اما آنچه در میانه این تلاش دو سویه قربانی شده، منافع و وجهه ملی ایران است. در نتیجه عدم تفکیک حوزهها در جامعه ایران امروزین، هم کیهان و هم رسانههای معاند، فوتبال ملی ایران را که نماد اعتبار بینالمللی یک کشور است، به اسارت گرفتهاند. هر یک قصد دارند روایت خود را بر کرسی بنشاند، اما غافل از آن هستند که این رویکرد، هیچ برندهای ندارد.
فرارو- بعد از بُرد تیم ملی ایران برابر ولز در مسابقات جام جهانی فوتبال قطر، روزنامه کیهان در چاپ شنبه (۵ آذر) تیتر زد: «ایران ۲ - ولز، اسرائیل، آل سعود و وطنفروشان داخلی و خارجی صفر.» البته در روتیتر نیز نوشت: «بازیکنان غیرتمند ایران سنگ تمام گذاشتند.» این تیتر در شرایطی بود که همین روزنامه در چاپ اول آذر خود بعد از باخت تیم ملی، با تاکید بر این که برخی اعضای تیم غیرت نداشتند و سرود نخواندند، تیتر زده بود: «ایران ۲ ـ انگلیس و اسرائیل و وطنفروشان داخلی و خارجی۶.»
به گزارش فرارو، در سوی مقابل کیهان نیز رسانههای فارسی زبان خارج از کشور (بهطور خاص ایران اینترنشنال) پیروزی برابر ولز را تنها یک موفقیت فنی ارزیابی کردند و مدعی شدند، شادی بازیکنان تیم ملی بعد از گل زدن باخت به مردم بوده است. همین رسانهها روز دوشنبه هفته گذشته (۳۰ مهر) نیز در باخت ایران و انگلستان، مدعی شده بودند که بازیکنان تیم ملی آنچنان که باید و شاید موضع سیاسی نگرفته بودند و علت باخت هم همین بوده است. حتی این رسانهها پار را فراتر گذاشته و معتقد بودند باید بازیکنان تیم ملی، جام جهانی را تحریم میکردند.
در میانه هر دو روایت کیهان و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، هر حرکتی و هر کنشی، منتهای درجه سیاسی است. پوشش و ظاهر بازیکنان، مچبند بستن و نبستن، خواندن و نخواندن سرود ملی، شادی کردن و نکردن بعد از گل، حالت چهره بازیکنان و حتی نتیجه باخت یا بُرد، همگی مهم و دارای بالاترین درجه اهمیت تلقی میشوند.
اما حالا پرسش این است که ورزش اعم از فوتبال و غیرفوتبال که در معنای معمول به عرصه عمومی و اجتماع تعلق دارد، چرا چنین اهمیت ویژهای در میدان تقابلهای سیاسی پیدا کرده است؟ چرا فوتبال و فوتبالیستهای ملی که نماد یک ملت و کشور تلقی میشوند، این چنین به کانون میدان و بازی سیاسی جامعه ایران امروز کشیده شدهاند؟ فراتر از این چرایی، مساله مهمتر این است که آیا چنین روندی برندهای داشته یا خواهد داشت؟
در مقاطع و لحظههای مهم تاریخی گاه ورزش، به ویژه فوتبال رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفته است. برای نمونه بازی آرژانتین با انگلستان در مرحله یکچهارم نهایی جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک و آن گل معروف دست خدای مارادونا و «بازی قرن» میان ایران و آمریکا در جام جهانی ۱۹۹۸ ورزشگاه ژرلان لیون فرانسه، از جمله سیاسیترین بازیهای هستند که در تاریخ ماندگار شدهاند. با این اوصاف، آنچنان که از نظر گذشت این روزها در نتیجه ناآرامیهای اخیر ورزش و البته در بطن آن فوتبال ملی در جام جهانی قطر، به شکلی بیسابقه سیاستزده شده است.
اکنون بر کسی پوشیده نیست که هر دو سوی ماجرا یعنی هم کیهان و هم رسانههای معاند، تلاش دارند به دلیل ماهیت عمومی و فراگیری ورزش فوتبال و مسابقات جام جهانی قطر را برای بر کرسی نشاندن مواضع سیاسی خود مورد استفاده قرار دهند. در نتیجه از سرود ملی خواندن بازیکنان تفسیری دوگانه ارائه میشود؛ یکی آن را نماد غیرت میداند و دیگری نماد خیانت. یکی نخواندن سرود ملی نماد حرکتی قهرمانانه (مردمی) میشناسد و دیگری نماد بیغیرتی. شادی بعد از گل را یکی نماد باختن قافیه اخلاق و دیگری نماد غرور ملی قلمداد میکند. البته چندین و چند نمونه دیگر از این تفسیرهای دوگانه قابل ارائه هستند.
آنچه در این بین اتفاق افتاده تمرکز بر فوتبال و مسابقات جام جهانی به عنوان ابزاری برای نیل به اهداف سیاسی است. حضور ایران در مسابقات جام جهانی رخدادی است که توجه اکثریت جامعه را به خود معطوف میکند و تمامی اقشار جامعه به شکل ویژه روند برگزاری مسابقات به ویژه حضور تیم ملی را مورد توجه قرار میدهند. حالا به نظر میرسد در هر دو سوی ماجرا شاهد تلاشی مضاعف برای وارد کردن سیاست به بازیهای تیم ملی هستیم. هم کیهان و هم رسانههای فارسیزبان خارج از ایران، قصد دارند به هرگونه کنش فوتبالی و غیر فوتبالی ملیپوشان، معنای سیاسی ببخشند. هر یک به طریقی قصد دارند روایت خود را بر اردوی تیم ملی، مسابقات و کنشهای بازیکنان تیم ملی غالب کنند.
اما آنچه در میانه این تلاش دو سویه قربانی شده، منافع و وجهه ملی ایران است. در نتیجه عدم تفکیک حوزهها در جامعه ایران امروزین، هم کیهان و هم رسانههای معاند، فوتبال ملی ایران را که نماد اعتبار بینالمللی یک کشور است، به اسارت گرفتهاند. هر یک قصد دارند روایت خود را برکرسی بنشاند، اما غافل از آن هستند که این رویکرد، هیچ برندهای ندارد.
قاعده بنیادین یک منازعه سیاسی این است که یک طرف برنده و منتفع و دیگری بازنده و متضرر شود. این همان روندی است که اصطلاح حاصل جمع منفی بر آن اطلاق میشود. اما واقعیت امر این است که در این میدان منازعه نه تنها برندهای وجود ندارد، بلکه این اعتبار بینالمللی ایران و جامعه ایرانی هستند که قربانی میشوند. در این منازعه نه کیهان برنده است و نه کسی دیگر. بسط سیاستزدگی جامعه ایرانی به حوزه فوتبال ملی، از همان ابتدای امر، خطایی استراتژیک بود که هر دو سوی ماجرا مرتکب شدند و دود آن در بازی سیام آبان ماه در تقابل انگلستان به چشم همه ما نیز رفت.
در این میان باید پرسید، در باخت تاریخی مقابل انگلستان، چه کسی برنده بود و چه کسی بازنده؟ یا در بُرد مقابل ولز، چه کسی برنده بود و چه کسی بازنده؟ آیا خارج از آن بود که در بازی اول همه شکست خوردیم و در بازی دوم همه برنده شدیم! ای کاش از همان ابتدا که ماجرای حضور و عدم حضور ایران در جام جهانی مطرح شد، پای منازعات سیاسی به میدان فوتبال ملی و مسابقات جام جهانی کشیده نمیشد. ای کاش فوتبال و فوتبالیستها وارد دایره تعریف خودی و غیرخودی نمیشدند. ای کاش فوتبال ملی در چارچوب کینهها و تفرقههای موجود سیاسی در کشور قرار نمیگرفت. ای کاش.