bato-adv
bato-adv

نگاهی به فیلم سینمایی «برف آخر»؛ روایت انسان‌های تنها

نگاهی به فیلم سینمایی «برف آخر»؛ روایت انسان‌های تنها

سینمایی «برف آخر» به کارگردانی امیرحسین عسگری و تهیه کنندگی حسن مصطفوی یکی از فیلم‌های شرکت کننده در چهلمین جشنواره فیلم فجر است.

تاریخ انتشار: ۱۴:۰۱ - ۱۷ بهمن ۱۴۰۰

فراروـ برف آخر دومین ساخته امیرحسین عسگری به تهیه کنندگی حسن مصطفوی است. مجید صالحی، امین حیایی و لادن مستوفی بازیگران اصلی این فیلم هستند. احسان علیخانی نیز در این فیلم مشاور پروژه است.

در خلاصه داستان فیلم آمده است:

برف آخر داستان یک دامپزشک را روایت می‌کند که روز‌ها گاو‌ها را مداوا می‌کند و شب‌ها به شکار گرگ می‌رود...
 
امین حیایی درباره نقش خود در این فیلم می‌گوید:
«من پنج ماه فرصت داشتم تا به شمایل این نقش نزدیک شوم. برای حضور در این فیلم پیشنهادات بسیاری را رد کردم تا در این اثر که به اعتقاد من هر بازیگری دوست دارد در کارنامه کاری خود چنین عنوانی را داشته باشد، حضور پیدا کنم. فیلم‌برداری این اثر بسیار سخت بود و نتیجه کار گروهی همدل است که در دل برف کار می‌کردند.»
 
امیرحسین عسگری کارگردان برف آخر در نشست خبری پس از اکران فیلم به خبرنگاران گفت:
«این فیلم هیچ ارتباطی با داستان «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند» ندارد؛ اما من داستانی از محمد صالح علا خوانده بودم که ماجرای آن از ذهن من بیرون نمی‌رفت و ما تصمیم گرفتیم که آن داستان را به سینما تبدیل کنیم. در ابتدا طرحی اولیه را نگارش کردیم و بعد شروع به نوشتن فیلمنامه کردیم.»
 
علی بحرینی درباره بازی امین حیایی در برف آخر نوشته است:
«بازی امین حیایی من را غافل‌گیر کرد. او پیش از این هرگز من را غافل‌گیر نکرده بود. حیایی با این فیلم روی بلندترین قله بازیگری در سینمای ما ایستاده است، همان قله‌ای که بازیگران انگشت‌شماری فتحش کرده‌اند. امین حیایی را بازیگری دیدم که قاعده بازی در سکوت را بلد است و عملیات نگاه کردن را به بهترین شکل ممکن اجرا می‌کند. البته نباید از تاثیر امیرحسین عسگری کارگردان برف آخر برای رساندن حیایی به این مرتبه از درخشش غافل بود.»

نظر برخی از منتقدان را درباره برف آخر بخوانید

برف آخر
حسین جوانی
«برف آخر داستان آدم‌های تنهاست. انسان‌های زخم خورده‌ای که ترجیح می‌دهند در انزوا و سکوت روزگار را بگذرانند، به جای این‌که لب به بیان درونیاتشان باز کنند. در این میان یوسف با بازی تماشایی امین حیایی از همه تنهاتر است. دامپزشکی میان‌سال که روز‌ها از گاو‌ها مراقبت می‌کند و شب‌ها گرگ می‌کشد. حیایی در نقش آدمی عبوس و جدی که هیولایی زخم خورده را در درونش به این سو و آن سو می‌کشد، شباهت زیادی به فرید «شعله‌ور» دارد. با این تفاوت آشکار که اگر فرید به مواد مخدر پناه می‌برد، یوسف به جان گرگ‌ها می‌افتد. علاوه‌بر این‌که در «شعله‌ور» فرید از طریق صدای راوی درونیاتش را با بیننده در میان می‌گذارد؛ اما در برف آخر خبری از صدای راوی نیست و کل ماجرا در سکوت برگزار می‌شود.
 
این یعنی بار انتقال همه چیز روی دوش امین حیایی به عنوان بازیگر است. چشمان غمگین، صورتی پر از چین و چروک، مو‌ها و ریش نامرتب تنها ظاهر امر نیستند. حیایی باید با نگاه، مکث‌ها و خشکی رفتارش حقایقی را به بیننده منتقل کند که یوسف از بیان آن‌ها طفره می‌رود. شخصیت متناقضی که در نوسان میان تحمل رنج و بیان رنج به دنبال نور رستگاری می‌گردد. برف آخر یوسف را در مسیری قرار می‌دهد که به او می‌آموزد تنها راه رسیدن به رهایی و عبور از گذشته‌ای غم‌بار افشا کردن نقطه ضعف‌ها و اعتراف به تنهایی است؛ چراکه تنها در این صورت است که نور رستگاری از معبر عشق به زندگی‌اش خواهد تابید.»
 
آریا قریشی
«برف آخر در مقیاس سینمای ایران دارای نکات ویژه‌ای است. شاید بتوان برف آخر را از نظر اجرایی کنترل شده‌ترین و حساب شده‌ترین فیلم سه روز اول جشنواره دانست. دقت عسگری در میزانسن‌ها و طراحی دقیق طیف رنگی صحنه‌ها قابل ستایش است. امین حیایی با بازی در این فیلم نشان می‌دهد که دارد به متخصص بازی در نقش آدم‌های درون‌گرا و زخم خورده‌ای تبدیل می‌شود که بر سر دوراهی میان انزوا و عشق قرار گرفته‌اند. اما در بخش فیلمنامه اوضاع به این خوبی نیست. عسگری سعی کرده است روایتی مینیمال از ماجرایی عاشقانه را در محیطی بکر داشته باشد؛ اما تکرار نما‌هایی از انزوا یا راه رفتن شخصیت اصلی به معنای مینی مالیسم نیست.
 
مشکل دیگر این است که گویا عسگری به تماشاگر اطمینان ندارد. عناصری در فیلم وجود دارند که می‌توانند از جنبه استعاری مورد توجه قرار بگیرند که به شکلی روابط میان شخصیت‌ها را هم بازنمایی می‌کنند. شخصیت‌ها در مواردی و در قالب دیالوگ به رمزگشایی از این استعاره‌ها می‌پردازند، تمهیدی که باز هم در تعارض با رویکرد کم‌گوی فیلم است. این مشکلات فیلم را از نفس انداخته‌اند؛ اما عسگری نشان می‌دهد کارگردان مستعدی است که می‌تواند فیلم‌های بهتری بسازد.»
 
رضا صائمی
«امیرحسین عسگری فیلم سخت و دشواری را از حیث تولید انتخاب کرده است. شرایط برفی و کوهستانی خیلی از فیلم‌سازان را از ساخت فیلم در چنین فضا و لوکیشنی منصرف می‌کند. اقتباسی بودن فیلم که متاثر از داستان کوتاه «جلال آباد» است هم بر این سختی افزود و شاید کندی و کش‌دار شدن قصه از همین روایت بلند از یک قصه کوتاه باشد. اما هم فضاسازی و و هم شخصیت‌پردازی در خدمت قصه‌ای قرار می‌گیرد که با کمی حوصله در ذهن و خیال ته‌نشین می‌شود، به‌ویژه صورت‌بندی‌های روان‌شناختی که در پس هر کدام از شخصیت‌های قصه و روابط آن‌ها وجود دارد.
 
هر کدام از شخصیت‌های اصلی قصه در فقدان عزیزی در زندگی خود در رنجند. از خلیل گرفته که نمی‌داند دخترش را گرگ دریده یا گم شده است، یوسف که سوگوار رفتن همسرش به دلیل سوختگی بدن اوست تا رعنا که او هم رنج فقدان مردی که دوست داشت را در دل تحمل می‌کند. برف آخر یک قصه زیست محیطی دارد که در نسبت بین انسان و حیوان تلاش می‌کند از زاویه متفاوتی به رنج‌های آدم‌ها نگاه کند. برف آخر را با همه کشداری و فراز و فرود‌های اندکش می‌توان به عنوان فیلم قابل تامل به حساب آورد.»
 
علی نعیمی
«برف آخر یک فیلم جشنواره‌ای است. با قاب بندی‌های وسواس گونه و تمیز و اجرای با کیفیت. فیلم، اما قصه‌ای لاغر دارد و ضعف کار دقیقا در همین‌جاست. فیلم‌ساز همانند تمامی جوانان تازه وارد به سینما سعی می‌کند تمرکز خودش را روی تکنیک‌های کارگردانی بگذارد و از شکل‌گیری هسته اصلی داستان و درام قصه غافل می‌شود. حضور مجید صالحی و امین حیایی برای فیلم عسگری مغتنم بود و به نظر می‌رسد بازیگری فیلم در بستر داستان متفاوتی که روایت کرده است، نقش پررنگی را در خلق اتمسفر داستان دارد.»
 
کمال پورکاوه
«برف آخر یکی از متظاهرانه‌ترین و فریبنده‌ترین آثار به نمایش درآمده در چهلمین جشنواره فیلم فجر است. فیلمی سردرگم و بلاتکلیف که می‌کوشد تمام ضعف‌ها و حفره‌های فیلمنامه داستانی‌اش را در پشت ظاهر مدرن فیلم پنهان کند. در سینمای مدرن خلاف سینمای کلاسیک ما با فیلمنامه پر حادثه و پر فراز و نشیبی رو به رو نیستیم و این فیلم‌ساز است که با تمرکز روی شخصیت‌ها و موقعیت خاصی که کاراکتر اصلی در آن قرار دارد، تماشگر را با دنیای ذهنی و درونی او آشنا می‌کند.
 
در اینجا امیرحسین عسگری هم با به کارگیری مظاهر سینمای مدرن مانند قالب‌های مینی مال، اکستریم لانگ شات‌های پیاپی، ریتم کند، داستان یک خطی مرکزی و تحت تاثیر فیلم‌سازانی مانند عباس کیارستمی می‌کوشد ما را با شخصیت اصلی خود که دکتر دامپزشک است، بیشتر آشنا کند؛ اما در این مسیر نه موفق می‌شود و نه می‌تواند موقعیت ویژه و فضایی که در آن قرار دارد را به شکل ملموسی برای مخاطب آشکار کند. داستانک‌های فرعی و بیهوده تنها می‌توانند زمان فیلم را به صد و بیست دقیقه طولانی و کسالت‌بار دلخواه کارگردان نزدیک کنند. پایان‌بندی تحمیلی و غیر قابل درک فیلم‌ساز که نسبتی با فضای به اصطلاح واقع‌گرای ابتدایی آن ندارد، فیلم را دچار گسستگی بسیاری کرده است که بیش از هر چیز از آشفتگی ذهن فیلم‌ساز خبر می‌دهد.»
bato-adv
bato-adv
bato-adv