فرارو- «شعارنویسی»، به عنوان یکی از قدیمیترین پدیدههای اعتراضی، این روزها بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید. سامانه ۱۳۷ شهرداری تهران، اخیراً گزارش داده که درخواست برای پاک کردن دیوار نوشتهها از سوی شهروندان، رشدی ۶ هزار درصدی داشته است.
به گزارش فرارو، بر کسی پوشیده نیست که طی بیش از دو ماه گذشته سیمای شهرها چگونه با شعارنویسیهای گسترده دگرگون شده است. برخی از ناظران سیاسی و جامعهشناسان بر این باور هستند که فیلترینگ و محدودیتهای فضای مجازی موجب شده، در میانه ناآرامیهای اخیر، برای نمایش اعتراض مجدداً به این تاکتیک قدیمی رجوع شود. در سوی مقابل این رویکرد که غالبا خوانشی آکادمیک است، جریانی در کشور تحلیلشان این است که شعارنویسیها، نتیجه توطئههای خارجی و پدیدهای تصنعی است که ریشهای در اعتراض شهروندان ایرانی ندارد.
برای نمونه، روزنامه دولتی ایران نیز در اواسط مهر ماه، طی گزارشی از دریافت دستمزد در ازای شعارنویسی شبانه و ترکیب بازداشتیها خبر داد. بنابر ادعای این روزنامه، افرادی که به جرم شعارنویسی توسط نیروهای انتظامی و امنیتی دستگیر شدهاند، در گروههای ۲ الی ۴ نفره اقدام به شعارنویسی کرده و عموماً مبلغی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان برای هر شب شعارنویسی دریافت کردهاند.
حتی، سید مجید میراحمدی، معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور نیز در گفتوگو با صداوسیما مدعی شده در جریان ناآرامیهای اخیر، برای شعارنویسی، سه میلیون، شعار شبانه دو میلیون حمله به مأمور ۵۰ میلیون تومان و برای کشتن مأمور، شرایط پناهندگی یا فرصت خدمات قابل توجهی را در خارج از کشور ارائه شده است.
همچنین، روزنامه همشهری در اواخر آبان ماه، در گزارشی بر ضرورت تغییر در پاک کردن محتوای برخی شعارها تاکید کرد. این روزنامه نوشت: «شعار مرگ بر دیکتاتور و زن زندگی آزادی، شعار انقلاب است وگرنه شعار این جریان همین بددهنیها و فحاشیها و هرزگیها و تهدیدکردنهاست. این شعارها وقتی دست اهلش نباشد خودش ابزار افشای نفاق میشود. شعاری که بر قلبها نباشد بر سر زبانها نیز نخواهد ماند؛ عمل که بماند.»
فارغ از هر گونه قضاوتی نسبت به شعارنویسیها فراگیر شده در خیابانها، اکنون مساله مهم این است که این پدیده یک واقعیت غیرقابل انکار بوده که مواجهه با آن گریزناپذیر است. اکنون پرسش این است که باید با پدیده شعارنویسی چگونه برخورد شود و گسترش این پدیده در برهه کنونی چه معنایی را برای نهادهای رسمی دارد؟
یکی از دردهای بزرگ جامعه ایرانی از گذشته تا کنون، انکار و طرد صورتمسالهها بوده است. بسیاری از رخدادها، چنان بازنمایی و مورد خوانش قرار میگیرند که گویی اصلا موجودیت ندارند. نتیجه چنین برآیندی نیز انکار مساله به جای حل آن بوده است. یا در بهترین حالت زمانی که یک مساله به بحران تبدیل شده، حل بحران صورت نگرفته بلکه شاهد مدیریت داستان بودهایم. بهروایت شفافتر، در بسیاری مقاطع مختلف بحران حل نشده، بلکه همچنان پابرجا مانده، اما آنچه صورت گرفته مدیریت محدود و زمانمند بحران بوده است. نتیجه حتمی چنین روندی نیز انباشت بحران طی دهههای متمادی بوده و خواهد بود.
با نظر به این تفاسیر، در حداقلیترین خوانش نیز پدیده شعارنویسی را میبایست یک «مساله» قلمداد کرد. مسالهای که هم در میدان عینی و هم در میدان مجازی نمودهای آن به وضوح قابل مشاهده است. اما نوع مواجهه با این واقعیت اهمیتی فوقالعاده دارد؛ فوقالعاده از این حیث که انکار یا پذیرش این مساله، اهمیتی مهم در تعیین نگاه به مواجهه با آن دارد.
نگاه ابتدایی و برخی از افراد این است که اساسا داستان شعارنویسیهای این روزها، توطئه دشمنان و سرسپردگان خارجی بوده که در قبال دریافت پول یا هیجانات، چنین اقدامی را انجام میدهند. چنین رویکردی، با عادی انگاشتن وضعیت، اساس صورت مساله را انگار و وضعیت را عادی نمایش میدهد. گویی آب از آب تکان نخوره و تمامی آنچه که به عنوان شعارنویسی در شهرها شاهد هستیم، نتیجه یک توطئه خارجی است. چنین رویکردی طی سالهای متمادی از سوی برخی از مسئولین و نهادهای رسمی، در پیش گرفته شده، اما نه تنها دستاوردی نداشته، بلکه همواره بر دایره بحرانها افزوده است. در وضعیت کنونی نیز انکار و عادیانگاری واقعیت شعارنویسیهای این روزها که به معضل و دردسری عینی (برای نیروهای نظامی و امنیتی) و زیباییشناختی (برای سیمای شهر) تبدیل شده، به معنای عدم درک صحیح از علت و پیامدهای رخداد است.
نقصانهای نگاه نخست، ضرورت طرح نگاه دومی را مطرح میکند که بر اساس آن شعارنویسی به عنوان مسالهای مهم که باید مورد ارزیابی و بررسی قرار بگیرد، پذیرفته میشود. در این نگاه، رخداد شعارنویسیهای اخیر رخدادی غیرمعمول مورد ارزیابی و علت ظهور مجدد چنین پدیده اعتراضیای در کانون توجه قرار میگیرد. در واقع، پذیرش صورت مساله، مهمترین بخش حل بحران نیز هست. تا زمانی که پذیرفته نشود که با مسالهای غیرمعمول همچون پدیده شعارنویسی مواجه هستیم، نمیتوان برخوردی معمول و منطقی با این موضوع داشت.
شعارنویسیهای این روزها تنها نتیجه یک انحراف یا تهییج هیجان نیست، بلکه میتوان از آن به عنوان آینه تمام نمای حال و روز این روزهای کشور یاد کرد. حال و روزی که هیچ خوب نیست و هیچکسی نمیتواند مدعی عادی بودن وضعیت باشد. این روزها کشور وضعیت نسبتا دشواری را طی میکند که در نتیجه آن تمامی امور و حوزهها، سیاسی (سیاستزده) شدهاند. دوقطبیای خطرناک بر جامعه سایه افکنده که اقتصاد، ورزش، فرهنگ و یا به عبارت دقیقتر جزء جزءِ زندگی روزمره ایرانیان را فرا گرفته است.
این روزها هیچ چیز عادی نیست؛ حتی دیوارها! دیوارهای این شهر، پر از دیوارنگارههایی نامعمول هستند که به جای خلق یک تصویر هنری و زیبا، یکی بر آن شعار نوشته و یکی آن را مخدوش کرده است. آشفتگی بر دیوارهای این شهر جولان میدهد؛ همانند آنچه در جامعه در جریان است. دیوارهای آشفته این شهر، فراتر از یک تصویر ساده هستند. در واقع، همین دیوارها شناسه بخشی از شهروندان این شهر هستند که به درست یا نادرست، اعتراض دارد. شهروندانی که به جای تورم کمرشکن و درگیر بودن در سطحیترین مسائل روزمره، یک زندگی عادی و امید را مطالبه میکند.
در این شکی نیست که در میانه بحرانها، همواره برخی فرصتطلبان نیز در پی سوءاستفاده از وضعیت برای پیشبرد اهدافشان هستند. ناآرامیهای اخیر و در بطن آن نیز شعارنویسیها از این قاعده مستثنی نیستند. این که برخی جریانها تلاش کنند از این پدیده به عنوان ابزاری برای بیان ستیزههای خود بهره بگیرد، امری محتمل است. اما همانگونه که اشاره شد، شعارنویسیها حکایت تمامنمای احول آشفته این روزهای کشور است.
بر سیاق همان رشد ۶ هزار درصدیِ درخواست شهروندان برای پاک کردن شعارنویسیها از سامانه ۱۳۷ شهرداری تهران، به نظر میرسد مطالبه عمومی بازگردان زیبایی به شهر است. اکنون همه میخواهیم زیبایی به شهر بازگردد؛ دیوارها تمیز شوند یا به عبارت سادهتر وضعیت به شرایط عادی بازگردد. بدون تردید برای نائل شدن و تحقق چنین هدفی نگاه پلیسی و دستوری نه جوابگو بوده و نه خواهد بود، آنچنان که در گذشته نیز پاسخگو نبوده است!
اکنون زمان تعامل با شهر و دیوارنگارههایش است؛ این مسئولیت خطیر نیز بر عهده کسی نیست، جز «نهادهای رسمی.» اکنون زمان آن است که در تعامل با این اجتماع و شهرونداناش بازنگری صورت بگیرد. مناسبات تغییر کند و مطالبات زمانه فهم شود. نگاه آناکرونیستی (زمانپریشانه) تنها و تنها عامل تداوم انسداد سیاسی کنونی و افزایش سطح بحران بوده و خواهد بود.
بعنوان یک ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکند متعجبم که چرا خودمان اصرار داریم این یک نارضایتی عمومی در کشور است.
در کشور محل سکونت من که حدود ده هزار ایرانی زندگی میکنند در تجمع های سلطنت طلب ها ده دوازده نفر بیشتر نمیشوند. اینجا که خارج است و راحت میتوانند اظهار نارضایتی از اوضاع ایران کنند و نود درصد پناهنده های بیسوادنند که یا در پیتزا فروشی ها کار میکنند یا راننده تاکسی و اتوبوس یا کارگر ساختمانی و بیمارستان و نظافتچی و غیره هستند
چرا اینهمه نارضایتی عمومی را که اظهار میکنید در خارج از کشور نمیبینم.
بهتر است فرارو افراد واقع بین جهت نوشتن مطالبش بیاورد.