گویی نوشتن نامه به کسب و کارش تبدیل شده است. جو بایدن باشد یا بن سلمان، حسن روحانی باشد یا قاسم سلیمانی فرقی نمیکند؛ او حالا که مدتی است از سیاست کنار رفته یا به تعبیری کنار گذاشته شده، بیکار ننشسته و دست به کار نامهنگاری شده است. محمود احمدینژاد، رییس دولتهای نهم و دهم اگرچه یکبار دیگر در جریان انتخابات سال ۹۶ تلاش کرد به قدرت بازگردد، اما به سرعت تصمیمات حاکمیتی و شورای نگهبان سد راهش شد.
اعتماد در ادامه نوشت: هم در ۴سال پس از پایان دولتش و هم در ۴ سال گذشته که حق ورود به انتخابات ریاستجمهوری را نیافت، برای هر موضوعی نامههای سرگشاده مینویسد و با رسانهها به ویژه رسانههای خارجی ارتباط نزدیکی پیدا کرده است. جز نامههایی مربوط به سیاست داخلی و خطاب به مقامات کشور، او در نامههایی با محور سیاست خارجی دست روی نقاط حساسی از روابط دیپلماتیک از جمله رابطه ایران با ایالات متحده امریکا یا عربستان میگذارد که بعضا مقامات داخلی دولتی نیز نمیتوانند به راحتی در مورد آن تصمیمگیری یا اظهارنظر کنند و باید از سیاستهای کلان حاکمیتی پیروی کنند.
در چنین شرایطی، اما دست او باز است و همان کسانی که بعد از گفتوگوی کوتاه تلفنی حسن روحانی با باراک اوباما به رییسجمهوری قانونی کشور لنگه کفش پرتاب کردند در قبال نامههای او به بایدن یا بن سلمان و پیش از آن ترامپ سکوت کردند. در این باره با محمدصادق جوادیحصار، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب و عضو حزب اعتماد ملی گفتگو کردیم. او در این حال که معتقد است نمیتوان این شخصیت سیاسی را از نامه نوشتن یا موضعگیریهای اینچنینی حتی با هدف جلب آرای عمومی و انتخابات منع کرد، بر این باور است که محمود احمدینژاد یک رفتار نابهنجار در عرف سیاسی را به نمایش میگذارد.
آقای جوادیحصار! چندی پیش محمود احمدینژاد در جریان مصاحبهای با یک رسانه خارجی اعلام کرد که به جو بایدن، رییسجمهوری جدید ایالات متحده نامه نوشته است. در شرایطی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی عمدتا حتی وابسته به دولتها نیست و خط مشی کلی را حاکمیت مشخص میکند و در دورانی که حتی میان دو دولت - دولت مستقر ایران و ایالات متحده- هیچ ارتباط دیپلماتیکی صورت نگرفته است، تحلیل شما نسبت به این رفتار رییس دولت نهم و دهم چیست؟
آقای محمود احمدینژاد در همه مراحلی که حضور سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داشته و دارد، هم در دوران ریاستجمهوری و هم در دوران شهرداری و حتی در حوزهها و زمانهایی که بیشتر به عنوان یک کنشگر اجتماعی یا حتی از منظر یک شهروند ایفای نقش میکند، تلاش کرده شخصیت متفاوت و نامتعارفی از خود به نمایش بگذارد.
همچنین شیوه مواجهه او با دستگاههای مختلف کشور از جمله قوه قضاییه، انتقادهایی که به رییس قوه قضاییه وقت، مجموعه دستگاه قضایی و برخورد با یارانش داشت یا برخوردی که او با مخالفان و منتقدان سیاسیاش در گذشته داشته و دارد و مهمتر از آن در حوزه مناسبتهای بینالمللی نحوه مواجهه با سیاستورزیهای جهانی یا سیاستهایی که از سوی ایران اعلام میشود، تافته جدا بافتهای بود و او همیشه سعی داشت که شیوه متفاوتی از خود به نمایش بگذارد.
مثلا در روزهایی که امریکاییها به مکاتبات او پاسخ نمیدادند، احمدینژاد اصرار داشت که پیدرپی نامه بنویسد، البته منظورم دوران ریاستجمهوری قبل از ترامپ و در دوران اوباماست. احمدینژاد خیلی تلاش کرد که با او وارد گفتگو شود که آن طرف قبول نکرد. به هر حال تلاش او به موفقیتی ختم نشد.
از سویی شیوه برخورد او با مجامع جهانی شیوه دیپلماتیک، متعارف و پذیرفتهای نبود. نوع برخورد او با موضوعات بینالمللی مثل هولوکاست تنها در عرف بینالملل برای ما هزینهساز بود. اگر بهخاطر داشته باشید نتانیاهو گفته بود ما ۶۰ سال است که تلاش کردیم هولوکاست را به عنوان یک پدیده سیاسی و تاریخی به ثبت برسانیم، هنوز به ثبت نرسیده بود امابا صحبتها و ادعاهای احمدینژاد در سازمان ملل به ثبت رسید و همه در این مورد همراهی داشتند.
احمدینژاد به قطعنامههای سازمان ملل که هر کدامشان هزینهای تازه برای کشور ایجاد میکرد، با تمسخر برخورد میکرد و میگفت اینها «کاغذپاره» است. در صورتی که بعدا کشور به دلیل همین کاغذپارهها هزینه پرداخت کرد، تحریم شد و ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار گرفتیم. در نهایت شرایط ما را بسیار دشوار کرد.
الان هم آقای احمدینژاد در مواجهه با مقولات سیاسی و تاریخی ایران هم نامتعارف برخورد میکند. یک روز میگوید بهترین دولت از زمان هخامنشیان به بعد دولت من بوده است. یک روز میگوید در دولت من با یک شهروند برخورد فیزیکی و سرکوبگرانه نشده است، بعد هم که در مورد وقایع ۸۸ از او سوال میشود، اذعان دارد که آن موضوع به او ربطی نداشته است و ... به هر روی، معتقدم ایشان در حوزه سیاسی و دیپلماسی بهنجار عمل نمیکند.
این نابهنجاری هم ناشی از نابهنجاری درونی اوست. محمود احمدینژاد هنوز خود را به عنوان یک چهره سیاسی در رده رجال سیاسی کشور که رفتار و گفتار و کنشورزیهای سیاسیشان در تاریخ ثبت و مورد قضاوت قرار میگیرند، به رسمیت نشناخته است. به نظر من ایشان گرفتار پریشانی و نابهنجاری رفتاری هستند که البته هزینه آن را هم باید کشور پرداخت کند.
شما به برخی مواضع محمود احمدینژاد در دوران ریاستجمهوری اشاره کردید. فاصله معناداری بین عملکرد او در زمان قدرت و اظهارات امروزش را چطور تحلیل میکنید؟ آیا به نظر شما این تغییر رویکردها را در راستای نزدیکی به انتخابات میبینید؟ آیا او تلاش دارد از عرصه سیاسی حذف و فراموش نشود یا فکر میکنید احتمالا او دچار تغییر و تحول اساسی و بنیادین شده است؟
به نظرم محمود احمدینژاد دچار تغییر و تحول اساسی و بنیادینی نشده است. او از اول هم همینطور بوده است. احمدینژاد معتقد به روش پوپولیستی است و فکر میکند باید از احساسات مردم استفاده کند و هر زمان مردم نسبت به یک موضوعی کنش مثبت یا واکنش منفی نشان میدهند، احمدینژاد بر امواج برخاسته از متن و بطن جامعه سوار میشود.
او میخواهد تودهگرایی کند و رفتار پوپولیستیاش را پای درک دقیقش از موضوعات بگذارد در صورتی که اکثر سران مملکت و اساسا هرکسی که با مقوله مدیریت در ایران آشنا باشد و گرفتاریها و مناسبات منطقهای، بینالمللی و داخلی کشور را بداند و رصد کند، متوجه است که بسیاری از این مواضع احمدینژاد برای کشور هزینهساز است.
افزایش بیدلیل مطالبات یا طرح بلاوجه پارهای از موضوعات که امکان مدیریت آن در افکار عمومی وجود ندارد، جز هزینهتراشی برای کشور چیزی در پی ندارد، اما آقای احمدینژاد علیالظاهر به این مقولات توجه چندانی ندارد و گمان میکند اگر خلاف جریان عمومی کشور در حوزه مدیریت فرمایشاتی داشته باشد، حتما به یک قهرمان ملی و مردمی تبدیل میشود.
محمود احمدینژاد در جریان نامهنگاریهای خارجی عمدتا روی نقاط و افرادی دست میگذارد که نقاط یا افراد حساسی در سیاست خارجی هستند. برای نمونه نامه نوشتن به جو بایدن، رییسجمهوری جدید ایالات متحده امریکا که در سطح رهبری، ابتدا به حضور او و تیمش در کاخ سفید واکنش نشان داده شد و بعد از آن سیاستها از زبان رییسجمهوری یا دستگاه دیپلماسی مطرح شد. یا نمونه دیگر نامه به بنسلمان، آن هم در شرایطی که روابط ایران و عربستان مخدوش شده است. دست گذاشتن روی این نقاط حساس در سیاست خارجی میتواند به نوعی اعتراض احمدینژاد به رویکرد کلان در سیاست خارجی و تعیین خطمشیهای حاکمیتی و نه دولتی برای آن به حساب بیاید یا شما برداشت دیگری از این نوع نامهنگاریها دارید؟
تصور میکنم محمود احمدینژاد از رعایت پارهای ملاحظات در کشور و رعایت حال او از سوی حاکمیت بهرههایی میبرد. او میخواهد این پیام را بدهد که من میتوان در حوزه سیاست خارجی ایران ایفای نقش کنم. در حقیقت او میخواهد این سیگنال را به دیگران بدهد که میتواند حامل پیامهای غیرمستقیم و غیررسمی حاکمیت و افراد باشد تا اگر طرفهای مقابل سیگنال مثبتی نشان دادند، حاکمیت ملزم شود تا از او حمایت کند.
در صورتی که همه ابزارهای گفتگو در اختیار جمهوری اسلامی است و امریکاییها اگر در ایران سفارتخانه هم ندارند، سوییس به عنوان حافظ منافع ایالات متحده میتواند به راحتی پیامها را منتقل کند یا در سازمان ملل یا بهطور کلی در مجامع بینالمللی ایران به راحتی امکان گفتگو با ایالات متحده یا هر کشور دیگری را که بخواهد، دارد. همواره راههای ارتباطی مستقیم و غیرمستقیم وجود داشته، اما احمدینژاد میخواهد خودش را در این بازیها دخیل کند و بگوید من هم هستم. در صورتی که اگر امید داشت در این موضوعات مورد توجه قرار بگیرد و به رسمیت شناخته شود در حین رفتارهای متکثر و متعدد جایی بالاخره باید چراغ سبزی به او داده میشد. اما ایشان این رفتار حاکمیت که توجه نشان نمیدهد را حمل بر صحت میکند.
بنابراین میشود رفتار احمدینژاد را از مصادیق رفتار لغو و بیهوده تصور کرد و حتما حکیمانی که در حوزه جمهوری اسلامی کار مدیریتی میکنند و با حکمت مدیریت آشنا هستند، مصداق آیه «إِذا مرُّوا بِاللغْوِ مرُّوا کِراماً» به حساب میآیند یعنی از اینگونه رفتارهای لغو کریمانه میگذرند و به حرمت اینکه ایشان مدتی رییسجمهوری کشور بوده و الان هم چهرهای مورد توجه بخشی از مردم است، به مردم و ایشان احترام میگذارند. اما به نظر من احمدینژاد باید جایگاه و قدر و منزلتش را در مناسبات داخلی و خارجی بشناسد و به همان میزان عمل کند.
محمود احمدینژاد به لحاظ حقوقی صرفا عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است و هیچ سمت دیگری ندارد، اما تلاش میکند در برخی مناسبات بینالمللی نقشآفرین باشد. این در حالی است که وقتی رییسجمهوری قانونی کشور با رییسجمهوری وقت ایالات متحده گفتوگوی چند دقیقهای تلفنی داشت یا هر نوع ارتباط دیگر با این کشور که از سوی دولت برقرار شد با حملات و هجمههای تندی روبهرو بود. به نظر میرسد گروههای مخالف دیپلماسی کنونی هر قدر دستشان در حمله و هجمه باز است در قبال اینگونه رفتارهای احمدینژاد سیاست سکوت پیش گرفتهاند. آیا باید این سکوت را اینگونه تعبیر کرد که «توجهی نشان نمیدهند، چون برایشان اهمیتی ندارد و قدر و منزلت سیاسی برای او قائل نیستند» یا باید اینگونه تحلیل کرد که «استانداردهای دوگانهای» وجود دارد که بر اساس آن میشود به رییسجمهوری قانونی کشور توهین کرد، اما در قبال رییسجمهوری پیشین ساکت بود؟
نمیتوان وجود استانداردهای دوگانه در سطوح میانی را نادیده گرفت. عدهای در مورد آقای احمدینژاد مواضعی مثبت داشتند که هنوز هم جسته و گریخته این مواضع و رویکرد مثبت در آنها دیده میشود یا حداقل خلاف آن دیده نمیشود. از سویی سیاستهایی که از سوی رهبری اعلام و در سطوح بالای حاکمیتی اتخاذ میشود، عمدتا مغایر با رفتارهای احمدینژاد است. بنابراین سکوت مقامات در برابر احمدینژاد را نمیتوان دلیل بر صحت رفتار او گذاشت. به نظر من موئد بیتوجهی و کماهمیت دانستن این رفتارهاست.
میتوان این سکوت را به نوعی مصونیت ویژه برای محمود احمدینژاد نیز تعریف کرد؟
بالاخره عرف سیاسی در ایران این است که برای افرادی که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند، پارهای مصونیت برای آنان قائل میشوند و هم ممانعت و مخالفتی با افکار عمومی در موضعگیری نسبت به آنها وجود ندارد.
اگر چنین اقدامات - از جمله نامهنگاری با سران برخی کشورها- از سوی مقامات دیگری همچون رییسجمهوری یا وزرای وقت یا پیشین اتفاق میافتاد هم شاهد چنین برخوردی بودیم؟ اگر یک چهره اصلاحطلب همچون سیدمحمد خاتمی به عنوان رییسجمهوری پیشین دست به چنین اقدامی میزد آیا برخوردی مشابه صورت میگرفت؟ اینکه این رفتارها و عملکردها از سوی چه کسی صورت بگیرد، بستگی دارد. اگر این رفتار از سوی فردی، چون آقای خاتمی صورت بگیرد، قطعا بازتاب جهانی خواهد داشت و احتمالا پاسخی از سوی آن مقاماتی که مورد مکاتبه قرار گرفتهاند، داده خواهد شد و حتما مورد توجه قرار خواهد گرفت. حتی میتواند مناسبات را دستخوش تغییر کند، اما در مورد آقای احمدینژاد چنین اتفاقی رخ نمیدهد؛ لذا به نظر من اینکه چه کسی دست به این اقدامات بزند خیلی تعیینکننده است.
برخی معتقدند رفتارهای اخیر محمود احمدینژاد را - چه در حوزه سیاست خارجی و چه در حوزه سیاست داخلی- باید با رویکرد انتخاباتی تحلیل کرد؛ شما چه فکر میکنید؟ اگر به نظر شما هم این کنشها و واکنشها انتخاباتی است، آیا میتواند بر افکار عمومی تاثیرگذار هم باشد؟
به نظر من حتی اگر هم رفتار ایشان را به عنوان رفتار انتخاباتی تلقی کرد، منعی ندارد. ایشان تلاش میکند تا جمعیتی را پشت سر خود بسیج کند و به نظر من هیچ منعی در این مورد وجود ندارد و جزو حقوق او به حساب میآید. اینکه کاندیدای ریاستجمهوری شود یا کسی را به عنوان کاندیدا نیز معرفی کند هم جزیی از حقوق او به شمار آید و نمیتوان و نباید به او خردهای گرفت و نه قابل سرزنش است و نه قابل تقبیح؛ اما مردم باید تصمیم بگیرند که به چنین شخصی رای بدهند یا رای ندهند.
اما به نظر شما باتوجه به سابقهای که احمدینژاد دارد، این کنشها تاثیرگذار هم هست؟
بله، حتما تاثیرگذار است. ممکن است او در یک سطوحی تاثیر نداشته باشد، اما در سطوحی دیگر حتما تاثیرگذار خواهد بود. احتمالا آمارها و اطلاعاتی که به ایشان رسیده و میرسد، ممکن است که او را به رفتارهایش امیدوار کرده باشد وگرنه به این کنشها و واکنشها ادامه نمیداد. در نهایت تاکید دارم که نباید او را از این رفتارها منع کرد، چراکه حق هر کسی است که ایدهها و آرمانها و نظراتش را بیان کند و در چارچوب قانون فعالیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی داشته باشد، اما جامعه باید روشن شود و فرهنگ عمومی نیز ارتقا پیدا کند تا تصمیمات مردم تابع شتابزدگی و جوزدگیها نباشد.
گزارهای که شما بر آن تاکید دارید در مورد نامهنگاریهای اخیر احمدینژاد نیز صادق است؟ آیا این در کارکرد دستگاه دیپلماسی خلل ایجاد نمیکند یا به نوعی موازیکاری به حساب نمیآید؟
من اینگونه رفتارها را نوعی فضاسازی و ابراز وجود تلقی میکنم که برای تعیین حدود و ثغور اردوگاه فکری خودشان است. در واقع او میخواهد این پیام را منتقل کند که در حوزه فکری جریان متبوعش به این مناسبات توجه دارد. او یک حزب یک نفره است؛ حزب احمدینژاد.
برخی اعتقاد دارند محمود احمدینژاد یا جریان نزدیک به او، جریانی بیاهمیت بود که نقش چندانی در مناسبات سیاسی پس از دوران ریاستجمهوریاش نخواهد داشت. حتی تعدادی تاکید دارند که باید او و یارانش را بایکوت رسانهای کرد؛ به نظر شما این روش درستی است و فارغ از آن، آیا میتوان احمدینژاد و یارانش را از معادلات سیاسی حذف کرد؟
از جهاتی بله و از جهاتی خیر؛ اگر احمدینژاد یک حزب تشکیل دهد، رسانه درست کند و... نمیتوان آن را حذف کرد. اگر پیگیرتر و منطقیتر عمل کند به نوعی تاثیرگذار خواهد بود و نمیتوان مانع این اثرگذاری شد حتی اگر برخورد نامناسبی در قبال او انجام شود باعث افزایش طرفدارانش خواهد شد. در عمل سیاسی همیشه اینگونه اتفاقها افتاده است. به نظرم ما باید رفتار او را با رفتار مناسب و کنش مقتضی پاسخ دهیم. رفتار با احمدینژاد مصداق آن سخن سعدی است که میگوید: «ادب از که آموختی گفت از بیادبان»؛ بایکوت کردن شیوه مناسبی نیست، باید پاسخهای مقتضی به ادعاهای او داده شود.