سریال کره‌ای «ازدواج مجدد و آرزوها»؛ ماجرای مهیج توطئه و ازدواج

فرارو- شاید «ازدواج مجدد و آرزوها» خیلی عنوان جذابی برای یک سریال نباشد، اما وقتی اولین قسمت از این سریال هشت قسمتی را ببینید، دیگر به اسمش فکر نخواهید کرد؛ تنها چیزی که می‌خواهید این است که بلافاصله قسمت‌های بعدی را ببینید. داستان این سریال مجموعه‌ای خوش‌ترکیب و درهم‌پیچیده از خیانت و انتقام و توطئه و رقابت است؛ تا قبل از دیدن سریال فکرش را هم نمی‌کنید که بشود از دل موضوع «ازدواج» چنین قصۀ مهیج و گیرایی بیرون کشید.

 

به گزارش فرارو؛ شخصیت اصلی سریال زنی به اسم سئو هی‌سئونگ است. در ابتدای سریال شوهر سئو به او می‌گوید که باید از هم جدا شوند؛ دلیلش هم روشن است: پای یک زن دیگر در میان است. شوهر سئو با زنی که جزء وکلای شرکت بوده روابط پنهانی برقرار کرده و با کمک هم دست به اختلاس زده‌اند. اما وقتی ماجرای اختلاس لو می‌رود آن زن همۀ اتهامات را به گردن شوهر سئو می‌اندازد و علاوه بر آن ادعا می‌کند که توسط او مورد آزار جنسی هم قرار گرفته. شوهر سئو که حالا دیگر همه چیز زندگیش را از دست داده بالای پشت بام شرکت می‌رود تا خودکشی کند؛ اما هنوز تصمیمش را نگرفته که دستی (که نمی‌دانیم متعلق به کیست) از پشت سر برایش تصمیم می‌گیرد و هلش می‌دهد.

حالا سئو که مجبور است به تنهایی از دختر نوجوانش مراقبت کند، هیچ چیز نمی‌خواهد جز اینکه از آن زن که نامش جین یوهوی است انتقام بگیرد. در همین احوال سئو از طریق مادرش با شرکتی به اسم رکس آشنا می‌شود؛ کار این شرکت آشنا کردن آدم‌ها با همدیگر برای ازدواج است. اما رکس فقط مخصوص ثروتمندترین طبقۀ اجتماعی کره است و کارهایش را هم به صورت بسیار محرمانه انجام می‌دهد. وقتی سئو برای اولین بار به این شرکت قدم می‌گذارد، به صورت اتفاقی جین یوهوی را در آنجا می‌بیند و متوجه می‌شود که او هم به آنجا آمده تا برای خودش یک همسر سوپرمیلیاردر پیدا کند. این آغاز یک رقابت جنون‌آمیز و انتقام‌گیرانه است که هیجانش کمتر از «سریع و خشن» نیست!

 

همۀ این ماجرا‌ها فقط در دو قسمت اول سریال اتفاق می‌افتد و این واقعا فوق‌العاده و لذتبخش است. این سریال اصلا اهل وقت تلف کردن و کش دادن قصه نیست. غافلگیری‌ها و چرخش‌های ناگهانی پشت سر هم اتفاق می‌افتند و به مخاطب اجازۀ کسل شدن نمی‌دهند. شخصیت‌پردازی‌ها و بازی‌ها به خصوص در مورد شخصیت‌های اصلی در بهترین سطح هستند و ما را عمیقا با قصه درگیر می‌کنند.

سه چهار قسمت که از سریال می‌گذرد تعداد شخصیت‌ها و ماجرا‌ها و نقشه‌ها آنقدر زیاد می‌شود که باید با تمام هوش و گوشتان داستان را دنبال کنید؛ در غیر اینصورت ممکن است قطعه‌ای از این پازل پیچیده را از دست بدهید. اولین باری که ما با شرکت رکس آشنا می‌شنویم یک جور نمایش تئاتری مدرن در آنجا در حال برگزاری است که آدم‌هایی را روی یک صفحۀ بزرگ شطرنج در حال رقابت با یکدیگر نشان می‌دهد. داستان سریال هم دقیقا یک چنین چیزی است؛ یک شطرنج پر از بازیکن و پر از طرح و نقشه و توطئه برای حذف کردن رقبا. هر جور انگیزه‌ای هم که فکرش را بکنید در ذهن بازیکنان این شطرنج هست: ثروت، سیاست، انتقام و عشق.

 

در قسمت دوم سریال یک مهمانی بالماسکه بین بالاترین رده از مشتریان رکس برگزار می‌شود تا مشتریان در آن مهمانی بتوانند زوج مناسب خودشان را از پشت نقاب‌ها انتخاب کنند. این بخش از سریال واقعا درخشان و دیدنی است. علاوه بر جاذبه و هیجانی که داستان در این بخش پیدا می‌کند و علاوه بر زرق و برق خیره کنندۀ فضا و لباس‌ها، وجه روانشناختی و عمیق آن هم قابل توجه است؛ انگار نقابی که روی صورت گذاشته می‌شود، باعث برداشته شدن نقاب‌هایی می‌شود که شخصیت آدم‌ها را پوشانده‌اند.