bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۵۶۲۲۶
محمدعلی مرادی:

روشنفکری ایران به دنبال دارودسته‌سازی است

محمدعلی مرادی در نشست «ترازنامه روشنفکری در ایران پس از انقلاب، با تکیه بر آرای سروش، داوری و طباطبایی» به ارائه توضیحات پیرامون فلسفه ایرانی پرداخت و در بخش دیگری از صحبت‌های خود ضمن نقد دیدگاه‌های آنها، قائل به این رأی شد که اینها به نوعی استدلال ارائه نکرده‌اند بلکه دار و دسته درست کرده‌اند.

تاریخ انتشار: ۱۴:۵۶ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۷

ایکنا نوشت: نشست «ترازنامه روشنفکری در ایران پس از انقلاب، با تکیه بر آرای سروش، داوری و طباطبایی»، عصر روز گذشته ۲۷ فروردین ماه با حضور محمدعلی مرادی و در باشگاه اندیشه برگزار شد.

وی در ابتدای سخنان خود بیان کرد: علم و فلسفه با تفکر مفهومی است و تفکر مفهومی نیز خودش هزار مشکل دارد، اما شما تفکر مفهومی را هم با خود مفهوم نقد کنید، برای همین هم اول اگر بخواهم نقدی به افراد یا جریان‌های مختلف کنم که نقدهای زیادی نیز به داوری و سروش نوشتم و گفتم که فرصت‌سوزی کردید و باید کار دیگری می‌کردید و باید این مسیر را طی می‌کردید و اگر اول انقلاب می‌کردند الآن نتیجه می‌داد و آن کار رجوع به فلسفه است.

مرادی تصریح کرد: فلسفه یعنی متن خواندن و روی متن بحث کردن، وقتی روی متن بحث می‌کنید امکان دموکراتیک شکل می‌گیرد و می‌توانید بحث کنید و در کلاس‌های مونولوگ به این صورت است که در محیط‌هایی هستند و شروع می‌کنند به تک‌گویی و این با ذات فلسفه نمی‌خواند؛ فلاسفه با یکدیگر بحث می‌کنند. فلسفه شأنش آزادی است و خط قرمز ندارد و در مورد همه چیز می‌توانیم مفهومی بحث کنیم و مرز فسفه مرز مفهومی است.

این پژوهشگر حوزه فلسفه بیان کرد: بی‌احترامی و پیکار سیاسی نباید باشد، ما با یکدیگر مفهومی بحث می‌کنیم، استدلال می‌آوریم و کسی هم در فلسفه نمی‌خواهد کسی را متقاعد کند و می‌خواهد ارتقای فرهنگی بدهد. شأن علوم انسانی و فلسفه این است و برای این است که می‌گویند پایان فلسفه آغاز انقلاب است و تمام جوامعی که فلسفه نداشته‌اند، در آنها اتقلاب شده است و در روسیه و فرانسه این مسئله دیده می‌شود، در انقلاب ما نیز علت این بود که فلاسفه ما آگاه نبودند که ظرفیت جامعه را آغاز مفهومی کنند و پرسش را در مفهوم حل کنند.

وی در ادامه افزود: پس پرسش ما شکل‌گیری فلسفه ایرانی است؛ فلسفه ایرانی متکی به یک من است و این من باید بایستد در کنار و از این زاویه به جهان نگاه کند و بگوید من اینجا ایستاده‌ام و حالا بیاید کنش‌های خود و تاریخ خود را توضیح دهد و شروع کند که یک منطقی بنویسد و برای این کار باید تحولات منطق را در دنیا بشناسد و بداند که چگونه منطق هگل و ... شکل گرفته است.

مرادی در ادامه افزود: بعد باید ببینیم که عنصر زبان فارسی چه مشکلاتی دارد؟ این زبان مشکلات اساسی داشته و فعل ساده کم دارد و برای همین نمی‌تواند مفهومی فکر کند. باید با زبان مفهومی بحث کنیم؛ چراکه وقتی با این زبان بحث می‌کنیم می‌توانیم کینه‌ها و ... را در مفهوم بریزیم و بحث کنیم، پس این هم به اصطلاح سه فراز است که باید شکل بگیرد؛ اول این من که شکل می‌گیرد باید بگوید فلسفه چه حرفی برای ما دارد.

وی بیان کرد: تمام فلاسفه دنیا یک سؤال دارند و آن این که فسلفه برای من چه هست، به عنوان یک ایرانی که فلسفه برای من چه معنایی دارد؛ فلسفه به یک عبارت با اندیشه متفاوت است، اندیشه طرح پرسش مداوم است و فلسفه به اصطلاح آن پرسش مداوم و آن سؤال و ایده که دو تا راه دارد که یا تبدیل به ایدئولوژی و یا تبدیل به تئوری می‌شود. فلسفه ما این آمادگی را که بتواند مشکلات و تجارب زیست ما را در ساحت مفهوم بیاورد را ندارد.

مرادی در ادامه تصریح کرد: دستگاه مفاهیم ما که در حوزه‌های علمیه است، نمی‌تواند مسائل امروز را جواب دهد و به‌تبع آن دور خود می‌چرخد، در جهان امروز نیز که وارد شده‌ایم تجارب خودمان اعم از سیاسی و غیر آن نیاز دارد به شکلی باشد که بفهمیم معماری، ادبیات و فیلم چه مسیری را گذرانده است، باید بدانیم این بحرانی که در جامعه ایرانی است، بحران سیاسی نیست و بحرانی است که در تاروپود این جامعه یعنی معماری، ترافیک و ... است.

وی بیان کرد: وقتی می‌خواهیم بحران را حل کنیم، این بحران را در چه چیزی حل می‌کنیم؟ در نظریه آن‌را حل می‌کنیم و ما فاقد این ظرفیت‌های مفهومی هستیم که بتوانیم روی بحران‌های خود بیندیشیم، نه به‌مثابه پرسش بلکه به‌مثابه این که دستگاه مفاهیم درست می‌کنیم؛ یعنی به مفهوم متافیزیکی‌اش نمی‌توانیم توان اندیشیدن مفهومی داشته باشیم.

مرادی بیان کرد: محیط زیست ما که مطرح می‌شود، نیاز به یک دستگاه مفاهیم دارد، چطور می‌خواهیم آن را حل کنیم؟ آقایانی امروز هستند که می‌گویند ما باید با یکدیگر حرف بزنیم و یکی از آنها گفته است که ای‌کاش مصدق زاده نشده بود. ایرادی ندارد، یک استاد دانشگاه باید توضیح دهد که چگونه فراموشی امکان‌پذیر است.

وی در ادامه افزود: این‌ها مسائلی است که باید وقتی مشکل را توضیح می‌دهیم، مفهومی با آن بحث کنیم؛ مفهومی مستلزم این است که پایه‌های این تمدن جدید را بشناسیم؛ این پایه‌ها می‌شود کانت، هگل و هایدگر. یهودیان کار جالبی کردند، آنها دو دسته‌اند؛ دسته اول آنها یهودیانی هستند که می‌خواهند در جهان شرکت کنند و کانت و هگل را در متن یهودی می‌خوانند، حالا ما چرا بنیادهای نظری خود را نمی‌توانیم توضیح دهیم؟ چون ما هنوز نمی‌توانیم بحران را در عمقش بفهمیم که این بحران یک لحظه در سیاست است و بحران سیاست حاصل ساختارهای تولید آگاهی یا خودآگاهی ما است که خود را این طور نشان می‌دهد.

مرادی بیان کرد: چرا من ایرانی شکل نگرفته است؟ خیلی‌ها می‌گویند این حرف غربی است اما در یک سمینار گفتم که یک نفر داشت قمه می‌زد و به او گفتند قمه نزن، گفت چرا؟ گفت امام گفته و گفت من به سر امام نمی‌زنم به سر خودم می‌زنم، این حرف را قمه زن دویست سال قبل نمی‌گفت، چون این «من» در سینه‌زنی خود را نشان می‌دهد، اما فیلسوف ایرانی هنوز نتوانسته اینها را موضوع فلسفه قرار دهد.

وی در ادامه افزود: فیلسوف ایرانی نتوانسته که تعیین کند که این من، مختصاتش چیست و چه ویژگی دارد و سازوکارش چیست تا بتواند دانش شکل بگیرد. وقتی این دستگاه را درست کردیم، می‌بینیم ساختار علوم ما سه تکه است؛ یکی ساختار سنت قدمایی است که در یک دنیای دیگری زندگی می‌کنند و ملاصدرا می‌خوانند. هفت گرایش ملاصدرایی در قم است و تقریبا این جریان‌های روشنفکر، آنها را دنبال نمی‌کنند و تمام اینها را می‌شناسم و می‌دانم چند گرایش ابن سینایی در آنهاست.

مرادی بیان کرد: یک فاز هم ساختار تولیدی دانش دانشگاهی است و دانش دانشگاهی نیز روی بنیاد نظری، درست نشده بود و دانشگاهی درست کرده بودیم که معلم پرورش دهیم و نیامدیم که مشکلات جامعه را مفهومی توضیح دهیم. اکنون همه می‌گویند دانشگاه مشکل دارد و می‌گوییم تو چرا خودت این‌طور درس می‌دهی و چرا برای پایان‌نامه هزار ساعت وقت نگذاشته‌ای؟ یکی نیز سازمان‌های تولید دانشی بیرون مانند رخداد و ... است که اینها وضعش از آن دو هم بدتر است.

وی در ادامه افزود: حالا اگر فکر می‌کنیم که یک عده هستند که در حوزه‌های فیلم، نقاشی و ... زندگی می‌کنند، یک عده در سیستم دانشگاه و یک عده هم حوزوی هستند، کار فلسفه این است که ببیند اینها را چطور می‌تواند وارد یک تعامل کند تا بتواند ظرفیت‌های مختلف فکری جامعه را به گونه‌ای شکل دهد که درد جامعه را بگویند، کسی بر کسی هژمونی نداشته باشد و ابعاد مختلف این سازوکار را شکل دهد؛ پس یکی حوزه‌های علمیه ما باید کاری کنند که تئولوژی را خوب بخوانند، دوم این که زیرساخت دانشگاه‌های ما باید فلسفی باشد و جریان‌های روشنفکری بیرون نیز باید شکل بگیرد.

مرادی در ادامه صحبت‌های خود به نقد دیدگاه‌های طباطبایی، سروش و داوری اردکانی پرداخت و بیان کرد: آقای جواد طباطبایی پروژه ایران‌شهری را دارد؛ ایران‌شهری یک ایده است و این را چطور می‌خواهید تبدیل به مفهوم کند؟ ایران شهر دو مفهوم دارد؛ یکی وحدت و دیگری کثرت، پس وحدت آن ایده است و کثرتِ آن کدام است؟ کثرت آن چندگانه‌ای جامعه است، پس می‌خواهیم دولت درست کنیم که می‌شود وحدت ما و ایده ایران‌شناسی کثرتش می‌شود، تنوع و مرحله بعد این که مسلمانان باید چه کنند؟

وی بیان کرد: خودشان در مقاله‌ای توضیح دادند که اینجا مالکیت مشاع است و باید ایده ایران‌شهری را ایده ایران‌شهری تحت کثرت و وحدت بیاوریم و ایده‌های حقوق بشری را هم بیاوریم و دولت درست کنیم و ... این حرف‌های هنرپیشه‌ها است؛ یک کاری کنیم که دولتی درست کنیم و این مستلزم تحول در منطق است که چطور منطق خود را شکل می‌دهد و چطور می‌تواند سازوکاری برای این دولت درست کند. ایران‌شهری طباطبایی جای این چیزها است؟ کلا چهار تا جمله است و تیم درست کرده‌اند و ... نقد اساسی که یک بار هم نوشته‌ام و در یک سخنرانی هم وجود دارد، چند سال است که روی این مسئله کار می‌کنم که اگر این بخواهد درست شود و دولت بخواهد درست شود، بعد دولت روی چه بنیادی استوار می‌شود و این پروژه طباطبایی است.

مرادی بیان کرد: یکی هم دسته سروش است، ایشان خودش می‌گوید متکلم هستم یکی از مشکلات سازوکار الهیات ایران مسئله متکلمان است که با الهیاتی فرق دارد؛ الهیات در باب برهان بحث می‌کند، متکلم در باب جدل، تفاوتی که بین این دو است این که الهیدان از خود آغاز می‌کند اما متکلم از گزاره‌های مشهود شرکت می‌کند؛ یعنی می‌بیند که دموکراسی خوب است و می‌خواهید وارد شود و اینها در منطق ارسطو هم وجود دارد که در باب برهان، جدال و خطابه هستند، اگر حساب کنید می‌بینید که سروش هم بحث بنیادی نمی‌کند و دنبال‌دار و دسته درست کردن برای خودش است و بحث استدلالی ندارد و در باب جدل حرف می‌زند و ۸۰ درصد کارهای او شعر و ... است و برای الهیات ایران که نیاز جدی است نمی‌تواند موثر باشد.

وی در ادامه افزود: اینها پرسش‌های مسلمانان جدید است و مسلمانان جدید به‌جای این بحث‌های تخیل، فانتزی و ... که تحت تاثیر یک فیلسوف سوئدی است و اینجا نیاز به یک الهیات دارد که کانت زمینه‌های آن را فراهم کرده، الهیات عقلی خیر، بلکه الهیات ترانسنتال تا دین در چارچوب عقل تنها را پیدا کنیم و این دین از دل الهیات ما آمده باشد و از کانت مسیحی نباشد و از مسیحی کمک بگیریم تا سازوکار الهیات جدید باشد و این هم نقد سروش است.

مرادی با اشاره به پروژه داوری اردکانی بیان کرد: یکی دیگر نیز می‌شود آقای داوری، ایشان کتابی را زمان شاه نوشته‌اند به نام فارابی که در آنجا می‌گویند فلسفه، اسلامی است، اما من چطور جواب او را بدهم؟ مسائل شرق‌شناسان نیز مشکل شده و امثال کربن به این نتیجه رسیده‌اند که به دنبال احیای فانتزی و حکمت خالده بروند، چرا باید این را برداریم و پرسش‌های خودمان را نگیریم؟

وی در ادامه افزود: در خرد یونانی و الهیات مسیحی دوگانه خرد ابزاری و رمانتیکی می‌شود؛ کربن و نصر هم شاخه‌‌ای از رمانتیکی‌ها هستند و سؤال من مسلمان سؤال او نیست، ما یک طور دیگر کار می‌کردیم. حال ببینیم داوری که می‌گوید هایدگری‌ام مهم‌ترین مفهوم هایدگر محیط زیست است، داوری کجا توانسته است نقد کند؟ اساس تکنولوژی مفهومی از طبیعت است که مسیحیان درست کرده‌اند، مسیحیان طبیعت را آفرینش کردند و بعد این پروسه را طی کرد و دکارت آن را با جوهر و کمیت توضیح داد و بعد جهان را توضیح دادیم و مدل درست کردیم، گفتند تکنولوژی که از ابتدا تا انتها در بطن مسیحیت به وجود آمده، داروی که تکنولوژی را نقد می‌کند چه زمانی از این بحث‌ها کرده است؟ هایدگر فیلسوف علم است و بنیاد او حمله به بنیادهای علوم است.

مرادی گفت: ایشان کدام متن اصلی را درس داده و کلا چند مقاله دارد؛ فیلسوف باید در بنیادهای نظری توضیح دهد که وقتی محیط زیست این طور می‌شود درک ما نسبت به طبیعت چرا دگرگون نمی‌شود و باید دانش دیگری را فرموله کنیم و باید در کرانه بایستیم و بگوییم آرام‌آرام آن‌را شکل می‌دهیم و اگر فیلسوف ما در سال ۵۰ این‌را می‌فهمید الان رودخانه ما خراب نمی‌شد و هایدگر در سال ۱۹۲۷ این را فهمیده بود.

وی در ادامه افزود: پس این آن نقدی است که به جریان روشنفکری داریم، چون روشنفکری ایران ادامه متکلمان است و متکلمان نیز می‌خواهند به مشهود و محسوس پاسخ دهند، یعنی دارودسته درست کنند و آدم جمع کنند، ما آدم جمع نمی‌کنیم بلکه می‌خواهیم شاگرد داشته باشیم.

bato-adv
bato-adv
bato-adv