در حال حاضر، ماشینها فقط به تقلید از انسان میپردازند، اما در آینده ممکن است قادر به انجام کارهایی شوند که از عهده انسان خارج است. با این حال، باید متوجه باشیم که شیوه کار ماشینها کاملا متفاوت با شیوه عمل انسان است.
دنیای فعلی هم عصر «کرونا» است هم عصر «هوش مصنوعی»؛ اولی «تهدید» حساب میشود، دومی «چالش». کارکنان و مدیران با شتاب پیشرفت تکنولوژی و همچنین پیشروی «هوش مصنوعی» با این ابهام روبهرو هستند که «آینده فعالیتها در محیط کار» چه میشود. نتایج یک مطالعه نشان میدهد «هوش طبیعی» همواره یک برتری در مقابل «هوش مصنوعی» دارد.
به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از european business review، هر نسلی میخواهد بهتر از نسل پیشین خود شود و بهبودی در عملکردش ایجاد کند؛ با این حال، نسل کنونی این رویه را به خطر انداخته و ممکن است میراثی وحشتناک و آزاردهنده برای نسلهای آینده به جای بگذارد!
این مقاله، روایتی آیندهنگرانه از معنای خاص بودن انسان در مقابل سرعت و انقلابهای هوش مصنوعی و توسعه واقعیت سایبری ارائه میدهد. در شرایط کنونی، لازم است نگاهی جدی و جامع به سناریوهای احتمالی آینده بیندازیم و متوجه شویم که چه میراثی برای نسلهای آینده به جای میگذاریم.
آینده احتمالی حاکی از دو تهدید/ چالش پیشروی بشریت است. دسته اول چالشها یا به اصطلاح «محدوده خطر» شامل مواردی مانند تنزل وضعیت محیطزیست (تغییر اقلیم)، تلاطمهای اجتماعی (مهاجرت و تنوع)، کرونا و سایر بیماریهای همهگیر آینده و در نهایت تعارضهای سیاسی خشونتآمیز است. گروه دوم چالشها را میتوان حول سرعت و اغلب توسعه دگرگونساز فناوریهای هوش مصنوعی ساختاردهی کرد.
محدوده خطر و فناوریهای هوش مصنوعی تاکنون به تغییر زندگی ما منجر شده و احتمالا اثرات بیشتری بر آینده مشاغل خواهد داشت. در حالی که انتظار میرود، پیامدهای کرونا تا چند سال آینده مدیریت شوند، عبور کامل از محدوده خطر ممکن است تا حوالی سال ۲۰۵۰ ادامه یابد و نیاز داریم که از هر کمکی در این راستا استفاده کنیم. فناوری هوش مصنوعی میتواند بخشی از راهحل باشد.
با این حال، خود هوش مصنوعی، چالشها و سوالاتی برای ما مطرح میکند: چه اتفاقی برای نیروی کار میافتد؟ مردم چگونه به تعامل با این فناوری جدید خواهند پرداخت؟ آیا اکثر مشاغل با ماشینها و اتوماسیون جایگزین خواهند شد؟ چه شغلهای جدیدی ظهور خواهد کرد؟ هوش مصنوعی چگونه به نفع اقتصاد، کسبوکار و مشاغل خواهد بود؟ جواب بسیاری از این سوالات، بستگی به نقش اشخاص در آینده دارد.
در این مقاله، نگاهی کلی به مفهوم پیچیده، پویا و همواره در حال تغییر «خاص بودن انسان» میاندازیم و آن را با فناوری هوش مصنوعی مقایسه میکنیم. ما همکاری انسان و ماشینها را متصور هستیم؛ جایی که ابرذهنها با ماشینها و سیستمهای هوشمند همکاری میکنند تا جامعه احتمالی فرا ذهن (Meta-Mind Society) آینده را بسازند.
همکاری انسان با فناوری هوش مصنوعی را به سادگی میتوان توصیف کرد، اما اجرای آن دشوار است. این همکاری نیازمند سرمایهگذاری همزمان در توسعه فناوری هوش مصنوعی و توسعه و بهرهگیری از خاص بودن انسان است.
این همکاری نیازمند آموزشهای مادامالعمری است که ماشینهای هوشمند را به افراد باهوشتر از همیشه ارتباط دهد و به یک همافزایی بین انسان و فناوری بینجامد. دستیابی به همافزایی بین انسان و فناوری از آنجا اهمیت دارد که ماشینهای هوشمند به سرعت در حال تکامل هستند و انسان نیز باید خود را به آنها رسانده و تکامل یابد.
پیش از بحث، لازم است به این موضوع اشاره شود که توجه ما به خاص بودن انسان در مقایسه با ماشینهای هوشمند و فناوری هوش مصنوعی است، اما ادعا نمیکنیم که تمام فناوریهای هوش مصنوعی ویژگیهایی کاملا خاص دارند. ما معتقدیم که انسان میتواند عملکرد بهتری داشته باشد و برعکس. این مقاله درباره آیندهای دور نیست، اما به روشنی نمیتواند تعیین کرد که توسعه ماشینها و انسانها با چه سرعتی پیش خواهد رفت. به همین دلیل، صرفا به سناریوی احتمالی آینده میپردازیم.
در حال حاضر، ماشینها فقط به تقلید از انسان میپردازند، اما در آینده ممکن است قادر به انجام کارهایی شوند که از عهده انسان خارج است. با این حال، باید متوجه باشیم که شیوه کار ماشینها کاملا متفاوت با شیوه عمل انسان است. به عنوان مثال، ماشینها میتوانند حالات چهره یا صدای انسانها را تقلید کنند، اما هیچکدام از احساسات انسانی را تجربه نمیکنند.
همواره باید در ذهن داشت که طبیعت انسان خاص و بینهایت پیچیده است. شما خواننده هم خاص و منحصربهفرد هستید؛ بهگونهای که نه تنها با ماشینها تفاوت دارید بلکه با هر انسان دیگری هم متفاوت هستید.
«تصور و تخیل، محوریترین ویژگی انسانها است؛ این قابلیت به ما اجازه میدهد که تجربهای کامل از خود در مقابل جهان و واقعیت داشته باشیم. تخیل انسان، نقشی کلیدی در خلاقیت و در نوآوری دارد. ماشینها به رغم تمام پیشرفتهای هوش مصنوعی از تخیل بهرهای نبردهاند.» -گری لاکمن، نویسنده آمریکایی
اجازه دهید موضوع را با طرح چند سوال دشوار شروع کنیم:
۱- اگر میتوانستید تعداد زیادی از انسانها را نجات دهید، این کار را میکردید؟
حتی اگر آنها را نشناسید؟ حتی اگر فرصت ملاقات حضوری با آنها را به دست نیاورید؟ اگر آنها در آینده زندگی کنند و شما دیگر در زمان آنها زنده نباشید، چطور؟
۲- آیا ما در مقابل نسلهای آینده مسوولیم؟
در مقابل صدها میلیارد انسانی که در آینده خواهند زیست، چطور؟ آیا از بین بردن فرصت زادآوری و زندگی در این سیاره، اخلاقی است؟
۳- اگر ما آخرین نسل بشر (پیش از انقراض) باشیم، چه؟
آیا تاکنون به این مساله اندیشیدهاید؟ فقط تصور کنید که همه انسانها توانایی زادآوری خود را از دست بدهند.
۴- آیا ماشینهای هوشمند، برای انسانها کار میکنند و به مراقبت از آنها میپردازند؟
اگر ماشینها برای ما نفع ندارند، چرا به خود زحمت میدهیم؟ چرا برای ثروتآفرینی تقلا میکنیم؟ آیا شغل داشتن تبدیل به یک امتیاز میشود؛ نه ضرورت صرف؟ اگر چنین شود، آیا زندگی همچنان معنایی خواهد داشت؟
۵-آیا فناوری، راهکار تمام مشکلات جهانی است؟
آیا ماشینها تمام اشتباهات و خرابکاریهای ما را جبران خواهد کرد؟ آیا ما مقادیر وافری از کالاها و خدمات برای تغذیه جهان و رسیدگی به نیازهای اجتماعی و روانی آنها داریم؟ آیا انسانها از تواناییهای ماورایی برخوردارند و استعدادهایی ابدی میشوند؟
۶- آیا ما انسانها فقط باید مسیر توسعه فناوری را دنبال کنیم؟
آیا میتوانیم برخی از انواع فناوریها را رد کنیم؟ اگر قرار است فقط پیشرفت فناوری را دنبال کنیم، چرا باید به خود زحمت بدهیم؟ شاید آرمانشهر مورد انتظار انسانها متشکل از فناوری است؟
بیشک، بیشتر انسانها نوعی استعداد دارند (فقط باید پرسید که چه استعدادی و به چه منظوری)؛ انسانها خاصتر از آنند که تصور میکنند. بسیاری از اعضای بدن انسان هم خاصاند؛ مثل: گوشها، عنبیه، انگشتان پا و .... شیوه راه رفتن، شیوه حرکت، فعالیتهای مغزی، ضربان قلب و همه خاص هستند. از نظر ویژگیهای روانشناختی، حوزه کامل در علم روانشناسی به تفاوتهای شخصیتی افراد میپردازد.
به طور خلاصه، اجازه دهید به این نتیجه برسیم که انسانها ماشینهای زیستشناختی و روانشناختی پیچیده هستند (که توانایی زادآوری و تکثیر هم دارند). انسانها همچنین موجوداتی به شدت اجتماعی هستند. آنها سطوح مختلفی از آگاهی و خودآگاهی ایجاد میکنند، سطح جدیدی از پیچیدگی معرفی میکنند، اهداف و معنایی در زندگی دارند که به زندگی آنها یا نیاز به تغییر، معنا میدهد.
آگاهی انسانها به آنها قدرت تخیل میدهد و میتوانند به چیزهایی بیندیشند که هیچگاه وجود خارجی نداشتهاند. انسانها توانایی ذاتی برای ساختن و تخریب دارند. آنها همچنین مهارت کارآفرینی دارند و میتوانند اشیا یا خدمات جدیدی بسازند.
انسانها قادر به زندگی، تفکر و عمل در مدلهای به شدت متناقض (از عقلانیت یا غیرمعقول، از شادی و شعف تا غم و افسردگی، از مفاهیم انتزاعی و احساسی یا موضوعات منطقی، از خوشمشرب بودن تا منزوی و حتی احمق بودن و...) هستند و به لطف خلاقیت و کارآفرینی میتوانند بسیار نوآور و سازنده و در عین حال به شدت تخریبگر باشند.
آنها ذهنی آگاه دارند و میتوانند از فرآیندهایی مانند تفکر، تصمیمگیری و سطوح مختلف فرآیند هوش بهرهمند باشند. ما میتوانیم ویژگی «فردیت» و نگرشهای شخصی خود را به پدیدهها بدهیم تا رویاها، احساسات شخصی، اجتماعی شدن، روابط، همدردی، احساسات جسمی، احساسات روانی، شهود و ... را معنایی جدید ببخشیم.
انسانها ممکن است به کارهای ارزشمندی مانند ایثار و فداکردن جان خود برای دیگران یا یک هدف ارزشمند بپردازند یا در طرف مقابل برای دفاع از خواستههای خود یا جامعه به خشونت دست بزنند. انسانها با توجه به شرایط تصمیمگیری میکنند و حتی منزویترین و خودشیفتهترین آنها نیز میتوانند در راستای منافع جمعی تصمیمگیری یا اقدام کنند.
انسانها تواناییهای پیچیدهای دارند و در عین حال میتوانند بیش از اندازه سختگیر، موشکاف و خسیس باشند. مغز انسان، تاکنون پیچیدهترین پدیدهای است که با آن مواجه شدهایم، اما خاص بودن انسانها بسیار فراتر از مغزشان میرود. آنها شباهتهای ظاهری با یکدیگر دارند، اما تفاوتهایشان به حدی است که هر کدام را بتوان فردی خاص دانست. طی زندگی، تغییرات مداومی را پشت سر میگذارند، اما ویژگیهای روانشناختی خاص خود را حفظ میکنند. ژن و زمینه زندگی آنها تغییر میکند، اما تجربهشان از زندگی، خاص خود است.
انسانها بخشی از اجتماعات یا جوامع مختلف هستند. آنها جوامع را میسازند و خودشان تحت تاثیر آن قرار میگیرند. تعامل با دیگران، بخش حیاتی زندگی است. ارتباطات، مولفه مهم و ضروری زندگی اجتماعی آنها است. مغز انسان میتواند بینیاز از برنامهریزی، تفکر انتقادی و تفکر خلاق داشته باشد.
انسانها را میتوان از نظر روانشناختی و جامعهشناسی مورد بررسیهای بیشتری قرار داد. جامعه انسانی ویژگیهای متمایز و خاص خود را دارند و هر کدام از اعضای آنها هم همینطور؛ ویژگیهایی که ماشینها و هوش مصنوعی با تمام پیشرفتها به آنها دست نخواهند یافت (هر چند در برخی از موارد روتین و مشخص میتوانند سرعت عمل و بازدهی بالاتری نسبت به انسان داشته باشند).
انسانها از جنبههای مختلف، یک گونه جانوری خاص و متمایز در طبیعت هستند.
اگر هوش را به معنای توانایی مواجهه معنادار با شرایط و مشکلات مختلف بدانیم، قادر به مقایسه هوش طبیعی و هوش مصنوعی خواهیم بود. این طرز تفکر به ما اجازه نگاهی کلنگر بر هوش طبیعی و به ویژه هوش انسان را میدهد.
به نظر میرسد که هوش، ویژگی کلیدی حیات است و به موجودات زنده امکان انطباق با شرایط جدید را میدهد. نوع و سطح آگاهی، وجه تمایز انواع هوش است؛ آگاه ذاتی، نیمهخودآگاه، آگاه و فراآگاه. انسانها موجودات منحصر به فردی هستند که تمام ۴ نوع آگاهی را دارند. با این حال، نمیتوان امکان وجود موجوداتی تکامل یافتهتر یا حتی موجودات غیرمادی را رد کنیم. ما نمیتوانیم امکان وجود انواع دیگری از آگاهی را رد کنیم.
کامپیوترها نمیتوانند فکر کنند، اما به طور روزافزونی میتوانند کارهایی را انجام دهند که انسانها در گذشته قادر به انجامشان بودهاند. امروزه حتی میتوان بخشی از وظایفی را به کامپیوترها سپرد که نیازمند مهارتهای ادراکی انسانها
(از جمله تشخیص دستخط و شناسایی چهره) یا مهارتهای شناختی (مانند برنامهریزی، تحلیل مبتنی بر اطلاعات ناقص یا مبهم و یادگیری) هستند. فناوریها میتوانند بخشی از وظایفی را انجام دهند که در گذشته تصور میشد به هوش انسانی نیاز است و به همین دلیل، به آنها «فناوریهای شناختی» میگویند.
به جای آنکه صرفا بر «هوش مصنوعی» تمرکز کنیم، باید به رویههایی بیندیشیم که امکان انجام وظایف هدفمند توسط کامپیوترها و ماشینها را فراهم ساخته است. به یاد آورید که آنچه امروز با عنوان ماشینهای «هوشمند» یا «باهوش» میشناسیم، نتیجهای از الگوریتمها است. در نتیجه، آنها صرفا از انسانها تقلید میکنند تا رفتارها و نتایجی مشابه انسان به دست آورند.
اگر قصد مقایسه انسان با موجودات سایبری متکی بر هوش مصنوعی داریم، باید درکی کلی از هر دو طرف مقایسه داشته باشیم. مجموعه گستردهای از شرایط زیستی، زیستشیمی و عصبشناختی در موجودات زنده وجود دارد که تنها بخش کوچکی از انسان را میسازند. «حیات» به خودی خود هنوز یک معما است.
علاوه بر این ویژگیهای مادی، انسانها مولفههای غیرمادی فراوانی هم دارند. امروزه میتوانیم شاهد همکاری انسانها و هوش مصنوعی باشیم. این همکاری در آینده میتواند به جامعه فراذهن بینجامد.
همانطور که گفته شد، ماشینها بهرغم تمام پیشرفت (و در حقیقت موفقیت برای تقلید از ویژگیهای انسانی) قادر به تخیل، آفرینش و کارآفرینی نیستند. انسان نیز به رغم برخورداری از این مهارتها برای عبور از محدوده خطری که در ابتدای مقاله بیان شد، نیازمند سرعت عمل و بازدهی ماشینها است؛ بنابراین نه ماشینها به تنهایی کارکرد دارند و میتوانند به طور کامل جایگزین انسانها شوند و نه انسانها در سناریوی مدنظر ما برای ساختن آینده فراذهن بینیاز از کمک ماشینها و هوش مصنوعی هستند.
با پیشرفت مستمر هوش مصنوعی و فناوریهای مرتبط با آن، انسان نیاز به همگامی و پیشرفت خود دارد. این سخن به معنای پیروی صرف از پیشرفتها و تحت فرمان آنها بودن نیست. از منظر سازمانی و کسبوکار، نیاز به آموزش مستمر کارکنان برای همکاریهای عمیقتر انسان و ماشین است. با آنکه فناوریها میتوانند موجب از دست رفتن بخشی از مشاغل کنونی شوند، در حقیقت زمان انسان را برای پرداختن به قابلیتهای انحصاری خود مانند تخیل، آفرینش و کارآفرینی آزاد میکنند.
اگر انسانها به افزایش قابلیتها و تواناییهای خاص خود بپردازند به عصر انسانهای «ابرذهن» میرسیم. پیشرفت فناوری نیز ما را به عصر انقلاب فناوری و دیجیتال میرساند. اما تلفیق این دو با هم از طریق همکاری انسان و ماشین، فرصتی ایجاد میکند که کسبوکارها علاوه بر دستیابی به اهداف مالی، نقش مثبتتری نیز در اجتماع بر عهده بگیرند و هرکدام از آنها نقشی در حل مشکلات محدوده خطر (تنزل وضعیت محیطزیست، تلاطمهای اجتماعی، همهگیری کرونا و سایر بیماریهای همهگیر آینده و در نهایت تعارضهای سیاسی خشونتآمیز) ایفا کنند.
در سناریوی فناوریمحور، برای حل مشکلات بشری (از امروز تا سال ۲۰۵۰) و همکاری مناسب بسیار انسان ابرذهن و فناوریهای پیشرفته هوش مصنوعی، میتوان به جامعه فراذهن رسید که کسبوکارهای دارای اهداف انسانی جایگزین کسبوکارهای سودمحور میشوند؛ جامعهای که نیازمند همافزایی در همکاریهای انسان و ماشین است و هیچکدام از آنها به تنهایی نمیتوانند ما را به آن مقصد برسانند.