محمد مهاجری نوشت: کوچکشماری و مسخره کردن تظاهراتکنندگان برلین و تورنتو بیشتر مصرف داخلی ـ آن هم برای بخشهای خاص جامعه ـ دارد. باید بپذیریم ضربهای که در یک ماه اخیر بهصورت مشتهای سنگینی به طرف ما حواله شد، در فرآیند سریع جبران نشد.
محمد مهاجری در یادداشتی با عنوان «تظاهرات برلین مهم بود یا نبود؟» در روزنامه اعتماد نوشت:
۱- تجمع برلین و پیش از آن راهپیمایی تورنتو در فضای رسانهای بازتاب بسیار زیادی داشت. جریان اپوزیسیون از آن نماد پیروزی بزرگ ساخت و تصاویر آن را در سطح گسترده منتشر کرد. بهانه تظاهرات، دفاع از حقوق زنان ایرانی، درگذشت مهسا امینی و حمایت از ناآرامیهای اخیر در برخی شهرهای ایران بود.
در طرف مقابل، رسانههای کشورمان و به خصوص حامیان دولت تلاش کردند این دو تجمع و به خصوص برلین را خفیف جلوه دهند. این رسانهها اعلام کردند آنها که در برلین گردهم آمدند تلفیقی از اعضای سازمان منافقین (مجاهدین خلق)، سلطنتطلبها، همجنسگراها و همچنین اتباع آفریقایی و اوکراینی و... بودهاند و بخشی از آنها نیز با دریافت دستمزد و امکاناتی از قبیل بلیت و غذا و... به برلین سفر کردهاند.
۲- درباره جمعیت حاضر در تظاهرات نیز مانور زیادی داده شد. پلیس برلین عدد ۳۷ هزار را اعلام کرد و بعضی متولیان تجمع، رقم را تا سه برابر بالا بردند.
شعارهایی هم که مطرح شد عمدتا علیه مسوولان جمهوری اسلامی ایران و برخی سیاستها و اقدامات ایران بود. به لحاظ پوشش خبری نیز، بیبیسی، تلویزیون اینترنشنال، رادیو فردا و سایر رسانههای اپوزیسیون، آن را به مثابه یک جشن نمایش دادند.
۳- این نخستین تجمع در نوع خود در اروپا و کانادا نیست. سابقه چنین اقدامی به دهها سال پیش و حتی قبل از انقلاب برمیگردد. گاهی راهپیماییها آرام بوده و گاهی شاهد رفتارهای خشن از جمله حمله به سفارت و کنسولگریهای کشورمان بودهایم؛ اما در واقعه اخیر آنچه روشن است هماهنگی نسبتا قوی گروههای سیاسی اپوزیسیون خارج از کشور و تلاش برای گردآوری هرچه بیشتر جمعیت است.
طبیعتا در چنین شرایطی، رسانههای ضدایرانی نیز با آگراندیسمان کردن شکل و محتوای تجمع، آن را بزرگتر از میزان واقعی جلوه میدهند. همزبانی با اغتشاشات داخلی نیز به گرمترشدن بازار کمک کرد.
تعداد جمعیت حاضر در تظاهرات ـ چه آمار حداقلی، چه آمار حداکثری را مبنا قرار دهیم ـ در مقایسه با انتظاری که میرفت چندان چشمگیر نبود، اما به اندازهای هست که بتوان آن را جدی گرفت.
۴. در روزهایی که ایران تیتر یک دنیاست و پوشش خبرهای مربوط به ناآرامیهای داخلی، در سطح جهان چنان بازتابی دارد که چهرههای غربی از آن به اهرمی برای حمله و فشار به ایران بهره میگیرند، اصلا غیرقابل انتظار نیست که عزمی جدی از سوی دولتهای غربی و متحدانشان برای ساماندهی و سازماندهی تظاهرات برلین و تورنتو انجام نگرفته باشد. شاید این برنامهریزیها باز هم ادامه پیدا کند و در نقاط دیگری هم تکرار شود.
۵. اگر فرض را بر این بگذاریم که تظاهرات برلین و تورنتو غیرمنتظره نبوده و همدستی دولتهای غربی با اپوزیسیون ایرانی کاملا متصور است و این فرآیند برای نظام سیاسی ما اهمیت دارد، پس باید متناسب با آن اقدام کرد.
هنوز هم چهرههای سیاسی ـ دانشگاهی ـ رسانهای متعددی در غرب و منطقه خاورمیانه حضور دارند که حامیان بالقوه ایران هستند یا دستکم نسبت به رفتار سیاسی امریکا و غرب در برابر ایران حساسند.
متاسفانه در این زمینه یارگیری مناسبی صورت نگرفته و سازمان فرهنگ و ارتباطات از طریق رایزنیهای فرهنگی کار قابل اشارهای انجام نداده است؛ صداوسیما و متولیان تبلیغات رسمی هم در این قضیه کاملا انفعالی عمل کردهاند.
یارگیری و تعامل رسانهای که صورت نگرفت هیچ، پاس گل هم به آنان داده شد و بالاتر، تعطیلی کامل دیپلماسی عمومی را شاهدیم که وزارت امور خارجه در این زمینه سکوت کرد و عملا مسیر برای حملات دیپلماتهای مختلف را باز گذاشت.
۶. کوچکشماری و مسخره کردن تظاهراتکنندگان برلین و تورنتو بیشتر مصرف داخلی ـ آن هم برای بخشهای خاص جامعه ـ دارد. باید بپذیریم ضربهای که در یک ماه اخیر بهصورت مشتهای سنگینی به طرف ما حواله شد، در فرآیند سریع جبران نشد.
یک بوکسور حرفهای در چنین اوضاع و احوالی که ضربهپذیر است بدون فوت وقت به دنبال بازیابی مجدد قوه جسمی و بازسازی توان روحی خود برمیآید. ضمنا نقش جدی و مهم را مربیان کنار رینگ بازی میکنند و با محاسبه دقیق خسارت ضرباتی که به عضو تیمشان وارد شده، با تصمیمات سریع و صحیح، برای شکست احتمالی چاره میاندیشند. ارزیابی عملکرد مسوولان فرهنگی، سیاسی و دیپلماسی کشورمان در روزهای اخیر در برابر ضربات، قابل دفاع نیست.