فهرست
فرارو- مشکلات اجتماعی گاهی خود را در آمار و اعداد و ارقام میزان بارش و خشکسالی، طلاق، اعتیاد، کودک آزاری، افزایش خشونت، پیش فروش نوزادان و ... نشان میدهند. گاهی هم با وقوع یک حادثه عینی روان جامعه را جریحهدار میکند. اما مهمترین مشکلات اجتماعی ایران چیست؟
پیشتر در گزارشی با مبنا قرار دادن گزارش آینده پژوهی ایران ۹۶ به اولین رتبه لیست مشکلات اجتماعی یعنی فساد پرداختیم.
در این گزارش در گفتگو با دکتر حسن حسینی جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که مسئولیتهای مختلفی را در حوزه آسیبهای اجتماعی بر عهده داشته است به بررسی مهمترین مشکلات اجتماعی حال حاضر کشور پرداختیم:
در گزارشی که مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری برای سال ۹۶ منتشر کرد از نظر نخبگان اجتماعی، سرمایه اجتماعی به عنوان اولین اولویت مسائل اجتماعی کشور معرفی شد. شما دلیل نبود انسجام اجتماعی در کشور را چه میدانید؟
جامعه ما جامعه با ثباتی نیست و تلاطمات زیادی را پشت سر گذاشته است؛ انقلاب، هشت سال جنگ و... ما تحولات عمده ملی در جامعه داشتیم که همچنان اثراتشان بر جامعه قابل مشاهده است. ضمن اینکه بعد از جنگ نظامی خودمان جامعه را در حالت جنگ سرد نگاه داشتیم. مخصوصا در حوزه اقتصاد. اقتصاد مبنای زندگی است. وقتی اقتصاد به مشکل بر میخورد خود به خود سایر زمینهها را تحت تاثیر قرار میدهد.
یکی از دلایل اصلی عدم انسجام ملی مشکلات اقتصادی به خصوص در سالهای اخیر است. وقتی کشور تحریم میشود، کارخانهها، مزارع و.. میخوابند، تعداد بیکاران بالا میرود و بهداشت و درمان مردم دچار مشکل میشود. اثرات روانی این اتفاقات در روحیه جامعه اثر میگذارد و این اثرات روحی در روابط اجتماعی بین افراد بروز میکند.
چه تاثیری بر روابط اجتماعی خواهد گذاشت؟
در این شرایط جامعه دچار "اگوئیسم" میشود؛ نوعی گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، خود پرستی و دیگران را ندیدن. در این شرایط افراد منافع خود را به هر چیزی ترجیح میدهند و سعی میکنند از امکاناتی که در دسترسشان است به هر نحوی به نفع خود استفاده کنند. الان چنین شرایطی بر جامعه ما حاکم است. اطمینان مردم به قیمت کالاها کم شده و در روابط اقتصادی با یکدیگر مشکل دارند.
تزلزل و تلاطم فکری، انسانها را در تصمیم گیری بی ثبات میکند و آنها را دچار زندگی کوتاه مدت میکند. به این خاطر است که ما ایرانیان انسانهای کوتاه مدت شده ایم. در حالیکه در یک جامعه آرام میتوان برای یکسال آینده تصمیم گرفت. ریشه اینکه سرمایه اجتماعی در جامعه ما کم شده است به همین تلاطمات بر میگردد.
این تلاطمات توجه شهروندان را به همنوع خود کمتر کرده است. طبیعی است وقتی امکانات محدود شود توجه انسان به خودش بیشتر میشود. روانسناسان تجربی در آزمایشی هم چنین مسائلی را بررسی کرده اند.
مصادیق تجربی هم در جامعه به وفور یافت میشود. وقتی مردم دردسترسی به نیازهای روزمره زندگی دچار مشکل باشند و نا امنی فکری داشته باشند سرمایه اجتماعی کم میشود.
شما در ابتدای صحبت هایتان به مساله جنگ اشاره کردید. در حالیکه تجربه نشان داده است معمولا در شرایط جنگ انسجام اجتماعی بالاتر میرود. چرا در مشکلات و تحریم اقتصادی اینطور نمیشود؟
جنگ اقتصادی به عنوان یک از مظاهر جنگ سرد از جنگ نظامی مشکلات بیشتری دارد. جنگ نظامی در عین صدمات فجیعی که دارد، اما همبستگی اجتماعی را بالا میبرد. در جنگ اقتصادی برعکس. انسجام اجتماعی از بین میرود، چون مردم تدریجا با عواملی رو در رو میشوند که روند زندگی روزمره آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. جنگ اقتصادی طبل بی صدا است.
در زمان جنگ هم با وجود فشارهای اقتصادی عدهای سو استفاده میکنند و سرمایه به جیب میزنند. حتی، چون سهمیه بندی موجب میشود مردم به حداقلها دسترسی داشته باشند باز عدهای بازار سیاه تشکیل میدهند. اما چون رویارویی مستقیم و خونریزانه است رفتار مردم تغییر میکند. در جنگ جهانی دوم فرانسویها حتی ظروف مسی خود را به کارخانههای اسلحه سازی تحویل میدادند.
یعنی امکان فروپاشی یک کشور تحت فشارهای اقتصادی بیش از جنگ نظامی است؟
بله. مثلا عراق حتی پس از ۸ سال جنگ با ایران هنوز نیروهای منسجمی داشت و به کویت هم حمله کرد. حتی دو جنگ هم رژیم صدام را نابود نکرد، اما وقتی تحریم شد و نفت را در مقابل دارو داد، فروپاشید. برای کشور ما هم مخصوصا بعد از تحریمهای هستهای این شرایط دشوار به وجود آمده است.
ما تجربه یک دفاع هشت ساله در دوران جنگ تحمیلی را داشتیم که علاوه بر جنگ نظامی با تحریم اقتصادی هم همراه بود. چرا در آن سالها مردم مقاومت کردند، اما در حال حاضر چنین روحیه جمعی احساس نمیشود؟
در هنگام شروع جنگ ما در یک جامعه انقلابی بودیم. انسجام حاصل از انقلاب جمعی در جامعه با پتانسیل بالایی همراه بود؛ که حتی با شروع جنگ تقویت شد.
جنگ نظامی و کشنده مثل ویروسی میماند که وقتی وارد بدن میشود همه اندامها برای مقابله با آن بسیج میشود. اما جنگ اقتصادی نرم است و به تدریج صورت میگیرد. چون جنگ اقتصادی نا محسوس است مردم روح جمعی پیدا نمیکنند و هر کسی به فکر خودش میافتد.
این تفاوت صرفا در ذات جنگ و شرایط جامعه انقلابی وجود دارد یا رفتار حکومت هم موثر بود؟توجه داشته باشید در طول ۸ سال جنگ تحمیلی یکی از سالمترین سیستمهای اداری، سیاسی و اقتصادی را داشتیم. ولی وقتی جامعه وارد فاز بعد از جنگ شد اقتصاد رقابتی به وجود آمد و جامعه با تغییراتی رو به رو شد.
۲. نبود مرجع برای جامعه
به نظر میرسد یکی دیگر از مسائل اجتماعی کشور نبود مرجعی برای هر گونه کنش اجتماعی است. تا چندی پیش و بعد از زلزله کرمانشاه گفته میشد مثلا برخی از سلبریتیها جانشین مراجع سنتی شده اند، اما چرا مثلا کمپین علی کریمی هم چندان مورد توجه قرار نگرفت؟
چون مردم با تجربه تلخ نابرابری در آمدها و نوسانات ارزی مواجه شده اند حرف هیچ کس را نمیپذیرند. چون اقتصاد کاملا واقعی و قابل لمس است. علی کریمی که هیچ اگر تمام سلبریتیها هم پیام بدهند فایدهای ندارد.
در تاریخ میبینیم مردم کره جنوبی برای مقابله با مشکلات اقتصادی طلاهای خود را تحویل دولت میدهند، اما درخواست سخنگوی دولت کشورمان برای کار مشابه از طرف مردم نادیده گرفته میشود. یا حتی در تاریخ خودمان مساله تحریم توتون و تنباکو را داشتیم که حتی عدهای از دربار هم به آن میپیوندند. آیا دیگر چنین قدرتی در جامعه ما وجود ندارد؟
در جامعه ما الگوهای ارزشی و هنجارهای مترتب بر الگوهای ارزشی دین بوده است. دین برای خودش مراجعی داشته است؛ مراجع حوزوی، روحانیون و دانشگاهیان. نابودی یا ضعف این مراجع توزیع کننده ارزشها یکی از اتفاقاتی است که دامن گیر جامعه امروز ما شده است.
الگوی فکری جامعه نسبت به مراجع تاثیرگذار که در طی سدهها به وجود آمده بود سست شده است. علت این دین گریزی و مرجع گریزی جامعه به دو عامل مربوط میشود.
اول حضور روحانیون در حکومت: وقتی ظلم، اجحاف یا هر موضعی توسط در حکومت به وجود میآید خود به خود ارزش مرجعیت این طبقه سست میشود.
مورد دوم اختلاف بین خود روحانیون و همچنین بین روحانیت و دانشگاهیان است. بعد از انقلاب بین خود روحانیون اختلاف به وجود آمده است.
از طرفی بین دانشگاهیان و روحانیت هم اختلافاتی به وجود آمده است. در این بین یا مردم نسبت به روحانیون بی تفاوت میشوند یا نهایتا به سبک جنگهای حیدری- نعمتی طرفدار یکی از جناحها میشوند. نهایتا نتیجه این است که نقش مرجعیت روحانیون در انسجام ارزشی و اخلاقی جامعه از دست میرود.
در جوامع غربی هم مدت هاست مرجعیت کلیسا زیر سوال رفته است. آیا در جوامع غربی هم مرجعی وجود ندارد؟
ببینید در کشور ما وقتی بین مراجع سنتی چندگانگی به وجود آمد مراجع جدیدی تربیت نشد. در جامعه مسیحی، کلیسا مورد شک واقع شد و حضورش در همه مسائل مورد حمله قرار گرفت. اما همزمان جامعه فیلسوف اخلاق و دانمشند تربیت کرد. در کنار ضعف اخلاق کلیسایی جامعه غربی، قدرت اندیشه اخلاق فلسفی و اجتماعی داشتیم. اما ما جایگزینی نداشتیم.
در گزارش آینده پژوهی ایران فساد سیستمی به عنوان مهمترین مشکل جامعه نام برده شد. در کجای روابط اجتماعی میتوان تاثیرات این فساد را دید؟
فساد سیستمی در جامعه ما فقط مالی نیست. در تمام روابط این فساد را میبینید. هر کجا روابط به جای ضوابط قرار بگیرد فساد به وجود میآید. نسل مسئولین کشور ۴۰ سال است در یک دایره بسته نهایتا ۲۰۰۰ نفری در حال گردش است. این چرخاندن مدیران قبلی تحقیر نسلهای بعدی است. این چرخش افراد در احزاب غربی هم وجود دارد، اما احزاب با نقد همدیگر اصلاحات تدریجی و مداومی در سیستمها به وجود آورده اند.
از طرف دیگر هرقدر روابط اداری از صورت رسمی خودش خارج شود و به صورت خانوادگی دربیاید، آن سیستم حتما دچار فساد میشود. وقتی حکومت خانوادگی شد همه نسبت به هم کوتاه میآیند و در کیک قدرت سهیم میشوند. حالای مقدار دست اصولگرا و یک مقدار کمتری دست اصلاحطلب.
در چنین شرایطی مردم فقط ناظر نیستند. وقتی این پدیدهها را میبینند بی اعتمادی اولین موردی است که به وجود میآید. بی اعتمادی مردم در عمومیت نسبت به حاکمان جامعه و همچنین در روابط با افراد دیگر.
یکی از دلایل مشکلات اجتماعی ما ضعف اخلاقی جامعه است؛ که آنهم ناشی از همان فساد سیستمی است. در جامعهای که ضعف اخلاقی- ارزشی و نظام گسیختگی هنجاری داریم دچار مشکلات خرد (مثل اختلافات زن و شوهر، فرد با محله و...) تا مشکلات کلان (مثل رابطه مردم با حکومت) میشویم.
نظام پزشکی و درمانی ما نمونه بارز تاثیر فساد سیستمی بر اخلاق یک طبقه است. نظام پزشکی و درمانی ما بسیار سودخواهانه است. در کشورهای دیگر پزشکان و جراحان مردم را سرکیسه نمیکنند و جان انسانها برایشان ارزش دارد.
اما در نظام پزشکی و درمانی ما پول معیار همه چیز است. فقط کسی که پول دارد میتواند درمان شود. یعنی ما دید انسانی را از دست داده ایم. نظامهای پزشکی از همان سوگند بقراط یکی از عالمترین نظام خدماتی انسانی بود است. اما در مملکت ما پزشکان تنها به فکر سود هستند و حتی بساز بفروش میشوند.
وقتی در سطوح بالای تحصیلی چنین وضعی حاکم است طبیعتا در طبقات پایینتر هم با نوعی فساد مواجه هستیم.
حکومت به عنوان نماینده جامعه وظیفه دارد حداقل نیازهای حیاتی، پایهای زیستی و زیست اجتماعی ما را فراهم کند. تهیه مسکن، تغذیه، بهداشت، درمان، آموزش، شغل و ... از وظایف اولیه تمام دولتهای امروزی است. اما در حال حاضر در کشور یک میلیون دستفروش داریم. عدم تامین نیارهای اولیه فساد را در طبقات پایین هم ترویج میکند.
۴. منفعت طلبی خودخواهانه و پول پرستی
یکی از مواردی که به آن اشاره کردید توجه بسیار زیاد به پول و سودطلبی در جامعه پزشکی است. این انتقاد در مورد سایر مشاغل و کلیت اجتماع هم مطرح میشود. چرا دید مردم نسبت به پول تغییر کرده است؟
به هر حال پول همیشه یک ارزش بوده است، اما اینکه به مفهوم اجتماعی پول به یک ارزش تبدیل شده است به نا امنی فکری مردم در جامعه مربوط میشود. مثلا در جامعه فرانسه مواد خوراکی، اجاره مسکن، بهداشت و ضرورتهای حیاتی به راحتی تامین میشود. تورم کالا و ... خیلی نا محسوس است. از ده سال پیش تا الان قیمتها انقدر رشد نکرده که موجب نگرانی فکری مردم شود.
اما در ایران تجربه ذهنی ما از اقتصاد مخدوش است. همه ما نگران کاهش ارزش پول هستیم و در مورد خرید کالا دائما درگیری فکری داریم. مثلا با اینکه حقوق ما ثابت است، اما از دی ماه گذشته تا کنون ارزش در آمد ما در خوشبینانهترین حالت ۳۵ درصد کم شده است.
این اتفاق ده یا پنج سال پیش هم افتاده است. وقتی این اتفاقات بصورت متناوب تکرار میشود کم کم فکر افراد جامعه کوتاه مدت میشود. مثلا فقط میخواهند هر طور شده یک آپارتمان بخرند در حالیکه اگر اجاره خانه سالی ۳ درصد زیاد میشد کسی به فکر خانه خریدن نمیافتاد.
چون جامعه در حوزه اقتصادی ناامن و بی ثبات است پول در بین ایرانیها ارزش شده. همین الان در فرانسه فقط یک دوره شش ماهه شرایطی که در جامعه ما بوده اتفاق بیافتد مطمئن باشید مغازهها را غارت میکنند. فرانسویها با ما فرقی ندارند، تفاوتهایی که در جامعه دیده میشود بخاطر ناامنی فکری جامعه ماست.
ما هنوز انسانهای شریفی هستیم که با وجود این همه تلاطم و نوسان دورهای همه کیف قاپ و قاچاقچی نشده ایم! عدهای برای حداقل نیازهایشان برنامه ریزی میکنند وقتی آن هم به دست نمیآید دست به خلاف میزنند. نمیتوانیم با دیدن این تخلفات بگوییم این آسیب اجتماعی است. این مشکل ناشی از مشلکلات کل نطام اجتماعی کلی است که این مشکلات خردتر را به وجود آورده است.
مردم در جامعه نا امن به این مفهوم همواره دنبال درامد جانبی هستند. این افتخار نیست که مثلا کارمند مسافر کشی هم بکند. این فرد دیگر انرژی انجام کار اصلی را ندارد و مشکلات این مساله در خانواده او بروز خواهد کرد.
۵. رفتارهای اجتماعی ناهنجار مردم
شما به ویژگی مثبت مردم ایران اشاره کردید که با وجود شرایط متلاطم اقتصادی و تجربههای ذهنی نامناسب هنوز بسیاری از هنجارها را رعایت میکنند. از طرفی انتقاداتی به مردم وارد میشود که مثلا روی زمین زباله میریزند یا قوانین رانندگی را رعایت نمیکنند. آیا این مورد هم جزو مشکلات جامعه ایران به حساب میآید؟
این مساله دو بعد دارد. در درجه اول فرهنگی است. ما از جامعه روستایی بدون اینکه قواعد صنعتی شدن را طی کرده باشیم یکباره به جامعه شهری تبدیل شده ایم. نظم از قواعد اصلی صنعتی شدن است. در محیط آکادمیک، علمی، آموزشی، کارخانه و... نظم و انضباط حرف اصلی را میزند.
اما ذات زندگی روستایی بی نظم است. در روستا محل عبور انسان، حیوان و .. یکی است. ما هنوز به مفهوم کلی جامعه زیست نشده ایم و در شهر مانند همان روستا زندگی میکنیم.
بخش زیادی از جمعیت ۸۰ میلیونی ما "مونتالیته" یا ذهنیت سبک زندگی روستایی دارند و شهر برایشان یک روستای آسفالت شده است. مثلا موتور سیکلت از پیاده رو رد میشود و بوق میزند که عابر پیاده کنار برود. خودرو در پیاده رو پارک میکند و...
همه اینها برمی گردد به روندی که جوامع غربی طی کرده اند و ما طی نکرده ایم.
بعد دوم نبود نظارت اجتماعی قوی در کشور ماست. در جوامعه صنعتی نظام کنترل اجتماعی کارآمد وجود دارد. نظام کنترل اجتماعی در هر جامعهای اول از همه پلیس است؛ و برای اینکه قوی باشد باید مشروعیت داشته باشد.
وقتی مشروعیت بخشهای مختلف حکومت از بین رفته باشد اولین جایی که برخورد مردم را به صورت صریحی با حکومت میبینیم مقابله با نیروهای مهار اجتماعی است.
پلیس وظیفه دارد هنجارهای قانونی را اجرا کند. فقط در صورتی این هنجارهای پلیس مورد قبول واقع میشود که خودش هنجارها را رعایت کند و خود سازمان باید پاکترین سازمان باشد. وقتی رشوه خواری و فساد در سیستم کنترل اجتماعی وارد شود مردم هم از زیر نظارت اجتماعی فرار میکنند. به میزانی که سازمانهای کنترل اجتماعی ناپاک شوند، جامعه به آنها بیاعتنایی خواهد کرد.
مساله اولی که گفتید به روند مدرن شدن کشور بر میگردد که احتمالا الان برای اصلاح آن کاری نمیتوان کرد. مورد دوم هم به مسائل حکومتی بر میگردد. آیا مردم در این بین هیچ نقشی برای اصللاح ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه خود ندارند؟
تنها نقشی که مردم ما در مسائل اجتماعی پیدا میکنند انتخابات است؛ که در همین زمینه هم تجربیات تاریخی خوبی ندارند.
مثلا در شورای شهر یزد سپنتا نیکنام انتخاب میشود بعد با ساز و کار قانونی از شورای شهر بیرون گذاشته میشود. مردم وقتی میبینند کسی که به صورت قانونی انتخاب کرده اند هم در مسئولیت نمیماند از انتخابات ناامید میشوند. با این کار همین حداقل نقش مردم هم سلب خواهد شد.