bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۵۶۵۳۳

در کلاکولی مرگ نفس می‌کشد

در کلاکولی مرگ نفس می‌کشد

«کلاکولی» زمینی است دوزخی، از گوشه‌گوشه آن چیزی متعفن بیرون زده. در گوشه‌ای بقچه‌هایی روی هم تلنبار شده، انگار که خانه به دوشی به دنبال کشیدن اسباب خود است. گوشه‌ای دیگر حجمی از کیسه و پلاستیک و در آن پشت تپه عروسک‌های بی‌سر و جدا شده از تن روی هم ریخته شده‌اند. در کنارش انبوهی از کفش‌های لنگه به لنگه. انگار که پا به آشوویتس گذاشته باشی، داستان در اینجا اما خلاف آنجاست. ما با وجدان آرام و تصور بی‌گناهی‌مان همه دست به دست هم داده‌ایم و این بار طبیعت را قربانی کرده‌ایم.

تاریخ انتشار: ۱۴:۲۵ - ۰۹ مهر ۱۳۹۹

معلوم نیست صدای سهره جنگلی است یا چرخ‌ریسک هیرکانی. چیزی در میانه جاده خاکی جنگلی فرود می‌آید، پرنده نیست، برگ درختی است که زرد شده و آرام‌آرام و رقص‌کنان به زمین می‌رسد. در میانه تابستان این برگریزان علتی دیگر باید داشته باشد. آیا می‌شود آن را به سایت دفن زباله «کلاکولی» مرتبط دانست؟ سایتی که کیلومتری بالاتر در جنگل‌های «اشکته‌چال» قرار دارد.

روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: هر چه به سایت نزدیک می‌شویم بر حجم زباله‌های آویزان از برگ‌های درخت افزوده می‌شود، کیسه پلاستیکی که در شاخ و برگ‌های گیر افتاده و در تقلا برای رهاشدن تکه‌تکه شده و هر تکه‌ای بر شاخ نازکی باقی مانده. گاه هم در دست‌انداز‌های مسیر کیسه‌ای از ماشین‌های حمل زباله به بیرون افتاده و با باز شدن هر بخشی از محتوای آن به گوشه‌ای خزیده است، سس کچاپ، چنگال، دبه ماست، رشته آشی، ایرانیت، ماسک، لوله، توری‌ای که زمانی خریداری توپش را از آن بیرون کشیده و ....

به بالادست نرسیده بوی سایت به ما می‌رسد. سطح صاف سایت دفن زباله «کلاکولی» اینجاست. جهنمی متعفن که کنارش زده‌ایم. همه آن چه با وسواس این که مبادا روی فرش و لباس‌مان چکه کند در سطل انداخته‌ایم، اینجاست. بوی سایت حتی از زیر ماسک هم خفه‌کننده است. «کلاکولی» نشانه‌ای است از توسعه نیم‌بند ما، از برنامه‌ریزی‌های ما، از امر حفاظتی که سالیان سال است از آن حرف می‌زنیم و پس از گذشت ۲۰ سال از احداث سایتی که قرار بود نهایتا ۸ ساله باشد همچنان برنامه‌ای برایش نداریم. «کلاکولی» نشان می‌دهد آن چه پشت میز‌های شیک و زندگی وسواسی ما می‌گذرد در نهایت به کجا خواهد رسید.

«کلاکولی» زمینی است دوزخی، از گوشه‌گوشه آن چیزی متعفن بیرون زده. در گوشه‌ای بقچه‌هایی روی هم تلنبار شده، انگار که خانه به دوشی به دنبال کشیدن اسباب خود است. گوشه‌ای دیگر حجمی از کیسه و پلاستیک و در آن پشت تپه عروسک‌های بی‌سر و جدا شده از تن روی هم ریخته شده‌اند. در کنارش انبوهی از کفش‌های لنگه به لنگه. انگار که پا به آشوویتس گذاشته باشی، قربانیان را خفه کرده‌اند، کودکانی عروسک در دست که رفته و بازنگشته‌اند و زنان و مردانی که آن چه از آن‌ها مانده کفش‌هاست. داستان در اینجا خلاف آنجاست. ما با وجدان آرام و تصور بی‌گناهی‌مان همه دست به دست هم داده‌ایم و این بار طبیعت را قربانی کرده‌ایم.

مهران حلاجیان، مدیرپسماند شهرداری رامسر می‌گوید: این سایت سال ۷۹ راه‌اندازی شد. مدت زمانی که برای سایت در نظر گرفته شده بود به شکل حداکثری ۸ سال بود و اکنون ۲۰ سال از آن زمان می‌گذرد. این گفته نشان می‌دهد پس از این دوره ۸ ساله حداقل ۳۵۰ هزار تن زباله آن هم با احتساب ۸۰ تن در روز بیشتر وارد این سایت شده است. این در حالی است که حجم زباله در ایام گردشگری در منطقه به ۱۵۰ تن هم می‌رسد و ایام گردشگری در رامسر کم نیست.

۲۰ سال از ورود اولین کیسه‌های زباله گذشته و آهک‌پاشی و ترانشه‌زدن راه حلی است که مسئولان برای رفع این مشکل انتخاب کرده‌اند. شیرابه‌ها چه می‌شوند؟ در حالی که حلاجیان و سایر مدیران شهری نشت‌کردن آن‌ها را انکار می‌کنند، در همان میانه مسیر به لوله‌ای برخورد کرده بودیم که آب تیره شیرابه‌ها با چشمه مخلوط می‌شد و به پایین دست می‌ریخت. آن‌سوتر از پشته‌ها هم باز ردی از شیرابه به چشم می‌خورد و البته در مسیر هر جا که ماشین‌ها خواسته‌اند چرخ بزنند، همانجا دایره‌ای سیاه ترسیم کرده‌اند.

برای حذف چنین مغاکی از طبیعت ایران چه باید کرد؟ آیا خرید زباله‌سوز چاره کار است؟ آیا باید به‌روزترین تجهیزات را از کشور‌های دیگر وارد کرد و دانش فنی خود را بالا ببریم؟ مریم میرخسروی که سال‌ها روی این موضوع تحقیق کرده و هم‌اکنون نیز کتابی با همین موضوع در دست ترجمه دارد، می‌گوید: جدیدترین تجهیزات هیچ‌وقت راه چاره نیست تا زمانی که ما درک درستی از حجم و نوع زباله‌مان نداشته باشیم. در این سال‌ها بار‌ها شاهد بودیم که سرمایه‌گذاران از کشور‌های مختلف برای گفتگو درباره رفع معضل زباله به‌ویژه در شهر‌های شمالی به کشورمان آمدند که در نهایت این سرمایه‌گذاری‌ها به سرانجام نرسید و به واسطه مشکلات مالی اغلب این پروژه‌ها متوقف شده است.

به گفته او نقش شهروندان و آموزش در ایران کمتر جدی گرفته شده است. در حالی که بر اساس نظر محمد طاهرزاده و توبیاس ریچاردز در کتاب «بازیافت کامل پسماند شهری»، «هر چه تفکیک زباله در مبدا گسترده‌تر باشد نیاز کمتری به سرمایه‌گذاری در تجهیزات بازیابی مواد است، اما نیاز بیشتری به سرمایه‌گذاری در چگونگی درگیر کردن شهروندان در این باره وجود دارد. دخالت موفق شهروندان موجب جمع‌آوری موادی با کیفیت بالاتر می‌شود. در صورتی که هدف پیاده سازی طرح‌های تفکیک منابع در سیستم مدیریت پسماند باشد، دخالت و مشارکت شهروندان باید کاملا تفهیم شود. بنابراین، توجه به جنبه‌های اجتماعی و رفتاری لازم و ضروری است.»

در سوئد و کشور‌های پیشرفته برای رسیدن به جنبه‌های اجتماعی و رفتاری انواع پژوهش‌ها صورت گرفته است. به گفته میرخسروی بر مبنای کتاب «بازیافت کامل پسماند شهری»، «مطالعات رفتاری مقوله پیچیده‌ای است و قرار دادن همه عوامل در یک چارچوب غیر ممکن است؛ به‌خصوص در باب ابهاماتی که در مورد نقش ساکنین در تفکیک منابع وجود دارد. هنگامی که اهالی انگیزه قوی و آگاهی مناسب درباره بازیافت داشته باشند و با وجود امکانات مورد نیاز در نزدیکی آن‌ها تفکیک زباله برای‌شان نوعی عادت شده باشد، احتمال زیادی وجود دارد که کار تفکیک زباله به درستی انجام شود.

بر این اساس فاکتور‌های تاثیرگذار برای مشارکت در تفکیک منابع را می‌توان در چند عامل خلاصه کرد: عوامل داخلی، مانند دیدگاه‌های عمومی و خصوصی، باور‌ها و ارزش‌های شخصی، اطلاعات و اهداف رفتاری، نگرش نسبت به بازیافت، دانش محیطی، آگاهی، عواطف و مسئولیت‌ها. عوامل خارجی، مانند امکانات، روابط عمومی، هنجار‌های فرهنگی و اجتماعی، هدف‌گذاری، هموار کردن موانع، عوامل اقتصادی، بازخوردها، زیرساخت‌ها، موسسات اجتماعی، کمپین اطلاعاتی، مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها، فضای کافی در خانه‌ها و انواع خانوارها. عوامل جامعه‌شناختی، مانند جنسیت، سطح آموزش و درآمد.

او می‌افزاید: این عوامل مورد به مورد متفاوت است. برای مثال دسترسی آسان به امکانات بازیافت برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد. هنگام اجرای طرح‌های جداسازی منابع در یک شهر یا بخشی از یک شهر، جهت دستیابی به یک درک بومی و اتخاذ تصمیم برای یک سیستم موثر و بادوام تفکیک، عوامل متفاوتی باید مورد آزمایش قرار گیرد.»

در ایران در مقابل عمده برنامه‌ها به برگزاری چند کارگاه و در نهایت راه‌اندازی کمپین‌ها خلاصه می‌شود که پس از مدتی به فراموشی سپرده می‌شوند. در رامسر از زمان احداث سایت «کلاکولی» تاکنون ۲۰ سال زمان طی شده است. در این دو دهه به چه میزان سرمایه‌گذاری در حوزه آموزش صورت گرفته؟ آیا صرف تعبیه سطل‌های زباله‌تر و خشک کافی است وقتی تفاوت میان این دو قسم از زباله برای برخی شهروندان همچنان ناروشن است؟

چه میزان برنامه‌های تلویزیون استان به مقوله زباله پرداخته است؟ چند ساعت و جلسه آموزشی و برای چند نفر انجام شده؟ رسانه‌های محلی به چه میزان به این موضوع پرداخته‌اند؟ اگر تمام این موارد در عالی‌ترین سطح خود بوده، چطور است که همچنان پس از ۲۰ سال در سایت زباله «کلاکولی» و سایر شهر‌های شمالی منظره‌ای از زباله‌های درهم به چشم می‌خورد؟

پرفسور محمدطاهرزاده، استاد دانشگاه بوراس سوئد در گفت‌وگویی که با همشهری داشت، گفته است: «مردم و مسئولان در استان‌های شمالی کشور در حال خودکشی دسته‌جمعی هستند. معضل زباله در ایران مانند یک پازل است که از ابتدا اشتباه چیده شده و نیازمند بازنگری اساسی و برنامه‌ریزی درازمدت است که با مدیریت کوتاه‌نگر ایران امکان‌پذیر نیست. در حالی که با تفکیک از مبدا زباله با هزینه بسیار پایین و بدون خطر می‌توان زباله‌ها را مانند بسیاری از کشور‌های دنیا در آمل و سایر شهر‌های ایران مدیریت کرد باز هم با صرف هزینه‌ای بسیار کار‌ها را از آخر و در مسیر اشتباه انجام می‌دهند.

وقتی زباله‌ها تفکیک شوند آنگاه می‌توان برای هر بخش راه حل مناسب و منطقی با استفاده از تکنولوژی روز دنیا انتخاب کرد. اما هم‌اکنون برای بازیافت این زباله‌های درهم‌آمیخته در هیچ کجای دنیا تکنولوژی وجود ندارد. در حقیقت برای درمان این غده سرطانی نخستین راهکار جلوگیری از پیشرفت آن یعنی توقف دپو در این محل است.

سپس با استفاده از تکنولوژی «لندفیل ماینینگ» باید اجزای مختلف این زباله‌های درهم‌آمیخته از فلز تا شیشه و پلاستیک را مانند معدن‌کاوی استخراج و در نهایت هر یک از این مواد را با روش مناسب از بیوگاز تا کمپوست تبدیل به سرمایه کرد.

اگر برنامه‌ریزی درازمدت داشته باشیم بعد از ساماندهی این سایت‌ها برای بهبود کیفیت آب و خاکی که ۳۰ سال است آلوده شده‌اند نیز روش‌هایی وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها گیاه‌پالایی با استفاده از گونه‌ای مقاوم به آلودگی‌هاست و البته پالایش بیولوژیک با کمک جلبک‌ها و باکتری‌های مناسب و حتی در مواردی پالایش شیمیایی می‌تواند هم خاک و هم آب آلوده را البته طی چندین دهه از آلودگی‌ها پاک کند.»

از سایت زباله بیرون می‌زنیم. در گوشه‌ای زاغه‌های کارگران برپاست؛ تزیین شده با زباله‌ها! کارگرانی که از هر نگاه غریبه‌ای می‌گریزند و به جنگل پناه می‌برند. بر نرده‌های مستعمل دامنی آویزان شده، رنگ به رنگ، همانند زباله‌هایی که در زیر زمین و در بر آن پشته‌ها تلنبار شده‌اند.

در پایین‌دست جاده «کلاکولی» گردشگران مشغول تفریح‌اند. گروهی ماهی کبابی که آب استخرهایش از آب بالادست تامین می‌شود سفارش می‌دهند. زنی کنار جاده شالی یا رواندازی می‌فروشد. در شهر هم خبری نیست. همه سر در کار خود دارند. در تلویزیون و مطبوعاتی استانی روال سابق است. از هم‌افزایی بین‌بخشی میان ادارات و سازمان‌ها خبری نیست و در آن بالا‌ها در «کلاکولی» زندگی از دست می‌رود.»