دختری نوجوان در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمده و به تدریج بدل شده به زبان گویای آنان در ارتباط با دیگران. روبی همیشه در خدمت خانواده است تا امکان ادامه دادن زندگی از دست نرود.
محمدحسن خدایی؛ نگاه انسانی «سیان هدر» به جهان ناشنوایان قابل اعتنا و ستایشانگیز است. فیلم تحسینشده این کارگردان زن امریکایی، همچون شخصیت تاثیرگذار فیلم یعنی «روبی راسی» با بازی «امیلیا جونز» به مثابه یک «مترجم» عمل میکند. یک فرآیند مداوم ترجمه و تفسیر مابین مردمانی که توانایی شنیدن دارند با جهان پر رمز و راز ناشنوایان. سیان هدر در مقام کارگردان این مساله را گوشزد میکند که جهان ما بیش از پیش در حال از دست دادن توانایی شنیدن است و این میتواند در آینده مصیبتزا شود.
فیلم همچون شخصیت روبی در یک فضای بینابینی تعین مییابد و تلاش دارد مترجم جهانهای گسسته از هم باشد. روبی را به یاد آوریم که چگونه زبان گویای خانواده است، آنهم در مقابل انسانهایی که میل چندانی به شنیدن خواستههای آنان ندارد.
روبی مجبور است علاوه بر ترجمه کردنِ زبان نامفهوم اعضای خانواده، به تفسیر بعضی نکات که سوءتفاهم ایجاد میکند مبادرت ورزد، در این کشاکش هرروزه است که گاهی مجبور میشود جملاتی را حذف کند یا با عواطفی، چون خشم و شفقت گفتگو با غریبهها را پی بگیرد.
روبی همچون مترجمی بنیادینی است که گویا یک رسالت الهیاتی بر دوش دارد تا همبستگی شکننده خانواده را حفظ کند. خانواده که به ماهیگیری مشغول است به حضور همیشگی روبی احتیاج دارد چراکه مشارکت در تولید مادی جامعه از طریق صید محصولات دریایی، به زبانی برای ارتباط و مبادله نیاز دارد. این موقعیتی است دشوار و از قضا تکین برای دختری بااستعداد که هنگام کار و در دل دریا، آواز بخواند و جهان موسیقی را از یک منظر تازه کشف کند.
یک فرآیند طبیعی آموزش که خارج از مناسبات آکادمیک شکل میگیرد و هنر آواز خواندن را نزد روبی کیفیتی تازه میبخشاید. فیلم CODA که مخففی است از «فرزند بزرگسالان ناشنوا» بودن، تلاش دارد در باب رابطه انسان مدرن با یکی از حواس پنجگانه بشری یعنی «حس شنوایی» به تامل نشیند.
بیگمان شنوایی یکی از تواناییهای انسان در ارتباط برقرار کردن و لذت بردن از مواهب زندگی است. خطاب فیلم به کسانی است که از این موهبت طبیعی برخوردار هستند، اما به مرور زمان، ارزش آن را از یاد میبرند و کر میشوند و مخالف شنیدن حرف دیگران. بنابراین بیجهت نیست که جلوههای شنیداری فیلم، چه از طریق موسیقی و چه به میانجی زبان، اهمیتی مضاعف مییابد تا زیستن در یک جهان بیگفتوشنید را هشدار دهد.
البته که روایت فیلم داستان ساده و سرراستی دارد. دختری نوجوان در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمده و به تدریج بدل شده به زبان گویای آنان در ارتباط با دیگران. روبی همیشه در خدمت خانواده است تا امکان ادامه دادن زندگی از دست نرود. استعداد پیدا و پنهان او در زمینه موسیقی، به همین دلیل نامکشوف مانده و تنها بعد از ورود معلم موسیقی به دبیرستان است که به تدریج عیان میشود.
روبی که به دلیل موقعیت خاص خانوادگی از عدم اعتماد به نفس لازم در مواجهه با همکلاسیهای خویش رنج میبرد، با آموزش علمی موسیقی میآموزد که چگونه عاملیت و کنشورزی خویش را در مقابل دیگران به اجرا درآورد. این سیر تطور دانشآموزی است بااستعداد که پیش از این نتوانسته هنر خویش را به نمایش گذارد و دیگران را مبهوت آواز خود کند.
حضور مغتنم مردی، چون برناردو ویلالوبوس در مقام یک معلم موسیقی جدی و کاربلد، این امکان را برای روبی فراهم میکند که استعدادش را با آموزش حرفهای تربیت کند. سیان هدر تلاش دارد اهمیت تحصیلات رایگان را در جهان سرمایهداری نئولیبرال به همگی ما گوشزد کند که اگر موقعیت آموزش رایگان و همگانی در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار نگیرد، بیشک میتواند زمینهساز نامکشوف ماندن استعدادهایی شود که میتوانند جهان ما را به جایی بهتر برای زیستن تبدیل کنند.
این روزها بیش از پیش در حال دور شدن از آرمانهای جمعی هستیم، بنابراین فرصتهای آموزش، بهداشت، رفاه و امنیت چندان در دسترس همگان نیست. از این منظر فیلم CODA را میتوان در ستایش جهانی مبتنی بر عدالت دانست که میتواند به شکوفایی استعدادهای بشری منتهی شود و بشارتدهنده آیندهای انسانیتر باشد. با آنکه روایت فیلم بر دوگانه «شنوا/ناشنوا» شکل گرفته، اما هرچه به انتها نزدیک میشویم فهم و دریافت ما از جهان ناشنوایان عمق بیشتری مییابد. تلاشی برای یک مفاهمه که در ابتدا ناممکن مینماید، اما حرکت در مسیر آن میتواند واجد سویههای انسانمدارانه شود.
سیان هدر در یکی از صحنههای تماشایی فیلم، یعنی اجرای دوئت روبی و مایلز از یک آهنگ معروف، ناگهان صدای صحنه را قطع میکند تا فضای کنسرت از منظر ناشنوایان حاضر در این آمفیتئاتر روایت شود. نتیجه سکوتی هولناک است که آرامش ما را برهم میزند تا برای لحظاتی اندک زندگی ناشنوایی را تجربه کنیم که در کنار ما زندگی میکنند.
تابآوری این صحنه برای ما دشوار است و محروم شدن از شنیدن یک دوئت زیبا، دشوارتر. این منطق مفاهمه مابین شنوایان و ناشنوایان همچنان و در انتهای فیلم پی گرفته میشود آن زمان که روبی مقابل کسانی میایستد که قرار است استعداد موسیقایی او را برای ورود به دانشگاه مورد سنجش قرار دهند. اعضای خانواده در یک تخطی آشکار و طنازانه، به قسمت بالکن میروند و به تماشای هنرنمایی روبی مینشینند.
آنان درکی از یک اجرای موسیقی ندارند و تمهید روبی در ترجمه حس و حال آهنگ با زبان اشاره، فهمی هر چند اندک از اجرای موسیقی را فراهم میکند. سیان هدر به صراحت میگوید که برای مفاهمه با ناشنوایان باید طرحی نو انداخت و خلاقانه زیست. روبی به میانجی آموزش موسیقی این امکان را مییابد که از زندگی کوچک و بدون هیجان خانوادگی فاصله بگیرد. این دور شدن از محیط امن خانه شاید در آینده مستوجب موفقیت در هنر موسیقی شود.
شاید از پس این کامیابی بتوان اقتصاد و معیشت خانواده را سامانی تازه بخشید. CODA به صدا و موسیقی میپردازد و این نکته را عیان میکند که جهان ما بیش از پیش گرفتار ناشنوایی است. از یاد نبریم اکثریت مردمانی را که توانایی شنیدن دارند، اما گوشهای خود را بر نوای دیگرانی بستهاند که مانند آنان زندگی نمیکنند. در مقابل به یاد آوریم اقلیت ناشنوایی را که تلاش دارند به صدای جهان گوش فرا دهند حتی اگر عالم هستی یکی از بدیهیترین تواناییهای بشری را از آنان دریغ کرده است.