bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۹۷۹۵۷

ماجرای پیام تند شهید مطهری به سید احمد خمینی

علی مطهری معتقد است که اگر امروز شهید مطهری در قید حیات بود، بسیاری از حوادث انقلاب به شکل دیگری اتفاق می‌افتاد، قانون اساسی غنی‌تری داشتیم و قضیه دولت موقت، تسخیر سفارت آمریکا و مسئله بنی‌صدر به شکل دیگری پیش می‌رفت، چون ایشان شناخت خوبی از این افراد داشت.

تاریخ انتشار: ۲۳:۳۸ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸

ماجرای پیام تند شهید مطهری به سید احمد خمینی

علی مطهری معتقد است که اگر امروز شهید مطهری در قید حیات بود، بسیاری از حوادث انقلاب به شکل دیگری اتفاق می‌افتاد، قانون اساسی غنی‌تری داشتیم و قضیه دولت موقت، تسخیر سفارت آمریکا و مسئله بنی‌صدر به شکل دیگری پیش می‌رفت، چون ایشان شناخت خوبی از این افراد داشت.

علی مطهری، فرزند شهید آیت‌الله مطهری در گفتگو با ایکنا به تبیین ابعاد مختلف شخصیت معلم انقلاب و دیدگاه‌های سیاسی و فرهنگی خود پرداخت.

وی در این گفتگو از نقش پدر بزرگوارش در تربیت دینی فرزندان، اثرگذاری شهید مطهری در حوادث پیش و پس از انقلاب، جلسات تفسیر قرآن ایشان تا نگاه شهید مطهری به فلسفه غرب و پیوند میان ایرانیت و اسلامیت در اندیشه این ایدئولوگ برجسته انقلاب اسلامی سخن گفت.

فرزند شهید مطهری که امروز لباس نمایندگی مردم را بر تن کرده و نایب‌رئیس مجلس شورای اسلامی است، توضیحاتی هم درباره دیدگاه‌های فرهنگی خود و آنچه تحت عنوان تناقض بین این دیدگاه‌ها با مواضع سیاسی، به وی نسبت داده می‌شود، ارائه کرد.

متن کامل این گفتگو که در آستانه سالروز شهادت آیت‌الله مطهری و روز معلم منتشر می‌شود، به شرح ذیل است:

آقای مطهری شما در جامعه با ویژگی‌هایی مانند حریت، شجاعت و صریح بودن شناخته می‌شوید. شکل‌گیری این ویژگی‌ها را تا چه حد مدیون نوع تربیت خانوادگی به ویژه آموزه‌های رفتاری پدربزرگوارتان هستید و با توجه به دوران کوتاه حیات شهید مطهری پس از انقلاب این ویژگی در رفتار و منش ایشان تا چه اندازه در مسائل سیاسی آن روز‌های کشور متجلی بود؟

درباره بخش اول سؤال، این مسئله تا حد زیادی ذاتی است، ولی حتما تربیت خانوادگی و به ویژه روش و رفتار پدر در شکل‌گیری آن حتما مؤثر بوده است. همانطور که شما گفتید شهید مطهری مدت خیلی کوتاه، دو ماه و بیست روز پس از انقلاب در قید حیات بودند، اما از چند ماه پیش از انقلاب تا شهادت، حدود شش ماه، نقش اساسی در نوع هدایت و رهبری انقلاب داشتند و پس از پیروزی انقلاب نیز در نوع چینش مسئولان ایفای نقش کردند و نمونه آن انتخاب مهندس بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت که پیشنهاد دقیق ایشان بود و به نظر من از دلایل پیروزی زودهنگام انقلاب بود که باعث شد غربی‌ها و امریکایی‌ها زودتر دست از مقاومت در برابر انقلاب دارند.

شهید مطهری از دیرباز معتقد بودند که خلوص فکری نهضت اسلامی باید حفظ شود. از حدود سال ۵۳ و ۵۴ ایشان بیان کردند که باید راه ما از راه مجاهدین خلق جدا شود و نمی‌توانیم بگوییم یک هدف واحد، سرنگونی شاه، داریم و پس از سرنگونی شاه، با هم به توافقی می‌رسیم. آن زمان بزرگانی بودند که چنین تفکری داشتند و می‌گفتند باید با مجاهدین خلق وحدت داشته باشیم و حتی عده‌ای بودند که می‌گفتند باید با مارکسیست‌ها وحدت داشته باشیم و بعد از سقوط شاه فکری درباره ادامه راه می‌کنیم. شهید مطهری، اما از همان زمان بیان می‌کرد که باید راهمان را جدا کنیم.

جلسه‌ای در سال ۵۵ یا ۵۶ در قم تشکیل شده بود که جامعه مدرسین حوزه و جامعه روحانیت تهران در آن حاضر بودند و می‌خواستند بیانیه‌ای در جهت تبیین اهداف نهضت منتشر کنند. در آن جلسه اختلاف پیش می‌آید و شهید مطهری می‌گوید باید در همین بیانیه مطرح کنیم که راه ما غیر راه مجاهدین خلق است، ولی آنجا کسانی مانند شهید بهشتی مخالفت می‌کنند و می‌گویند الان نباید این وحدت را از بین برد تا رژیم شاه را سرنگون کرد و تقریباً دو گروه شکل می‌گیرد. مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی تعریف می‌کند که من در آن جلسه مأمور شدم که نزد امام (ره) به نجف بروم و نظر ایشان را جویا شوم. وقتی به امام (ره) موضوع را توضیح دادم و نظرات دو گروه را بیان کردم امام با صراحت فرمودند که حق با آقای مطهری است و ما باید از همین حالا راه خود را از مجاهدین جدا کنیم؛ لذا شهید مطهری از سه، چهار سال پیش از پیروزی انقلاب بر روی این موضوع حساسیت داشتند و بعد از پیروزی هم مشاهده می‌شود از جمله کسانی که محکم ایستاد تا اعضای مجاهدین خلق وارد جریان هدایت انقلاب نشوند شهید مطهری بود. همان موقع هم کسانی بودند که می‌گفتند که در دولت موقت چند پست وزارت به مجاهدین بدهیم تا ساکت شوند، اما ایشان می‌گفت: ما نمی‌توانیم با این‌ها همراه شویم، چون دو مسیر داریم و سران مجاهدین مارکسیست هستند و نمی‌توان با آن‌ها ائتلاف کرد؛ یا باید در مسیر اسلام باشیم یا مارکسیسم. در مجموع ایشان مانع می‌شد که چنین اتفاقی بیفتد.

شهید مطهری در واقع یک نگاه ایدئولوژیک داشت و به خلوص فکری نهضت اسلامی اهمیت زیادی می‌داد و به همین دلیل هم امام (ره) بیشترین اعتماد را به ایشان داشت و به هیچ‌کس چنین اعتمادی نداشت و حتی مسئولیت تشکیل شورای انقلاب را بر عهده ایشان گذاشت تا افراد را معرفی کند، چون مطمئن بودند شهید مطهری افراد دارای انحراف فکری را معرفی نمی‌کند. اتفاقاً پس از شهادت ایشان بود که چند نفر دارای گرایشات چپ وارد شورای انقلاب شدند یا زمانی که امام (ره) حکم مرحوم لاهوتی را برای ریاست کمیته‌های انقلابی نوشتند وقتی شهید مطهری متوجه می‌شود این حکم را از آقای لاهوتی می‌گیرد و نزد امام (ره) می‌رود و بیان می‌کند آقای لاهوتی در دو سال آخر حضور در زندان گرایشاتی نسبت به مجاهدین خلق پیدا کرده و اگر مسئولیت کمیته‌ها به ایشان سپرده شود، به دست مجاهدین می‌افتد. امام (ره) هم نظر شهید مطهری را می‌پذیرند و می‌فرمایند چه کسی را پیشنهاد می‌کنید که شهید مطهری، مرحوم مهدوی کنی را معرفی می‌کنند که ایشان هم بعداً بیان کردند که من حکم خودم به ریاست کمیته‌های انقلاب را به خط شهید مطهری و امضای امام (ره) دارم. حتی در روز ورود امام (ره) به تهران و سخنرانی در بهشت زهرا قرار شده بود مادر رضایی‌ها [احمد، رضا و مهدی رضایی از کشته‌شدگان مجاهدین خلق درسال‌های ۵۰ و ۵۱]، پیام خانواده‌های شهدا را در حضور امام (ره) قرائت کند که شهید مطهری اجازه نداد در حالی که ظاهراً امام (ره) هم قبول کرده بود و به همین خاطر زمانی که امام (ره) در پاریس بودند، شهید مطهری به همین جهت در گفت‌وگوی تلفنی با حاج سید احمد آقا با حالت عتاب بیان کرد که مراقب باش بیت امام (ره) مانند بیت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی نشود و با یک نوع تهدید گفت: از قول من به امام (ره) بگو اگر شما این مسئله را پذیرفتید از این تاریخ من دیگر با شما نخواهم بود که چند دقیقه بعد این پیغام رسید که هر چه آقای مطهری می‌گوید عمل شود که بالاخره اجازه اجرای آن برنامه داده نشد.

منظور این است که شهید مطهری به شدت مراقب بود که مسیر انقلاب منحرف نشود و عده‌ای در آن نفوذ نکنند. به نظر من مهم‌ترین دلیل اینکه ایشان به عنوان اولین هدف ترور انتخاب شد همین مسئله بود. چون فکر می‌کردند اگر ایشان را ترور کنند راه برای نفوذ و انحراف انقلاب باز می‌شود. حتی در جلسات خصوصی خودشان می‌گفتند که امام (ره) خیلی با ما مخالف نیست، اما شهید مطهری نمی‌گذارد که ما وارد شویم هرچند اینطور نبود (و امام (ره) هم با این‌ها مخالف بود).

بر مبنای تفکر شما می‌توان گفت: شهید مطهری اصالت را به مبارزه نمی‌دادند و راه و مسیر بر نفس مبارزه تقدم داشت. براساس همین تفکر شهید مطهری اقدامات فرهنگی را بر مبارزات مسلحانه ارجحیت می‌دادند و یکی از مجاهدت‌های فکری و فرهنگی شهید مطهری تلاش برای پیوند میان ایرانیت و اسلامیت بود. درباره این رویکرد و نگاه شهید مطهری توضیح بفرمایید؟

ابتدا به نکته اول سؤال شما پاسخ می‌دهم. عده‌ای پیش از انقلاب مبارزه را اصل می‌دانستند، اما عده‌ای دیگر از جمله شهید مطهری اسلام را اصل تلقی می‌کردند و شهید مطهری بیان می‌کرد مبارزه برای ما اصل و هدف نیست بلکه ما به دنبال حاکم کردن اسلام هستیم. آن زمان تعبیر «اسلام انقلابی» بسیار زیاد مورد استفاده قرار می‌گرفت. البته این تعبیر امروز هم استفاده می‌شود که متفاوت از تعبیر پیش از انقلاب است. آن دوره منظور این بود که باید عناصری از مارکسیسم را وارد اسلام کرد و اسلام را یک مکتب انقلابی کرد؛ لذا ایشان این مسئله را آن دوره مطرح کرد که ما باید اسلام را انقلابی کنیم یا انقلاب را اسلامی؟ ایشان معتقد بود که باید انقلاب را اسلامی کرد و براین مبنا ایشان در آن مواقعی که احساس می‌کرد حرکات در مسیر اسلام است حتی تا پای زندان هم می‌رفت و در ۱۵ خرداد ایشان به خاطر یک سخنرانی علیه شخص شاه بازداشت شد و یکی دوماهی را هم در زندان بودند یا در زمان دیگری در حسینیه ارشاد راجع به فلسطین صحبت کرد که چند بار بازداشت شد. اما آنجایی که ایشان احساس می‌کرد مسیر انقلاب در حال تغییر است و ممکن است مارکسیست‌ها آن را مصادره به مطلوب کنند مواظب بود چنین اتفاقی نیفتد و انقلاب به هدر نرود و لذا بیشتر متمرکز بر اقدامات فکری، ایدئولوژیک و فرهنگی بودند.

ایشان در سال‌های آخر پیش از پیروزی انقلاب بسیار نگران بود که نتیجه این زحمات به نفع مارکسیست‌ها و گروه‌های التقاطی تمام شود. ظاهر جامعه نیز چنین نشان می‌داد و خیلی افراد پیش‌بینی می‌کردند اگر حرکت و انقلابی در ایران اتفاق بیفتد از ناحیه گرایشات چپ و مارکسیستی است و افکار مارکسیستی در بسیاری از انقلابیون مسلمان و حتی روحانیون نفوذ کرده بود که می‌گفتند ما اسلام را قبول داریم، ولی مارکسیسم را هم به منزله علم مبارزه می‌پذیریم، اما شهید مطهری بیان می‌کرد که این دو اصلاً با هم قابل جمع نیست و لذا نگرانی آن روز‌های شهید مطهری به حق هم بود، زیرا امام (ره) در آن زمان در نجف بود و سن ایشان هم حدود ۸۰ سال بود و ممکن بود از دنیا بروند و از طرفی مردم هم به درستی امام (ره) را نمی‌شناختند و در این شرایط امکان داشت جریانات چپ میدان را به دست بگیرند. اما از الطاف خفیه الهی بود که فرزند امام (ره) از دنیا رفتند و در تهران برای ایشان مراسم گرفتند و خود شهید مطهری در برگزاری این مراسم نقش اساسی ایفا کرد و ظاهراً در چهلم مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره)، آقای حسن روحانی، رئیس‌جمهور فعلی، به توصیه شهید مطهری سخنرانی کردند و از آنجا یک‌دفعه ورق برگشت و حادثه قم و تبریز پیش آمد. اگر آن اتفاقات نمی‌افتاد و جرقه آن با مقاله توهین‌آمیز علیه امام (ره) در روزنامه اطلاعات زده نمی‌شد شاید جریان انقلاب به گونه دیگری پیش می‌رفت؛ لذا این مسئله بسیار مهمی است که باید اسلام را اصل بدانیم نه مبارزه را.

اما درباره اصل سؤال، مسئله اسلام و ایران بسیار مهم بود و شهید مطهری توجه خیلی درستی به این موضوع داشت. سیاست رژیم شاه این بود که ایران را به ایران قبل از اسلام برگرداند و تبلیغ می‌کردند که اسلام یک امر بیگانه با ملت ایران است و باید به فرهنگ قبل از اسلام برگردیم که در این راستا جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را برگزار کردند و حتی وقتی احساس کردند زمینه فراهم است تاریخ اسلامی را تغییر دادند و به تاریخ شاهنشاهی تبدیل کردند و این از اشتباهات بزرگ رژیم پهلوی بود.

شهید مطهری دقیقا کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را برای خنثی کردن این سیاست رژیم پهلوی که بر ناسیونالیسم ایرانی تأکید می‌کرد نوشتند. ایشان در این کتاب ثابت کردند که اسلام یکی از عناصر هویت ایرانیان است و وقتی مورد قبول ملت واقع شد جزو عناصر هویتی آن‌ها شد و این‌گونه هم نیست که بتوان گفت: با هویت ایرانی تضاد داشته باشد. مردم ایران با طیب خاطر اسلام را پذیرفتند و ملاک هویت ملی این نیست که حتماً از داخل همان ملت برخاسته باشد، زیرا ممکن است چیز‌هایی از درون آن ملت برخاسته باشد، اما آن ملت نپذیرفتند؛ مانند آیین مزدک و آیین مانوی که ملت ایران آن را نپذیرفتند. در حالی که درست است که اسلام از خارج وارد شد، اما مردم ایران آن را با طیب خاطر پذیرفتند و بیشترین خدمات را هم به اسلام ملت ایران انجام دادند و امروز هم ادامه دارد. در خاطرات یکی از سران رژیم شاه، که دقیق به یاد ندارم چه شخصی بود، آمده بود که کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آقای مطهری تمام رشته‌های ما را پنبه کرد و واقعا هم همین‌طور بود. باید به این کتاب توجه زیادی شود و در دانشگاه‌ها تدریس شود که متأسفانه توجه لازم نمی‌شود.

البته امروز شاید به این شدت این مسئله مطرح نیست که عده‌ای به دنبال ایرانیت منهای اسلامیت باشند و اکثر مردم ایران هیچ تضادی بین اسلام و ایران قائل نیستند. البته ممکن است گروه‌های سیاسی خاصی که بیشتر خارج از کشور هستند، حرف‌هایی بزنند، ولی مردم این حرف‌ها را قبول ندارند.

درباره نحوه مواجهه شهید مطهری با فلسفه غرب این انتقاد مطرح است که ایشان به دلیل عدم دسترسی به منابع دست اول و ضعف ترجمه‌های آن زمان، تلقی نادرستی از فلسفه و مکاتب فکری غربی و نظرات فیلسوفان داشتند. شما تا چه حد این انتقاد را وارد می‌دانید و اساساً نگاه شهید مطهری به فلسفه غرب چگونه بوده است؟

شهید مطهری به فلسفه غرب به ماند سایر علوم غربی نگاه طرد و دفع ندارد و معتقد است باید این علوم را فراگرفت، نقد کرد و نقاط مثبت و منفی آن را پیدا کرد و از آن‌ها استفاده کرد و این علوم می‌تواند باعث تکامل معارف اسلامی شود. همان طور که مسلمانان در ابتدا همین‌گونه عمل کردند. در واقع مسلمانان فرهنگ و فلسفه یونانی، ایرانی، هندی و رومی را طرد نکردند، بلکه مانند موجودی زنده، که مواد مفید را جذب و مواد مضر را دفع می‌کند، با این علوم برخورد کردند و این‌ها باعث تکامل علمی و فکری جهان اسلام شد. در واقع مسلمانان در آن دوران قائل به تساهل و تسامح با فرهنگ‌های بیگانه بودند و با آن‌ها همزیستی مسالمت‌آمیز داشتند و این رویکرد یکی از دلایل پیشرفت سریع اسلام بود. از طرفی این همان روش و سیره پیامبر اکرم (ص) در برخورد با پیروان سایر ادیان بود و تنها این مشرکان بودند که با آن‌ها برخورد می‌کردند و در واقع با اهل کتاب هیچ برخوردی نمی‌شد و اجباری برای اسلام آوردن آن‌ها وجود نداشت و اگر اسلام نمی‌آوردند فقط جزیه یا مالیات می‌دادند و از حقوق سایر مسلمانان برخوردار می‌شدند.

امروز هم این‌گونه است و باید با معارف و علوم غربی برخوردی از روی تساهل و تسامح داشته باشیم؛ آن‌ها را مطالعه و بررسی کنیم و بفهمیم و نقاط مثبت آن را بگیریم و نقاط منفی را رد کنیم و این همان شیوه شهید مطهری بود. برای نمونه شهید مطهری در بررسی مارکسیسم بخشی از نظریات و صحبت‌های آنان را مانند اینکه «کار انسان را می‌سازد» تأیید می‌کنند و آن را مطابق اسلام می‌دانند و بخش دیگری را رد می‌کنند. در مورد فلسفه هگل و کانت نیز ایشان چنین نگاهی داشتند. البته منابع مطالعه ایشان همین ترجمه‌ها بود، اما در عین حال ذهن نقادی داشت که اشتباه ترجمه‌ها را متوجه می‌شد. شهید مطهری جلسات «شرح [مبسوط]منظومه» را در منزلش برگزار می‌کرد که استادان فلسفه غربی و اسلامی در آن حضور می‌یافتند و یکی از آن‌ها آقای حمید عنایت، مترجم «فلسفه هگل» بود. در یکی از آن جلسات شهید مطهری به مرحوم عنایت می‌گوید که نکته‌ای به اشتباه از هگل ترجمه شده و منظور هگل این نبوده است، در حالی که شهید مطهری زبان آلمانی بلد نبود و متن اصلی را هم در اختیار نداشت. مرحوم عنایت هم گفت: من رفتم بررسی کردم و متوجه شدم که اشتباه ترجمه کردم؛ لذا تسلط بر فلسفه می‌تواند جبران‌کننده نقص عدم آشنایی با زبان و در اختیار نداشتن منابع دست اول باشد.

به عقیده من منتقدان باید بگویند شهید مطهری در برداشت از فلسفه هگل، کانت، مارکس و ... کجا اشتباه کرده، نه اینکه فقط بگویند ایشان براساس ترجمه‌ها به فلسفه غرب آشنایی داشته است. البته تنها منبع شهید مطهری ترجمه‌ها نبود و در برخی موارد از اساتید فن می‌خواست که یک نکته را برای او توضیح دهند و مثلاً در جلساتی که داشتند از کسانی که آشنا به زبان بودند استفاده می‌کرد. در واقع ایشان همان دقت نظری را که در فلسفه اسلامی داشت در مطالعه و بررسی فلسفه غرب هم اعمال می‌کرد. هرچند اگر ایشان مثلاً مسلط به زبان آلمانی و انگلیسی بود بهتر بود، اما اگر کسی نقدی هم دارد بهتر است نکات مورد اشکال را بگوید، نه اینکه به طور کلی گفته شود، چون ایشان زبان آلمانی نمی‌دانست، پس هرچه درباره هگل گفته اشتباه است.

شهید مطهری در دوران پیش از انقلاب کلاس‌های تفسیر قرآنی داشتند که در قالب مجموعه‌ای به نام «آشنایی با قرآن» منتشر شده است. کمی درباره شیوه و روش تفسیری ایشان توضیح بفرمایید. همچنین چقدر شیوه تفسیری ایشان می‌تواند برای جذب جوانان به قرآن مورد استفاده قرار گیرد؟

این جلسات تفسیر قرآن هر هفته یا دو هفته یک‌بار اکثراً در قلهک برگزار می‌شد. اما تعداد جلسات ضبط شده مربوط به دو سه سال آخر این جلسات است. مرحوم حجت‌الاسلام دکتر محمد ابراهیم آیتی، که دانشمند بسیار بزرگی بود و از دوستان بسیار نزدیک شهید مطهری بود، ابتدا این جلسات تفسیر را برگزار می‌کرد، ولی وقتی ایشان بر اثر تصادف فوت می‌کنند، شهید مطهری این جلسات را ادامه می‌دهند. براساس شنیده‌های من، این جلسات تفسیر از اواسط سوره «مریم» آغاز شده و ضبط نشده و تنها جلسات دو سه سال آخر که شامل جزء سی ام قرآن است، ضبط شده است. به نظر من روش تفسیری ایشان جالب است و سبک مخصوص خودشان را دارند که تسلط شهید مطهری را بر قرآن و تفسیر نشان می‌دهد.

در واقع شهید مطهری می‌خواست از باب تبرک می‌خواستند این جلسات را برگزار کنند و اگر در قید حیات بود و این جلسات را به عنوان کتاب تفسیر قرآن می‌نوشت تفسیر بسیار ارزشمندی می‌شد. البته همین میزانی که چاپ شده نکات بسیار دقیق و خوبی دارد و سبک جدیدی از تفسیر است که به ۱۴ جلد رسیده است و تحت نام «آشنایی با قرآن» منتشر شده است. چون اگر به نام تفسیر منتشر می‌شد انتظار بالایی ایجاد می‌شد و، چون خود شهید مطهری هم در قید حیات نیست ما نخواستیم چنین ادعایی کنیم، ولی به واقع یک تفسیر قرآن است و کار دقیقی بر روی آن شده و مورد استقبال خوبی هم قرار گرفته است و، چون با زبان روشن و روانی بیان شده می‌تواند منبع خوبی برای آشنایی جوانان با قرآن باشد.

به عقیده شما اگر شهید مطهری زنده بود چه نگاهی به قانون اساسی، اداره امور کشور و مشکلات موجود داشتند؟

ایشان در زمان تدوین قانون اساسی زنده نبود، ولی معتقدم اگر بود قانون اساسی قوی‌تر و غنی‌تری داشتیم و بسیاری از حوادث انقلاب به شکل دیگری اتفاق می‌افتاد و قطعاً با حضور ایشان قضیه دولت موقت، تسخیر سفارت امریکا، مسئله بنی‌صدر به شکل دیگری پیش می‌رفت، چون ایشان شناخت خوبی از این افراد داشت. به اعتقاد من با اعتمادی که امام (ره) به ایشان داشت بسیاری از حوادث به نحو دیگری اتفاق می‌افتاد.

اما درباره نگاه ایشان به روند امروز کشور در صورت حیات، باید گفت: ایشان بر روی مسئله آزادی بیان تأکید زیادی داشت و حتی بیان می‌کرد که احزاب غیر اسلامی در جمهوری اسلامی آزادند منتهی به شرطی که با تابلوی خودشان فعالیت کنند و از اسلام استفاده ابزاری نکنند و با همان تابلوی مارکس و لنین تظاهرات کنند و دیگر عکس امام را وارد تظاهرات خود نکنند و مردم را فریب ندهند، اما این مسئله در قانون اساسی نیامده است. در همان حدود دو ماه پس از انقلاب اسلامی بار‌ها تأکید می‌کند که جوانانی که می‌خواهند از انقلاب دفاع کنند تصور نکنند راه دفاع از انقلاب، جلوگیری از اظهارنظر مخالفان است. باید اجازه داد که مخالفان اظهارنظر کنند، ولی باید جواب آن‌ها را داد.

در مجموع اگر ایشان بودند با بسیاری از سخت‌گیری‌هایی که نسبت به منتقدان و مخالفان می‌شود موافق نبودند ودر جا‌هایی قطعا سبک و روش متفاوتی داشتند. برای نمونه شهید مطهری ولایت فقیه را به معنی نظارت کلی بر امور می‌داند نه به معنی حکومت کردن.

با وجود اعتماد امام (ره) به شهید مطهری و مسئولیتی که به ایشان برای تشکیل شورای انقلاب دادند، اما خودشان علاقه زیادی به بازگشت به حوزه کار‌های علمی و فکری داشتند تا حضور مستقیم در عرصه مسئولیت سیاسی. دلیل آن را چه می‌دانید؟

شهید مطهری هیچ علاقه‌ای به کار‌های اجرایی نداشت و به خاطر ضرورت‌های انقلاب، مدتی مسئولیت شورای انقلاب را بر عهده گرفت، اما علاقه اصلی ایشان انجام همان کار‌های علمی و تحقیقاتی بود؛ لذا از سال ۱۳۵۵ هم به درخواست بسیاری از فضلای قم و توصیه امام (ره) هفته‌ای یک‌بار به قم می‌رفتند و تدریس انجام می‌دادند. هدف ایشان هم بازگشت به حوزه علمیه قم بود و نظر امام (ره) هم همین بود. حتی پیش از شهادت هم به امام (ره) گفته بود که می‌خواهم به قم برگردم و از شورای انقلاب بیرون بیایم، اما امام (ره) فرموده بودند چند ماه دیگری هم صبر کنید و بعد اقدام کنید.

ایشان معتقد بود که ابتدا باید حوزه‌های علمیه ساخته شوند و طلاب درست تربیت شوند تا پایه‌ای برای نظام در آینده شود و اگر ایشان به شهادت نمی‌رسید قطعاً به قم برمی‌گشت و به نظر من تحولی در حوزه علمیه قم با حضور ایشان، آیت‌الله منتظری و بقیه علما ایجاد می‌شد. حتی قطعا سرنوشت آقای منتظری شکل دیگری می‌شد. واقعا ایشان علاقه‌ای به کار‌های اجرایی نداشتند و حتی ایشان عضو حزب جمهوری اسلامی هم نشد و مخالف تشکیل حزب صرفاً به دست روحانیت بود و معتقد بود این کار‌ها روحانیت را محدود می‌کند و حتی امام (ره) هم مخالف بودند منتهی با اصرار شهید بهشتی و مرحوم هاشمی رفسنجانی قبول کردند، اما شهید مطهری بیان می‌کرد روحانیت باید همان در قالب روحانیت عمل کند و یک حالت فراگیر نسبت به مردم داشته باشد.

از این منظر اگر ایشان حضور داشت جنبه‌های علمی و فکری حوزه‌ها تقویت می‌شد و به تقویت پایه‌های انقلاب توجه می‌کرد. در واقع حیف بود که اصلاً ایشان وقت خود را صرف کار‌های اجرایی می‌کرد.

جایگاه قرآن در خانواده شهید مطهری و نحوه تربیت فرزندان بر مبنای قرآن از سوی ایشان چگونه بود؟ اگر هم خاطره‌ای در این باره دارید بفرمایید؟

اولاً زمانی که کودک و نوجوان بودیم ایشان ما را گاهی برای قرائت قرآن کنار خود می‌نشاندند تا ابتدا خود خواندن قرآن را یاد بگیریم. در سنین جوانی نیز به ما توصیه‌هایی می‌کردند. از جمله در دوره‌ای که من در دانشگاه تبریز درس می‌خواندم نامه‌ای به من نوشتند که ضمن توصیه‌های مختلفی که به من دارند در آخر می‌گویند که سعی کن هر روز حداقل یک حزب قرآن را بعد از نماز صبح قرائت کنی و ثوابش را نثار روح پیامبر اسلام (ص) کنی که در ایجاد برکت بسیار مؤثر است. این البته توصیه‌ای به همه است و صرفا به بنده نیست.

در همین جلسات تفسیر قرآن که بیان کردم به ما توصیه می‌کردند که حتما در آن جلسات شرکت کنیم. زیرا قبل از آغاز جلسات تفسیر، قرآن قرائت می‌شد و ما هم بخوانیم؛ لذا ایشان توجه زیادی به جایگاه قرآن داشتند. مشاهده می‌کنیم در میان برخی از اهل سنت تنها قرآن را کافی می‌دانند و در میان برخی شیعیان نیز بیشتر بر حدیث و اهل بیت (ع) تأکید می‌شود در حالی که باید به قرآن و عترت با هم توجه داشت و خفیف کردن هیچ یک درست نیست و شهید مطهری هم معتقد به توجه به هر دو بودند.

در مورد رویکرد‌های اجتماعی و سیاسی خودتان، عده زیادی شما را فردی سختگیر در حوزه فرهنگی و مسائلی مانند حجاب و آسان‌گیر در حوزه سیاسی و معتقد به آزادی بیان می‌دانند. آیا خودتان بین این دو تناقضی می‌بینید؟ وضعیت امروز جوانان را به لحاظ فرهنگی و دین‌مداری چگونه ارزیابی می‌کنید؟ شرایط نسل جوان به این لحاظ امیدوارکننده است یا خیر؟

اولاً مواضع فرهنگی و اجتماعی من هیچ تناقضی با مواضع سیاسی من ندارد. اینکه می‌گویم بیان و تفکر باید آزاد باشد درست در راستای رعایت حجاب است. تأکید بر آزادی بیان از این جهت است که قوای انسانی و استعداد‌های انسان باید آزاد باشد. انسان قوه تفکر و بیان دارد و باید شکوفا شوند. در واقع قوای انسانی انسان در مقابل قوای حیوانی او باید آزاد باشد و قوای حیوانی مانند خشم و شهوت باید تحت اراده و تسلط قوای انسانی مانند عقل باشد. اگر قوه تفکر به انسان داده شده لذا باید در تفکر و بیان آن آزاد باشد و از این منظر به آزادی بیان در نهایت درجه قائل هستیم مگر اینکه توأم با دروغ، نیرنگ، فریب و توهین باشد و الا هیچ محدودیت دیگری ندارد.

از طرف دیگر تأکید بر رعایت حجاب هم به خاطر همین است که قوای حیوانی باید در اختیار قوای انسانی باشد. غریزه جنسی انسان نمی‌تواند کاملاً آزاد باشد، زیرا امر مشترک بین انسان و حیوان است و لذا باید تحت تسلط عقل و اراده باشد. به همین خاطر اسلام تمهیداتی مانند پوشش اسلامی و احکام نگاه کردن را قرار داده که به خاطر مصلحت خود انسان‌هاست. پس این دو نگاه با هم هیچ تناقضی ندارد و این‌گونه نیست که اگر قائل به آزادی بیان و تفکر هستیم پس باید در مسئله حجاب هم قائل به آزادی پوشش باشیم. چون اگر قائل به آزادی پوشش شویم یعنی آزادی عریانی و برهنگی را قبول کردیم و این به معنی تقویت استعداد‌های حیوانی انسان است که باید کنترل شود. در حالی که تأکید به آزادی بیان توجه به تقویت استعداد‌های انسانی انسان است؛ لذا هر کدام در جای خودش باید رعایت شود.

البته بعضاً می‌گویند مواضع فرهنگی من به اصولگرا‌ها و مواضع سیاسی من به اصلاح‌طلب‌ها نزدیک‌تر است که این حرف تا حدی درست است. چون اصولگرا‌ها به احکام دینی بیشتر اهمیت می‌دهند و اصلاح‌طلب‌ها اهمیت بیشتری برای آزادی‌های سیاسی و اجتماعی قائل هستند.

در مورد وضعیت دین‌داری جوانان من چندان به این مسئله بدبین نیستم و ظواهری که در جامعه مشاهده می‌شود دلیل بر این نیست که اکثریت جامعه به سمت دیگری در حال حرکت هستند. در زمان انقلاب هم اقلیتی بودند که شروع به حرکت کردند و نهضت اسلامی را آغاز کردند و بعد‌ها اقشار دیگری به آن پیوستند. در همان دوره تظاهرات در سال‌های ۵۶ و ۵۷ جوانان بیتل، با مو‌های بلند و تیپ‌های آن روز بودند که ممکن بود اهل مسائل دیگری هم باشند، ولی به خاطر فطرت ظلم‌ستیزی که داشتند کم کم جذب انقلاب شدند و دچار تغییر و تحول شدند. همیشه یک هسته اولیه و اقلیتی برای شروع کار‌ها وجود دارد و امروز هم لزومی ندارد که تمام ۸۰ میلیون جمعیت ایران حزب‌اللهی باشند و این درجه‌بندی دارد، اما اکثریت مردم ایران همچنان فطرت دینی شان زنده است و اسلام را دوست دارند منتهی شدت و ضعف دارد؛ عده‌ای کاملاً مقیدند و عده‌ای دیگر به درجات مختلف اعتقاد دارند.

به نظر من شرایط الان با اوایل انقلاب به لحاظ اعتقادی فرق چندانی ندارد و اگر اتفاق یا حادثه‌ای پیش بیاید و جنگ هم بشود باز هم همان فداکاری‌ها رخ می‌دهد. لازمه‌اش این است که شرایط ایجاد آن فداکاری‌ها به وجود بیاید. وقتی دشمن به کشور حمله کند آن موقع است که جوانان تحریک می‌شوند و حماسه ایجاد می‌کنند. روشن است که در شرایط عادی فضا فرق می‌کند و نمی‌توان گفت: الان که مثلا جنگ نیست باید همان حماسه‌ها شکل بگیرد تا بگوییم جوانان امروز مانند جوانان دوره اوایل انقلاب هستند. البته ما باید بیشتر با جوانان کار کنیم و صحبت کنیم. بالاخره باید برخی نارسایی‌ها برطرف شود و سخت‌گیری‌ها در مسائل سیاسی کمتر شود و از بین برود تا بیشتر جذب شوند، اما همه آن‌ها اسلام و ایران را دوست دارند.

البته در مسائل فرهنگی نباید خیلی سهل‌انگار بود و همه چیز را رها کنیم و به عهده خود مردم بگذاریم. عده‌ای بودند و امروز هم هستند که می‌گویند مشروب‌فروشی باز باشد، اما خود مردم نروند یا اینکه حجاب اختیاری باشد و خانم‌ها خودشان رعایت کنند و مرد‌ها هم نگاه نکنند. این‌گونه نمی‌شود و اگر هیچ نظارتی در کار نباشد زمام کار از دست می‌رود و بر جامعه اثر می‌گذارد. باید به آنچه اسلام گفته عمل کنیم و نه تندتر برویم نه کندتر.