bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۸۳۲۴۷

سرهنگ قلابی راز قتل مرد برج‌ساز را فاش کرد

زن جوان گفت: من برج ساز هستم و وضع مالی خوبی دارم. چند وقت قبل مرد میانسالی به سراغم آمد و خود را سرهنگ هاشمی افسر آگاهی معرفی کرد. او ادعا کرد که من پدرم را کشته‌ام و برای اینکه راز این جنایت برملا نشود از من درخواست پول کرد. به من گفت: با صحنه‌سازی می‌توانم برایت پرونده‌ای درست کنم که حتی حکم اعدام برایت صادر شود. از حرف‌های مرد میانسال بشدت ترسیدم و در این مدت حدود سه میلیارد تومان به او باج دادم. اما باج خواهی‌های او تمامی نداشت دیگر خسته شده‌ام و می‌خواهم از او شکایت کنم.

تاریخ انتشار: ۰۰:۳۹ - ۱۹ آذر ۱۳۹۷
زن برج ساز که با همدستی راننده‌اش سناریوی قتل پدرش را اجرا کرده بود برای پنهان ماندن این جنایت ۳ میلیارد تومان باج داد، اما سرانجام راز این قتل با اشتباه خودش فاش شد.
 
به‌ گزارش «ایران»، تابستان سال ۹۴ جسد مرد برج‌سازی در خانه‌اش پیدا شد. دختر این مرد ۷۰ ساله پس از چند روز برای ملاقات با پدرش به خانه او رفته بود که با جسدش مواجه شد. از آنجایی که هیچ شکایتی در رابطه با مرگ پیرمرد صورت نگرفته و علائمی نیز از وقوع جنایت در صحنه به‌دست نیامده بود پرونده‌ای در این رابطه تشکیل نشد.

گزارش یک اخاذی
با گذشت ۳ سال از این ماجرا دختر این مرد برج ساز به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از یک مأمور قلابی به اتهام اخاذی شکایت کرد.
 
زن جوان گفت: من برج ساز هستم و وضع مالی خوبی دارم. چند وقت قبل مرد میانسالی به سراغم آمد و خود را سرهنگ هاشمی افسر آگاهی معرفی کرد. او ادعا کرد که من پدرم را کشته‌ام و برای اینکه راز این جنایت برملا نشود از من درخواست پول کرد. به من گفت: با صحنه‌سازی می‌توانم برایت پرونده‌ای درست کنم که حتی حکم اعدام برایت صادر شود. از حرف‌های مرد میانسال بشدت ترسیدم و در این مدت حدود سه میلیارد تومان به او باج دادم. اما باج خواهی‌های او تمامی نداشت دیگر خسته شده‌ام و می‌خواهم از او شکایت کنم.
 
دستگیری سرهنگ قلابی
با شکایت زن ثروتمند، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران آغاز و بلافاصله سرهنگ هاشمی بازداشت شد. سرهنگ قلابی که همه مدارک را علیه خود می‌دید لب به اعتراف گشود و راز جنایتی سه ساله را برملا کرد. او گفت: در قهوه خانه با مرد ۴۵ ساله‌ای به نام بهرام آشنا شدم، او خیلی افسرده بود و راز عجیبی را برایم برملا کرد. وی راننده یک زن برج ساز به‌نام فرانک بود که به دستور وی پدر فرانک را که مردی ثروتمند بود با همدستی برادرش و در ازای دریافت مبلغی هنگفت به قتل رسانده بود. اما با گذشت چند سال از جنایت دچار عذاب وجدان شده و تصمیم گرفته بود خودش را بکشد. آن‌طور که بهرام می‌گفت: قصد داشت همان روز به زندگی‌اش پایان دهد.
 
سرهنگ قلابی ادامه داد: با صحبت هایم بهرام را از کاری که می‌خواست انجام دهد منصرف کردم و در عوض پیشنهادی به او دادم. به او گفتم به خاطر این همه عذاب وجدان و جنایتی که مرتکب شده باید فرانک به او پول بیشتری بدهد. اما بهرام می‌گفت که فرانک با این موضوع مخالفت می‌کند. برای همین من نقشه‌ای طراحی کردم. با بهرام به بهشت زهرا و به سر قبر پدر فرانک رفتیم. در آنجا من از بهرام فیلم گرفتم و او در فیلم گفت که به خاطر این جنایت عذاب وجدان گرفته و می‌خواهد خودکشی کند و اگر پولی را که می‌خواهد، نگیرد این فیلم را در فضای مجازی منتشر می‌کند تا راز این قتل برملا شود. بعد از گرفتن این فیلم، آن را برای فرانک فرستادیم و در این مدت هم چندین میلیارد از او اخاذی کردیم. اما هر بار طمع ما بیشتر می‌شد و فرانک هم که از این باج خواهی‌ها خسته شده بود از من شکایت کرد. او هرگز تصور نمی‌کرد که من بعد از این دستگیری راز قتل را برملا کنم، ولی من که دستم را رو شده می‌دیدم واقعیت را گفتم.
 
دستگیری عاملان جنایت
صحبت‌های سرهنگ قلابی و افشای راز جنایت باعث شد تا به دستور بازپرس رضوانی، بهرام و برادرش دستگیر شوند. بهرام که از دستگیری سرهنگ قلابی و برملا شدن قتل سه سال قبل با خبر شده بود به جنایت اعتراف کرد.
 
او گفت: سال ۸۶ ساکن یکی از شهر‌های شمال غربی کشور بودم. همان سال همسرم دو بچه‌ام را به قتل رساند. یکی از آن‌ها را با افشانه خفه کرد و دیگری را هم هل داد و با ضربه‌ای به سر کشت. همسرم بازداشت شد و بعد از آن من راهی تهران شدم. بعد از مدتی کارگری با فرانک آشنا شدم. او دنبال راننده بود و من هم که دست فرمان خوبی داشتم به استخدامش در آمدم.
 
مرد ۴۵ ساله ادامه داد: سال ۹۴ فرانک پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای به من داد و باعث شد که دستم به خون آغشته شود. مادر فرانک فوت کرده بود و عمه‌های او می‌خواستند برای پدرش به خواستگاری دختر جوانی بروند. آن‌طور که فرانک می‌گفت: آن‌ها با این کار می‌خواستند که از طریق نامادری اموال پدرش را تصاحب کنند.
 
فرانک که می‌ترسید ثروت پدر با ورود نامادری از دستش برود نقشه قتل او را طراحی کرد. طبق نقشه‌ای که کشیده بود من و برادرم وارد خانه پیرمرد شدیم و او را خفه کردیم. طبق نقشه فرانک، پیرمرد را روی صندلی نشاندیم و آلبوم خانوادگی را مقابلش باز کردیم و صفحه‌ای را قرار دادیم که عکس مادر فرانک بود. با این تصور که او از دوری همسرش سکته کرده و بعد از خانه خارج شدیم. چند روز بعد هم فرانک به بهانه سر زدن به پدرش به خانه رفت و مرگ پدرش را اعلام کرد. از آنجایی که از زمان مرگ چند روزی گذشته بود و جسد دچار فساد نعشی شده بود هیچ پزشکی جواز دفن برای او صادر نکرد. دکتر‌ها می‌گفتند بدون کالبدشکافی نمی‌توانند علت مرگ را بگویند. فرانک هم با برادرش که پزشک متخصص در فرانسه بود تماس گرفت و موضوع را سکته جلوه داد. برادر فرانک هم بی‌خبر از ماجرا با یکی از دوستانش تماس گرفت و از او خواست جوازدفنی برای پدرش صادر کند. پزشک عمومی هم بر حسب رفاقت با برادر فرانک این کار را انجام داد و جسد پدرش دفن شد. بعد از قتل هم فرانک به ما پول داد، اما بعد از آن عذاب وجدان به سراغم آمد و...
 
با اظهارات راننده میانسال، بازپرس جنایی دستور بازداشت فرانک را صادر کرد.
احمد
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۰۵ - ۱۳۹۷/۰۹/۱۹
الله اکبر از گردش روزگار میگن خون مظلوم هیچ وقت رو زمین نمیمونه همینه خدایا شکرت
انتشار یافته: ۱