bato-adv
bato-adv

ماجرای سانسور فیلم «گاو»؛ آقای انتظامی، اسلام کسی رو نمی‌زنه!

ماجرای سانسور فیلم «گاو»؛ آقای انتظامی، اسلام کسی رو نمی‌زنه!

«فیلم «گاو» رو توقیف کرده بودن. یه روز ساعت شش صبح خونه دوستم رضا تجدد، همسر مهین تجدد، با دکتر مجیدی وزیر علوم قرار گذاشتیم، با داریوش رفتیم و ماجرا رو بهش گفتیم. گفت: من با هویدا حرف می‌زنم که به شاه بگه که فیلم رو نمایش بدن. بعد از چند وقت پیغوم داد که هویدا صحبت کرده و شاه گفته فیلم «گاو» رو نمایش بدین، ولی مردم اگه شلوغ کردن برش دارین و دیگه نشون ندین، اون هم فقط تو سینما کاپری...»

تاریخ انتشار: ۱۶:۵۴ - ۳۰ مهر ۱۳۹۸

در شماره اخیر ماهنامه سینمایی «فیلم» (شماره ۵۶۲، مهر ۱۳۹۸) خاطرات و حرف‌های ناشنیده عزت‌الله انتظامی درباره بازی اش در «گاو» و توقیف و سانسور آن منتشر شده است.

تاریخ ایرانی نوشت: «نمایش «گاو» نوشته غلامحسین ساعدی در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۴ در تلویزیون به کارگردانی جعفر والی و با بازی عزت‌الله انتظامی (مش‌حسن)، علی نصیریان (مش‌اسلام)، جعفر والی و عصمت صفوی به‌صورت زنده اجرا شد.

جلال آل‌احمد در یادداشتی درباره آن‌ها می‌نویسد: «…و با بازی انتظامی (عجب کارکشته است این بابا! یا، چون صورتش گوشتالوست؟) …در چنین تله‌ویزیانی! که ما داریم با آن همه قر و غرب‌زدگی و با آن همه مقاصد بازاری (و زبانم لال - ناپاک). تک‌مضراب این حضرت والی و دوستانش نه‌تن‌ها امیدوارکننده است - بلکه دست‌مریزاد می‌خواهد.»

و پس از آشنایی آن‌ها با داریوش مهرجویی در ۱۷ تیر ۱۳۴۷ فیلمبرداری «گاو» در روستای بویینک قزوین شروع و در دهم شهریور تمام می‌شود. فیلم که با بودجه وزارت فرهنگ و هنر ساخته شده به مذاق آن‌ها خوش نمی‌آید، اما مهرجویی با زیرکی و درایت آن شرایط فیلم را بدون زیرنویس به جشنواره ونیز می‌فرستد و جایزه بهترین فیلم را می‌گیرد. «گاو» بعد از آن به جشنواره‌های جهانی زیادی می‌رود و در هفتمین جشنواره فیلم شیکاگو (۱۹۷۱) جایزه بهترین بازیگر مرد نصیب را نصیب انتظامی می‌کند.

اولین جایزه بین‌المللی بازیگری برای سینمای ایران

«موقعی که مهرجویی میره شیکاگو و فیلم جایزه میگیره، شب زنگ میزنه به اینجا خبر میده که جایزه بردی، هوگو… هوگوی نقره‌ای. تو تهرون نمیدونستن هوگو یعنی چی، گفته بودن مرغابی نقره‌ای! خلاصه ما هم مصاحبه کردیم که جایزه بردیم. وزارت فرهنگ هیچ توجهی نکرد، هیچ کاری هم واسه ما نکرد. من مونده بودم که این جایزه کی میاد و چی میشه و چی نمیشه. دل تو دلم نبود. بعد مدت‌ها آقای مهرجویی از آمریکا اومدن دست خالی! داریوش جایزه کو! اینجا آبرمون میره، چی بگیم به مردم؟

گفت: نگران نباش! میاد دیگه. آقا ما دیگه جیک نزدیم. بعد چند ماه دیدم داریوش زنگ زد که پاشو بیا، خونه اش همین بغل روبه‌رو هتل هیلتون بود. ساعت ۹ این‌ها با هم قرار گذاشتیم، تعجب کردم، چون تا دیروقت می‌خوابید همیشه. رفتم و گفت: جایزه ات تو آشپزخونه است برو بردار! رفتم دیدم این یارو مجسمه هوگو یه وری افتاده…

- داریوش اینه؟

- آره دیگه…

بردمش خونه، تازه از فردا چو پیچید که جایزه اومده. بعد مهدی میثاقیه (تهیه‌کننده) گفت: من نمیذارم تو همین جوری جایزه رو ببری خونه. وزارت فرهنگ هم با این که خودشون تهیه‌کننده فیلم «گاو» بودن محل نذاشتن. میثاقیه تو استودیوش یه مهمونی مفصل گرفت، سیاه‌ها و همه بچه‌های فیلم‌فارسی هم بودن. از بچه‌های خودمون سمندریان، فخری خوروش و پری صابری اومده بودن. از فیلم، ولی فقط عزت‌الله رمضانی‌فر اومده بود.

از بقیه هنرمند‌ها هم بهروز وثوقی، فردین، پوری بنایی، ظهوری، کشاورز همه بودن، ساعدی و داریوش هم اومدن. با بهروز سر جشنواره سپاس واسه فیلم «قیصر» رقیب بودیم، بهم گفت: عزت جایزه مال توئه، اگه مال تو نباشه به غیر از من به هر کی بدن بی‌انصافیه؛ که آخرش هم جایزه سپاس به بهروز رسید، خب حقش بود، درخشان بود تو «قیصر». تو مهمونی میثاقیه من که رفتم بالا گفتم این جایزه مال شما هنرمندهاست، من تقدیمش می‌کنم به همه شما…این یکی از قشنگ‌ترین خاطرات منه.

فیلم «گاو» رو توقیف کرده بودن. یه روز ساعت شش صبح خونه دوستم رضا تجدد، همسر مهین تجدد، با دکتر مجیدی وزیر علوم قرار گذاشتیم، با داریوش رفتیم و ماجرا رو بهش گفتیم. گفت: من با هویدا حرف می‌زنم که به شاه بگه که فیلم رو نمایش بدن. بعد از چند وقت پیغوم داد که هویدا صحبت کرده و شاه گفته فیلم «گاو» رو نمایش بدین، ولی مردم اگه شلوغ کردن برش دارین و دیگه نشون ندین، اون هم فقط تو سینما کاپری. حالا من تو دانشکده ام و سر کلاس نشستم، هی بچه‌ها میان خبر میارن که دم سینما کاپری صفه و غلغله شده. منم دل تو دلم نبود که آخرش چی میشه؛ که وسط کلاس بچه‌ها واسم خبر آوردن آخر فیلم همه هورا کشیدن و کلی تشویق کردن…

همون روز‌ها از مادرم هم خواستم که بره فیلم «گاو» رو ببینه. یه بعدازظهری که نماز مادرم تموم شد رفتم بهش گفتم مادر این فیلمی که من بازی کردم، میدونی از این رقص مقص‌ها و آواز‌ها نداره، می‌خوای عصری با بچه‌ها بری فیلم رو ببینی؟ مادرم یه نگاهی بهم کرد، یه مکثی کرد، سری تکون داد و بعد گفت: «مادر، همین یه کارم مونده بود!» پدرم هم هیچی… پدر و مادرم تا زمانی که زنده بودن هیچ فیلمی از من ندیدن.

سانسور «گاو» در تلویزیون

امام فیلم «گاو» رو کامل دیده بود و ازش تعریف کرده بود و یه جور‌هایی شروع مجدد سینما بعد تحولات ایران، با فیلم «گاو» بود. چندین بار فیلم رو تلویزیون نشون داد. یه سکانس خیلی قشنگی داره، اونجا که مش حسن رو می‌برن، رو همین تپه‌های عباس‌آباد گرفتیم‌ها، همین بالاها. اون موقع این جنگله نبود، خشک خشک بود.

سر صحنه بودیم و از بالا آب می‌ریختن برای بارندگی، یه صحنه فوق‌العاده زیبایی بود. کارگردانی خیلی خوب، بچه‌ها هم خیلی خوب کار می‌کردن. من می‌ایستم نمیرم و این‌ها هی زور میدن که برو. بعد علی که اسمش مش‌اسلام بود تو فیلم، با چوبی که دستشه میاد از پشت میزنه منو. میزنه میگه «برو حیوون…برو حیوون…» مشایخی یه دور میزنه میاد میگه: «اسلام نزن، مشهدی‌حسن خودمه.»

تو تلویزیون دیدم که اینو درآوردن و سانسورش کردن. من تعجب کردم صبح پا شدم رفتم تلویزیون که ببینم کی اینو درآورده. آقا از صبح من حرکت کردم دو بعدازظهر رسیدم به طبقه بالا که این‌ها بودن. هی یه دقیقه اینجا یه دقیقه اونجا، منو معطل می‌کردن. رفتم بالا دیدم که دو سه تا بچه جوون نشستن، محاسن مشکی و…گفتن آقای انتظامی عقب ما می‌گردین؟ گفتم آره. چایی آوردن خوردیم و گفتن چیه ماجرا؟ گفتم این فیلم رو امام دیده تمام دنیا دیدن.

زیباترین صحنه‌شو شما برای چی درآوردین؟ که این داره میزنه میگه «حیوون برو…» بعد مشایخی داد می‌زنه که «اسلام نزنش…» نمی‌تونه بگه «علی نصیریان نزنش که!» اسمش اسلامه. اسم منم مش‌حسنه. مشایخی بهش میگه اسلام نزن مش‌حسن خودمونه! اومدم اینجا می‌خواستم ببینم اینو کی درآورده؟ خندیدن و یه مکثی کردن. بعد یکی‌شون گفت: «آقای انتظامی! آخه اسلام که کسی رو نمی‌زنه!» منم یه نگاه بهشون کردم و گفتم «مرسی واقعا…» و اومدم بیرون.»

bato-adv
bato-adv
bato-adv