واقعیت این است که بسیار غیرمحتمل است اوکراین عضوی از ناتو بشود. پرسش این است که پس چرا بایدن و رهبران ناتو این موضوع را بیان نمیکنند پاسخ کاملا واضح است؛ درواقع آنها میخواهند که روسیه به اوکراین حمله کند تا بتوانند روسیه را به زیر تحریمهای شدید ببرند.
کیومرث اشتریان استادعلوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت؛ زلنسکی قهرمانی شاید ناآگاه از جنس «قهرمانهای زرد» این روزهای جهان است. قهرمانی که «ظاهرا» منازعات استراتژیک غرب با روسیه را نمیداند و با دعوت از ناتو کشورش را به ورطه جنگی خونین کشانده است.
بسیاری از استراتژیستهای بینالمللی از کیسینجر تا استفان والت در چند دهه گذشته اهمیت اوکراین را یادآور شدهاند و به ایما و اشاره و گاه به تصریح گفتهاند که در منازعه قدرت بینالمللی اگر توازن استراتژیک در اوکراین به هم بخورد، راه برای اقدامات کور نظامی روسیه فراهم میشود
غرب میداند که فرایند قدرتسازی روسیه در جهان به نظامیگری محدود شده و روسیه نتوانسته است اسباب قدرت اقتصادی-فرهنگی برای خود تدارک ببیند، بنابراین حتما در این چالش بینالمللی از قدرت نظامی کور خود استفاده خواهد کرد.
فرض خوشباورانه من این است که زلنسکی که یک بازیگر مجموعههای تلویزیونی است چیزی از منازعات جهانی نمیفهمد و ازاینرو وارد این بازی خطرناک شده است که حداکثر میتواند به «قربانی لیبرالدموکراسی» و الهامبخش جنبشهایی از این دست تبدیل شود.
او در آکواریوم منازعه قدرت جهانی از خود سخنی ندارد؛ تنها دستها و لبهای خود را تکان میدهد و رسانههای زرد از آن ترجمانی قهرمانانه به دست میدهند. در جنگ روسیه در اوکراین شاهد خبرنگارانی قهرمانپرور از سراسر جهان هستیم که با شفافیتی نژادپرستانه از آوارگان چشمآبی و مو بور سخن میگویند و آتشبیار معرکه استراتژیک غرب و روسیه شدهاند. جنبشِ زردِ سیاستورزی در جهان به سلطه خبرنگاران و هنرمندانی مانند زلنسکی درآمده است.
حکومتها گاه به جایی میرسند که هیچ سخنی در آنها تأثیر نمیکند؛ یعنی هیچ نمیشنوند. گویی در درون «آکواریومی» هستید و لبان خود را مانند ماهی تکان میدهید، اما سخن شما اساسا شنیده نمیشود، چه در درون حکومت باشید و چه در بیرون حکومت.
به نظرم سخنان نهچندان حیرتآور نماینده کنگره آمریکا شاهدی تاریخی است که شایسته توجه است. در نظامهای تکثرگرا، قدرت در جاهای دیگری غیر از نمادها و نهادهای دموکراتیک ریشه دوانده که سخنِ نمایندگانی مانند «تولسی باگارد» همچون لبجنبانی یک ماهی از درون یک «آکواریوم» است. یعنی هیچ تأثیری حتی در خود رسانهها ندارد.
او میگوید: «رئیسجمهور بایدن میتوانست بهسادگی از این جنگ جلوگیری کند با تضمین اینکه اوکراین به ناتو نخواهد پیوست، زیرا اگر اوکراین عضوی از ناتو شود نیروهای آمریکا و ناتو مستقیم در مرزهای روسیه قرار میگرفتند و به قول ولادیمیر پوتین منافع ملی آنها را تضعیف میکرد.
واقعیت این است که بسیار غیرمحتمل است اوکراین عضوی از ناتو بشود. پرسش این است که پس چرا بایدن و رهبران ناتو این موضوع را بیان نمیکنند و چرا ما در چنین موقعیتی هستیم؟ پاسخ کاملا واضح است؛ درواقع آنها میخواهند که روسیه به اوکراین حمله کند تا بتوانند روسیه را به زیر تحریمهای شدید که نوعی محاصره مدرن است، ببرند.
آنها در پی این هستند که جنگ سرد را تثبیت کنند تا صنایع نظامی از آن بهرهبرداری کنند. صنایع نظامی، دولت بایدن و بسیاری از سیاستمداران ما را کنترل میکنند. آنها برنده واقعی جنگ هستند. مردم اوکراین و روسیه و آمریکا هزینه این جنگ را میپردازند...
تمام چیزی که میشنوید این است که ما باید از دموکراسی دفاع کنیم. ما باید از یک کشور دموکراتیک مانند اوکراین دفاع کنیم، درحالیکه حکومت زلنسکی خود مخالفان را زندانی میکرد و شبکههای تلویزیونی مخالف را قطع کرده بود».
این روزها سخنگفتن از نقش منازعه استراتژیک و صاحبان صنایع نظامی در جنگافروزی در اوکراین در زیر آواری از قهرمانسازیهای زرد رسانهای مدفون است. ما همگی به درون آکواریوم قدرت و رسانه افتادهایم و صدایمان به جایی نمیرسد. جنگ تا آنجا به پیش میرود که منافع حاصل از آن به حد نهایی خود برسد پس از آن دیگر «کفایت دیپلماتیک» اعلام میشود و طرفهای خسته از جنگ به روزهای پیش از آن بازمیگردند. اگر نه بازیهای هستهای آغاز میشود؛ همین و تمام.
در ادبیات علوم سیاسی تقسیمبندی رژیمهای سیاسی بهگونههای مختلفی انجام شده است. اینک دیگر میتوان گفت که رژیمهای سیاسی را میتوان به رژیمهای آکواریومی و غیرآکواریومی تقسیم کرد. رژیمهای آکواریومی رژیمهایی هستند که نمادها و نهادهای دموکراتیک تأثیری در تعیین سیاستها ندارند. خطر بزرگ برای ما نیز این است که سیاست «آکواریومی» شود و گفتارها و نوشتارهای ما گوش شنوایی پیدا نکند و راه امر به معروف و نهی از منکر بسته شود.
کسب سرمایه قدرت در عرصه جهانی زمانبر و چندجانبه است. سرمایه قدرت، تنها نظامی یا امنیتی نیست. فرایند قدرتسازی روسیه در جهان به افزایش سازوبرگ نظامی و قدرت امنیتی محدود شده است. سیاستورزی در روسیه زرد نیست سربیرنگ است.
جنگ روسیه در اوکراین جنگ قدرت سربیرنگ روسی با زرد اوکراینی و با پوششی مخملی از دیپلماسی عمومی غربی است. روسها گویی اساسا غیر از زرادخانههای نظامی چیز دیگری از سیاستورزی «نمیفهمند». نه اقتصاد قدرتمندی دارند و نه از دیپلماسی عمومی شایستهای برخوردارند. واژه «نمیفهمند» اغراق نیست؛ این مهم دلایلی تاریخی و درونی در روسیه دارد.
سیاست در روسیه در چنبره دیوانسالاری امنیتی گرفتار است از زمان تزارها و کمونیستها تاکنون. به این بیفزایید فرایند تشکیل سرمایه قدرت نظامی از تزارهای روس تا کمونیستهای شوروی را. اینها همه «سنت قدرت نظامی-امنیتی» را در دیوانسالاری تاریخی روسیه تشکیل داده است که به این سادگیها از کمند آن رهایی نمییابند.
سنتهای تاریخی دیوانسالاری مانند قیر دولتها را به خود میگیرند. متأسفانه در کشور ما نیز کسانی هستند که در همین مسیر راه میروند و از قدرت همین را میفهمند و برای روسها جشن شادی میگیرند. شاید این مهم نباشد، ولی مهمتر آن است که از این «سنت روسی قدرت نظامی-امنیتی» الگو نگیریم، چون راهی به بنبست سیاسی است. سیاستورزی به درون «آکواریوم» میرود و خموش و بیصدا سرمایههای سیاسی-اجتماعی را به نابودی میکشاند.