سریال تازۀ مسعود دهنمکی با عنوان «آزادی مشروط» مجموعهای از شعارها است که در قالب یک داستان بیکشش و از طریق بازیهایی مصنوعی و دیالوگهایی پیپا افتاده و دمدستی ارائه میشوند.
مسعود دهنمکی وقتی وارد عرصۀ فیلمسازی شد، این فرصت را پیدا کرد که بتواند راجع به موضوعاتی فیلم بسازد که احتمالا برای دیگران چندان دسترسپذیر نبودند. حساسیت و تازگی نسبی موضوعاتی که او به آنها میپرداخت توجه عمومی را به آثار او جلب کرد و موجب موفقیت آنها از لحاظ تعداد مخاطب شد.
به گزارش فرارو به نقل از فرادید، البته فقط این نبود؛ دهنمکی در فیلم اول «اخراجیها» و سریال «دارا و ندار» نشان داد که در ایجاد موقعیتها و دیالوگهای طنزی که از دل جوکهای روزمرۀ مردم گرفته شده باشند نیز تواناییهایی دارد.
البته همیشه همراه با این لایۀ طنزآمیز، یک نگاه و رویکرد شعاری هم در آثار او بود که شاید بشود گفت همیشه بیش از اندازه زمخت و توی چشم بود و چندان با ظرافت در دل داستان گنجانده نشده بود. با اینحال تازگیها و طنزها کار خودشان را میکردند و نهایتا باعث جذب مخاطب به آثار دهنمکی میشدند.
اما با گذشت زمان رد پای دو عنصر اول یعنی تازگی و طنز در آثار دهنمکی کمرنگ شد و عنصر سوم یعنی شعارزدگی حتی بیشتر از قبل رشد کرد و خودش را به شکلی واضحتر نشان داد. فیلمهای «رسوایی» یک و دو و سریالهای «معراجیها» و «دادِستان» این روند رو به افول را به وضوح نشان میدادند.
حالا پخش سریال تازۀ دهنمکی با عنوان «آزادی مشروط» آغاز شده که بر اساس سه قسمت ابتداییاش میشود گفت نشانۀ رسیدن دهنمکی به نازلترین سطح کاری خودش است. این سریال ترکیبی از یک داستان بیکشش با چند شعار رسمی و تکراری است که میخواهد به هر زور و ضربی شده وانمود کند که طنزآمیز است؛ در حالیکه نیست.
داستان سریال مربوط به اوایل دوران کروناست و ماجراها بر محور یک پایگاه خیریۀ مبارزه با کرونا اتفاق میافتند؛ پایگاهی که در مسجد محل تاسیس شده و افراد روحانی و بسیجی به اضافۀ مردم داوطلب در آن فعالیت میکنند. مسئول این پایگاه یعنی حاجآقا طه دو سه نفر زندانی را با ضمانت از زندان آزاد میکند به شرطی که در پایگاه و در کنار گروههای جهادی مشغول خدمت شوند.
حضور زندانیها در پایگاه جهادی قرار است اصل و اساس موقعیتهای طنز سریال را شکل بدهد، اما ضعفهای عمدهای در کار وجود دارد که باعث میشود این هدف محقق نشود. بازیهای عمدتا مصنوعی و شخصیتهای کلیشهای یکی از این ضعفهاست.
بازیها به صورتی است که انگار در حال تماشای یک تمرین نمایش هستیم؛ البته در این مورد بین بازیگران مختلف تفاوت هست، اما در مجموع بازی مصنوعی آن چیزی است که به دفعات و در صحنههای مختلف توی ذوق میزند.
دیالوگها بسیار پیشپا افتاده و مبتذل هستند و شبیه مجموعهای از جوکهای تکراری و کهنه هستند که دیگر زمانشان گذشته است و به نظر نمیرسد برای کسی خندهدار باشند. اینکه یک نفر به همسرش بگوید «ضعیفه» یا یک زندانی سابق با دیدن پخش الکل توسط پایگاه جهادی، حرفهای کنایهآمیز بزند، نهایت خلاقیت و طنزی است که در سریال شاهد هستیم.
هیچ خط داستانی جذابی هم در سریال وجود ندارد که تماشاگر را مشتاق دیدن قسمتهای بعدی کند؛ آنچه که میبینیم ترکیب پراکندهای از صحنههای مربوط به بیمارستان و پایگاه و زندان (و گاهی هم کوچه و خیابان) است که در هر کدام به جز چند گفتگوی طولانی کسالتآور با چند لطیفۀ بیمزه چیز دیگری نمیبینیم.
جای خالی همۀ این موارد را یک چیز پر کرده و آن هم شعار است؛ شعار دربارۀ خدمت به مردم، دربارۀ اخلاص نیروهای داوطلب، دربارۀ لزوم مبارزه با فقر، دربارۀ ایثار افراد گمنام و بیادعا، دربارۀ امکان تغییر روحیۀ آدمهای خلافکار در جمع آدمهای درستکار و خلاصه دربارۀ همه چیز!
دهنمکی در این سریال هیچ ظرافتی برای ارائۀ ایدهها و شعارهایش به خرج نداده و هر چیزی را که میخواسته بگوید خیلی واضح و غیرهنری گفته است؛ شاید اگر او ایدۀ این سریال را به یک مستند تبدیل میکرد، در ارائۀ شعارهایش هم میتوانست موفقتر عمل کند.