میری در همایش «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» گفت: هنگامی که عبدالکریمی بهدرستی در نقد عبدالکریم سروش در رابطه با «سکولار شدن مقوله وحی» ارجاع به «بینش قرآنی» میدهد، بینش قرآنی را ذیل مفاهیم عبری-یهودی از یک سو و مفاهیم کاتولیکی- یوروسنتریکی از سوی دیگر میخواند، در حالی که بینش قرآنی واجد منطقهایی است که در روایت عبدالکریمی از منظر مبنایی با آن فاصله زیادی دارند.
همایش «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» شامگاه ۲۹ مهر ماه با سخنرانی سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به پایان رسید.
به گزارش ایکنا؛ میری در آغاز سخنانش گفت: بیژن عبدالکریمی یکی از پیشروترین و پرکارترین فیلسوفان معاصر ایرانی است که تلاش کرده است ژانری خلق کند که هم در حوزه آکادمیک با مخاطبان خویش به گفتوگو بنشیند و هم در حوزه عمومی حضور یابد و هم در مجموع بتواند بنیانهای امتناع فلسفی و چارچوبهای نظری انحطاط تمدنی ایران را مورد نقادی جدی قرار دهد تا از قِبل آن بتوان راهکارهای عملی را برای برونرفت از وضعیت کنونی باز آفرید. البته نادرست خواهد بود اگر پروژه عبدالکریمی را تنها محدود به ایران یا جهان اسلام کنیم، زیرا یکی از وجوه غالب در تفکر عبدالکریمی «انسان معاصر» است که اگر مورد غفلت قرار گیرد، به نوعی جفا در فهم بنیانهای فکری و پروژه اصلی اوست. اما نخستین پرسشی را که باید به عنوان پرسشی به ظاهر بدیهی مطرح کرد این است که پروژه فکری عبدالکریمی چیست؟ به سخن دیگر، دغدغه بنیادی عبدالکریمی چیست که موجب شده است که در آخرین اثر خویش که در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده است پرسش از «امکان امر دینی در جهان معاصر» را مطرح کند؟ عبدالکریمی آثار بیشماری را به چاپ رسانده است، ولی اگر بخواهیم اطلس فکری او را در چارچوبی منقح ترسیم کنیم به چند اثر محوری برخورد میکنیم: هایدگر و استعلا: شرحی بر تفسیر هایدگر از کانت؛ هایدگر در ایران؛ ما و جهان نیچهای؛ پایان تئولوژی و شریعتی و تفکر آینده ما. هنگامی که این آثار را در کنار هم مورد خوانش انتقادی قرار میدهیم، آنگاه میتوان به یک ایدۀ کلی در گفتمان بیژن عبدالکریمی دست یافت که شاید بتوان گفت بُنمایه پروژه فکری او را تشکیل میدهد که تلاشی است تا بتوان از طریق تفکر و مواجهۀ حِکمی و فلسفی راهی پیدا کنیم برای دفاع از امکان تفکر معنوی در جهانی که تحت سیطرۀ عقل مدرن گرفتار شدهاست.
وی ادامه داد: به سخن دیگر، عبدالکریمی از یک سو به دنبال تخریب «سیطره عقل مدرن» است و از سوی دیگر به دنبال «امکان دفاع از تفکر دینی و معنوی خارج از چارچوبهای تئولوژیک سنتی» است که به زعم او «به دلیل ارسطوزدگی و فقدان نگرش تاریخی تاکنون نتوانستهاست به لحاظ نظری عقل مدرن و مدرنیته را که یک نحوه ظهور تاریخی عقل و عقلانیت و یک رویدادگی عظیم تاریخی است بشناسد. در واقع در درک خویش از جهان مدرن و جهان معاصر از نوعی تأخر تاریخی رنج میبرد».
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: اما پرسش اینجاست که از منظر عبدالکریمی این تأخر تاریخی که رنجآور نیز هست، چه معضلاتی را برای ذهنِ انسان ایرانی ایجاد کرده است؟ مواجهۀ متاخرانه با عقل مدرن حداقل دو نتیجه مرگبار برای انسان ایرانی به همراه داشته است که در نگاه عبدالکریمی باید آن را در دو ساحت مختلف ولی بههمپیوسته جستجو کرد. در ساحت نخست که شاید بتوان آن را «ساحت سیاست» نامید، انسان ایرانی عقلانیت مدرن را به غرب جغرافیایی تقلیل میدهد و لذا «غرب برایش در صرف کفر والحاد و استعمار خلاصه شده، مواجههاش نیز با آن به صرف گفتن مرگ بر آمریکا محدود میشود. نمیخواهم بگویم در تمدن غرب کفر و الحاد و وصف استعماری و استثماری وجود ندارد، بلکه سخنم این است که این نکات حاق مطلب و همه قصه نیست. عقل مدرن و مدرنیته یک نحوه ظهور تاریخی عقل و عقلانیت و یک رویدادگی عظیم تاریخی است. این رویدادگی عظیم تاریخی باید براساس مبادی تصوری و تصدیقی و در کلیت و یکپارچگیاش فهم شود و صرفاً به پارهای از وجوه آن تقلیل نیابد. اما چون مواجهه ما عمیق، حِکمی و فلسفی نیست به همین دلیل بسیاری از تلاشهای ما برای مبارزه با غرب نتیجه معکوس میدهد».
وی با بیان اینکه عبدالکریمی تلاش میکند نگاه فقاهتی را نقد کند، گفت: او برای این مهم از دوگانه «امر قدسی» و «امر سکولار» استفاده میکند و «امر سکولار» را در سبک و سیاقی به کار میبرد که گویا مترادف با امری «نا-دین و ضددین است». در حالی که دوگانه امر قدسی و امر سکولار برآمده از الهیات مسیحی است و در دستگاه معنوی الهیات کاتولیکی امر سکولار مترادف با نادین و ضد دین نیست، بلکه بخشی از ساحت دینی است که اگر به درستی درک نشود منجر به کژفهمی میشود که نیاز به واکاوی جدی دارد.
وی ادامه داد: اولین نقد جدی که میتوان به روایت عبدالکریمی از «امر دینی» وارد کرد این است که او مفهوم «سکولار» را در سیاقی غیردینی، ضددینی، نادینی و ضد مذهبی به کار میبرد، ولی همانگونه که خود او در نقد عبدالکریم سروش به درستی اعلام میکند که مفاهیم در افق و بستر تاریخی و در چارچوب عالمیتی کلان قابل فهم هستند و نمیتوان مفاهیم را در قالب لکسیکاللی تفسیر و ترجمه کرد.
میری افزود: در چارچوب الهیات مسیحی این عمل که روحانی نیست ولی دینی است سکولار نامیده میشود و افرادی که تن به کارهای سکولار همچون ازدواج و تجارت و زادو ولد و کسبوکار و جنگ و دفاع میدهند، آنها لائیک محسوب میشوند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تصریح کرد: در تفکر و سنت اسلامی و در زیست جهان ایرانی عرف در کنار شرع همیشه به عنوان یکی از منابع اجتهاد شناخته شده است و برای آن قاعدهای برساخته بودند که با عبارت «حکم به الشرع او حکم به العرف» از آن یاد میکردند.
وی افزود: عبدالکریمی به مانند بسیاری از متفکران معاصر ایران اعم از سنت گرایان یا مدرنیست ها یا روشنفکران دینی توجه ندارد که فرد لائیک یا امر لائیکی (the Laity) در سلسله مراتب مسیحیت کاتولیک ضددین نیست، بلکه مراتبی از مراتب باورمندی – بدون وقف کامل خویش به پیکر مسیح (یعنی کلیسا)- است و به زبانی آن را باید نحوه دینداری یک انسان متعلق به کلیسای جهانشمول و عام (یعنی همان مفهوم کاتولیک) است. به سخن دیگر، انسان مسیحی لائیک، لائیتسسته او نوعی نحوه بودن و شدن به معنای دینی است که بر طبق آرای سنت مسیحی کلیسای کاتولیک تعریف و نحدید شده است و به هیچ روی مفهومی ضددینی نیست، بلکه آنچه آن را به مغایرت امردینی کشانده است و از درونش (به دلیل تاثیرپذیری از تمدن و فرهنگ و دیانت اسلامی در قرون وسطی) پروتستانتیسم متولد شد، عدم رعایت سلسله مراتب کلیسایی بود و این نکتهای است که کاملاً در درک مفهوم لائیک و امر سکولار در روایت عبدالکریمی معقول است. نکته دیگر که نه تنها عبدالکریمی به آن توجه نکرده است، بلکه آن را به انحاء گوناگون بازتولید کرده است، مفهوم «ناسوت» در برابر «لاهوت» است که این مفهوم و این تقابل ریشه عمیقتری نیز دارد و باید به انگارههای برآمده از اسرائیلیات و فضای دینی شبه جزیره عرب در بدو تولد اسلام و ورود اعراب به السلام و جدیدالمسلمانها به حوزه تفکر اسلامی مراجعه کرد.
میری در پایان گفت: ما اگر میدان معنایی قرآن را ذیل سنت عبری-یهودی مورد تامل قرار ندهیم، بلکه آن را به عنوان یک متن در سبک و سیاق غیرعبری و غیریهودی بررسی کنیم، آنگاه در مییابیم که طبق منطق مفهومی قرآن ناسوت نمیتواند در برابر لاهوت مفهومینه گردد، زیرا ناسوت ربط وثیقی به مفهوم «ناس» (مردم) دارد و این مفهوم در برابر لاهوت یا امر الاهی قرار نمیگیرد، بلکه در امتداد امر الاهی است، ولی چرا در ادبیات دینی-اسلامی امروز ما ناخودآگاه ناسوت را دربرابر لاهوت قرار میدهیم و برخلاف منطق مفهومی قرآن به پدیدارها نگاه میکنیم و به جای استفاده از مفاهیم اپیستمیک «غیب» و «شهادت»، از مفاهیم ناسوت در برابر لاهوت و خوانش عبری-یهودی استفاده میکنیم به نظر من ربط وثیقی با غلبه خوانش عبری-یهودی بر سنت اسلامی-شیعی-حکمی دارد. برای فهم دقیقتر سیطره خوانشهای عبری-یهودی-مسیحی بر مفاهیم اسلامی-قرآنی-شیعی در سنت اسلامی از مفهوم اسرائیلیات یاد میشود، ولی متأسفانه این مفهوم در ذیل انگارههای فقهی-حدیثی-روایی مفهوینه شده است در حالی که گستره این مفهوم و راههای برونرفت از افق اسرائیلیات نیازمند رویکردی فلسفی-پدیدارشناختی است. به عنوان مثال، عبدالکریمی در روایت خویش از امر دینی از دو سو غفلت کرده است. یکی ناسوت را در برابر لاهوت مفهومینه کرده و از سوی دیگر ناسوت را به مثابه سکولار دیده است و آن را به امری غیردینی و ضددینی و سرآخر نیهیلیستی تلقی کرده است، در حالیکه مفاهیم و میدان معنایی این مفهومها اگر دقیق در چارچوب مفهومی خویش و افق تاریخی و عالمیت خود قرار نگیرند، ما را از درک درست همان دغدغه ایی که عبدالکریمی برای آن از امکان امر دینی پرسش کرده است، واخواهند گذاشت. به عبارت دیگر هنگامی که عبدالکریمی به درستی در نقد عبدالکریم سروش در رابطه با «سکولار شدن مقوله وحی» ارجاع به «بینش قرآنی» میدهد، ولی او بینش قرآنی را ذیل مفاهیم عبری-یهودی از یک سو و مفاهیم کاتولیکی- یوروسنتریکی از سوی دیگر میخواند، در حالی که بینش قرآنی منطقی یا واجد منطقهایی است که در روایت عبدالکریمی از منظر مبنایی با آن فاصله زیادی دارند.