فرارو- این هفته، تاکر کارلسون برجستهترین روزنامه نگار آمریکایی در تحلیل تیراندازیهای مرگبار اخیر در تگزاس و اوهایو پا را فراتر از همه گذاشت و گفت: موضوع برتری نژاد سفید و پر رنگ کردن آن، چیزی جز یک فریب نیست. این رویداد به نوعی در راستا و همانند پرونده دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، کارلسون میگوید: این موضوع یک مشکل واقعی در آمریکا نیست. پر رنگ کردن این موضوع در واقع کاربست یک تئوری توطئه برای ایجاد تفرقه در داخل آمریکا و قبضه قدرت در این کشور است. کارلسون به مراتب پا را فراتر از رئیس جمهور ترامپ گذاشته که اخیرا متهم به ارتباط با اظهارات و ادعاهای نژاد پرستانه شده است. وی بر این باور است که اگر تعدادی نژادپرست قاتل را کنار بگذاریم، ما با یک مشکل عمیق و گسترده جامعه شناسانه رو به رو نیستیم.
ترامپ در بیانیهای رسمی گفته است: ملت ما، یک صدا باید نژادپرستی، تعصب و ایده برتری نژاد سفید را محکوم کند. این ایدئولوژیهای شرورانه باید شکست داده شوند. نفرت هیچ جایگاهی در آمریکا ندارد. نفرت، ذهن و قلب را ویران میکند و به روح انسان آسیب میرساند. ما از اف بی آی/ FBI درخواست کرده ایم تا از تمامی منابع مرتبط، تحقیقات لازم را انجام دهند و ریشههای جرایم مرتبط با نفرت و تروریسم داخلی را بخشکانند.
نکته آخری که ترامپ در بیانیه خود ذکر میکند به نوعی میتواند بیانگر آینده پس از تیراندازیهای خونین در آمریکا باشد. ترس و اضطراب از این به بعد در جامعه و در فضای اعتبارِ رو به زوال ترامپ حاکم میشود و به این ترتیب، قدرت آمریکایی هایِ سفیدِ نژاد پرست، به عرصه سیاست ایالات متحده آمریکا گسترش مییابد. گرایشات مردمی که با نابرابری نابخشودنی، مهاجرت بی وقفه و فناوریِ فراگیر، همراه شده است منجر به ایجاد وضعیتی میشود که ناسازگاری و بی هنجاری را در بخشهای مختلف جامعه ترویج میکند. اعمالِ تحقیر نژادپرستانه توسط مروجان نژاد پرستی و امثال آن ها، فقط و فقط به بیشتر شدن حس تنفر و بیگانه سازی بخشهای از جامعه منجر میشود. جانان گانش با اطمینان تمام، در فایننشیال تایمز میگوید: آمریکا نباید در تله بدبینیِ "ملی گراییِ سفید"، گرفتار شود.
در عین حال، خطر دیگری هم وجود دارد که میتوان از آن با عنوان نشان دادن واکنش افراطی و زیاده از حد یاد کرد. آیا آمریکا باید با اتفاقاتی از این نوع با همان خشمی رفتار کند که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به منطقه خاورمیانه اِعمال کرد؟ سناتورهایی مثل کری بوکر و ریچارد دوربین بر این باورند که برای مبارزه با "ملی گرایی سفید"، اف بی آی و وزارت دادگستری ایالات متحده آمریکا باید از منابعی استفاده کنند که در جریان "جنگ جهانی علیه ترور"، توسط ایالات متحده آمریکا بکار گرفته شد.
کریستوفر دیکی در وب سایت آمریکایی دیلی بیست/Daily Beast استدلال میکند: آمریکا باید همین حالا و قبل از اینکه ملی گرایی سفید رشد کند و قوی شود، توجهات و منابع بین المللی را همانگونه که بر علیه اسامه بن لادن بسیج کرد، بر علیه این پدید نیز ساماندهی کند. اکنون زمان آن است که جنگ جهانی بر علیه "تروریسمِ ملی گرایی سفید" اعلام شود.
با این حال، شواهد دو دهه اخیر نشان میدهند: شیوههایی که ما از طریق آنها با برخی اشکال جدید تعصب و رفتارهای متعصبانه رفتار میکنیم باید به کلی تغییر کند. آمریکای کنونی، مطمئنا کشوری خشن و شاید ناراحت است. نحوه برخورد با پدیده ها، بایستی تابعی از شرایط زمانی و مکانی باشد. آنگونه که با پدیدهای در سال ۱۹۴۵ برخورد میشد نمیتوان در سال ۲۰۱۹ نیز رفتار کرد. از این رو، تغییر در رویکرد، امری حتمی و واضح است.
برای برخورد با پدیده ملی گرایی سفید سوالهایی به ذهن میرسند: جنگ علیه ملی گرایی سفید مستلزم چه نکاتی است؟ آیا کارزاری چند ساله خواهد بود که این بار در خاک آمریکا تعقیب میشود؟ آیا اشتباهات جنگ جهانی علیه ترور را تکرار خواهد کرد؟. جاستین لوگان از مرکز مطالعه امور دولتی میگوید: جنگ علیه ملی گرایی سفید نشان دهنده ورشکستگی اندیشمندان ما و نفرتشان نسبت به یکدیگر است که در دو جبهه متضاد سعی میکنند بر علیه یکدیگر جنگ جهانی علیه ترور راه بیندازند.
مکس آبرامز در نشریه آتلانتیک مینویسد: افراط گرایی به عنوان یک اصطلاح، هم نشان دهنده اهداف سیاسی یک نفر است و هم شیوههایی که برای دستیابی به آنها مورد استفاده قرار میدهد. تفاوت مهمی میان ریشه کن کردن اهداف افراط گرایانه و استفاده از ابزارهای افراط گرایانه با هدف محقق کردن آنها وجود دارد. اتاقهای چت (Chat Rooms) پر از انسانهایی هستند که دیدگاههای سیاسیِ تهاجمی و حتی در برخی موارد، قابل سرزنش خود را ابراز میکنند. رویکرد ضد ترورِ سخت، این افراد را هدف قرار میدهد و سرکوب میکند. با این حال، در رویکرد ضد ترور هوشمندانه، هنگامی که چشم اندازِ خشونت، به عنوان راهی برای پیشرفت و حرکت رو به جلو معرفی شود، مداخله انجام میگیرد. در واقع، این رویکرد به صورت ریشه ایتر به موضوع مینگرد.
ریچارد هانانیا از دانشگاه کلمبیا که کارهایش در مورد تروریسم و سیاست خارجی، توجهات زیادی را به خود جلب کرده است میگوید: هر تلاش جدی که برای ارزیابی پاسخهای ما به تروریسم از منظر تحلیل هزینه-فایده/Cost-benefit انجام شود، نشان خواهد داد که پاسخهای ما نمودی عینی از واکنشهای مضحکِ افراطی بوده اند.
هزینههایی که برای جنگهای عراق و افغانستان پرداخته ایم چه از نظر خون و چه پول و امکانات، در مقایسه با خسارات خودِ حادثه ۱۱ سپتامبر، به مراتب بیشتر است. شمار عملیاتهای تروریستی در سر تا سر جهان نیز به دلیل سیاستهای غلط ما افزایش یافته است. آمریکا قبل از اینکه اشتباه جدیدی مرتکب شود، باید هزینهها و پیامدهای به راه انداختن یک جنگ جدید علیه ترور را به دقت بررسی کند.