bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۱۴۶۸۷

از میز و نیمکت خبری نیست؛ داستان آموزش به کودکان سرطانی

از میز و نیمکت خبری نیست؛ داستان آموزش به کودکان سرطانی

خیلی از بچه‌های مبتلا به سرطان، از درد این بیماری خسته شدند و دلشان می‌خواست به جای خوابیدن روی تخت بیمارستان در مدرسه بودند و پشت میز و نیمکت‌های کلاس و کنار همکلاسی‌هایشان بودند.

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۸ - ۲۱ مهر ۱۳۹۸

از پله‌های بیمارستان فو‌ق تخصصی سرطان کودکان محک بالا می‌رویم قرار است با کودکانی روبه‌رو شوم که دنیای درس و مشقشان در همین بیمارستان است...

روزنامه ایران نوشت: «دانش‌آموزی داشتم به اسم پوریا. شیطون بود و پرانرژی. یک روز توی بخش بیمارستان غمگین و بی‌حوصله بودم که پوریا از اتاق شیمی درمانی بیرون اومد. بچه‌ها وقتی داروی شیمی درمانی میگیرن، دچار عوارضی می‌شن مثلاً تکلمشون به مشکل برمیخوره. پوریا بهم نگاه کرد و فهمید. با اینکه سعی کردم خودم رو خوشحال نشون بدم، اما از حال و روزم متوجه شد که حالم خوب نیست. رفت توی اتاقش و برام نوشت آقا مگه غصه، خوردن داره...

چند وقت بعد پوریا از دنیا رفت و این جمله رو برام به یادگار گذاشت. الان دیگه وقتی میرم سرکلاس به بچه‌هام میگم که این دنیا ارزش هیچی رو نداره و فقط شاد زندگی کنید. تا قبلش برام نمره دانش‌آموزام مهم بود. الان به دانش‌آموزام میگم برای نمره درس نخونید. شاد زندگی کردن فرمول شاد زندگی کردن و کار کردنه. نه کار کردن برای پول در آوردن، نه درس خوندن برای نمره گرفتن.» این‌ها را آقای معلم می‌گوید، مقداد حسن‌زاده سرگروه معلمان داوطلب محک است. شغل اصلی‌اش معلمی است و حالا چند سالی می‌شود که برای دل خودش و با ۷۰ داوطلب معلمی دیگر به بچه‌های مبتلا به سرطان درس می‌دهند.

از پله‌های بیمارستان فو‌ق تخصصی سرطان کودکان محک بالا می‌رویم قرار است با کودکانی روبه‌رو شوم که دنیای درس و مشقشان در همین بیمارستان است. کودکانی که بواسطه بیماری بخشی از زندگی‌شان را در بیمارستان می‌گذرانند، حداقل چند ماه و حداکثر چند سال. در‌های توسی رنگ بخش کودکان مبتلا به سرطان باز می‌شود. وارد دنیایی می‌شوم که اگر چه ظاهرش کودکانه است، اما لابه لای هر دیوارش درد موج می‌زند. خیلی‌هایشان از درد این بیماری خسته شدند دلشان می‌خواست به جای خوابیدن روی تخت بیمارستان در مدرسه بودند و پشت میز و نیمکت‌های کلاس و کنار همکلاسی‌هایشان بودند.

خیلی‌هایشان، اما مجبورند که درس و درمان را در همین بیمارستان ادامه دهند. اینجا، اما از کلاس درس به شکلی که در تصور ما حک شده، خبری نیست. تخته سیاه یا سفید وجود ندارد. میز معلم و نیمکت دانش‌آموز نیست و هیچ صدای زنگی نشانه پایان وقت کلاس نخواهد بود. بچه‌ها مجبور نیستند رأس ساعت مقرر برای درس حاضر شوند و اتفاقاً به‌دلیل شرایط متفاوت این بچه‌ها، کلاس‌های درس نیز متفاوت برگزار می‌شود. همراه آقای معلم و دو خانم داوطلب معلمی به سمت اتاق آیتا می‌رویم. آیتا ۱۱ سال دارد و یک سالی می‌شود به بیماری سرطان مبتلا شده، او این روز‌ها دوره شیمی درمانی‌اش را طی می‌کند.

خانم معلم در اتاق آیتا را باز می‌کند او گوشه تختش چهار زانو نشسته تا خانم معلم را می‌بیند تکانی می‌خورد و بی‌حس و حال به معلمش سلامی می‌کند. خانم معلم حال و هوای این روز‌های آیتا را می‌فهمد. او همین امروز هم شیمی درمانی شده و حال و حوصله درس را ندارد. برای همین خانم معلم از اسم آیتای شروع می‌کند و معنای اسمش را می‌پرسد، آهسته می‌گوید: «یعنی مثل ماه.» بدون مکث با لبخندی به مادرش نگاه می‌کند و ادامه می‌دهد: «پدرم انتخاب کرده» مادر آیتا گوشه اتاق ایستاده و به دخترش نگاه می‌کند، با لبخندی حرف آیتا را تأیید می‌کند و از نگرانی‌های دخترش می‌گوید: «آیتا نگران درس و مشقش بود و خب حالا با وجود این معلم‌ها می‌تونه درس‌هاش رو همین جا یاد بگیره گرچه خودش میگه دوست دارم برم مدرسه و پیش دوستام باشم، اما فعلاً چاره‌ای نیست.»

خانم معلم به آیتا می‌گوید امروز قرار است که ریاضی کلاس پنجم را یاد بگیرد و درباره جمع و تفریق اعداد مرکب آموزش می‌دهد. کتاب‌ها را روی تخت آیتا می‌گذارد و مداد رنگی‌ها و دفتر را به آیتا هدیه می‌دهد. اعداد را می‌نویسد و توضیح می‌دهد؛ یکی یکی اعداد را کنار هم می‌گذارد و او کم کم جمع مرکب را یاد می‌گیرد. حس و حالش آن‌طور نیست که بتواند آموزشش را کامل کند برای همین معلم کمی با او شوخی می‌کند: «میخوای دیگه ادامه ندیم، بزاریم برای فردا.» آیتا سرش را تکان می‌دهد و این یعنی تمام. خانم معلم به در اشاره می‌کند و با هم بیرون می‌رویم: «شیمی درمانی باعث عوارضی می‌شه که باعث می‌شه بچه‌ها بی‌حوصله بشن.

آیتا هم امروز شیمی درمانی شده. ما این موضوع رو میدونستیم برای اینکه هر روز یک نفر از معلمان به بخش میاد و شرایط جسمی دانش‌آموزا رو بررسی می‌کنن از اون‌ها می‌پرسیم امروز چه درسی رو دوست دارن یاد بگیرن و بر اساس نیازی که وجود داشته باشه معلم به بخش می‌ره. البته آموزش هم بستگی به حال دانش‌آموز داره اگر دانش‌آموز داروی شیمی درمانی دریافت کرده باشه خیلی درگیر درسش نمی‌کنیم.» این‌ها را می‌گوید و به اتاق محمد حسین اشاره می‌کند، محمد حسین وقتی ۱۴ سالش بود پزشکان تشخیص می‌دهند که به سرطان خون مبتلا شده است او حالا ۱۸ سال دارد و همچنان درگیر این بیماریست.

او سال آخر دبیرستان است و ریاضی می‌خواند. پرده اتاقش را باز گذاشته و به کوه‌های اطراف اوشان خیره شده. لباس فرم سورمه‌ای به تن کرده است با صدای مادرش متوجه حضور ما می‌شود: «محمد تکونی بخور» تا ما را می‌بیند می‌خواهد از روی تخت پایین بیاید که معلمش منصرفش می‌کند: «داری دارو می‌گیری همون جا درس رو بهت یاد می‌دم.» محمد حسین از قبل کتاب فیزیکش را کنارش روی تخت گذاشته است. قبل از اینکه معلم بخواهد فیزیک سال دوازدهم را شروع کند از محمد حسین درباره کنکور و برنامه‌هایش می‌پرسد: «می‌خوام رشته کامپیوتر دانشگاه شریف رو بخونم. امسال تمرکزم روی درسم است. دوست دارم برنامه نویس بشم. درس رو دوست دارم. می‌خوام تا دکترا بخونم.

«آنطور که آقای معلم می‌گوید در اینجا دو نوع معلم وجود دارد یک گروه به دانش‌آموزان تیزهوشان درس می‌دهند و گروه دیگر به دانش‌آموزان عادی: «زمانی می‌گفتن کسانی باید درون بخش تدریس کنن که معلمند. وقتی ما اومدیم متوجه شدیم جوون‌هایی هستند که توی بهترین دانشگاه‌ها درس خوندن، اما سابقه تدریس ندارن و آمدیم برنامه‌ریزی کردیم و معلم‌ها رو دو قسمت کردیم. یعنی داوطلب‌های تدریس و معلم‌های داوطلب. ۲۵ معلم رسمی آموزش و پرورش داریم که بسیار هم سرشناس هستند.

برخی از معلم‌های ما نویسنده کتاب یا مدرس برجسته کنکور هستن. کلاس‌های خصوصی که دارن زیر دو میلیون تومن هم نیست. دانش‌آموزای تیزهوش با این معلم‌ها کار می‌کنن. یکسری داوطلب داریم که پتانسیل تدریس را دارند، اما معلم آموزش و پرورش نیستند که جمعاً ۷۰ نفر می‌شوند. «معلم‌های داوطلب تنها در بیمارستان محک فعالیت نمی‌کنند، محک بیش از ۱۹ هزار کودک در حال درمان دارد و در حال حاضر معلم‌های داوطلب تنها در بیمارستان‌های دارای بخش خون و آنکولوژی کودک در تهران فعالیت می‌کنند، آن‌طور که آقای معلم می‌گوید همه این داوطلبان باید آموزش‌های کار با کودکان مبتلا به سرطان را ببینند: «درس دادن به کودک محک همراه با تکنیک‌های آموزشی خاصی مثل رنگ، بازی و آواز انجام میشه. کار معلمان داوطلب بیشتر تئاتر است تا تدریس. معلم باید بتواند در وهله اول با کودک ارتباط برقرار کنه. اگر کودکی نتونه با معلم خود ارتباط برقرار کنه، کار معلم با او تمام میشه. معلم باید بدونه وقتی وارد اتاق بیمار میشه با کودکان چطور رفتار کنه.

مثلاً کودک به شما یه سیب می‌ده و مادر با نگاهش شما رو دنبال می‌کنه که سیب رو می‌خوری یا نه؟ معلم اگر تبخال بزنه نمی‌تونه درس بده، تبخال موجب اختلال در روند درمان بیمار می‌شه. اگر سرما خورده باشه نمی‌تونه بیاد، این موضوعات رو خیلی‌ها نمی‌دونن که ما بهشون میگیم.» دانش‌آموزانی که در بیمارستان روز‌های درس و درمان را طی می‌کنند امتحاناتشان هم خاص برگزار می‌شود: «برخی بچه‌ها که از شهرستان بستری هستن، اینجا امتحان می‌دهند ما با آموزش و پرورش منطقه یک صحبت کردیم که با بچه‌ها همکاری کنن.

سؤالات یا برای ما فکس میشه یا نماینده مون میره آموزش و پرورش و سؤالات رو میگیره. برخی بچه‌ها هم که ساکن تهران هستن مدیر همکاری میکنه و دانش‌آموز فقط میره امتحان میده و برمی‌گرده. اگر در خرداد نتونن امتحان بدن مرداد ماه امتحان میدن. ما میخوایم شرایط برابر رو برای دانش‌آموزا فراهم کنیم تصمیم داریم، کاری کنیم که هیچ کاشی، به دل خونواده‌ها نمونه.»

bato-adv
bato-adv
bato-adv