bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۷۷۱۱۴

نسبت مستقیم عدالت و وفاق اجتماعی در نهج‌البلاغه

پاکتچی در نشست «عدالت اجتماعی از منظر امام علی(ع)» گفت: امیرمؤمنان(ع) بین عدالت و وفاق اجتماعی نسبت مستقیم می‌بینند و فرازهایی در نهج‌البلاغه دارند؛ از جمله این که عدل مردم را اصلاح می‌کند و عدل موجب پابرجایی مردم است و ایشان در یکی از کلمات قصار می‌گویند عدل حیات است.

تاریخ انتشار: ۲۲:۳۸ - ۲۲ مهر ۱۳۹۷

 نشست «عدالت اجتماعی از منظر امام علی (ع)» عصر روز ۲۱ مهر با سخنرانی احمد پاکتچی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و رئیس پژوهشکده نهج‌البلاغه در بنیاد نهج‌البلاغه برگزار شد.

به گزارش ایکنا؛ پاکتچی در بخشی از این کلمات گفت: امام علی (ع) بین عدالت و وفاق اجتماعی نسبت مستقیم می‌بینند و فراز‌هایی در نهج‌البلاغه دارند؛ از جمله این که عدل مردم را اصلاح می‌کند و عدل موجب پابرجایی مردم است و ...، برخی از عبارت در قرآن از جمله آیه ۱۷۹ سوره بقره در این راستاست. اگر قصاص را مصداق اجرای عدالت بدانید، اجرای عدالت در این آیه عامل احیای جامعه است. حضرت امیر (ع) در یکی از کلمات قصار می‌گویند، عدل حیات است و این عصاره آیه ۱۷۹ سوره بقره است. در پی مشروح نشست را ملاحظه می‌کنید:

عدالت و نسبت فرد و جامعه

پیش از هر چیزی نظر شما را به چند نکته در تعریف عدالت جلب می‌کنم؛ در تعریف سنتی اسلامی از عدالت آن را به «اعطای هر آنچه حق کسی به اوست» تعریف می‌کنند. معادل این تعبیر در دنیای لاتین و غرب هم هست. در تحقیقی که «برایان بری» انجام داده است بر اساس در تعاریف مختلف، عدالت همواره با دو انگاره استحقاق و مساوات، ارتباط تنگاتنگ دارد. مساوات در سهم و مساوات در استیفای حقوق باید با هم مدنظر باشد. اگر محور مساوات را بدون استحقاق در نظر بگیریم، مشخصاتی که برای افراد حق ایجاد می‌کنند را در نظر نگرفته و به نتایج بسیار عجیبی و مخربی خواهیم رسید. از طرف دیگر بدون در نظر گرفتن مساوات ممکن است با هر کس به گونه‌ای و بدون قاعده رفتار شود و این دو باید در بحث عدالت در نظر گرفته شوند.

نکته دیگر نوع نگاه به مفهوم مساوات است. مساواتی که در نظریه‌ای پیشرفته و نه عوامانه مدنظر است، مساوات در سهم نیست بلکه مساوات در استیفای حقوق است. منظور این است که هر کسی در رسیدن به حقش باید از جایگاه مساوی برخوردار باشد.

افلاطون در کتاب جمهوری می‎گوید آنچه انسان‎ها را در یک جامعه به هم پیوند می‎دهد عدالت است. در تعاریف جدیدی غربی می‌بینیم که گفته می‌شود، عدالت مفهومی از یک رابطه عادلانه میان فرد و جامعه است. از نظر افلاطون بدون عدالت جامعه‌ای وجود نخواهد داشت. نکته مهم در تعاریف جدید که از آن استفاده خواهم کرد این است که عدالت مفهومی از یک رابطه عادلانه میان فرد و جامعه است، در نگاه اول به نظر می‌رسد دور وجود دارد. پیشنهاد می‌کنم جنبه دوری را کنار بگذاریم و به این توجه کنیم که عدالت هر چه که هست مربوط به فرد و جامعه است. این بحث اهمیت زیادی دارد.

ابتدا می‌خواهم مفاهیمی کلی در خصوص عدالت اجتماعی را مرور کنیم و بعد وارد نهج‌البلاغه شویم و ذهنمان در خصوص صورت مسئله آماده شود و بدانیم دنبال چه هستیم و آن وقت می‌توانیم نهج‌البلاغه و غررالحکم را بررسی کنیم. در ارتباط با این مسئله که عدالت باید در چارچوب رابطه انسان با جامعه فهمیده شود، توجه دوستان را جلب می‌کنم به اینکه عدالت اجتماعی از همین جا شروع می‌شود. ممکن است گونه‌های دیگری از عدالت داشته باشیم که خیلی درگیر رابطه فرد و جامعه نشده باشند. فرض کنید دو نفر به دادگاه رفته‌اند و قاضی قرار است بین خواهان و خوانده داوری انجام دهد. می‌گوییم قاضی باید عادل باشد و عدالت بین این دو نفر را در نظر بگیرد. اینجا عدالت امری است که باید بین این دو نفر به صورت علی‌السویه رعایت شود و ما با بقیه افراد جامعه اینجا کار نداریم. عدالت قضائی که از یک قاضی انتظار می‌رود کاملا می‌تواند در ارتباط با دو نفر باشد، اما عدالت اجتماعی رابطه یک فرد با کلیت جامعه است، بنابراین این یک مسئله مهمی است که باید به آن توجه شود.

در عدالت اجتماعی جامعه همیشه در نظر گرفته می‌شود. اینجا نسبت میان افراد و جامعه و نسبت میان فرد و کلیت جامعه مطرح است؛ برای مثال جامعه‌ای بگوید افرادی که از نژاد عرب هستند از حق بیشتری برخوردارند مانند جامعه اموی که اینکه عدالت اجتماعی وارد شده این مسئله را چالش می‌کشد. بخش مهمی از عدالت اجتماعی رابطه فرد با کلیت جامعه است. احتمال دارد چیزی در باره شوالیه‌های میزگرد شنیده باشید. آن‌ها یک شعاری داشتند از این قرار که «یکی برای همه و همه برای یکی» و این نسبت میان فرد و کلیت جامعه را بیان می‌کند. من در قبال جامعه وظایفی دارم و جامعه نیز وظایفی در قبال من دارد، از این‌رو عدالت رابطه‌ای دو طرفه است. اینجا دو فرد دو آدم نیستند، اینجا فرد و جامعه هستند که در قبال یکدیگر وظایفی دارند. اینجا جامعه طرف معامله با فرد مد نظر است. عدالت اجتماعی یعنی بین دو طرف تعامل نسبت عادلانه‌ای وجود داشته باشد. جامعه نمی‌تواند از من حجم زیادی از وظایف را بخواهد و هیچ حقی را برای به من قائل نباشد و یا برعکس.

ما پیشتر فکر می‌کردیم عدالت اجتماعی یعنی باید حقوق به صورت برابر در جامعه تقسیم شود و اینجا گروهی در چالش گروه‌های دیگر در نظر می‌گیریم، اما اینجا فرد و کلیت جامعه در نظر گرفته می‌شود. اینجا ممکن است گروه هم مطرح باشد. در جامعه ما هزاران پزشک زندگی می‌کنند که وظایفی را نسبت به کلیت جامعه دارند و کلیت جامعه وظایفی را به پزشکان دارند و این نسبت باید عادلانه باشد. وقتی در سنت اسلامی می‌گفتیم عدالت «اعطا کل ذی حق حقه» است، فکر می‌کردیم، حق باید عادلانه تقسیم شود، اما اینکه فرد یا گروهی اجتماعی را در نسبت با جامعه بگیریم، دستاوردی جدید در مفهوم عدالت است که می‌خواهم از دوستان خواهش کنم، با این مفهوم جدید ارتباط بگیرید که مباحث بنده در این جلسه با این درک درگیر خواهد بود. این تصور بسیار جدید است در خیلی از جوامع و اعتقاد این است که این درک به دوره صنعتی شدن بشر باز می‌گردد. بنده متعادل‌تر می‌گویم که در گذشته تاریخی، ما با این درک از عدالت مواجه بودیم، اما خیلی کم و محدود و اتفاقی که در دوره صنعتی شدن روی داده این است که این تصور گسترش یافته است و بنده نشان خواهم داد که این تصور از عدالت در بیانات امام علی (ع) وجود داشته است، هر چند مخاطبان در آن عصر خیلی قادر به درک این تصور از عدالت نبودند.

عدالت و وفاق اجتماعی


ما دو تصور از کلیت جامعه داریم. کلیت جامعه امری است که مجموعه‌ای از آدم‌ها را به هم پیوند می‌زند. آیا کلیت جامعه صرفا دولت و نظامی سیاسی است؟ اگر صرفا آن نیست، چه چیز‌هایی می‌تواند باشد؟ خیلی‌ها کلیت جامعه را حول محوریت حاکمیت در نظر می‌گیرند. ما که شناسنامه دولت جمهوری اسلامی را داریم، برای آن سربازی می‌رویم و در کل موظفیم در چارچوب این حکومت وظایف خود را انجام دهیم و انگار این امری است که مجموعه‌ای از آدم‌ها را به هم وصل می‌کند؛ مثلا مردمی که تبعه عراق و افغانستان هستند در این مجموعه قرار نمی‌گیرند. انگار بحث شرکت در جنگ برای دفاع از حریم کشور، یا مباحث اقتصاد مقاومتی و تحریم در خصوص کسانی است که تابع ایران هستند. غیر از دولت چه چیز‌هایی می‌توانند کلیت جامعه را به وجود بیاورند؟ هر نوع وفاق یا قرارداد اجتماعی می‌تواند این پیوند را به وجود بیاورد. مراد هم از قرارداد این نیست که همه جایی جمع شوند و قراردادی را امضا بکنند و این به قرارداد‌های فیمابینی که به صورت ارتکاز ذهنی وجود دارد بر می‌گردد، برای مثال دین و مذهب و قومیت می‌توانند نقش این قرارداد اجتماعی را بازی بکنند. هوادار فضای سبز و محیط زیست بودن، بشر دوست بودن و ... می‌تواند این وفاق را شکل دهد. ما در خصوص هر نسبتی صحبت می‌کنیم که کلیتی را بین انسان‌ها شکل می‌دهد.

عدالت تصحیحی و عدالت توزیعی‌

می‌توان در اینجا تقسیم‌بندی در خصوص عدالت داشت که عدالت را به دو نوع تقسیم می‌کند. شما به هر منبعی که در خصوص نظریه‌های عدالت مراجعه کنید این تقسیم دوگانه را خواهید دید، البته گاهی اوقات سه‌گانه است، اما من در خصوص عدالت روانی صحبت نمی‌کنم، چون آن را قسیم این دو نمی‌دانم. عدالت به توزیعی و تصحیحی تقسیم می‌شود. مراد از عدالت توزیعی یعنی اینکه شما وقتی می‌خواهید، حق افراد را به آن‌ها بدهید، سامانه‌ای را ایجاد می‌کنید که به نحو عادلانه‌ای سهم افراد را توزیع دهد، امکان تحصیل برخورداری از رفاه و ... در واقع شما سامانه‌ای ایجاد می‌کنید. در این نوع سیستم‌ها عدالت جنبه پیشینی دارد، اول سیستمی عادلانه به وجود می‌آید، بعد افراد برنامه زندگی خود را پیش می‌برند. عدالت تصحیحی یعنی هر جایی که احساس بی‌عدالتی دست داد برای تصحیح بی‌عدالتی مداخله شود. نظام‌های قانونی و حقوقی اساس‌شان عدالت تصحیحی بوده است؛ برای مثال عده‌ای آدم هستند که نزاعی می‌کنند، به کلانتری می‌روند و فرایند رسیدگی به ظلم آغاز می‌شود.
همیشه عدالت تصحیحی پاسخ‌گو نیست. همین الان در سیستم پلیس که کاری جز جلوگیری ندارد، معاونت پیشگیری دارید و می‌گوید چرا ما باید صبر کنیم اول جرم واقع شود، بعد وارد شویم و بهتر است تا سیستم را طوری تنظیم کنیم که جرمی صورت نگیرد. این بسیار جدی است که سیستم اجتماعی طوری تنظیم شود که افراد به سمت رفتار غیرعادلانه سوق نیابند؛ برای مثال موقعی که تناسب ارز و ریال به هم می‌خورد، شما هزار راه پیدا می‌کنید برای جلوگیری از قاچاق بنزین که کارساز نخواهد بود و سودجویان این کار را به هر حال خواهند کرد، اما اگر سیستم طوری باشد که انگیزه‌ای برای این کار وجود نداشته باشد و اختلافی بین ارز و ریال نباشد، کسی اینکار را انجام نخواهد داد.

وقتی شما سیستم را اصلاح می‌کنید که به گونه‌ای انگیزه و فایده‌ای مترتب جرم نباشد، جرمی صورت نخواهد گرفت؛ زیرا دلیلی برای وقوع آن نخواهد بود. وزن این دو عدالت با هم قابل قیاس نیست. ما نیاز به عدالت تصحیحی داریم، اما سرمایه اصلی باید روی عدالت توزیعی باشد. در خیلی از جا‌ها ممکن است عدالت تصحیحی ممکن نباشد؛ برای مثال ما دادگاه خانواده داریم که هر روز مراجعه زیادی برای برقراری عدالت به آن می‌شود، اما دادگاه چه کار می‌تواند بکند؟ ضمانت اجرایی تصحیح روابط خانوادگی با رای دادگاه چیست؟ گزینه دیگر تبدیل شدن دادگاه خانواده به نهادی برای صدور طلاق است، اما اگر در خصوص نظام خانواده یک عدالت توزیعی داشته باشیم که افراد را طوری از اول دبستان تربیت می‌کرد که فرد بتواند زندگی کند و حقوق همسر خود را ادا کند، بسیاری از این هزینه‌ها وجود نداشت به غیر از این که برخی ناهنجاری داشته باشند، وقتی موارد زیادی مراجعه هست، یعنی ما نتوانسته‌ایم این چنین سیستمی را ایجاد کنیم.

در اسلام کدام سیستم دیده شده است؟ اسلام قرار نیست بین این دو یکی را انتخاب کند، همان طور که هیچ کشوری بین این دو انتخاب نمی‌کند، مسئله میزان سرمایه‌گذاری بین او دو است؟ آنچه در سنت ما عملا روی داده است آن است که علوم اسلامی گرایش به عدالت تصحیحی دارند. ما کمتر بر اساس آیات و احادیث و یک الگوی عدالت توزیعی را استخراج کنیم. ما بیشتر به دنبال آن هستیم که چه کسی جرم می‌کند تا ما جلوگیری کنیم. هر دو در سنت اسلامی سابقه دارد و زمان آن رسیده که سرمایه‌گذاری بهتری بر اساس متون اسلامی بر روی عدالت توزیعی داشته باشیم.

عدالت اجتماعی دنبال توزیع امکانات جامعه، ایجاد فرصت برای فعالیت فردی، تعیین امتیازات اجتماعی، هدف فراهم کردن شرایط برای افراد در راستای ایفای نقش اجتماعی خود و گرفتن حقشان از جامعه و تفاوت میان امتیازات ذاتی (نژادی، جنسیتی) و اکتسابی است.

دعوای معتزله و اشعری از قدیم وجود داشت، اشعری می‌گفت: ما حسن و قبح ذاتی نداریم و قبل از امر و نهی خدا هیچ چیزی حسن و قبح ندارد، اما معتزله و شیعه معتقدند حسن و قبح عقلی است و عقل به حسن و قبح حکم می‌دهد. این شعار امامیه بوده است و همیشه به آن بالیده‌ایم، اما امروز باید از آن پاسداری کنیم. حواس‌مان باشد که باید به لوازم حسن و قبح عقلی پایبند باشیم. یکی از موارد تفاوت این دو جریان در خصوص عدالت اجتماعی است. برای مثال نماینده مجلس قانونی تصویب می‌کند که به هر نماینده مجلس امتیاز ویژه اختصاصی در نظر گرفته شود و هر نماینده مجلس حقوقی مادام‌الامر بگیرد. پس از تصویب مجلس این قانون می‌شود. هر پولی که که قانون بدهد هم حلال است، اما اگر حسن و قبح عقلی نباشد قبل از تصویب قانون این کار نه حسن است نه قبیح، اما اگر حسن و قبح عقلی باشد، این قانون اگر تصویب شود هم غیرعادلانه است و چنین نیست که صرفا مصوبه‌ای بگوید چه چیز حق و چه باطل است و فرق ما و اشاعره این بوده که ما قانون الهی را در راستای حسن و قبح عقلی می‌دانسته‌ایم. در این صورت بنده خدا نیز نمی‌تواند چیزی را حق یا باطل کند.

در منابعی که درباره عدالت اجتماعی صحبت کرده‌اند، تاکید زیادی بر عوامل اقتصادی شده و مسئله توزیع مال یکی از اصلی‌ترین موارد عدالت اجتماعی بوده است و عدالت همواره ما را به یاد مسائل اقتصادی انداخته است، اما فقط اموال مسئله عدالت نیستند و همه فرصت‌ها و امکانات جامعه ذیل مفهوم عدالت‌اند؛ مثلا شما باید برای افراد حق تحصیل قائل باشید، ممکن است برای تحصیل پول نیاز باشد، اما مسئله اصلی بحث اجتماعی است. هر فردی باید بتواند بر پایه استحقاقش مدیر باشد. این مستقیما به پول مربوط نمی‌شود، انسان‌هایی هستند که می‌توانند از تحصیل و نقش مدیریتی محروم شوند. این هم جز حقوق افراد است؛ بنابراین وقتی صحبت از ایجاد فرصت‌هاست، مسئله فراتر از مال است. در گذشته خانم‌ها نمی‌توانستند خیلی از مشاغل را داشته باشند، اما امروز خیلی وضعیت مساعدتر شده است. مسئله عدالت اجتماعی فراتر از مال است و بسیاری از امکانات اجتماعی را در بر می‌گیرد.

دامنه عدالت


یکی از بحث‌ها در عدالت اجتماعی دامنه و برد عدالت اجتماعی است. جامعه‌ای داریم در جوامع بدوی و قبیله‌ای که به شدت با دزدی مقابله کرده و حتی دزد را اعدام می‌کنند، اما تعریف از دزدی چیست؟ آیا این بدان معناست که تو «بنی‌تمیمی» و اگر از «بنی‌تمیم» بدزدی برخورد می‌شود، اما اگر «بنی‌کنانه» اموالی را برداری کسب حلال است. مهم این است که درک از دزدی چیست؟ گاهی در تعالیم یهود البته آنجا هم خوانش‌های متفاوتی وجود دارد که این اعتقاد وجود دارد که اگر مالی را از عرب غیریهود بالا بکشی مشکلی ندارد و تا توانستی این کار را بکن و این کسب روزی است، اما یک یهودی از یک یهودی حق ندارد چیزی را بدزدد.

افلاطون و ارسطو در خصوص عدالت بحث می‌کردند، اما بردگان را جز اموال می‌دانستند و جز انسان حساب نمی‌کردند که با بردگان عادلانه برخورد کنیم. بردگان برای یونانیان باستان موضوع عدالت نبودند. در خصوص یونان باستان که خیلی حساس بودند، زنان را ذی‌حق نمی‌دانستند و معتقد بودند زنان حق و حقوق اجتماعی ندارند، در خیلی از جوامع تبعیض نژادی داشتیم؛ برای مثال در آفریقای جنوبی قوانینی بودند که مربوط به سفیدان بودند و سیاهان محروم بودند.

در کشور‌های غربی شعار عدالت جدی است و همواره خود را اعدل عُدَلا می‌دانند، این در حالی است که یک عده مهاجر و پناهجو وارد کشورشان می‌شود و آن‌ها می‌گویند ما این امکانات را به وجود آورده‌ایم و نباید با پناهجویان حقوق برابر داشته باشیم، خیلی از شهروندان اروپایی معتقدند که پناهجو‌ها نباید حقوق برابر داشته باشند و نباید آن‌ها پذیرفته شوند. آن‌ها فرقی قائل‌اند و معتقدند یک عده آدم صاحب حق‌اند و یک عده آدم صاحب حق نیستند. خیلی از موارد است که افراد ممکن است شعار‌های قاطعی در خصوص عدالت بدهند، اما در بُرد و دامنه عدالت بسیاری از موارد از شمول آن خارج می‌شوند.

اینجا نظریه‌هایی هست که از عدالت جهان‌شمول صحبت می‌کند و فارغ از اینکه انسان در کجاست و نژاد و جنسیتش چیست، از حقوقی برخوردار است، یک بخش از این حقوق در حقوق بشر جای می‌گیرد، اما دایره آن می‌تواند وسیع‌تر باشد. عین این پرسش در خصوص عدالت در اسلام وجود دارد. پیشتر گفته‌ام مهم‌ترین اتفاق که در حوزه اخلاق روی داده مسئله بُرد اخلاق اسلامی است. تفاوت در خصوص حُسن و قبح بین اخلاق جاهلی و اسلامی تفاوت بسیار کم است، اما تفاوت عمده در خصوص برد و دامنه اخلاق است. یکی از مسائل بسیار محوری در نظریه عدالت، متقابل بودن حق و وظیفه است و هیچ حق و وظیفه تنهایی نداریم و هر وظیفه‌ای در مقابل حقی است. وظیفه اجتماعی فرد در برابر خود مطالعه فرد از جامعه است.

عدالت در نهج‌البلاغه


در خطبه ۲۱۶ بحث جالبی در خصوص حق داریم. در اینجا تقابل حق و وظیفه دیده شده است و امام (ع) می‌گوید شما هم بر من حقی دارید به اندازه حقی که من بر شما داریم. بیان امیرمومنان (ع) دقیقا در خصوص آن چیزی است که در اجرای عدالت مشکل ایجاد کرده است. درست وقتی می‌خواهید تقسیم کنید، می‌بینید چقدر ماجرا تنگ و دشوار می‌شود و وقتی در خصوص حقوق می‌خواهیم حرف بزنیم دست ما باز است، اما وقتی می‌خواهیم آن را عملی کنیم، می‌بینیم با منابع لایزال سروکار نداریم. اینجا تشخیص استحقاق‌ها بسیار دقیق است و نمی‌تواند به‌سادگی از حقوق عده‌ای به نفع عده دیگری صرفنظر کرد.

حضرت امیر (ع) ادامه می‌دهند در این جاست که اگر حقی به نفع کسی به کار برده شود، علیه او به کار برده‌اید، اگر عدالت سیستمی در نظر گرفته شود، می‌بینید ممکن است عدالت به نفع فرد نباشد، اما در کلیت به نفع او شود. عدالت از نظر امام علی (ع) در نسبت فرد و جامعه است، ایشان در تفسیر حدیث نبوی «کلکم راع و کلکم مسئول» می‌فرمایند این حدیث برای هر کسی در هر جایگاه اجتماعی از حاکم تا خادمی که در خانه‌ای کار می‌کند و تا زن و شوهری که زندگی می‌کند، مطرح است و هر کدام در حوزه مسئولیت خود باید یک سلسله حقوقی را رعایت کنند و مورد پرسش قرار می‌گیرند.

در خطبه ۸۷ در صفات متقی می‌گویند متقی کسی است که خود را ملتزم عدل کرده است، اما نکته شروع عدل این است که هوای نفس را کنار بگذارید. هوای نفس یعنی جایی که نفس من به چیزی میل دارد که پشتوانه عقلی ندارد و معقول نیست و قدم اول چنین رفتاری است و قدم دوم متقی کسی است که هم عدل را وصف می‌کند و هم در عمل آن را رعایت می‌کند، اگر خیر و نیکوکاری غایتی داشته باشد آن را قصد می‌کند.

یک فرد باید یک آموزش سلوکی دیده باشد و با یک سبک زندگی اخلاقی آشنا شده باشد که بتواند عادل باشد. در سنت اسلامی می‌گوییم امام جماعت باید عادل باشد، شاهد باید عادل باشد و در جا‌های مختلفی در شریعت ما اعتماد وابسته به عادل بودن است، اگر عادل بودن به این معنا است که درست قضاوت کند این ربطی به نماز خواندن ما ندارد، بلکه مسئله در ساحت عدالت توزیعی معنا دارد، یعنی من در زندگی اجتماعی عادل باشم و عدالت را مقدم به هوای نفس بدانم. این بیانات یک سیستم عدالت اجتماعی می‌دهد که ما آن را به نصیحت معمولی تقلیل داده‌ایم.

در بحث طلحه و زبیر امام علی (ع) می‌فرمایند انسان‌های درست کار اولین قدم عدل‌شان این است که بتواند بر ضد خود حکم صادر کنند. این دقیقا به چه معناست؟ او در واقع اینجا به نفع چه کسی حکم می‌دهد؟ به نفع کسانی که صاحب حق هستند، یعنی کسانی که صاحبان حق را به رسمیت می‌شناسند.

حضرت در خطبه ۱۵ می‌فرمایند که عدل گشایش به وجود می‌آورد و اگر کسی قدرت تحمل عدل را نداشته باشد، قدرت تحمل ظلم را به طریق اولی نخواهد داشت. ماجرا این است که امکانات اجتماعی محدود است و در بهترین حالت می‌توانید آن‌ها را عادلانه توزیع کنید. در این جا مراد ساختار است و الا معلوم است که فرد می‌تواند با ظلم به گشایش برسد. ما قانون طلائی اخلاق را داریم که می‌گوید برای دیگران همان را بخواه که برای خود می‌خواهی، این به اشکال مختلف در بیانات حضرت آمده است. حکمت ۴۱۲ در نهج‌البلاغه می‌گوید که از آنچه برای خود مکروه می‌داریم، برای دیگران اجتناب کن و خود را چنین آموزش بده. اینجا نیز نگاه ساختاری وجود دارد و قانون طلائی زمینه تحقق عدالت گرفته شده است.

بحث دیگر در خصوص اجرا کننده عدالت است. اجراکننده عدالت کلیت جامعه است و افراد نیستند. در آیه ۲۵ سوره حدید کسانی که به قسط قیام می‌کنند مردم‌اند و ناس اینجا فاعل است. نمی‌گوید پیامبران قرار است قسط را اقامه کنند. در آیه ۹-۱۰ سوره حجرات گفته شده است و اگر گروهی مومنین بر علیه دیگری اقدام کرد با آن کسی که تجاوز کار است بجنگید و اگر آن گروه برگشتند با عدل صلح برقرار کنید. یعنی کل منازعاتی که در جوامع به وجود می‌آید بر محور عدالت‌شکنی است و برای اینکه آن منازعات خاتمه یابند راه حل اقامه عدل است.

در بسیاری از تعاریفی که از عدالت ارائه می‌شود گفته می‌شود عدالت تنها راه رسیدن به صلح است. دقیقا این را شما در این آیه قرآن مشاهده می‌کنید. در نامه ۴۷ نهج‌البلاغه می‌بینید که گفته می‌شود «و کونا للظالم خصما و المظولم عونا» یعنی افراد در قبال اجرای عدالت مسئول‌اند. ایشان در خطبه ۱۲۵ در وصف قاسطین می‌گویند آماده بشوید برای مقابله با قومی که هیچ درک واضحی از حق ندارند آن را نمی‌بینند و کسانی که با جور کنار آمدند و با آن عادت کردند، این انسان‌ها از جور فاصله نمی‌گیرند و به آن چسبیده‌اند و افرادی که از کتاب خدا کنده شده‌اند و در این مسیر زمین خورده‌اند و نتوانسته‌اند مسیر را طی کنند. در مقابل عدالت جوری برجسته شده است. مهم‌ترین مشکل کسانی که با معاویه پیروی کرده‌اند جور است. مهم‌ترین مشکل آن‌ها این بوده که جور در آن نهادینه بوده است که آن جامعه به سرانجام نمی‌رسد.

ایشان بین عدالت و وفاق اجتماعی نسبت مستقیم می‌بینند و فراز‌هایی در نهج‌البلاغه دارند از جمله این که عدل مردم را اصلاح می‌کند و عدل موجب پابرجایی مردم است و ... برخی از عبارت در قرآن از جمله آیه ۱۷۹ سوره بقره در این راستاست. اگر قصاص را مصداق اجرای عدالت بدانید، اجرای عدالت در این آیه عامل احیای جامعه است. حضرت امیر (ع) در یکی از کلمات قصار می‌گویند عدل حیات است و این عصاره آیه ۱۷۹ سوره بقره است.

در خصوص عدالت و شکوفایی جامعه می‌گویند عدل باعث برکات است و اصلی‌ترین چیزی است که می‌تواند موجب آبادانی سرزمین‌ها باشد. آنچه مهم است ضرورت فهم وظایف اعضا از نقش عدالت در زنده نگاه داشتن ارگانیسم جامعه و نسبت یکایک اعضا با کلیت جامعه است. در این خصوص در حکمت ۱۹۹ از حضرت می‌پرسند غوغا چیست، غوغا به معنای جماعتی است که با بی‌خردی اقدام به انجام عملی می‌کند، که ایشان می‌فرمایند موقعی که ایشان با هم‌اند غالب‌اند، اما وقتی از هم جدا می‌شوند هیچ کدام قابل شناسائی نیستند که چه کردند و کسی را نمی‌توانید مسئول پیدا کنید. شما با جامعه مواجهید وقتی با هم هستند چیزی جز ضرر به همراه ندارند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv