محمد صدر گفت: حکومت نمیتواند با زور مملکت را اداره کند؛ باید قانع کنند و سیستم اقناعی به وجود بیاید. مثلا سر همین قضیه حجاب، چه قدر در این کشور کار فرهنگی شد؟! چه قدر روحانیون راجع به حجاب و بقیه چیزها حرف زدند؟! این تفکر که ما حجاب را به جای اینکه با بعد فرهنگی برای مردم حل کنیم با داغ و درفش بخواهیم حل کنیم، همان تفکر امنیتی است.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید بر اینکه حاکمیتی که فرهنگی باشد به مردم خودش با دید مثبت نگاه میکند، گفت: اتفاقی که بر سر فوت خانم مهسا امینی افتاد در واقع جرقهای بود بر انباشت ناراحتی ها، عقدهها و مطالباتی که مردم و به ویژه جوانان و زنان داشتند. من دو ماه پیش با سردار اشتری راجع به عملکرد گشت ارشاد صحبت کردم. به ایشان گفتم این گشت ارشاد با این عملکردی که دارد، میدانم خودتان نمیدانید، ولی در واقع دارید ایدهای را دنبال میکنید که قبلا تیپ منافقین مطرح میکردند و نتوانستند عملی کنند. آنها میگفتند ما باید اقدامی انجام بدهیم که یک شهر را در مقابل حکومت قرار بدهیم و یک ترور به جایی نمیرسد.
مشروح گفت و گوی جماران با سید محمد صدر را در ادامه میخوانید:
بعد از گذشت حدود سه هفته از فوت خانم مهسا امینی، تحلیل کلی شما از مختصات و ویژگیهای این اعتراضات چیست؟
این اعتراضات یک ریشه طولانی دارد که باید به آنها بپردازیم؛ تا به طور دقیق بفهمیم و متوجه شویم که چه اتفاقی دارد در کشور میافتد.
اساسا بینش یا رویکرد حکمرانی میتواند بر سه نوع فرهنگی، امنیتی یا سیاسی باشد؛ «بینش فرهنگی» خوشبینانه، «بینش امنیتی» بدبینانه و «بینش سیاسی» واقع بینانه است.
حاکمیتی که فرهنگی باشد به مردم خود با دید مثبت نگاه میکند، همه مردم را از خودش میداند و آنها را دوست دارد و همه را طرفدار کشور میبیند. بینش امنیتی، درست عکس این است. نگاه بینش امنیتی به مردم منفی است و آنان را به عنوان فاسد، گناهکار، جاسوس و دنبال براندازی حکومت نگاه میکند. بینش سیاسی، واقع گرایانه است و سعی میکند واقعیتی که در جامعه وجود دارد را ببیند و درک کند.
من همیشه به این فکر بوده ایم که ما در سیاست داخلی باید بینش فرهنگی داشته باشیم؛ یعنی به مردم خودمان با دید مثبت نگاه کنیم و همه را خوب بدانیم. در سیاست خارجی نیز باید بینش سیاسی و امنیتی داشته باشیم؛ یعنی هم واقع گرا باشیم و هم حداقل خوش بین نباشیم. چرا که ما در سیاست خارجی با «رقیب» و شاید بعضا «دشمن» مواجه بوده ایم.
در جمهوری اسلامی ایران این بینش فرهنگی، که بینش خوشبینانه است، خوشبختانه در یک سال یا دو سال اول انقلاب کاملا پیاده شد. یعنی تا قبل از شروع جنگ و جنایتهایی که منافقین داشتند و شروع به ترور و آدم کشی کردند، حاکمیت ایران یک حاکمیت فرهنگی است که همه مردم -حتی مخالفین- را از خودش میداند. اگر در آن شرایط رادیو و تلویزیون را بررسی کنید، میبینید تلویزیون در اختیار همه مردم و حتی مخالفین بود.
مثلا قرار بود که ما رفراندوم جمهوری اسلامی و بعد هم قانون اساسی داشته باشیم. در هر دو اینها مخالفین جمهوری اسلامی به تلویزیون میآمدند و با قانون اساسی جمهوری اسلامی، که برآمده از انقلاب بود، مخالفت میکردند. منافقین و چریکهای فدایی میآمدند و به مردم میگفتند که رأی ندهند. یا در مناظراتی که گذاشته میشد، توده ایها و چریکهای فدایی و ناسیونالیستها حرف خودشان را میزدند و از این طرف هم افرادی بودند که از عقاید جمهوری اسلامی دفاع میکردند.
این را بینش یا رویکرد فرهنگی میگویند. یعنی صدا و سیما به معنای واقعی صدا و سیمای ملی یعنی برای همه مردم بود. این صدا و سیما را مقایسه کنید با صدا و سیمایی که در ۱۰، ۲۰ سال اخیر بوده که فقط مخصوص یک گروه خاص و با نگاه بسته شده است و حتی کسانی که در انقلاب بوده اند و در جمهوری اسلامی مسئولیت داشته اند و زحمت کشیده اند، دیگر اجازه ورود به آن را ندارند. این را «بینش امنیتی» میگویند. یعنی نه تنها مردم ایران، احزاب و گروههای سیاسی یا نهادهای غیر دولتی اجازه ورود ندارند، بلکه حتی به مسئولین قبلی نظام جمهوری اسلامی اجازه ورود نمیدهد.
متأسفانه این بینش امنیتی در همه جا حاکم شد. البته من این جملات را در مجمع تشخیص هم گفته ام که ما باید بینش امنیتی حاکمیت را تغییر بدهیم و به طرف بینش فرهنگی و نگاه مثبت و خوب بیاییم. یعنی در واقع باید استراتژی نظام «لبخند به مردم» باشد؛ نه اینکه «اخم به مردم». وضعیت الآن صدا و سیما طوری است که آدمی مثل فردوسی پور که به گفته خود تلویزیون برنامههای او بسیار جذاب بود و خیلی بیننده داشت را کنار میگذارند.
این روش در ابعاد مختلف اجرا شد و مدام محدودیت روی محدودیت تلنبار شد؛ دنباله آن نگاه نیز در سیاست تمام افرادی را که حس میکند خودی نیستند، رد صلاحیت میکند؛ چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاست جمهوری. به مرور زمان میبینیم مشارکت سیاسی کاهش پیدا میکند. این فشارها و عملکردها در ابعاد مختلف واقعا در بین مردم و مخصوصا جوانان ایجاد عقده میکند.
اتفاقی که بر سر فوت خانم مهسا امینی افتاد در واقع جرقهای بود بر انباشت ناراحتی ها، عقدهها و مطالباتی که مردم و به ویژه جوانان و زنان داشتند. من دو ماه پیش با سردار اشتری راجع به عملکرد گشت ارشاد صحبت کردم. به ایشان گفتم، «این گشت ارشاد با این عملکردی که دارد -می دانم خودتان نمیدانید-، ولی در واقع دارید ایدهای را دنبال میکنید که قبلا کسانی مانند منافقین مطرح میکردند و نتوانستند عملی کنند. آنها میگفتند ما باید اقدامی انجام بدهیم که یک شهر را در مقابل حکومت قرار بدهیم، چرا که ترور به جایی نمیرسد». وقت این حرفها را میزدم هنوز قضایای اخیر شروع نشده بود.
سپس به ایشان گفتم، «تصویری که نشان داده شد مادر جلوی ون گشت ارشاد را گرفته و فریاد میزند که دختر مریض من را نبرید، در آن جهت است. یعنی نه تنها یک شهر و یک کشور بلکه حتی هر کسی که این را ببیند، احساساتش تحریک و ناراحت میشود. مردم رنج میبرند؛ چرا این طوری عمل میکنید؟» آقای اشتری گفت، «قانون است و باید اجرا شود؛ گفتم چرا شما با خشونت عمل میکنید؟ بر فرض که به قول شما قانون است، شما اصلا درگیری فیزیکی پیدا نکنید. قانون میگوید تذکر بدهید و شما تذکر بدهید».
تذکر مصلحانهای بنده دادم که اصلا با خانمها برخورد فیزیکی نکنید. اصلا امر به معروف همین بحث زبانی است. اگر همین تذکر خالصانه و مخلصانه حقیر مورد توجه قرار گرفته بود، ما این بلوایی که الآن هست را نداشتیم.
بنابر این، خلاصه آنچه که باعث این شهرآشوبی شده، نحوه حکمرانی یکی، دو دهه اخیر است که طی آن به مردم بی توجهی شده است. آقایان، امنیتی برخورد میکنند برای اینکه امنیت کشور یا حکومت را ایجاد کنند؛ در حالی که این بینش امنیتی خودش ضد امنیت است!
من آن موقعی که دبیر شورای امنیت کشور و معاون وزیر کشور بودم، گفتم که امنیت به معنای «حضور مردم در صحنه» است. ما در صورتی که مردم را داشته باشیم امنیت داریم و اگر مردم را نداشته باشیم، نظام صرفا با نیروهای مسلح نمیتواند امنیت داشته باشد. چنانکه شاه، هم ارتش و ساواک قوی داشت و هم رادیو و تلویزیون در اختیارش بود و هم حمایت خارجی داشت؛ آمریکا، شوروی، اروپا و کشورهای عربی همه از او حمایت میکردند. ولی چون مردم را نداشت، سرنوشتش به آنجا رسید.
باید توجه کنیم که امنیت نظام جمهوری اسلامی توسط مردم ایجاد میشود و اگر مردم را نداشته باشیم، خدای ناکرده با مشکلات جدی مواجه خواهیم شد.
وضعی که شما به آن هشدار میدادید الآن اتفاق افتاده و ما در اعتراضات سه هفته اخیر دیده ایم بر خلاف اعتراضاتی که در سالهای دور از این، مثلا ۸۸، رخ میداد، مردم خشمگین هستند و شعارها حتی در مراکز دانشگاهی به طور غیر قابل باوری تند و از روی خشم است. در تصویر و تحلیل کلی از وضع جامعه هم، دو قطبیهایی که شکل گرفته بود الآن بسیار تشدید شده است. فکر میکنید راه حل عاجل، میان مدت و بلند مدت این وضعیت اجتماعی پیش آمده چیست و چه خطراتی از این ناحیه کشور، مردم و نظام را تهدید میکند؟
راه حل همان است که ما بینش امنیتی را به بینش فرهنگی تبدیل کنیم. همین قضیهای که اتفاق افتاد و دل همه سوخت و همه از این اتفاق ناراحت و رنجور شدند، اگر عاقلانه با آن برخورد شده بود خیلی راحت میشد آن را جمع کرد. مثلا آقای رئیسی با خانواده آن مرحوم صحبت کرد و تسلیت گفت و گفت او مثل دختر من است. همین قضیه را باید ادامه میدادند و از طرف دیگر شروع به کار عاطفی میکردند. از آن طرف باید بلافاصله با چند نفری که این قضیه را ایجاد کرده اند برخورد کرده و بعد هم نتیجه تحقیقات را زودتر مطرح میکردند.
الآن خود آقایان میگویند اعتراض قانونی و خوب است، ولی اغتشاش خوب نیست؛ همین را عمل کنید! اگر اعتراض حق است و در قانون اساسی مورد تایید قرار گرفته، مکانیزمی در نظر بگیرید که چه جوان و چه یک حزب و گروه وقتی میخواهد اعتراض کند، بتواند؛ نه اینکه هر موقع حزبی به یک فرمانداری یا وزارت کشور درخواست اعتراض قانونی داشت، اجازه ندادند. چرا الآن به قول آنها به اغتشاش کشیده میشود؟ البته واقعا هم اغتشاش محکوم است. یعنی آتش زدن اموال عمومی، اموال مردم، آمبولانس، بانک و یا هر جای دیگر را هیچ دموکراسی در دنیا تأیید نمیکند. ولی همه میگویند اعتراض و تظاهرات مسالمت آمیز حق مردم است؛ شرایط آن را فراهم کنیم.
اگر این کار را کرده بودیم، اصلا عقدهها جمع نمیشد و اعتراضها قانونی و مسالمت آمیز انجام میشد و به اغتشاش، آتش زدن و کارهای خشنی که شما اشاره کردید، کشیده نمیشد. این هم به دلیل این است که ما جوّ را بسته بودیم.
آیا محلی را تعیین کرده ایم که هرکس میخواهد اعتراض کند به آنجا بیاید، حرف هایش را بزند، پلیس هم حفاظتش میکند و هیچ کس هم حق نداشته باشد به اینها حمله کند؟! اگر چهار، پنج بار این اتفاق بیفتد عقدهها خالی میشود و دیگر اغتشاش و برنامههای خشن کنار گذاشته میشود و بعد از مدتی اگر هم کسی این کار را بکند، به جای اینکه از طرف دولت این کار محکوم شود از طرف خود مردم محکوم میشود.
همین الآن مغازه داران که کسب و کار آنها مختل شده این کارهای اغتشاشگری را تأیید نمیکنند. بنابر این، راه حل این قضایا برخورد خشن و تند، قطع اینترنت و بستن تمام ارتباطات رسانهای نیست؛ با بینش فرهنگی و اینکه مردم را از خودمان بدانیم، میتوان قضایا را حل کرد.
این بچهها که این شعارها را میدهند، بچههای خودمان هستند؛ اینها محصول جمهوری اسلامی هستند. همین جا باید بفهمیم آن طوری که باید و شاید کار فرهنگی نکرده ایم تا جوانان جذب شوند. این بهترین راه حل است که میتوان با خوبی و خوشی حل کرد. اگر چه کمی با تأخیر دارد این مسائل مطرح میشود، ولی امیدواریم از این به بعد بتوانیم جلوی این کارها را بگیریم.
البته اینجا نمیتوانیم نسبت به مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم بیتفاوت باشیم و برای حل مشکلات اقتصادی که فقط اقتصادی نیست، باید برجام و افای تی اف به تصویب برسد تا یک مقدار دریچههایی به روی اقتصاد ایران باز شود و وضعیت معیشتی مردم بهتر شود.
واقعا فکر میکنید چشم اندازی برای تحقق و عمل کردن به این توصیهها وجود دارد؟ یعنی با توجه به اطلاعات و برآوردی که شما دارید، فکر میکنید چنین ارادهای وجود دارد که سیاستها در جهت رویکرد فرهنگی تغییر پیدا کند؟
من آرزو میکنم که این زمینهها وجود داشته باشد. اما متأسفانه همان بینش امنیتی سعی میکند این طور تلقین کند که حکومت نباید یک قدم عقب بگذارد؛ چون اگر یک قدم عقب گذاشت، پشت سر هم عقب میرود تا کل نظام برود! در صورتی که اگر شما با تحمل و سعه صدر برخورد نکنید، آخر آن چیزی است که شما میگویید؛ نه اینکه اگر جوان در جایی اعتراض کند و حرفش را بزند، نظام برود.
البته متأسفانه در بخشی این تفکر امنیتی وجود دارد و ما امیدواریم مسئولین رده یک نظام بروند به طرف اینکه بینش امنیتی را به بینش فرهنگی و سیاسی تبدیل کنند.
اشارهای داشتید به جوانانی که الآن در اعتراضات هستند. ما در این دوره اضافه شدن نوجوانان و دانش آموزان را هم داشتیم و بسیاری از بازداشتیها نوجوانان زیر ۱۸ سال بوده اند. این یک پدیده تازه و نوظهوری در کشور است که ظاهرا همه از آن غافلگیر شده اند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟ اولا ابعادش را چه قدر گسترده میبینید و بعد اینکه علل بروزش چیست و چه مواجههای را باید با آن داشت؟
علت اصلی این قضیه همان برخورد غیر عاقلانه است. این دانش آموزان هفته اول و دوم نبودند و از هفته سوم حضور آنان شروع شد. چون با دانشجویان و یک سری جوانان بد برخورد شد، قضیه به یک سری مدارس و دبیرستانها کشیده شد؛ شما در دانشگاه صنعتی شریف متأسفانه آن اقدامات را انجام میدهید که همه بگیر و ببند و زدن گاز اشک آور است، آن هم در دانشگاه.
دانشگاه مکان مقدسی است. دانشگاه محل گفتگو است. کرسیهای آزاد اندیشی که قبلا اشاره شده بود که در دانشگاهها تشکیل شود یا «جهاد تبیین» که گفته میشود، انجام نمیشود و به جای این کارها دانشجوها را دستگیر، زندانی و احیانا از ادامه تحصیل محروم میکنیم؟ اینها کار را میکشاند به آنجا که بچههای دبیرستانی هم وارد شوند.
گفتم که اگر هفته اول یک برخورد عاقلانه فرهنگی شده بود، اولا گسترش پیدا نمیکرد و بعد هم قضایا حل میشد و اصلا به مدارس نمیکشید. ضمن اینکه بالأخره چه به دلیل انقلاب و چه به دلیل وجود رسانههای متفاوت مجازی و حقیقی، یک مقدار سطح درک سیاسی جوانان و حتی دانش آموزان بالا آمده است؛ چنانکه دانش آموزان الآن را میشود با دانشجویان زمان شاه مقایسه کرد.
بنابر این، پیشرفتی که در این شرایط به وجود آمده باعث شده که آنها هم درک کنند و بیایند. ضمن اینکه اینها عملکرد گشت ارشاد را تحمیلی میدانند و میگویند با زور میخواهند حجاب بر سر ما کنند. جوانان احساس میکنند که دارند تحقیر میشوند. چون حتی در دانش آموزان هم دختران بیشتر از پسران هستند. این از بالا به پایین میآید و اینها احساس میکنند که دارد به آنها زور گفته میشود.
حکومت نمیتواند با زور مملکت را اداره کند؛ باید قانع کنند و سیستم اقناعی به وجود بیاید. مثلا سر همین قضیه حجاب، چه قدر در این کشور کار فرهنگی شد؟! چه قدر روحانیون راجع به حجاب و بقیه چیزها حرف زدند؟! این تفکر که ما حجاب را به جای اینکه با بعد فرهنگی برای مردم حل کنیم با داغ و درفش بخواهیم حل کنیم، همان تفکر امنیتی است که عرض کردم.
ما که در انقلاب بوده ایم و قبل از انقلاب را دیده ایم، چرا در زمان انقلاب کلی بی حجاب، با حجاب شد؟ انقلاب اینها را کشاند و هیچ کس هم با زور حجاب بر سر کسی نکرد.
این رفتارها ضد فطرت انسانی است. یعنی یکی از مصادیقی که فلاسفه برای مسائل فطری میگویند، یکی ضد ظلم و استبداد بودن است و میگویند این در ذات انسان است. مسائل فطری را انسان آموزش نمیبیند، یعنی لازم نیست کسی به او بگوید این قضیه خوب یا بد است.
انسان به ما هو انسان، چه مسلمان و چه مسیحی، زرتشتی، یهودی و بی دین، ضد ظلم است؛ به خاطر فطرت انسانی که دارد. چنانکه به خاطر آن فطرت معتقد به وحدانیت خدا یا احترام به علم هست. شما وقتی این کارهای را انجام میدهید درست ضد فطرت انسانی عمل میکنید و طبیعتا او تحریک میشود. باید توجه کرد که با کار توضیحی، فرهنگی، استدلال و محبت جوان را جذب کنیم؛ نه با زور.
در دو سه هفته اخیر شاهد بوده ایم که بعضیها نه تنها سعی نکردند فضای جامعه را آرام کنند بلکه اتفاقا تلاش کردند بیشتر مردم را تحریک و عصبانی کنند. یعنی از عضو جدید مجمع تشخیص که میگوید اغتشاشگران بدانند اگر مصالح نبود یک روزه آنها را جارو میکردند تا بعضی سخنرانانی که در محافل خاصی تریبون و امکان صحبت کردن دارند، دائم حرفهایی زده اند که مردم و معترضان را عصبانی کنند. نظر شما در این خصوص چیست؟
واقعیت این است که من هم مثل شما وقتی این حرفها را میشنوم که یک امام جمعه حرفهای بی ادبانهای میزند یا یک نماینده مجلس ادبیاتی را به کار میبرد که واقعا بسیار سطح پایین است و متأسفانه بیشتر اینها روحانی هم هستند، خودم، چون فرزند روحانی هستم بسیار ناراحت میشوم. به خصوص وقتی میبینم اصطلاحات و لغاتی را به کار میبرند که اصلا در شأن روحانیت نیست. روحانی یعنی کسی که با روح مردم سر و کار دارد و مسائل مادی برای او مطرح نیست.
البته شنیده ام که در دانشگاه شریف هم ناسزاهایی گفته شده که آن هم اشتباه دانشجویان بوده و باید بدانند که حتما ادبیات فاخر داشته باشند و شعارهایشان هم منطقی و سطح بالا باشد.
آدم وقتی میبیند امام جمعهای که لباس پیامبر (ص) را بر تن دارد، اتفاقا این حرفها را در زمان ولادت پیامبر (ص) اعظم مطرح میکند ناراحت میشود. اخلاق محمدی (ص) فقط ادب، تحمل، سعه صدر و رفتار با ملاطفت است و خدا به ایشان میگوید مردم به خاطر اخلاقت جذب شده اند. آن وقت یک امام جمعه با آن الفاظ رکیک و ناسزا مردم را مخاطب قرار میدهد، فکر میکنم یکی باید به اینها تذکر بدهد که روحانی نباید این طور صحبت کند.
بالأخره امام جمعه منصوب مقام رهبری است. حتما باید تذکر داده شود که این ادبیات اسلامی، انقلابی، ایرانی و انسانی نیست. تو در منبر نماز جمعه رکیکترین صحبتها را میکنی؟! این خیلی باعث تأسف است. یک آتشی که در جامعه روشن میشود را باید با اخلاق، رفتار و بینش فرهنگی آب روی آتش بریزیم. طرف مقابل که بینش امنیتی دارد، با این صحبتهایی که میکند، نفت روی آتش میریزد. یعنی آتش را هرچه بیشتر شعله ور میکند و باعث فوران میشود و قطعا به ضرر نظام است.
اینجا است که من دست خارجی را هم میبینم؛ چه اسرائیل و چه آمریکا. اسرائیل نه تنها در بخش اتمی ما نفوذ کرده و تمام اسناد را میتواند ببرد، و خیلی جاهای دیگر برود، بلکه یواش یواش دارد این ذهنیت برای من ایجاد میشود که آمریکا، اسرائیل و انگلیس متأسفانه وارد کار فرهنگی هم شده اند و در حال تحمیل فرهنگی به بخشی از افراد هستند که شاید این طوری بهتر میشود نظام را حفظ کرد؛ که قطعا به ضرر نظام است و امیدواریم این جنگ نرم افزاری دشمنان خارجی هم درمان شود.
در مجمع تشخیص راجع به قضایای اخیر بحثی شده است؟
خیر. چون در ماههای اخیر ما در پایان دوره قبل بودیم و از جدید هم فقط جلسه افتتاحیه و در واقع خواندن احکام افراد و تعیین کمیسیونها تاکنون برگزار شده است. یعنی اصلا غیر از جلسه افتتاحیه دیگر جلسهای نداشته ایم.
الآن خیلیها سؤال میکنند که چرا اصلاح طلبان موضعی نمیگیرند. اصلاح طلبان در این قضایا چه تحلیلی دارند؟ اصلا چه جایگاهی دارند و به نظر شما چه موضعی باید بگیرند؟
من خودم به عنوان یک اصلاح طلب عضو مجمع تشخیص مصلحت و طرفدار نظام که آرزو میکنم نظام حفظ شود و از بعد مصلحت هم دارم این صحبتها را میکنم، فکر میکنم آنها هم همین نظرات را داشته باشند. البته من غیر از اینکه دستگیری دانشجویان را اشتباه میدانم، دستگیری آقای تاجزاده و محمدرضا جلایی پور را که من آنها را میشناسم، اشتباه میدانم. اینها کسانی بوده اند که براندازان و ضد انقلاب دائما به آنها فحش میدادند. من اصلا نمیدانم با چه منطقی اینها را دستگیر میکنند؟! من هیچ کدام از اینها را به نفع نظام نمیدانم.
آرزو میکنم یک عقلانیتی در بخش امنیتی کشور حاکم شود و ان شاء الله بخش امنیت کشور هم بینشش را عوض و به بینش فرهنگی تبدیل کند.