bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۹۶۳۴۶

سپردن خاورمیانه به تروریست‌ها

سپردن خاورمیانه به تروریست‌ها

اینکه آینده خاورمیانه به چه سمت حرکت می‌کند یا اینکه آینده مردم کشور‌های منطقه ما به چه سمتی می‌رود، اولویت امریکا نیست و به عنوان متغیر یا عامل اصلی به آن توجهی نمی‌شود. اولویت اصلی امریکا در شرایط حاضر این است که قدرت چین را مهار کند و در نتیجه به هر طریقی تلاش می‌کنند که تمرکزشان را از خاورمیانه دور کنند.

تاریخ انتشار: ۱۱:۱۸ - ۲۱ تير ۱۴۰۰

حیدرعلی مسعودی کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: روز شنبه بار دیگر تعدادی از مقام‌های کنونی و پیشین ایالات متحده امریکا و برخی کشور‌های اروپایی در نشستی که به میزبانی گروه تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) برگزار شده بود شرکت کردند.

نمی‌توان به صورت مجزا بررسی کرد که انگیزه هر یک از این افراد برای شرکت در چنین نشستی چه بوده است. اما به لحاظ عمومی می‌توان گفت توسل به چنین گروه‌هایی با سوابق روشن، نشان‌دهنده بحران در حوزه ادراک یا حوزه سیاست‌گذاری نسبت به ایران است.

هیات حاکمه امریکا دچار نوعی ابهام و سردرگمی نسبت به آینده مناسباتش با ایران است. این سردرگمی و ابهام یک‌شبه و دفعتی اتفاق نیفتاده است. این حالت گیجی مبتنی بر یک تجربه چندین و چندساله است. در پی چندین دهه اقدام‌های مختلف خصومت‌آمیز، تجربه مذاکره و تعامل همراه با مصالحه با ایران در دوران آقای اوباما اتفاق افتاد.

ایده اصلی در آن دوران این بود که اگر واشنگتن بتواند با ایران در یک حوزه موضوعی خاص که اولویت استراتژیک و راهبردی امریکا است، یعنی منع گسترش سلاح‌های کشتارجمعی می‌تواند در آینده به حوزه‌های دیگری تسری پیدا کند که مشکلات و اختلاف‌نظر‌های میان تهران و واشنگتن را باعث شده‌اند.

هم در دوره آقای اوباما و بعد از آن در پی خروج امریکا از برجام و بازگشت عملی همه تحریم‌های پیشین به علاوه تحریم‌های جدید، نشان داد که ایده قبلی توفیقی نیافته است و ایران حاضر نشده است به سادگی در حوزه‌های دیگری که امریکا توقع داشت وارد مذاکره شود.

ایده بعدی که در دولت دونالد ترامپ دنبال شد این بود که ایرانی‌ها نشان داده‌اند که فقط به فشار پاسخ می‌دهند. در نتیجه این پیش‌فرض، امریکا از همه عده و عده خودش به لحاظ دیپلماتیک، سیاسی، امنیتی و اقتصادی استفاده کرد که ایران را به زانو بنشاند و از لحاظ اقتصادی به سمت فروپاشی بکشد تا تهران وادار شود که در حوزه‌های دیگر مورد نظر امریکا وارد مذاکره شود.

این سیاست هم بعد از سه سال اجرا، عملا به شکست انجامید. به رغم همه خسارات و صدماتی که به دلیل تحریم‌ها به ایران وارد شد، عملا ایران حاضر نشد که وارد تعامل جدیدی برای توافق جدید با امریکا بشود. بعد از به قدرت رسیدن دولت بایدن، اقدام‌ها و تلاش‌های دیپلماتیک با رویکرد جدیدی آغاز شده است که هنوز به نتیجه نرسیده است و توفیق یا عدم توفیق آن در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

پیشینه چند دهه‌ای تجارب شکست‌خورده مناسبات تهران و واشنگتن عده‌ای را داخل هیات حاکمه امریکا به این نتیجه رسانده است که باید اصل قضیه را هدف قرار بدهیم. ایده این است که اساسا هرگونه مذاکره و تعامل کنار گذاشته‌شود و به سمت سیاست تغییر رژیم را پررنگ‌تر کنیم، چرا که ایده یا هدف «تغییر رفتار» به نتیجه نرسیده است.

اگر بخواهیم به شکل نشانگانی تحلیل کنیم و جایگاه افرادی را که در این نشست‌ها شرکت می‌کنند بررسی کنیم، می‌توان به این نتیجه رسید که همچنان یک عده درون قشر نخبگان سیاسی امریکا حس می‌کنند که شاید همچنان با توسل به آثار باقیمانده از فشار‌های اقتصادی وارد شده در دوران دونالد ترامپ به اقتصاد ایران و با توجه به اتفاق‌ها و حوادثی که در چند سال گذشته در ایران وجود داشت و با توجه به مشارکت پایین‌تر از حد معمول مردم ایران در دو انتخابات اخیر مجلس و ریاست‌جمهوری، زمینه و روزنه‌هایی فراهم شده است تا بتوان نظام سیاسی را به سمت فروپاشی سوق داد.

طبیعتا دم‌دست‌ترین ابزار و اهرم‌ها برای تسریع فروپاشی هم یک سری گروه‌های معلوم‌الحال مانند مجاهدین خلق هستند. اگر به الگو‌های رفتاری امریکا در حوزه مسائل جاری خاورمیانه نگاه کنیم، این سوال که چرا امریکا سراغ چنین گروه معلوم‌الحال و با سابقه مشخص تروریستی رفته است، برطرف خواهد شد.

طبیعتا وقتی دستگاه سیاست‌گذاری خارجی امریکا به این نتیجه می‌رسد که باید با یک گروهی به نام طالبان مذاکره کند و این گروه را به رسمیت بشناسد و دست بالا به این گروه بدهد و نتایج این رویکرد را هم همین امروز مشخصا در خاک افغانستان مشاهده می‌کنیم، نشان می‌دهد که طرز نگاه و نوع رویکرد امریکا به منطقه چگونه است.

اینکه آینده خاورمیانه به چه سمت حرکت می‌کند یا اینکه آینده مردم کشور‌های منطقه ما به چه سمتی می‌رود، اولویت امریکا نیست و به عنوان متغیر یا عامل اصلی به آن توجهی نمی‌شود. اولویت اصلی امریکا در شرایط حاضر این است که قدرت چین را مهار کند و در نتیجه به هر طریقی تلاش می‌کنند که تمرکزشان را از خاورمیانه دور کنند.

حالا این دور کردن تمرکز می‌تواند از طریق قدرت دادن به گروهی مانند طالبان باشد یا اینکه دنبال باز گذاشتن دست برخی از گروه‌های تروریستی در برخی نقاط خاورمیانه، نهایتا ترک تخاصم و پایان دادن به رویارویی با این گروه‌ها در منطقه، با هدف تمرکز بر منطقه شرق آسیا.

توجه به گروه‌هایی مانند منافقین از این الگوی رفتاری سرچشمه می‌گیرد. امریکایی‌ها حس می‌کنند که الان در عرصه مناسبات‌شان به یک بن‌بست رسیده‌اند، ایران کمابیش به‌رغم همه فشار‌ها از نفوذ قابل ملاحظه‌ای در اکثر حوزه‌های منطقه خاورمیانه برخوردار است و به لحاظ امنیتی به یک رقیب جدی برای نفوذ امنیتی امریکا در خاورمیانه و غرب آسیا تبدیل شده است و بنابراین حتی اگر بتوانند با توسل به گروهی مانند منافقین ضربه‌های کاری به ایران وارد کنند و با استفاده از اقداماتی مانند خرابکاری‌ها و اقدام‌های تروریستی و سرقت اطلاعات، نظام سیاسی حاکم بر ایران را تضعیف کنند، ترجیح می‌دهند که این گروه را تقویت کرده تا با استفاده از این گروه معلوم‌الحال با سابقه روشن تروریستی بتوانند توان ایران را تا جایی که می‌توانند تضعیف کنند.

اما ابهام و سردرگمی باعث می‌شود که محاسبه اینکه در آینده چه اتفاقی می‌افتد و استفاده از این گروه‌ها چه آثار بلندمدتی بر جای خواهد گذاشت، چندان برای آن‌ها اهمیتی ندارد و محاسبات‌شان جایی ندارد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv