خدای خونس (خدای ماه)، به دستورِ یوناس، گلوی چندین خدای دیگر را پاره میکند و محتویاتِ شکمِ آنها را برای شام به نزدِ پادشاه میبرد. در «سرودِ آدمخوار» اشارههای واضحی به اعضای بدن و خوردنِ اندامها توسطِ یوناس شده است.
نخستین بقایایِ متون از مصر باستان از داخل اهرامِ فراعنه و ملکههای این پادشاهی کهن به دست آمده است. این «متونِ هرم» روی دیوارهای داخلی، سقفها و وسایلِ موجود در مقبره فراعنه کندهکاری شده بودند و وقتی ترجمه شدند باورها و داستانهایی را درباره نخستین پادشاهان مصر باستان فاش کردند.
به گزارش فرارو به نقل از فرادید، یکی از گیجکنندهترین و معماییترین متونِ هرم، متنی است که به اصطلاح در مصر باستان به آن «سرودِ آدمخوار» گفته میشد و در آن توضیح داده میشد که پادشاه در زندگیِ پسازمرگ به عنوان بلعندۀ خونخوارِ خدایان دیگر حاضر میشود. این مقاله درباره یکی از عجیبترین و وحشتناکترین بخشهای ادبیاتِ باستانی مصر است.
تعیین «اولینبارها» در تاریخ همیشه کارِ سختی است. ما هنوز نمیدانیم دقیقاً چه زمانی و در کجا مذهبِ مصری آغاز شد و همین مطلب درباره متونِ نوشتاریِ مصری هم صادق است. در مصر بیشمار گنجینه وجود دارد که هنوز در درون شنها مدفوناند و هزاران سال است که کشفنشده باقی ماندهاند.
برای همین است که وقتی به متونِ هرم ارجاع میدهیم، باآنکه نمیتوانیم ادعا کنیم که آنها نخستین متونِ مذهبی در تاریخِ مصر هستند، اما میتوانیم با قطعیت بگوییم که آنها نخستین متونِ مذهبی شناختهشده مصری هستند.
برخلافِ کتابهای مصرِ باستان که روی کاغذهای پاپیروس نوشته میشدند، متونِ هرم روی دیوارهای داخلی برخی اهرام در دورانِ پادشاهی کهن کندهکاری میشدند. تا امروز کشف شده که ۱۱ هرم «متون هرم» را روی دیوارهای خود دارند.
مصرشناسان تاکنون متونِ مصری را بر اساس «پارهگفتارهایشان» به چند دسته تقسیمبندی کردهاند، زیرا معتقدند که این متون نوشته میشدند که توسطِ روحانیونِ مصر باستان در هنگام اجرای مراسمِ تدفین خوانده شوند. این متون درباره زندگیِ پسازمرگِ فراعنه و ملکهها دارای چندین مضمونِ اصلیِ تکرارشونده هستند.
(متن هیروگلیف «سرود مردگان» در اتاقی در هرم یوناس)
مصریان باور داشتند که از طریقِ انجام مجموعهای از اعمال مشخص است که یک فرد میتواند به «آخ» (بخشی از روح به تعبیر مصریان) تبدیل شود و در ایمنی کامل به زندگیِ پسازمرگِ ابدی که سرشار از خشنودی و شادی است، پرواز کند.
از میانِ تمامِ این پارهگفتارها، پارهگفتاری با عنوانِ «سرودِ آدمخوار» است که اسرارآمیزترین نمونه از این متون نیز هست. این سرود فقط در دو هرم پیدا شده است: هرمهای یوناس و تِتی. از بینِ این دو، سرودِ آدمخوارِ یوناس طولانیترین و کاملترین سرودِ موجود است. همچنین بیشترین تفسیرِ غلط در میانِ همه نوشتارهای مصری مربوط به همین نوشتار است. ما این نوشتار را با دقت و جزئیات ارزیابی میکنیم؛ اما اول لازم است که زندگینامه یوناس را مرور کنیم.
یوناس (که اونیس یا وِنیس هم نوشته میشود) آخرین پادشاه سلسه پنجم مصر بود که درست در دورانی زندگی میکرد که مورخان از آن با عنوان «عصر طلایی اهرام» یاد کردهاند. اکثر اهرام مصری که میشناسیم در دوران این سلسله خاصِ پادشاهیِ کهن ساخته شدهاند.
هرمِ یوناس در حدود ۲۳۰۰ قبلازمیلاد در سَقاره در نزدیکی قاهره امروزی ساخته شد و اگرچه اکنون از آن ویرانهای برجا مانده است، اما زمانی یکی از باشکوهترین اهرامِ ساختهشده از سنگِ آهکِ صیقلدادهشده بود. انتظار میرفت که پادشاهانِ اولیه مصر بر اساسِ آنچه که اسطورهشناسِ فرانسوی، ژرژ دومِزیل، «ایدئولوژیِ سهگانه» توصیف میکند، بر مصر حکومت کنند. او در فرضیه بهاصلاح سهکارکردیاش میگوید که پادشاهانِ هندواروپاییِ اولیه میبایست تجسمی از کلِ جامعه بودند که از سه دسته از مردان شاملِ کشیشان، جنگجویان و کشاورزان تشکیل شده بود.
معنایش این بود که پادشاه میبایست باموفقیت علیه دشمنانِ کشور جنگ راه بیندازد، مردمش را سیر کند و بر دو جهانِ دنیوی و قلمروهای ماورای طبیعی حکمرانی کند. بر این اساس، نوشتههایی که از زمانِ یوناس باقی مانده است به بهرهبرداریِ نظامی او از جنوبِ کنعان و اینکه چطور روابطِ تجاریاش را با سرزمینهای نوبه و شام حفظ کرده بود اشاره کرده و البته او را به عنوانِ «پسرِ رِی» و معادلِ اوزیریس (خدای جهانِ زیرین) ترسیم کرده است.
متونِ هرم به مرگ و رستاخیزِ پادشاه و صعودِ او به آسمان با کمکِ آتوم-رِی Atum-Re میپردازد، پادشاه در آسمان به اوزیریس یا خدای جهانِ زیرین تبدیل میشود. این فرایند چندین مرحله دارد که به سبکِ رواییِ جذابی گفته شده است. نخستین مرحله به ادعای «جایگاهِ چهار ستون»، یعنی زمین با چهار نقطه اصلیِ آن، میپردازد.
متن هرم توضیح میدهد که چگونه تعدادی از خدایان که شاهدِ این ادعا هستند، میروند و خدایانِ محلی در چهارگوشه مصر را میآورند تا از این ادعا پیروی کنند. سِت (ایزدِ جنگ) و نفتیس (ایزدبانوی مردگان) به خدایانِ مصرِ علیا متوسل میشوند، اوزیریس و ایزیس به خدایانِ مصرِ سفلی متوسل میشوند و تروت (خدای ماه، متونِ علمی و...) به غرب و هوروس (خدای آسمان) به شرق سفر میکند؛ و بنابراین در همهجای مصر همه میفهمند که یوناس پادشاهِ قادرِ مصر است. پارهگفتارِ شماره ۲۱۷ از متونِ هرم میگوید:
«یوناس میآید، او روحی نابودنشدی است! اگر بخواهد بمیرید، میمیرید؛ اگر بخواهد زندگی کنید، زندگی میکنید!»
(ویرانۀ به جا مانده از هرم یوناس)
یوناس بعد از آنکه سلطنت خود را اثبات کرد به آسمان، جایی که پدرش آتوم-رِی در آن زندگی میکند، صعود میکند. پارهگفتارهای هرم میگویند:
«آتوم-رِی، فرزندت به نزد تو میآید؛ یوناس پیش تو میآید، او را در آغوش بگیر، او فرزندِ توست، از گوشتوخونِ توست، برای همیشه!»
یوناس توسطِ شو، خدای هوا، از زمین بلند میشود و بعد نوت، الهه آسمان، دستانِ او را میگیرد و ورودش به آسمان را خوشآمد میگوید. او از یوناس دعوت میکند تا همراه او دعا بخواند و سپس پادشاه میبایست خودش را طی آیینی شستشو دهد و پاک کند. مکانِ اسرارآمیزی که پاکسازی در آن رخ میدهد با عنوانِ «میدانِ نیِ» شناخته میشود و احتمالاً در سمتِ شرقیِ آسمان واقع شده است.
در اسطورهشناسیِ مصری آسمان همتای رودخانه مصر تصور شده است؛ بنابراین ایمنترین راه برای طی کردنِ آن سوار شدن بر قایقی ساختهشده از نِی است که توسطِ یک قایقران رانده میشود. این همان بخشی است که تفسیر را سخت میکند، زیرا به برخی مفاهیمِ الهی اشاره میکند که در متونِ بعدی اشارهای به آنها نشده است. ارجاعات نیز بسیار مبهم و استعاری هستند:
«او [یوناس]کسانی که [به آسمان]رفتهاند را رعیتِ خود میکند؛ آنها چهار روحِ بزرگتر را به نزدِ او [یوناس]میآورند؛ رؤسایِ کسانی که تار مویِ یکطرفی دارند؛ که در سمتِ شرقی آسمان میایستند؛ به چوبدستیشان تکیه دادهاند؛ که ممکن است به نامِ نیک یوناس را به رِی بگویند؛ یوناس را به نِهِبکائو معرفی کنند و ورودِ یوناس را خوشآمد بگویند.»
آنهایی که یک تار مو دارند و یکطرفِ سرشان شانه میکنند احتمالاً کودکان مصری هستند که باید تمام سرشان را میتراشیدند و فقط یک تارِ مو را باقی میگذاشتند. نهبکائو نیز خدای مار است، اما خیلی اطلاعاتِ زیادی درباره آن وجود ندارد. به لطفِ این خدایان است که به یوناس اجازه دسترسی به آسمان داده میشود و او بالآخره در زندگیِ پسازمرگ بروی تختِ سلطنت مینشیند؛ و بعد ناگهان جهنم آغاز میشود.
«آسمان میبارد، ستارهها خاموش میشوند؛ طاقها به لرزه در میآیند و استخوانهای زمین میلرزند؛ سیارهها در جای خود میخکوب میشوند؛ [همه اینها]با دیدنِ به قدرت رسیدنِ یوناس [رخ میدهد]؛ همان خدایی که به واسطه پدرانش زندگی میکند؛ کسی که از مادرانش تغذیه میکند!» (پارهگفتار ۲۷۳)
این تکه نشان میدهد که یوناس از خدایان و الهههایی که پیش از او آمدهاند قدرتمندتر است. اما یوناس تنها نیست. او یاریگرانِ بسیاری دارد، اما آنها «در زیر پاهایش» هستند، که یعنی قدرتِ آنها هرگز حتی به قدرتِ یوناس نزدیک هم نیست. متونی که در اتاق تدفینِ یوناس موجودند، اینطور ادامه میدهند که او [یوناس]میتواند به سایر خدایان دستور دهد که به خواست و اراده او عمل کنند و یکجا اشاره شده که روی سرِ یوناس مارهای روحخوار و شعلهافکن میرویند. درحقیقت، او صاحبِ قدرتهای حیوانی است:
«یوناس گاوِ وحشیِ آسمان است؛ که قلبش از خشم آکنده است؛ که شکمِ خدایانی دیگر را میدرد و امعاء و احشاء آنها را میخورد.»
برخلافِ مابقیِ ادبیات مصر که در آنها موضوعِ مرگ پادشاه یا خدایان مسکوت گذاشته شده است، پارهگفتارهای شماره ۲۷۳ و ۲۷۴ متونِ هرم به وضوح درباره «سرودِ آدمخوار» صحبت میکنند. او از هرآنچه که خدایان به او تقدیم میکند تغذیه میکند؛ او «جادوی آنها را میبلعد، روحهای آنها را فرو میبرد.»
خدای خونس (خدای ماه)، به دستورِ یوناس، گلوی چندین خدای دیگر را پاره میکند و محتویاتِ شکمِ آنها را برای شام به نزدِ پادشاه میبرد. در سرودِ آدمخوار اشارههای واضحی به اعضای بدن و خوردنِ اندامها توسطِ یوناس شده است. اما تردیدی نیست که اسرارآمیزترین و بحثبرانگیزترین بخشِ این سرود، در آخرِ پارهگفتار ۲۷۴ آمده است که میگوید:
«او استخوان و مغز استخوان را خرد کرد؛ او قلبِ خدایان را به چنگ آورد؛ او قرمز را خورد و سبز را فرو برد؛ یوناس از ریههای خردمندان تغذیه میکند؛ دوست دارد با قلبها و جادوهایشان زندگی کند.»
اگرچه ارنست آلفرد والیس باج، مصرشناس، در سالهای اخیر به دلیلِ قاچاقِ عتیقههای مصری به موزه ملی بریتانیا بدنام شده است؛ اما در ابتدای قرن بیستم، یکی از شناختهشدهترین کارشناسان در زمینه متونِ باستانی مصری بود. یکی از معروفترین یافتههای او پایپروسِ آنی نام داشت که حاوی زیباترین نسخه کتابِ مردگان بود. او همچنین ۱۵۰ کتاب با موضوعات مختلف منتشر کرده است.
او در یکی از کتابهایش با عنوان اوزیریس و رستاخیزِ مصر ادعای جسورانهای را مطرح میکند: مصریها افسانه اوزیریس را ساختند تا جمعیت را وادار کنند که از عادتِ آدمخواری دست بکشند. منبعِ اصلیِ نظریه او سرودِ آدمخوار بود که بهنظر میرسد با جزئیاتِ کامل دارد آدمخواری را شرح میدهد. برطبقِ نظر او، کشیشانِ دولتیِ پادشاهیِ کهن شروع به گفتنِ افسانههایی درباره مرگ و مثلهشدنِ اوزیریس کردند تا این اعمال را تابو جلوه دهند. دیگر کسی اجازه نداشت که از مردگان تغذیه کند، بلکه آنها باید بهطور کامل مومیایی و برای زندگیِ پسازمرگ محافظت میشدند.
اول سایر اندیشمندان ایده باج را پذیرفتند و از آن حمایت کردند، اما خیلی زود مشخص شد که شواهد برای حمایت از ادعای او ناکافی است و نشان نمیدهد که مصریان در مراحل ابتدایی تاریخشان ـ یا هر مرحله دیگری ـ رفتارهای آدمخوارانه داشته باشند. مطالعات و تفسیرهای بیشتری که روی متون هرم انجام شده است نشان میدهد که محتوای این متون بیشتر از آنکه واقعی باشد، استعاری است.
نهایتاً میریام لیختیم، مترجم متون هرم به انگلیسی، اثبات کرده است که وقتی گفته میشود یوناس «قرمز را خورد»، منظور تاجِ قرمزِ مصرِ سفلی است؛ وقتی گفته میشود که سبز را فرو برد، منظور واجت، الهه مار کبرا در مصرِ علیا است. سرودِ آدمخوار بیشتر از آنکه درباره آیین آدمخواری در مصر باشد، درباره اتحادِ دو سرزمین مصر سفلی و علیا تحتِ حاکمیتِ یک خدای قدرتمند است که حتی قادر بود از تختش در آسمانها نیز بر مردم حکومت کند!