بهطور کلی، آنچه در زمان تصمیمگیری و برنامهریزی برای ایجاد هر تغییر و تحولی لازم است آگاهی کامل از بهترین زمان ممکن برای به چالشکشیدن وضعیت موجود و جایگزین کردن آن با گزینه مطلوب است چراکه در صورت انتخاب زمان مناسب برای آغاز هر تغییری میتوان تغییرات مورد نظر را با برانگیختن کمترین مقاومت از سوی دیگران و با بیشترین اثربخشی عملی ساخت و طرحی نو درانداخت.
شاید شما هم کتاب مشهور و پرفروش «چه کسی پنیر مرا برداشته؟» را خوانده باشید که در آن به همین موضوع اشاره شده است: در این کتاب ما با داستان دو موش روبهرو هستیم که انبار پنیری که منبع غذایی اصلی آنها محسوب میشد ناگهان از بین رفت و این دو موش بدون غذا ماندند. یکی از این دو موش خیلی سریع شروع کرد به جستوجو برای پیدا کردن یک منبع جدید پنیر برای سیر کردن خود درحالیکه موش دیگر دست روی دست گذاشت و منتظر وقوع یک معجزه و بازگشت معجزهآسای انبار پنیر ماند.
به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از کتاب profiting from Foresight، در نتیجه موش اول توانست زنده بماند، اما موش دوم پس از مدتی از شدت گرسنگی مرد. تعلل و دست روی دست گذاشتن در دنیای کسبوکار شکلهای مختلفی دارد که برخی از آنها خیلی گولزننده و اغواکننده هستند. بهعنوان مثال هستند شرکتهایی که محصولات قبلیشان را با تغییرات ظاهری جزئی و به اسم محصولات جدید به بازار عرضه میکنند و نام این کار را نوآوری میگذارند حال آنکه بهبود عملکردی خاصی در این محصولات جدید مشاهده نمیشود. چنین شرکتهایی کاملا شبیه به موش تنبل کتاب «چه کسی پنیر مرا برداشته؟» هستند که برای بهتر شدن شرایطشان دست روی دست گذاشتهاند و اقدام به نوآوری واقعی نمیکنند.
در این میان تاکید بر یک نکته مهم و کلیدی اهمیت بسیار زیادی دارد و آن اینکه بعضی از ساختارها آنچنان مستحکم و جاافتاده بهنظر میرسند که درهم شکستن و تغییردادن آنها و درانداختن طرحی نو بهجای آنها امری دشوار و جسورانه بهنظر میرسد و تلاش برای تغییر دادن کورکورانه و بدون مقدمه چینی آنها میتواند دردسرساز و مشکلآفرین باشد. در ادامه به دو داستان مربوط به دو شرکت مشهور اشاره خواهد شد که نمونههای خوبی هستند از ایجاد تغییرات درست و تاثیرگذار در ابعاد مناسب، در زمان مناسب و در بهترین شرایط ممکن.
سالها پیش و در دورانی که استیو جابز شرکت اپل را ترک کرده بود، این شرکت بزرگ و مشهور با مشکلات مالی متعددی دست و پنجه نرم میکرد و در بخشهای مختلف طراحی، بازاریابی و تولید محصولات اصلیاش که روزگاری موجب شهرت و موفقیت شرکت شده بودند یعنی کامپیوترهای شخصی و لپتاپ با مشکلات مختلفی مواجه شد. در آن دوران شرکت اپل بهشدت به درآمدهای ناشی از فروش کامپیوترهای شخصی و لپتاپ وابسته بود، اما مدتها بود که شرایط بر وفق مراد اپل پیش نمیرفت و رقبا در حال پیشیگرفتن از اپل بودند.
در نتیجه زمانی که استیو جابز به اپل بازگشت و دوباره سکان هدایت شرکت را در شرایطی بحرانی در دست گرفت، این سوال از او شد که چگونه میخواهد شرکت را تغییر دهد تا از وضعیت نابسامان آن زمان خارج شود و برنامه او برای تغییر کامپیوترها و لپتاپهای تولیدی شرکت اپل چیست.
اما پاسخی که استیو جابز بزرگ به این سوال داد، پاسخی عجیب و معنادار بود. او گفت: «همه باید منتظر یک چیز بزرگ جدید از اپل باشند.» او در آن زمان اعتقادی به معرفی یک کامپیوتر یا لپتاپی جدید و ساختارشکن نداشت چراکه اندیشههای بزرگتری در سر داشت و چنین بود که او با معرفی محصولات ساختارشکنی مانند آیپد و آیفون، مسیری کاملا جدید در کسبوکار شرکت اپل گشود و جهان را با این محصولات «نو» دگرگون ساخت.
در واقع استیو جابز با گشودن مسیری جدید و متفاوت در شرکت اپل، این شرکت را به همان تغییری رساند که مدتها نیازمند آن بود و فقدان آن باعث ضعف شدید شرکت اپل در برابر رقبا شده بود. به بیان روشنتر، آیندهنگری فوقالعاده استیو جابز و دیدن روندهای آینده بود که باعث شد تا او مصمم شود شرکت اپل را برای اولینبار وارد حوزههایی مانند سرگرمیهای شخصی، دوربین، ساعت مچی و تلفنهای همراه کند و نام اپل در این بخشها نیز طنینانداز شود.
بهطور کلی، آنچه در زمان تصمیمگیری و برنامهریزی برای ایجاد هر تغییر و تحولی لازم است آگاهی کامل از بهترین زمان ممکن برای به چالشکشیدن وضعیت موجود و جایگزین کردن آن با گزینه مطلوب است چراکه در صورت انتخاب زمان مناسب برای آغاز هر تغییری میتوان تغییرات مورد نظر را با برانگیختن کمترین مقاومت از سوی دیگران و با بیشترین اثربخشی عملی ساخت و طرحی نو درانداخت.
من خودم نمونه بارز ایجاد تغییرات بزرگ و بهموقع را در شرکت گودیر (Goodyear) که یک شرکت معروف لاستیکسازی است و من با آنها بهعنوان مشاور همکاری داشتهام مشاهده کردم. چند سال پیش، تیم بازاریابی شرکت گودیر پیشبینی کرده بود که بهزودی تقاضای زیادی برای تایرهای جدید ماشینهای اسپرت و مسابقهای به وجود خواهد آمد که از تکنولوژی پیشرفتهتری در مقایسه با تایرهای مرسوم آن دوره برخوردار بودند. این تایرهای جدید که بعدها با نام تجاری ایگل (Eagle) به بازارهای جهانی عرضه شدند از تکنولوژیهایی استفاده میکردند که تا آن زمان در صنعت تایرسازی مورد استفاده قرار نگرفته بودند و هیچ شرکت دیگری سراغ آن تکنولوژیها نرفته بود. در ابتدا، طرح پیشنهادی مهندسان طراح شرکت گودیر که افرادی خلاق و جسور بودند با واکنش سرد مدیران شرکت روبهرو شد و طرح پیشنهادی آنها تا مدتها بلااستفاده باقی ماند تا اینکه نشانههای اولیه تغییر رفتار و دگرگونشدن نیازهای مشتریان هویدا شد و همین عامل مانند جرقهای بود که باعث شعلهور شدن آتشی شد که مهندسان شرکت از مدتها به دنبال روشن کردن آن بودند.
در نتیجه به محض اینکه طرح مورد نظر مهندسان نخبه شرکت گودیر دوباره پیشنهاد شد و روی میز هیاتمدیره شرکت قرار گرفت به سرعت مورد تایید و تصویب قرار گرفت و سایر فرآیندهای مربوط به آمادهسازی خط تولید و برنامهریزی برای بازاریابی و توزیع تایرهای جدید ایگل که از جدیدترین تکنولوژیهای آن زمان بهره میبردند فراهم شد و تغییری که در ابتدا با مقاومت تصمیمگیران و مدیران شرکت مواجه شده بود به یکی از تغییرات مثبت و مثالزدنی شرکت گودیر تبدیل شد و این است نمونهای از ایجاد تغییرات مناسب و تاثیرگذار در زمان و مکان مناسب و درست.