یک سال قبل، درست مصادف با همین روز، خبری روی رسانه و شبکههای مجازی قرار گرفت که دل خیلیها را سوزاند. نفتکش سانچی با حضور ۳۲ نفر از کارکنان ایرانی و بنگلادشی در تصادم با کشتی فلهبر کریستال که با پرچم چین روانه اقیانوس شده بود، برخورد میکند.
به گزارش شرق، تصادمی که حواشی آن بیش از متن بود و شایعات درباره مقصد سفر و حتی همراهی ایران با چین در پوشاندن علت ماجرا، مدام از هر گوشه و کنار شنیده میشد. در این اتفاق که ۳۰ نفر از دریانوردان ایرانی روی کشتی قرار گرفته بودند، فقط پیکر سه نفر پیدا و در نهایت به کشور بازگردانده شد و سرنوشت ۲۷ نفر دیگر، کماکان نامشخص است.
گفته شد به علت غرقشدن کشتی پس از هشت روز، با درنظرگرفتن فاصله زیادی که تا محل دقیق سانچی وجود داشت و شرایط نامساعد جوی و قرارگرفتن نفتکش در دریای توفانی، دیگر امکان فرستادن تکاوران برای نجات آنها نیز فراهم نشد.
پسازآن تلاش خانوادهها و افکار عمومی حول محور بازگرداندن پیکرهای سرنشینان با فرستادن غواصان خبره به زیر آب، فشار زیادی را بر مسئولان فراهم کرد، اما در نهایت اعلام شد که امکان این اقدام نیز وجود ندارد؛ چراکه با وجود گازهای سمی در کشتی و قرارگرفتن آن در بخش عمیق آبهای چین، فرستادن غواصان بسیار خطرناک است.
با اینکه شرکت ملی نفتکش ایران و همچنین سازمان بنادر و دریانوردی ایران تلاش کرد با تهیه مستندی، سناریوها درباره چگونگی کشتهشدن سرنشینان این نفتکش را مشخص کند و حتمیبودن کشتهشدن در سه دقیقه اولیه بر اثر انتشار گازهای سمی را به اثبات برساند، اما با خانوادههای سرنشینان سانچی که حرف میزنی، بازهم باور ندارند که عزیزانشان مردهاند.
حتی برخی از خانوادههای سرنشینان سانچی معتقدند به علت هزینههای بالاست که دولت اقدامی برای یافتن پیکرهای آنها نمیکند. آنها حتی میگویند حاضرند زندگیشان را بفروشند تا فرزندانشان به آغوش خانواده بازگردند. اما این تنها برای بخشی از خانوادههاست که باور دارند فرزندانشان شهید شدهاند.
تردید زندهبودن یا شهیدشدن سرنشینان سانچی تا حدی در بین خانوادهها جدی است که ۱۱ خانواده از شرکت ملی نفتکش به علت همین تردید و عدم تحویل پیکر عزیزانشان شکایت کردهاند. «شرق» بنا دارد برای رسیدگی به این مسئله، از مسئولان درخواست پاسخگویی داشته باشد. از دیگر خانوادههای سرنشینان سانچی درخواست میشود که به همین منظور، خواستههای خود را با ما در میان بگذارند.
پسرم نمرده است
مادر فرید محبی، سرمهندس کشتی سانچی در گفتگو با «شرق» هرچند از رفتار مسئولان با خانوادهها راضی است، اما میگوید هنوز هم به اینکه فرزندشان در کشتی حضور داشته و به شهادت رسیده، تردید دارد. او در این گفتگو میگوید: آنطورکه شرکت ملی نفتکش میگوید پسرمان با بقیه همکارانش در کشتی بودهاند و بر اثر این حادثه به شهادت رسیدهاند و دیگر خبری از اجسادشان نیست.
مادر سرمهندس محبی از مسئولان درخواست میکند که لااقل استخوانهای فرزندشان را به آنها بدهند تا بتوانند کمی آرام بگیرند.
«نه شب دارم و نه روز. خودتان میدانید. من مادرم. نمیتوانم تا اثری از فرزندم ندیدم، باور کنم که مرده است».
با لحنی که تردید در آن موج میزند، ادامه میدهد: «هر روز از رسانههای داخلی و خارجی میشنویم که آنها زندهاند؛ طوری شده که دیگر باور ندارم مرده باشند».
نگذاشتند وکیل حرفش را بزند
این داغ کلامش را هم آشفته کرده است. میگوید: «با حاجآقا تصمیم گرفته بودیم که برای پسرمان سالگرد بگیریم، اما چه سالگردی؟ دیگر باور ندارم که پسرم مرده است. آمدیم تهران. جلسه شفافسازی برایمان گذاشتند، وکیل هم حرف میزد، همهمه بالا گرفت. مسئولان گفتند وقت نیست و انگار نگذاشتند حرفش را بزند. آنها گفتند آنها شهید شدهاند، اما آنجا با خانوادهها و وکیلشان که حرف زدیم، میگویند بچهها زنده هستند. نگذاشتند وکیل حرفهایش را ادامه بدهد».
میخواهم شکایت کنم
«من از آن روز تردید دارم. حاجآقا حرف مسئولان نفتکش را باور کرده، میگوید پسرمان شهید شده، اما من باور نمیکنم. آمدم خانه دیوانه شدم. با حاجآقا بحثم شد، گفتم میخواهم شکایت کنم».
با پریشانحالی ادامه میدهد: «حالمان اصلا خوب نیست. نمیدانم سالگرد بگیرم یا نگیرم، پسرم زنده است یا مرده. نمیدانم...».
زندگیمان را میفروشیم تا هزینه فرستادن غواصان فراهم شود
نیمنگاهی هم به احتمال هزینههای بالای فرستادن غواص به زیر آب دارد و میگوید: «من فکر میکنم، چون هزینههای آن بالاست، نمیروند تا دنبال آنها بگردند. با خانوادههای دیگر هم حرف زدیم، همه حاضریم هرچه داریم بفروشیم، دولت و مجلس هم کمک کنند، اما غواص بفرستند تا استخوانها را پیدا کنند. از مسئولان انتظار داریم حتی اگر استخوانی مانده از فرزندانمان، آنها را به ما برسانند».
«وقتی چیزی از فرزندانمان به ما نمیدهند، چطور باور کنیم که آنها مردهاند؟ مسئولان نفتکش، مجلس، وزارت خارجه و... اگر همان اول درست رسیدگی میکردند، اینطور نمیشد. ما که با چشم خودمان ندیدیم، چطور باور کنیم که آنها در کشتی رفتهاند و آنها را پیدا نکردهاند؟ هنوز هم به ما ثابت نشده است. پسرم ۳۸ سال داشت، چرا باور کنم مرده وقتی چیزی دستم نیست؟ دولت رحمش به این ۳۰ نفر نمیرسد که حتی برای پیداکردن استخوانهایشان غواص زیر آب نمیفرستد؟».
بغض میکند: «کسانی را که باعث شدند این بلا سر بچههای ما بیاید، نفرین میکنم...».
همسرم شهید شده، دیگر هیچ خواستهای ندارم
شکوفه عبداللهزاده، همسر احسان ابولی، افسر دوم حاضر روی نفتکش سانچی، اما کمی آرامتر و بر خود مسلطتر است. او باور کرده که همسرش را در این حادثه از دست داده است و میگوید: «مسئولان در این مدت هرچه بوده به ما گفتند. حدود دو هفته پیش، یک جلسه شفافسازی گذاشتند و VDR هم گذاشتند گوش کردیم و به سؤالها پاسخ دادند».
میپرسم از پشتیبانیهای شرکت ملی نفتکش رضایت دارد یا نه؛ پاسخ میدهد: «اوایل درخواست فرستادن غواص داشتیم، اما زمانبر بود و کشتی در آبهای چین بود و مجوز لازم باید گرفته میشد. زمان زیادی گذشت و متأسفانه کشتی کامل سوخت و امکان ورود به کشتی دیگر ممکن نبود تا پیکرهای بچهها را بیاورند». میگویم درخواست کرده که پیکرها را بازگرداند؟ میگوید: «وقتی الان ورود به کشتی غیرممکن است، چه درخواستی داشته باشم؟ تمام تقاضاهای من زمانی بود که کشتی در روزهای اول سوختن بود و هنوز روی آب بود. آن زمان خیلی تلاش کردم. پیش همه التماس کردم. گفتم دیر میشود نجاتشان بدهید.
تکاورها را فرستادند، پای تکاوران را بوسیدم التماس کردم به دادشان برسند. بعدها گفتند در عرض سه دقیقه مردهاند و گاز منتشر شده و... با خودم گفتم حادثه است و کاری نمیشود کرد، اما حداقل پیکرهای آنها را برای ما بیاورند، اما وقتی کشتی داخل ایران نبود و برای مجوزها زمان نیاز بود و همین امر باعث شد کشتی نابود شود و زیر دریا برود، چه کار باید بکنم؟».
قرار بود به چین بروند، اما کشتی غرق شد و امیدهای همه بر باد رفت: «آن موقع شرکت ملی نفتکش برای رفتن به چین پاسپورتهای ما را گرفت تا ما را اعزام کنند، اما زمان به آنجا هم نکشید. هشت روز بعد، کشتی غرق شد، اما شرکت ملی نفتکش در حال تلاش بود که برای ما ویزای چین بگیرد، اما دیگر رفتن فایدهای نداشت و کسی هم به چین نرفت». میگویم
۱۱ خانواده شکایت کردهاند، شما هم شکایت کردهاید؟ پاسخ میدهد: «من شکایت نکردم. خانه نشستم و عزاداری کردم. وارد این حاشیهها نشدم، اینطور فقط داغم تازه میشد. زمانی که این اتفاق افتاد، همه میگفتند دعا کنید بچهها سالم برگردند، اما من فقط گفتم میخواهم احسان نفس بکشد. من نمیتوانم نفس به او بدهم، اما اگر هر اتفاقی هم افتاده بود برمیگشت و نفس میکشید».
یک درخواست از شرکت ملی نفتکش
«درخواستی از شرکت ملی نفتکش دارید؟» این پرسش من از اوست. جواب میدهد: «فقط از شرکت ملی نفتکش یک تقاضا دارم. براساس قانون، افرادی که ضمن خدمت فوت کردهاند، باید افراد زنده خطاب شوند و بر آن اساس، حقوق کارکنان عادی را دریافت کنند. شرکت ملی نفتکش علاوه بر مستمری که دریافت میکنیم، تفاوت آن را هم به ما پرداخت میکنند، اما مصوبهای که شرکت ملی نفتکش تصویب کرده، به نظر من کمی مشکل دارد.
در این مصوبه زندهخطابشدن این افراد را منوط به موافقبودن سهامداران و اعضای هیئتمدیره کردهاند، یعنی پرداخت آن مادامالعمر نیست و اگر هیئتمدیره عوض شد و دیگر موافق نباشند، میتوانند آن را حذف کنند. درخواست من آن است که این مصوبه را اصلاح کنند و بهطور مادامالعمر آنها را زنده خطاب کنند، تا اگر این حادثه مشمول گذر زمان شد و از یادها رفت، خانوادههای آنها از یاد نروند. بههرحال، نبود آنها یک طرف و مسائل مالی یک طرف و ما هم زنده هستیم و محکوم به زندگیکردن...»