bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۸۷۲۸۱
صباح زنگنه:

ایران و عربستان به درک مشترک رسیده‌اند

ایران و عربستان به درک مشترک رسیده‌اند

صباح زنگنه گفت: برداشت من این است که الان فرصت چهارساله‌ای در اختیار هر دو طرف است. بحران‌های منطقه هم حقیقتا به مرحله اشباع رسیده‌اند. چه بحران‌های سوریه، چه یمن، چه بحرین، چه لبنان و چه عراق. این‌ها مهم‌ترین بحران‌های منطقه است که هم عربستان نقش داشته به نحوی از انحا و هم جمهوری اسلامی ایران. به نظر می‌آید هر دو کشور به این درک مشترک باید رسیده باشند که هزینه‌مندکردن طرف مقابل بی‌نتیجه است.

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۷ - ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰

درحالی‌که بیشتر نگاه‌ها در صحنه دیپلماسی ایران به سمت وین است و همه منتظرند ببینند «سیدعباس عراقچی»، معاون وزیر خارجه، با چه خبری از مذاکرات برجامی برمی‌گردد، محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، در منطقه مشغول بوده و اخبار رسمی و غیررسمی حاکی است بعد از چندین سال تنش و ادبیات تند، عربستان مهیای تعامل با ایران برای حل اختلافات است. برای بررسی چندوچون و چشم‌انداز این تعاملات، با صباح زنگنه، کارشناس مسائل منطقه، گفت‌وگویی داشتیم.

شرق در ادامه نوشت: زنگنه معتقد است عوامل مختلف از‌جمله تغییر رویکرد در آمریکا، ناکامی‌ها در منطقه از‌جمله یمن و فشار‌های سیاسی، اقتصادی و خانوادگی از داخل باعث شده است بن‌سلمان به این نقطه برسد. به تحلیل او، مسیر ایران و عربستان به سمت به‌رسمیت‌شناختن جایگاه یکدیگر در منطقه می‌روند و اگر این مسیر به نتیجه برسد، مشکلات متعددی در منطقه، از‌جمله بحران‌ها و معضلات در لبنان، عراق، یمن و جا‌های دیگر نیز به سمت حل‌شدن خواهند رفت. این کارشناس مسائل عربستان همچنین معتقد است ایده‌ای که بن‌سلمان به‌تازگی درباره پالایش میراث فقهی در کشورش مطرح کرده، رویکرد بسیار مهمی است که می‌تواند به نتایجی جدی در منطقه و جهان منجر شود.

‌قبل از اینکه به علل شکل‌گیری این روند گفتگو‌ها بپردازیم، وضعیت خود روند را مشخص کنیم. خیلی درباره خود اتفاقی که در جریان است ابهام است. خیلی حرف‌ها رسما زده نمی‌شود و حتی اصل دیدار در عراق هم از سوی دو طرف رسما اعلام نشد. الان دقیقا چه اتفاقی بین ایران و عربستان و کشور‌های دیگری که درگیر این رابطه هستند، در جریان است.

در سال‌های قطع رابطه و تعطیلی سفارت عربستان در تهران، رفت‌وآمد دیپلماتیک، سیاسی و حتی امنیتی اتفاق نمی‌افتاد. آنچه فعلا در جریان است، این است که با وساطت عراق، دیدار‌هایی بین مقامات امنیتی دو کشور به میزبانی عراق انجام شده است. این نوع جلسات معمولا مقدمات بحث‌های بعدی و جلسات بعدی را آماده و فراهم می‌کنند.

حالا آیا این ملاقات به تفاهم روشنی منجر شد یا خیر؟ به نظر می‌آید این نوع ملاقات‌ها بیشتر زمینه‌های گفتگو را فراهم می‌کند و چارچوب‌های کلی که میان دو کشور می‌تواند شکل بگیرد، از قبیل اینکه وضعیت تنش‌آمیز توسعه پیدا نکند و متوقف بشود، حمله‌های رسانه‌ای علیه همدیگر صورت نگیرد و بعد کلیاتی از قبیل کمک در حل بحران گسترده جنگ عربستان علیه یمن می‌تواند مورد مذاکره قرار بگیرد و فضا برای مناسبات بعدی آماده شود.

تحلیل خیلی‌ها هم در رسانه‌های داخلی و هم در رسانه‌های خارجی این است که رفتن ترامپ و آمدن بایدن، باعث تغییر رفتار عربستان سعودی شده است، شامل برخوردی که بایدن با عربستان سعودی داشته است، اینکه با بن‌سلمان تماس نگرفته و گفته اصلا با او طرف نیست، حمایت از جنگ یمن را متوقف کرد و از این طرف دارد با ایران تعامل می‌کند. شما فکر می‌کنید تغییرات در آمریکا تا چه میزان در اتفاقات فعلی بین ایران و عربستان تأثیر دارد.

بسیاری از کشور‌های منطقه به غیر از جمهوری اسلامی ایران، به طور مستقیم تحت تأثیر سیاست‌های آمریکا هستند. حالا رفتن یک رئیس‌جمهور و یک دولت در آمریکا و آمدن یک رئیس‌جمهور با دیدگاه‌های دیگر قطعا روی سیاست‌های این کشور‌ها تأثیرگذار است. چرا تأثیرگذار است؟ برای اینکه حمایتی که آمریکا از این کشور‌ها به عمل می‌آورد، عملا آن‌ها را به تداوم حکومتشان مطمئن می‌کند و در سیاست‌هایی که اتخاذ می‌کنند. می‌توانند از پشتوانه یک قدرت بزرگ برخوردار باشند. این پشتیبانی عملا در دوران آقای ترامپ خیلی علنی و صریح بود.

ترامپ از توسعه جنگ در یمن حمایت می‌کرد. تسلیحات گسترده‌ای به عربستان می‌فروخت. پشتیبانی سیاسی و بین‌المللی و اطلاعاتی و لجستیکی انجام می‌داد. وقتی آن حامی کنار برود و سیاست جدیدی اعلام بشود، طبعا عربستان تجدید نظر می‌کند؛ به ویژه در زمانی که مشکل کرونا وجود دارد و بحران‌های اقتصادی روزافزون است. همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند و آن کشور را آماده‌تر می‌سازند برای پذیرش سیاست‌های جدید و روند‌های جدید منطقه‌ای.

البته خب اوضاع داخلی عربستان، اوضاع داخلی یمن، موفقیت‌های انصارالله و سایر مسائل تأثیر جدی و واقعی دارند؛ ولی عربستانی‌ها با نداشتن یک حامی بین‌المللی بزرگ مثل آمریکا تصمیم آخر را نمی‌توانند بگیرند، مگر با نگرش‌های جدید سیاست آمریکا در منطقه خودشان را تطبیق بدهند.

اتفاقا به نکته مهمی اشاره کردید. موضعی که برخی ناظران مطرح کرده‌اند همین است که نمی‌شود تنها اتفاقات آمریکا را به‌عنوان تنها عامل این تغییرات در نظر گرفت و این روایت دقیقی نیست. به اعتقاد این گروه، اتفاقاتی هم در عربستان و هم در منطقه افتاده که عربستان را به این نقطه رسانده است. غیر از تغییراتی که در آمریکا اتفاق افتاده، چه عواملی، هم داخل عربستان و هم در منطقه، مثلا در یمن رخ داده که باعث شده الان عربستان این تغییر مسیر را در دستور کار قرار بدهد.

سیاست‌هایی که دنبال شد باعث کسری بودجه شدید عربستان شد، باعث به‌تأخیر‌افتادن آن طرح بلندپروازانه شهر هوشمند نئوم شد، باعث دلخوری‌های زیاد اعضای خاندان سلطنتی از سیاست‌ها شد. فرسودگی و فرسایشی‌شدن جنگ در یمن هم روزبه‌روز توان عربستان هم توان مادی و هم توان معنوی و سیاسی و پشتیبانی‌هایی که داشته باعث شده کم‌کم کشور‌های حامی این جنگ کنار بروند و اختلاف بیفتد و متوجه شوند که روی اسب‌های میرا سرمایه‌گذاری و قمار کرده‌اند. این عوامل، عوامل درونی و ذاتی است و دینامیسم‌های جنگ آن‌ها را به دنبال خودش می‌آورد.

علاوه بر آن جنگی که با قدرت زیاد آغاز شده بود، کم‌کم از مومنتوم خارج شد، از توان تحرکش کاسته شد و جنگ در جهت عکس رسید به مرحله‌ای که زیربنا‌های اقتصادی و تجاری و لجستیک عربستان زیر سؤال رفت و هیچ‌کدام از امکانات حمایتی و نظام‌های بازدارنده ضدموشک و ضدپهپاد و... نتوانستند کارایی نشان بدهند. هر انسان مدبر و عاقل متوجه می‌شود که این روند، روندی نیست که بشود رویش پافشاری کرد. با آمدن بایدن در حقیقت نقطه مناسبی فراهم شد که از آن سیاست‌ها دست بکشند.

از طرفی به هر حال مسئله ایران و عربستان دو طرف دارد. ایران و مشخصا مقامات وزارت خارجه مدعی هستند که ما همیشه آماده بوده‌ایم برای گفتگو با عربستان و همیشه این پیشنهاد را داشته‌ایم. به روایت آن‌ها آن کسی که الان تغییر عقیده داده، عربستان است. آیا الان این مسیر واقعا فقط با تغییر عقیده عربستان بوده است؟

ایران حقیقتا به دنبال دست‌یافتن به راه‌حل‌های سیاسی بوده و حتی زمانی که محمد بن‌نایف ولیعهد بود، توافقات خوبی داشت شکل می‌گرفت. اما با آمدن بن‌سلمان عملا آن توافقات کنار گذاشته شد و عربستانی‌ها با این تصور که ظرف دو، سه هفته می‌شود کار یمن را یکسره کرد جلو آمدند و کار یمن را دنبال کردند. نکته جالب این است که این تغییر روند از بن‌نایف به بن‌سلمان عملا بدون موافقت اولیه آمریکا صورت گرفت و این تلاشی بود از عربستان تا خودش را مستقل نشان بدهد و قدرت پایان‌دادن به وضعیت در یک کشور همسایه‌ای را از خودش نشان بدهد. اما خب محاسبات اشتباه بود و به این نتیجه رسید.

ایران از ابتدا معتقد بود که ملت یمن ملت شکست‌ناپذیری است و راه‌حل نظامی در گذشته‌ها هم به‌خصوص در یمن ناکارآمدی خودش را نشان داده است، چه در دوران عثمانی‌ها چه در دوران عبدالناصر و چه در دوران عبدالعزیز جد بن‌سلمان. این‌ها سه عملیات تاریخی بودند که با رویه نظامی می‌خواستند یمن را تسخیر کنند یا منقاد و مطیع خود کنند. هر سه شکست خوردند؛ بنابراین تحلیل مقامات ایرانی همواره این بوده که استفاده از روش عملیات قهرآمیز و نظامی نمی‌تواند به نتیجه برسد و موجب هزینه‌مندکردن هر دو طرف خواهد شد و کار به یک جنگ فرسایشی تبدیل می‌شود که همین هم شد؛ بنابراین برای جمهوری اسلامی ایران هم این موضوع محرز بوده است.

تلاش هم شده است، چه در همکاری با سازمان ملل و نماینده‌های ویژه سازمان ملل متحد که چهار، پنج تغییر تا این اواخر داشتند و چه با محافل بین‌المللی حل‌وفصل منازعات نظامی و مسلحانه، هم در روند استکهلم و هم سایر روندها، جمهوری اسلامی ایران روی همین خط کار کرده و ادامه داده است. به نظر می‌آید کشور‌های منطقه هم متوجه این موضوع بودند، اما قدرت توقف روند نظامی و جنگ علیه یمن را نداشتند. تا بالاخره این دو عامل داخلی و خارجی به هم رسیدند و مسئولان سعودی را به این قناعت رساندند.

مسیری که دارد شکل می‌گیرد، فکر می‌کنید به سمت چه وضعیتی در روابط ایران و عربستان است؟ آیا عادی‌سازی کامل روابط و بازگشایی سفارت‌هاست یا صرفا نوعی شبه‌صلح قرار است شکل بگیرد؟ و دیگر اینکه تأثیر این روی روابط دو کشور با سایر بازیگران منطقه‌ای و سایر کشور‌ها مثل قطر، عمان، عراق و... به چه شکل خواهد بود.

برداشت من این است که الان فرصت چهارساله‌ای در اختیار هر دو طرف است. بحران‌های منطقه هم حقیقتا به مرحله اشباع رسیده‌اند، اگر این تعبیر صدق کند در مسائل سیاسی. چه بحران‌های سوریه، چه یمن، چه بحرین، چه لبنان و چه عراق. این‌ها مهم‌ترین بحران‌های منطقه است که هم عربستان نقش داشته به نحوی از انحا و هم جمهوری اسلامی ایران. به نظر می‌آید هر دو کشور به این درک مشترک باید رسیده باشند که هزینه‌مندکردن طرف مقابل بی‌نتیجه است.

اینکه یک طرف، طرف دیگر را حذف کند از معادلات منطقه بی‌نتیجه است و این دو، نتیجه‌های بسیار مهمی هستند که می‌تواند در کل منطقه آثار خودش را بر جای بگذارد، به این عبارت که ایران و عربستان هر‌کدام در جا‌هایی از این چهار، پنج منطقه بحرانی دست بالا را دارند یا به نحوی می‌توانند نقش قوی‌تری ایفا کنند.

اگر مناطق نفوذ و فعالیت هر‌کدام از دو کشور تعریف و از سوی طرف مقابل به رسمیت شناخته شود، زمینه تعامل آینده ترسیم خواهد شد. عربستان دربه‌در به دنبال رابطه‌ای معنادار در عراق بود، اما نمی‌توانست به این رابطه دست یابد و تعدادی از فرستاده‌هایش، سفرایش و نماینده‌هایش عملا شکست خوردند، اما ایران می‌تواند کمک کند که حضور عربستان در عراق پاک‌کننده رویه‌ها و روش‌های تعاملی عربستان در عراق باشد و آن سابقه از حافظه و ذهنیت مردم بتواند خارج شود و حضور عربستان حضور خرابکارانه و منفی دیده نشد و با همکاری ایران و عربستان بتوان عراق را به ثبات و استقرار رساند و به توسعه این کشور کمک کرد.

در موضوع سوریه از هر‌گونه حمایت از گروه‌های تروریستی و مخرب و مسلح در معارضه سیاسی، باید دست برداشت. ترکیه در بخشی از شمال سوریه به حالت اشغالگری رسیده و این، هم برای ایران منفی است و هم برای عربستان غیرقابل‌قبول است. اقدام این دو کشور می‌تواند در سوریه به کاهش نفوذ و تمام‌کردن اشغالگری ترکیه منجر شود و هر چهار کشور با هم برای آبادکردن سوریه کار و کمک کنند. در لبنان به همین ترتیب است، هم جمهوری اسلامی ایران آنجا نفوذ بزرگی دارد و هم عربستان نفوذ دارد. نوساناتی هم در سیاست‌های عربستان دیده شد نسبت به لبنان و متحدان خودش.

با یک تفاهم می‌شود کمک کرد که لبنانی‌ها در جهت حل مشکلات اقتصادی و سیاسی‌شان قدم پیش بگذارند و موفق بشوند برای خروج از بحران شدیدی که لبنان با آن روبه‌روست. موضوع یمن هم روشن است. مصر مدت‌های مدیدی عملا در صحنه تأثیرگذاری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از نفس افتاده بود. با همکاری ایران و عربستان می‌توان به مصر هم کمک کرد نقش سازنده‌ای ایفا کند و جمعیت عظیم این کشور مهم بتوانند به توسعه کمک کنند و گشایشی در کل منطقه ایجاد شود. گشایش سیاسی آینده مستلزم تفاهم بر آن دو محوری است که گفتم. این کشور‌ها بدانند که هر‌کدام دارای نفوذ و توان ایفای نقش هستند و هر دو کشور این را به رسمیت بشناسند و دوم اینکه سیاست حذف رقیب کنار گذاشته شود.

نکته دیگری که در این روند جلب توجه کرده، وضعیت خود بن‌سلمان است. دولت آمریکا چندان روی خوشی به او نشان نداده است. از قبل هم اخباری بود که در خانواده سلطنتی اختلاف و مخالفت‌هایی با بن‌سلمان هست. پروژه‌های بزرگ او هم عملا همه شکست خورده است. وجهه‌ای که از نظر حقوق‌بشری می‌خواست اصلاح کند، با ماجرای خاشقجی نابود شد. در تقابل با ایران اقبالی نداشت. در یمن نیز اقبالی نداشت. حمایت آمریکا به شکل چک سفید را هم که از دست داده است. آیا در این روندی که در حال طی‌شدن است، بن‌سلمان در حال احیای سرنوشت سیاسی خودش است یا برای او دیر شده و در این فرایند تغییر روابط، او هم از قدرت یا به صورت رسمی یا غیررسمی کنار خواهد رفت؟

بن‌سلمان یک خصوصیت دارد و آن تلاش برای شبیه‌سازی خودش با عبدالعزیز، پدربزرگش است. این خصوصیت به او روحیه تهاجمی و به‌دست‌گرفتن ابتکار عمل را می‌دهد. این روحیه اگر در راه درست به کار برده شود، می‌تواند منجر به آرامش، همکاری و توسعه در منطقه شود و به حفظ موجودیت خودش هم کمک کند. اما اگر این روحیه در جهت تهدید و حذف دیگران و استفاده از قدرت و زور و پول و این ابزار‌ها به کار گرفته شود، شاهد همین سرنوشتی خواهد بود که تا حالا پیدا کرده است. در حالی که عربستان، نیرو‌های عقلایی زیادی دارد. خود ملک سلمان یکی از این پایه‌های اصلی ثبات و عقلانیت بوده است. حتما ترکیب عقلانیت با آن روحیه جسارت آمیز می‌تواند کمک کند که عربستان معتدل و قابل قبول‌تر شود؛ هم در داخل و هم در خارج.

تصمیم‌گیری درباره موقعیت بن‌سلمان تنها به اختیار خودش نیست یا به اختیار آمریکا نیست. ملاحظه کردید که بن‌نایف خیلی به نهاد‌های آمریکایی و دولت عمیق آمریکایی نزدیک بود، اما آمریکا نتوانست ایشان را حفظ کند و الان چهار سال از آن موقعیت گذشته است؛ بنابراین محدودیت‌هایی هم وجود دارد.

تنها جسارت و تهاجمی‌بودن نمی‌تواند به یک شخص کمک کند تا در کرسی حکومت باقی بماند. نوعی تعاملات درون خانواده نیز هست که همچنان می‌تواند برای بن‌سلمان دغدغه جدی ایجاد کند. اگر بخواهد برای آینده‌اش هم فکر کند، حتما باید از حذف دیگران در خانواده سلطنتی دست بکشد؛ همان‌طور که در سیاست خارجی هم باید از سیاست حذف دیگران دست بکشد.

عربستان از لحاظ حمایت مالی هم در حمایت از گروه‌های تروریستی در منطقه نقش بسیاری داشته است و گاهی خارج از منطقه هم فعالیت کرده‌اند و هم از لحاظ ایدئولوژیک و نظری، اعتقاداتی که عربستان تبلیغ می‌کند، در منطقه و حتی در سراسر جهان، در همه کشور‌هایی که اسلام هست، نقش مؤثری در فعالیت‌های تروریستی داشته است. اغلب تفکر وهابیت در این گروه‌ها هست و مطلق‌گرایی که اجازه خون‌ریزی هم به آن‌ها می‌دهد.  معروف است که حتی مثلا در اروپای شرقی، مسلمان‌ها و مسیحی‌ها با هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشتند تا زمانی که تبلیغات عربستان آنجا شروع شد و حالا آنجا نفرت متقابلی هست. اگر مسیری که الان عربستان پیش گرفته است بخواهد ادامه پیدا کند، با ایران به تعامل مثبت برسد و در منطقه بخواهد نقش سازنده‌ای ایفا کند، آیا مستقیم و غیرمستقیم از طریق تأثیر سیاست‌های عربستان، آن مشکل هم کمتر خواهد شد و کمتر شاهد رشد و ظهور گروه‌ها و فعالیت‌های تروریستی خواهیم بود یا آن داستان ماجرای دیگری است که مسیر خودش را طی می‌کند.

این حرکت‌ها، جنبش‌ها و گروه‌های افراطی و تکفیری، بدون داشتن چراغ سبز حاکمیتی امکان نداشت این‌قدر توسعه پیدا کنند. با حفظ اینکه پایه و ریشه‌های این گروه‌ها در نهاد مذهبی عربستان وجود داشته است، اما زمانی این ریشه‌ها می‌توانند تغذیه کنند و به شاخ و برگ در مناطق مختلف تبدیل شوند که حکومتی هم از آن‌ها پشتیبانی کند. وقتی حکومت پشتیبانی نکند، آن ریشه‌ها هم کم‌کم خشک شده و ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند.

مطلبی که اخیرا بن‌سلمان مطرح کرده، بسیار مهم است و باید به آن توجه کرد؛ ضرورت پالایش میراث فقهی و فرهنگی مذهبی که در آنجا حاکم است. این مطلب بسیار مهم است؛ تا آنجایی که تصریح می‌کند کتاب‌های فقهی را پالایش کنیم و فقط روایت‌های متواتر را یعنی روایت‌هایی که از طرق متعدد نقل شده و مؤید همدیگر هستند، ملاک عمل قرار بدهیم. روایت‌های آحاد، روایت‌های تک‌راوی را که راوی آن یک نفر است، می‌توان کنار گذاشت و در نهایت صدتا حدیث و روایت محکم و قابل استناد وجود خواهد داشت.

خیلی از احادیث و روایت‌ها باید کنار گذاشته شود. این رویکرد مهم و جدیدی است. اگر تحقق پیدا کند، اگر پالایش این روایت‌ها و مفاهیم آغاز شود، روایت‌هایی که منجر شده به تشکیل گروه‌های تکفیری، ده‌ها روایت وجود دارد که حقیقتا با روح اسلام متعارض است.

اگر چنین کاری اتفاق بیفتد، مدارس، مؤسسات، مساجد و دانشگاه‌های سراسر دنیا که با پول عربستان اداره می‌شوند، تغییر پیدا خواهند کرد و سیاست طایفه‌گری و جنگ‌های طایفه‌ای در لبنان، عراق، سوریه، یمن و کل منطقه، پاکستان و هند و جا‌های دیگر، این سیاست‌ها از بین خواهند رفت یا ضعیف‌تر خواهند شد. باید از این رویکرد استقبال کرد و به آغاز یک گفت‌وگوی پالایش میراث فقهی دست زد.

نهاد سلطنت و به عبارتی بن‌سلمان به‌عنوان قدرت سلطنتی در عربستان، این قدرت را دارد که بتواند چنین تأثیری بر نهاد مذهبی بگذارد؟

هم به روایت اهل سنت و هم به‌خصوص به روایت فرقه وهابی، اطاعت از، ولی امر، هر‌کس که باشد، واجب است. اگر مبنی بر تعامل نهاد مذهبی با بن‌سلمان قرار بگیرد که غالبا هست و قرار می‌گیرد -‌بسیاری از داعیان تفکرات افراطی کم‌کم دارند زیر چتر بن‌سلمان قرار می‌گیرند و از سیاست‌ها و رویه‌هایش حمایت می‌کنند- اگر این روند ادامه پیدا کند، می‌تواند نهاد سلطنت بن‌سلمان را تقویت کند.