عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: بیایید فرض کنیم که یک فرد شناختهشده که اسم و رسم او بر همگان معلوم است، به صورت آشکار اعلام کند که در چند روز گذشته شاهد قتل چند نفر بوده است. واکنش ما چه خواهد بود؟ انتظار داریم که بلافاصله از طرف پلیس و دستگاه قضایی احضار و بازجویی شود.
آنان را به محل قتلها راهنمایی نموده یا اطلاعات کافی در مورد ادعای خودش ارایه کند. از دو حال خارج نیست، یا چنین اتفاقی رخ داده که در این صورت باید از او تشکر کرد که وظیفه مدنی خود را انجام داده و بالطبع مسوولان نیز قاتل یا قاتلین را بازداشت و مجازات خواهند کرد، یا آنکه وی دروغ گفته و هدف او تشویش اذهان عمومی و ایجاد ترس و بهرهبرداری شخصی بوده است که در این صورت باید خودش را مجازات کرد. در هر حال، سکوت پلیس و دستگاه قضایی بدترین و زیانبارترین حالتی است که میتواند رخ دهد. زیرا جامعه را ناامن میکند.
مردم گمان میکنند که حتما قتلها رخ داده، ولی هیچ مسئولی علاقهای به پیگیری و اجرای مجازات قاتل ندارد و این وضعیت حتی بدتر از اصل وجود قتل است، چون قتل و سایر جرایم همه جا هست، آنچه مردم را ناامید و بدبین میکند، صرف وجود این جرایم نیست، بلکه فقدان اراده برای رسیدگی و مجازات مجرمین است. با این فرض سخنان زیر که از سوی آقای احمدینژاد اظهار شده را مرور کنیم: «جزیره خریدهاند تا در صورت خشم ملت به آنجا فرار کنند.» وی فردی شناخته شده و حتی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. بنابراین هر سخنی بگوید حداقل به لحاظ رسمی باید حدی از باور عمومی به آن را پذیرفت.
اگر فرض کنیم که هیچکس آن را باور نمیکند، برای ساختار سیاسی خیلی بد است، زیرا یک عضو مهم مجمع تشخیص و رییسجمهور سابق کشور ادعایی را طرح میکند که هیچکس آن را نمیپذیرد! طبیعی است که این گزینه معقول نیست. به ویژه اینکه میگویند این از خودشان است و سخن او ادعا نیست، بلکه نوعی اقرار از درون نظام سیاسی است.
اگر همه یا حداقل بخشی از مردم، این را میپذیرند و در عین حال هیچ مصداقی هم ذکر نشده، بهطور معمول مردم آن را به کلیت ساختار سیاسی ربط میدهند و هر کس برحسب سابقه ذهنی خود یک فرد یا گروهی را مصداق آن میداند. ولی در هر حال یک نکته مسلم است. این سخن به معنای آن است که افراد مورد نظر گوینده در سطح مسوولان عادی نیستند که بتوان با دستگاه قضایی یا پلیس آنان را بازداشت و محکوم یا مجازات کرد
افراد مورد نظر کسانی هستند که از طریق قیام مردم کارشان به پایان میرسد و باید با هواپیمای شخصی به جزیره خریداری شده فرار کنند! پس ویژگی مهم آنان مصون از رسیدگی قضایی بودن است، مثل خود گوینده این خبر یا اقرار. راهحل چیست؟ خیلی ساده است. البته در بیان ساده است، ولی در عمل و به علل گوناگون این کار در جامعه ایران انجام نمیشود.
باید وی را احضار کرد و بهطور مشخص خواست که نام فرد یا افراد و اطلاعات محل جزیره خریداری شده آنان را به پلیس یا بازپرس اعلام دارد تا از طرف مسوولان بررسی شود که چه کسانی آنقدر پول دارند که جزیره بخرند و این پول را از کجا آوردهاند؟ و این جزیره کجاست؟ البته گوینده خبر فاقد شجاعت و صراحت کافی است والا خیلی راحت میتوانست همین موارد را به صورت آشکار بیان کند.
اگر این احضار انجام نشود و جزییات پیگیری نگردد، در این صورت مساله و مشکل جامعه ما این نیست که عدهای پول دارند و جزیره خریدهاند و با فعال شدن احتمالی آتشفشان مردم، فرار خواهند کرد، بلکه مشکل اصلی این است که ساختار پلیسی و حقوقی لازم برای رسیدگی به این ادعاها و تعیین صحت و سقم آنها وجود ندارد. در هر جامعهای بیماری و جرم هست ولی نظام پزشکی و درمانی و نظام پلیسی و قضایی مستقل و کارآمد نیز هست که با آنها مبارزه کند.
اکنون پلیس و دستگاه قضایی برای دفاع از کارکرد و اعتبار خود و برای دفاع از حقوق مردم و برای شفافیت و روشن شدن حقایق و رسیدن به بصیرت، لازم است که گوینده را احضار و پروندهای برای رسیدگی به ادعاهای وی تشکیل دهند، در غیر این صورت مردم میپذیرند که این ادعاها درست است و اتفاقا در سطحی است که این دو نهاد مهم نیز قادر به مقابله با آن نیستند. جامعه سالم و آزاد، جامعهای نیست که فقط بتوان هر اتهام و خبری را بیان کرد. جامعهای سالم است که همه اتهامات به صورت مستقل و بیطرفانه بیان و سپس رسیدگی و اثبات یا رد شود.
گر تو طببیب بودی
همون موقع که قدرت دستت بود مرض مملکت رو دوا می نمودی.
بشین سر جات
واقعیت تلخ اینست که همه مردم میدانند از طرف مسئولان شهروند درجه 2 حساب میشوند!!