قدرت باقی بمانیم. ماندن در حکومت به معنای اصلاح‌طلبی نیست، ممکن است جریان اصلاحات به‌جایی برسد که بخواهد حکومت را اصلاح کند، یعنی اساساً اصل و اساس اصلاحات همین است که نظارت، انتقاد و اصلاح کند. زمانی که خودش رفت و در حکومت قرار گرفت، دیگر بعید است که بخواهد اصلاحات را آن‌طور که باید صورت دهد.»

البته همانطور که در ابتدا اشاره شد این نخستین بار نیست که چنین موضوعی از سوی برخی فعالان اصلاح‌طلب در خصوص عملکرد گروهی عنوان می‌شود. پیش‌تر محسن رهامی هم در خصوص شورای عالی سیاست‌گذاری به این رفتارهای دیکتاتور گونه اشاره کرده و گفته بود: «شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب، تشکل هایی هستند که عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و شورای عالی سیاستگذاری نیستند. این حرف که شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان می گوید هر مجموعه ای خارج از این شورا برای انتخابات لیست بدهد تقلبی، بدلی و غضنفر است، به لحاظ مبنایی مشکل دارد چون دیکتاتوری محسوب می شود.»

حالا این سوال مطرح می‌شود که به طور کلی چه اتفاقی افتاد که اصلاح‌طلبانی که در تمام این سال‌ها منتقد و مخالف این قبیل رفتارها و اقدامات بودن، حالا بعد از سال‌ها گوشه نشینی توانسته اند دوباره به عرصه بازگردند، تغییر رویه داده‌اند؟ آیا این تاثیر و عواقب ثابت حضور در قدرت است؟

تلاش برای تثبیت در حاکمیت
در همین خصوص مهدی مطهرنیا تحلیلگر مسائل سیاسی در گفت‌وگو با فرارو عنوان کرد: «اصلاح‌طلبی در ادبیات سیاسی یعنی تحول و اراده انجام در درون کاخ حاکمیت و حکومت است. به معنایی دقیق‌تر اصلاح‌طلبی به دنبال ایجاد تحول حول محور استمرار و بقای حکومت و روح حاکم بر آن یعنی حاکمیت موجود است. بنابراین ما در ادبیات سیاسی اصلاح‎طلبان در درون ساختار حکومت و حاکمیت قرار دارند و نباید اینگونه تصور کرد که آنها به دنبال یک دگرگونی عظیم در متن و بطن حکومت یا خواهان یک انقلاب هستند.»

وی ادامه داد: «این مقوله باید همیشه مورد توجه مردم قرار گیرد که اساسا اصلاح‌طلبی در ادبیات سیاسی مترادف با انقلاب کاخی خوانده شده است. یعنی ایجاد تحول و احیانا تغییر لازم با توجه به حفظ ساختار فعلی، مدنظرشان است. لذا اصلاح‌طلبان نمی‌توانند مدعی برخورد با حاکمیت باشند.»

او تصریح کرد: «بطور کلی اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گرایی راهی برای حفظ حکومت‌ها در بستر تغییر و تحولاتی است که نیاز به بازآفرینی و آفرینش تغییرات مورد لزوم برای حفظ آن حکومت را در برمی‌گیرد. اما در درون همین کاخ، این انقلاب کاخی اساسا به راحتی پذیرفته نمی‌شود. زیرا اصلی‌ترین چالش در برابر اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گرایی، وجود مقاومت در درون حاکمیت برابر این اصلاحات است.»

این استاد دانشگاه افزود: «لذا در دودهه اخیر که اصولگرایی نه به معنایی تاکید بر محورهای اساسی و بنیادین شکل گیری حاکمیت، بلکه به معنی مقابله با اصلاح‌گرایی خود را بازتعریف کرده است، مشکلات بسیاری را ایجاد کرده و تبدیل به یک چالش شده است.آن هم چالشی که میل تبدیل شدن به یک بحران را دارد.»

وی تاکید کرد: «در مقابل اصلاح‌طلبان هم نتوانستند از این چالش به عنوان یک فرصت استفاده کنند. رویارویی اصولگرایان و اصلاح‌گرایان در کاخ حکومت و حاکمیت موجب شده است که این واکنش منفی تبدیل به یک چالش و بحران در کشور شود. ضمن اینکه این بحران از این کاخ خارج و به میان مردم آمده است. به همین دلیل است که ما در سال گذشته با شعاری مواجه شدیم که مردم فریاد می‌زدند و می‌گفتند: "اصلاح‎طلب-اصولگرا، دیگر تمام ماجرا".»

مطهرنیا گفت: «اصلاح‌طلبان نمی‌خواهند این را قبول کنند که در درون حاکمیت با یک بحران جدی در پذیرش جهت‌گیری‌های اصلاح‌طلبانه خود روبرو هستند و در درون خود دچار نوعی اختلاف میان اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گرایی هستند. تمام آنها در اصلاح‌طلبی اتفاق نظر دارند اما میان اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گرایی تمایز قائل نیستند و نمی‌دانند که هر اصلاح‌طلبی، لزوما اصلاح‌گر نیست و نمی‌توان به نام اصلاح‌طلبی مدعی اصلاح‌گری بود.»

این تحلیلگر مسائل سیاسی ادامه داد: «زمانی که اصلاح‌طلبان در درون حکومت و منطق حاکمیت اسیر می‌شوند در مواجه به چالش موجود واجد مختصات مدیریت این چالش و تبدیل آن به فرصت می‌شوند، تلاش می‌کنند در حکومت و حاکمیت جذب شوند و این جذب شدگی آنها را وارد نوعی ورطه جذب قدرت در ساختار حکومت می‌کند و زمینه جدایی آنها از مردم را فراهم می‌سازد. اصلاح‌طلبان به دلیل اینکه در کاخ حکومت دارای جایگاه و پایگاه مستحکمی نیستند و در برابر چالش موجود در خصوص مقاومت در قبال اصلاحات دچار تزلزل می‌شوند، تنها پایگاه قابل اتکا خود در میان مردم و توده‌های مردم و همچنین در بخشی از جامعه ملی (طبقه متوسط) از دست می‌دهند.»

او افزود: «البته این طبقه متوسط تمایل اصلاح‌طلبان را در خصوص حکومت و حاکمیت تحمل می‌کنند اما مرزهای این تحمل تا زمانی است که حکومت دارای دچار بحران کارآمدی و اعتماد و اعتبارنشود. زیرا زمانی که حکومت دچار بحران نخبگان می‌شود، مردم همچنان به اصلاح‌طلبان باور خواهند داشت زیرا معتقدند که باید با حفظ ساختار و انجام اصلاحات، کارآمدی نظام تقویت شود. اما زمانی که حاکمیت با بحران ناکارآمدی مواجه می‌شود و از این بحران وارد بحران اعتماد و اعتبار می‌شوند، در نهایت از اصلاح‌طلبان هم ناامید می‌شوند و به جناح‌هایی گرایش پیدا می‌کنند که شدت برخورد با حکومت اصلاح‌ناپذیر را در دستور کار قرار می‌دهند.»

وی تصریح کرد: «لذا امروز اصلاح‌طلبان امروز با چالش جدی‌تری نسبت به چالش‌های گذشته خود مواجه هستند و این است که در فضای میان مردم و حکومت و بحران ناشی از آن قرار گرفته اند. حکومت اگر اصلاح‌طلبان را می‌پذیرفت و اصلاح‌گری را در دستور کار خود قرار می‌داد، می‎توانست تاحدودی کارآمدی خود را بیش از گذشته به نمایش بگذارد و با ایجاد وحدت ملی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان زمینه‌های افزایش کارآمدی را فراهم کند.»

این استاد دانشگاه ادامه داد:  «اما امروز در چالش موجود میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان، خط سومی از مردم را شاهد هستیم که نه به اصولگرایی باور دارند و نه به اصلاح‌طلبان امیدی دارند. بنابراین تحول‌خواهان به میدان آمدند و تلاش کردند با ایجاد یک وحدت میان اصلاح‌طلبان، اعتدالیون و اصولگرایان منطقی راه را برای ایجاد یک فضای اصلاح‌گری باز کنند. ولی آنها هم در این راه موفق نبودند. زیرا آنها به در درون خود با مقاومت های جدی و انسداد و تحجر مواجه شدند و از سوی دیگر اصلاح‌طلبانی که در چارچوب تحول‌خواهی به قدرت رسیده بودند، تلاش کردند در درون حاکمیت خود را بازتعریف کنند و در اعتراضات مدنی سال 96 با نزدیک شدن به حکومت و حاکمیت، جایگاه خود را مستحکم کنند.»

وی اظهار کرد: «این درحالی بود که در عمل ساختار قدرت در بخش اصولگرایی و بخش‌های فرادولتی قابل پذیرش نبوده و نیستند و نخواهند بود. از این رو اصلاح‌طلبان پایگاه مردمی خود را متزلزل کردند. بدین ترتیب بعد از عبور از دوران اصلاح‌طلبی به تحول‌خواهی، ما امروز شاهد ورود به دوره دموکراسی‌خواهی مدنی هستیم که این در حال حاضر سیگنال‌های ضعیف و متوسط و قدرتمندی دارد.»

این آینده پژوه تاکید کرد: «در چنین شرایطی راهکارهای مختلفی وجود دارد تا بتوان این بحران را رفع کرد. یکی این است که حکومت به بازتعریف خود بپردازد. دیگر نمی توان در این دوره که جهان در حال ورود به دوران گوی بلورین است و همه نظام های سیاسی به دنبال تعامل و ارتباط با یکدیگر هستند، با مفاهیم گذشته مانند جنگ سرد و... با دیگران برخورد کرد.»

مطهرنیا در پایان گفت: «نمی‌توان از تئوری خودی و غیرخودی بهره برد. جامعه امروز، جامعه‌ای است که از اتاق شیشه‌ای گذر کرده و در حال ورود به گوی بلورین است.در چنین شرایطی تقابل و رویارویی به نفع هیچ کس نیست. به عقیده من، ما در دوره‌ای قرار داریم که باید «سلام» در درون و «صلح» در بیرون در دستور کار قرار گیرد.»