خواهرزاده جلال آل احمد در نوشتاری به انتقاد از مستند «سیمین، ساکن جزیره سرگردانی» که از بیبیسی فارسی پخش شده، پرداخته است.
به گزارش ایسنا، محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال آل احمد، در یادداشتی نوشته است:
««نشر اکاذیب» در اصطلاح حقوقی، جرم مطلق است، یعنی جرمی که به صِرف ارتکاب، جرم تلقی میشود، اعم از اینکه نتیجهای یا ضرری برای کسی داشته باشد، یا نداشته باشد. حال اگر ارتکاب این عمل، یعنی انتساب عمل خلاف واقع، باعث هتک حرمت و حیثیت معنوی اشخاص هم بشود، تکلیف کاملاً روشن است.
همزمان با سالروز درگذشت دکتر سیمین دانشور، فیلم مستند «سیمین، ساکن جزیره سرگردانی» ساخته «حسن صلحجو» بار دیگر توسط بیبیسی فارسی پخش شد. سیمین دانشور نویسنده نامداری است که با نوشتن رمان بینظیر «سَووشون» به عنوان پرافتخار «بانوی ادبیات داستانی ایران» دست یافته و شایسته است که به عنوان یکی از سرمایههای نمادین این مملکت، بارها مورد ستایش قرار گیرد و بزرگ داشته شود، اما شایسته نیست که بزرگداشتش بهانهای شود برای کینتوزیها و عقدهگشاییهای شخصی از طریق نشر اکاذیب و جعل مطالب غیرواقع.
برخی از حاضران در این مستند که تجلیل از دانشور را بهانه قرار دادهاند برای ساختن اثری با رنگ و بوی تند آلاحمدستیزی، ملغمهای از نظریات و تحلیلهای مغرضانه و بدون پشتوانه علمی و اطلاعات نادرست را که در اصل باید آنها را ضداطلاعات به شمار آورد، مطرح کردهاند و بیدریغ و به فراوانی، به تحریف و حتی به قربانی کردن حقایق در پیش پای اهداف شخصی و اغراض سیاسی دست زدهاند تا بتوانند سرانجام چهره یکی از استوانههای ادبیات و جریان روشنفکری معاصر کشور را تخریب کنند و باعث هتک حرمتش شوند.
ارتکاب این عمل، از لحاظ ضوابط حقوقی، یک جرم مطلق است و از لحاظ ضوابط حرفه رسانهای نیز کاری است بیاعتبار و دون شأن بینندگان فیلم و همینطور مؤسسهای، چون بیبیسی، کاری که سیاستهای حاکم بر این رسانه را در معرض شک و تردید قرار خواهد داد. در اینجا به دو نمونه از این قبیل موارد اشاره میشود:
مورد اول مربوط است به اظهار مطلبی خلاف واقع توسط خانم «شهرنوش پارسیپور» درباره سفر زندهیادان جلال آل احمد و سیمین دانشور به نجف و ملاقات با امام خمینی (ره) بعد از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
این مطلب که در ادامه فیلم بهطور تلویحی توسط خانم «منیرو روانیپور» هم تکرار میشود، دستاویزی شده است برای متهم کردن آل احمد و دانشور به ریاکاری و عدم صداقت و به طور مضاعف، متهم کردن دانشور به نداشتن استقلال رأی و دنبالهروی از آلاحمد در امور سیاسی، در حالی که هیچ سندی دایر بر صحت این امر در فیلم ارائه نشده، چون اساساً چنین سندی وجود ندارد و در شرح احوالات و همچنین در یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد هم که حاوی جزییات رویدادهای زندگی خود او و همسر و دیگر اطرافیانشان است، حتی یک کلمه درباره چنان سفری و چنان ملاقاتی نوشته نشده.
آنچه از اسناد و اطلاعات موجود برمیآید، حاکی از آن است که مرحوم جلال آل احمد تنها یک بار در عمرش به عراق و نجف رفته، آنهم در جوانی، یعنی در سن ۱۷- ۱۸ سالگی و به قصد تحصیل بوده، ولی بعد از چند ماه برنامهاش به هم خورده و به ایران برگشته است. دو بار هم جمعاً با مرحوم امام خمینی دیدار داشته، هر دو بار هم در قم بوده و در سال ۱۳۴۰ و در رابطه با برگزاری مراسم ترحیم توسط علمای قم به مناسبت فوت پدر جلال که از علمای معروف تهران بود.
البته او بعد از وقایع ۱۵ خرداد و قبل از اعزام حضرت امام به عراق و زمانی که ایشان در تهران تحتالحفظ نگهداری میشدند، تلاش کرد تا ایشان را ملاقات کند، ولی موفق به انجام این کار نشد. خانم سیمین دانشور هم فقط یک بار حضرت امام (ره) را ملاقات کرده و آنهم مربوط به بعد از انقلاب است و همراه با اعضای هیأترییسه کانون نویسندگان ایران در تهران؛ بنابراین موضوع سفر خانم دانشور به عراق از اساس باطل و غیرواقعی است و در نتیجه، تمام نتیجهگیریها و اتهامهای ناشی از آن هم به کلی مردود و بیاعتبار است.
با وجود این، امیدوار است که اگر سندی درباره چنین سفری وجود دارد، ارائه شود تا شبهات از بین بروند و سیهروی شود آنکه در او غَش باشد!
مورد دوم مربوط است به محتوای جهتدار و تنگنظرانه و عمدتاً غرضآلود نسبت به زندهیاد جلال آل احمد، مخصوصاً مطالب مغرضانه آقای ابراهیم گلستان که آمیزهای است از بغض و کبر و حرص و حسد. او گرچه میکوشد تا اغراض شخصی و احساسات منفی خویش نسبت به آل احمد را در لفافهای از خاطرات روزگاران گذشته مخفی کند، ولی موفق نمیشود، چون به قول جناب مولوی:
بوی حرص و بوی کِبر و بوی آز / در سخن گفتن بیاید، چون پیاز
این به قول جلال آل احمد «اشرف مخلوقات»! که خودش را «مرکز عالم خلقت»! میپندارد و در پنجاه و چندساله پس از فوت آل احمد، یک فرش قرمز خیالی در برج عاج موهوم خودش گسترده تا مغرورانه بر آن بخرامد، هنوز هم از بازتاب طنین صدای جلال در طول تاریخ معاصر و شهرت و محبوبیت او ناراحت است و در حالی که چشم دیدن هیچکس، از جمله جلال آل احمد را ندارد و گرفتار حقد و حسد و رنجی عمیق است، از هر فرصتی استفاده میکند برای آلوده کردن فضای فرهنگی جامعه به قصد انتقامگیری و دادن پاسخی هر چند دیرهنگام به حقایقی که پنجاه سال پیش توسط آل احمد در مقاله «یک چاه و دو چاله» راجع به او نوشته و منتشر شده است.
بدون تردید، هم رنج پایدار او موجب تأسف است و هم تلاش بیاجرش برای سوء استفاده از اینگونه فرصتها که در هر حال و به هر صورت بوی شکست میدهد.»