لشکر بهتکلیفرسیدهها در اردوگاه اصولگرایی هر روز عریضتر و طویلتر میشود. این احساس تکلیف هم بیشتر سراغ سربازان لشکر رفته تا ژنرالها؛ تا جایی که امثال ناطقنوری، محمدرضا باهنر، احمد توکلی، علی لاریجانی و... یا صراحتا از عدم تکلیف سخن گفتهاند یا سکوت کردهاند.
به گزارش شرق، اما تقریبا نیمی از کابینه محمود احمدینژاد اعلام کاندیداتوری در انتخابات ۱۴۰۰ کردهاند؛ تا جایی که یک عضو جامعه روحانیت مبارز گفته است: «نمیدانم علت چیست که وقتی نزدیک انتخابات میشود، بهناگاه یک احساس تکلیفی بر همه دوستان حاکم میشود و میخواهند ثبتنام کنند! نمیدانم چه کسی به آنان تکلیف میکند؟ شاید خودشان مجتهد شدهاند! اما هرچه باشد، بهتر است پیش از حضور و اعلام آمادگی، برنامههای خود را به مردم ارائه دهند تا جامعه ببیند آنان چه کمکی به حل مشکلات خواهند کرد و بعد وارد کارزار شوند. اگر چنین نیست هم واقعا نه وقت خود را بگیرند و نه وقت مردم را. ضمن اینکه اگر کسی دید که کاندیدایی از او شایستگی و توان بیشتری دارد، باید به کمک او برود تا او به ریاست برسد، نه اینکه افراد فراوان با یکدیگر بر سر کرسی ریاستجمهوری به رقابت بپردازند».
لشکر بهتکلیفرسیدههایی که ثبتنام میکنند، یک مشکل دیگر را هم برای اصولگرایان شورای نگهبان ایجاد میکنند. طبق عرفی که خود نهاد شورای نگهبان این سالها داشته، معمولا تعداد تأییدصلاحیتشدهها از هر دو جناح از عدد انگشتان دو دست برای انتخابات ریاستجمهوری فراتر نمیرفته است. این مسئله هم باعث شکلگیری بلوک رأی و خردنشدن آرا و به مرحله دوم و سوم نرفتن میشود.
شورای نگهبان عادت داشت از میان خیل چهرههایی که برای انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میکنند و اصولا ۹۹ درصد آنها هم مردم معمولی بدون داشتن شاخصه رجل سیاسیاند، به یک عدد قلیل از میان چهرههای سیاسی میرسید؛ اما برای ۱۴۰۰ وضعیت به شکلی است که تقریبا نیمی از چهرههای سیاسی اصولگرا رسما یا تلویحا احساس تکلیف و اعلام کاندیداتوری کردهاند و درصورتیکه ثبتنام کنند، شورای نگهبان باید یا اکثرشان را تأیید صلاحیت کند یا فیلتر را باز هم تنگتر کرده و دایره خودیها را جمعتر. در این صورت، باید سختگیرتر شود که قطعا واکنش و بازتاب خوبی در خود جریان اصولگرایی نخواهد داشت و باعث ریزشهای بیشتری در آینده خواهد شد.
این مسئلهای نیست که از نگاه خود اصولگرایان نیز پنهان مانده باشد؛ برای همین حجتالاسلاموالمسلمین حسین ابراهیمی گفته: «تعدد کاندیداها هم یک دردسر برای شورای محترم نگهبان است تا بتواند احراز صلاحیت کند که هم وقت زیادی را خواهد گرفت و هم اضافه بر این در کل کشور هزینههایی برای حضور افراد میشود که به نفع کشور نخواهد بود. البته وقتی به این کاندیداها نگاه میکنم، میبینم واقعا تعداد اندکی ویژگیها و شایستگیهای لازم را دارند که با این همه مشکلات در کشور وارد عرصه شوند. من واقعا در خیلی از آنان این را نمیبینم که شایستگی و صلاحیت لازم را دارا باشند. هرقدر کاندیداها کمتر باشند، مردم بهتر میتوانند انتخاب کنند. آنانی که تحت هر شرایطی کاندیدا میشوند، واقعا بعد از کاندیداتوری اگر دیدند دیگری از او شایستهتر است، به نفع او کنار بروند تا یک کار درست انجام شود».
ماجرا این است که این «احساس تکلیف»، بهنوعی اسم رمزی یک رقابت درونگروهی نیز هست. اصولگرایان متأخر، بهویژه جریان جامعه روحانیت، مؤتلفه، جبهه پیروان و... که از سویی خود را در حال حذف میبینند، چندان تمایلی به حضور چهرههای جدید و جوانتر، به ویژه تجربه پسنداده ندارند. از سوی دیگر، چهرههای جوانتر و اصولگرایان متأخرتر مانند حامیان جریان نواصولگرایی، معتقدند حسابپسدادهها باید کنار بروند و جا را برای جوانترها باز کنند. محسن پیرهادی، از نزدیکان قالیباف، در مصاحبهای گفته بود: «احساس تکلیف نکنند. جا را به جوانترها بدهید. البته نه جوانی که بیتجربه و تازه مدرک گرفته باشد؛ جوانی که توانمندیهای مدیریتی و انگیزه خدمت دارد!».
تناقضهای اصولگرایانه
در انتقاد از موج تکلیفسواران، برخی اصولگرایان و رسانههایشان از نامزدشدن دوباره کاندیداهای شکستخورده قبلی ابراز گلایه میکنند؛ با این ادعا که آنها که بارها خود را آزمودهاند، دیگر نباید خود را در معرض آزمودن قرار دهند. بخشی از اصولگرایی همچنان از حضور چهرههای جدید و جوانتر استقبال میکند. یکی از سایتهای اصولگرا قبلا در گزارشی نوشته بود: «پدرخواندههای جریان اصولگرا باید از حمایت افرادی بپرهیزند که در انتخاباتهای گذشته در معرض رأی مردم قرار گرفته و موفق نشدند. طبق تجربه و تا حدودی بررسیهای جامعهشناختی، فردی که یک بار در انتخابات ریاستجمهوری شکست خورده باشد، به احتمال قوی امکان موفقیت در انتخابات دیگری را از دست خواهد داد. از طرف دیگر، در افکار عمومی از وی سابقه ذهنی وجود دارد، پس کار برای اجرای برنامهای جدید و مدون سخت میشود (چه این فرد در انتخابات مجلس رأی آورده باشد و چه ریاست فلان قوه را بر عهده داشته باشد، در اصل قضیه تفاوتی نمیکند).
ازاینرو در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو به کاندیدایی احتیاج داریم که چهرهای جدید با رزومه موفقیتآمیز در حوزههای مدیریتی باشد که با حمایت بدنه جریان انقلابی و دردستداشتن برنامهای عملی، جمهوری اسلامی را به اهداف انقلاب اسلامی نزدیک کند». درصورتیکه قرار شود به گزاره عمل شود، عملا چهرههای اصلی جریان اصولگرایی که این روزها خود را آماده ورود به انتخابات ریاستجمهوری کردهاند یا حتی به آنها اصرار میشود که وارد شوند، باید از گردونه خارج شوند؛ از محسن رضایی و قالیباف تا سعید جلیلی و علی لاریجانی و حتی ابراهیم رئیسی. این در حالی است که هم جامعه روحانیت و هم حزب مؤتلفه اعلام کردهاند گزینه نخست آنها ابراهیم رئیسی است. حتی دیروز مهدی چمران گفته که «اصولگرایان همچنان منتظر ابراهیم رئیسی هستند؛ اگرچه تا این لحظه گفتوگوی جدیای با ایشان نشده و ایشان هم علاقهای برای گفتگو نشان ندادهاند». محمدرضا باهنر هم ماه گذشته گفته بود: «اگر آقای رئیسی به هر دلیلی برای حضور در رقابتها قانع شود، در این صورت فکر میکنم خیلی از این اختلافها جمع میشود؛ چراکه ایشان هم در پیمایشهای میدانی و نظرسنجیها از دیگر کاندیداهای احتمالی جلوتر است و هم پشتوانه ۱۶میلیونی از انتخابات ۹۶ را در سبد رأی خود دارد».
وحدت همچنان در حباب
آخرین اخبار انتخاباتی در اردوگاه اصولگرایی حاکی از این است که دو سازوکار شورای وحدت اصولگرایان و شورای ائتلاف نیروهای انقلاب هنوز نتوانستهاند باهم یکی شوند و بهصورت موازی در حال پیشرفتن هستند و هر دو جداگانه در حال بررسی نامزدهای انتخاباتیاند. بهجز این دو سازوکار، جبهه پایداری هم جداگانه در حال فعالیت بوده و بعید است به یکی از این دو سازوکار بپیوندد. این در حالی است که قبل از تعطیلات نوروز، غلامعلی حدادعادل، رئیس شورای ائتلاف، گفته بود اخبار خوبی از وحدت به گوش میرسد! مهدی چمران، عضو شورای ائتلاف نیروهای انقلاب، به خبرآنلاین گفته که رایزنیها درباره ائتلاف هنوز به نتیجه خاصی نرسیده و نتیجهای دربر نداشته است. او گفته است: اگر در میان اصولگرایان، تشتت و چنددستگی باشد، اصلاحطلبان، قطعا به یک نظر واحد میرسند که البته قطعیبودن آن، پیشبینی بنده است.