bato-adv
bato-adv
نگاهی به مکتب اتمیسم

اتمیست‌ها، راسکولنیکف و حقیقت

اتمیست‌ها، راسکولنیکف و حقیقت

هر چیزی در واقع چیزی نیست جز مقداری اتم و خلأ‌های بین این اتم‌ها، بنابراین وقتی کسی مثل راسکولینکف با تبر یک پیرزن بی‌دفاع را می‌کشد، در واقع اتفاقی جز این نیفتاده است که توده‌ای از اتم‌ها (یعنی راسکولنیکف)، تودۀ دیگری از اتم‌ها (یعنی تبر) را برداشته و آن را از بین تودۀ سومی از اتم‌ها (یعنی پیرزن) عبور داده است!

تاریخ انتشار: ۱۵:۱۸ - ۳۰ آذر ۱۴۰۱

در یونان باستان، دانشمندان نظرات گوناگونی دربارۀ مبنای عالم داشتند. اینکه عالم بر چه اساسی استوار شده و مادۀ زیربنایی‌اش چیست، بحثی بود که خاطر بسیاری از دانشمندان یا همان فیلسوفان یونان باستان را به خود مشغول می‌کرد. 

به گزارش عصر‌‌‌ ایران، تالس ریاضیدان مشهور، که تقریبا ۵۵۰ سال پیش از میلاد مسیح درگذشت، آب را عنصر اصلی این جهان می‌دانست. او معتقد بود زمین صفحه‌ای است که روی اقیانوسی پهناور شناور است.

نظر تالس البته اشتباه بود، ولی اهمیت رأی او در این بود که او می‌خواست تبیینی طبیعی از امور و حوادث عالم به دست دهد. مثلا مصریان باستان فکر می‌کردند رود نیل به خاطر خدایان طغیان می‌کند، ولی تالس که به مصر هم رفته بود، چنین نظری نداشت. 

تالس زلزله را هم ناشی از گرم شدن بیش از حد آب در زیر پوستۀ زمین می‌دانست. گرایش او به "تبیین طبیعی" وقایع عالم، رویکردی ماتریالیستی بود که لازمۀ پیشرفت علم است.

اگر دانشمندان در توضیح هر پدیده‌ای، از زلزله و سیل گرفته تا بیماری و کسوف و خسوف و چرایی تبدیل شب به روز و روز به شب، می‌گفتند خدا چنین خواسته، اصلا چیزی به نام "علم" در زندگی بشر شکل نمی‌گرفت.

تحویل همۀ وقایع عالم به خواست و ارادۀ خدا، در واقع دعوت به خلاصی از تفکر است. تفکر علمی یعنی توضیح امور جهان با فرض خودبنیادی این امور.

بسیاری از دانشمندان به خدا اعتقاد دارند، ولی هنگام توضیح چرایی امور و وقایع، پای خدا را به میان نمی‌کشند و به ارائۀ توضیحی علمی یا طبیعی اکتفا می‌کنند. وگرنه هر نادانشمندی می‌تواند در پاسخ به این سؤال که چرا زمین به دور خورشید می‌گردد و به بیرون از مدار خودش پرتاب نمی‌شود، بگوید:، چون خدا چنین می‌خواهد!

باری، علم پای خدا را به میان نمی‌کشد و نباید هم بکشد. وظیفۀ علم بررسی ماده است. حتی اگر ادعای برخی از فیزیکدانان کوانتومی را بپذیریم و در اصل وجود "ماده" تردید کنیم، باز باید گفت وظیفۀ علم توضیح وقایع جهان موجود است.

خدا در جهان موجود، پدیده‌ای مثل ابر یا باران یا گرانش نیست که به چنگ علم بیفتد و دانشمندان نه فقط خودش بلکه اراده‌اش را هم بشناسند و دربارۀ آن به تفصیل سخن بگویند و آن را پشتوانۀ تبیین هر پدیده‌ای کنند که در طبیعت رخ می‌دهد.

میل به تبیین طبیعی امور، موجب رشد علم در یونان باستان شد. در زمان تالس، آناکسیماندر نیز آتش را مهم‌ترین ماده در عالم می‌دانست. پس از او امپدوکلسِ سیسیلی به این نتیجه رسید که در جهان چهار عنصر وجود دارد: آب و آتش و خاک و هوا.

این رأی او تا پایان قرون وسطی مقبول دانشمندان و فیلسوفان بود. مولانا هم به تبع او گفته است: چهار عنصر چهار اُستون قوی‌ست/ که بر آن‌ها سقف دنیا مستوی‌ست. یعنی دنیا قائم است بر این چهار عنصر.

اما در همان یونان باستان، جریان علمی‌ای وجود داشت که با ایدۀ "جهان چهارعنصری" را رد می‌کرد. پیروان این جریان بعد‌ها در روم نیز پدیدار شدند.

کسانی که قبول نداشتند جهان بر چهار عنصرِ آب و آتش و هوا و خاک مبتنی است، معتقد بودند این عالم از ذرات خُردی به نام "اتم" ساخته شده است.

در میان اتم‌گرایان، دموکریت از همه مشهورتر است و بر سایرین فضل تقدم دارد. او در حوالی سال ۴۲۰ میلادی می‌زیست. مکتبی که بنیان نهاد، جزو مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود.

برخی گفته‌اند بنیانگذار مکتب "اتم‌گرایی" لئوکیپوس بود و دموکریت در واقع آرای او را نقل کرده است. اما از خود دموکریت هم اثر مستقلی در تاریخ علم باقی نمانده است و آرای وی توسط دیگران نقل شده است. در آثار ارسطو به آرای هر دو متفکر، لئوکیپوس و دموکریت، اشاره شده است.

در مجموع رأی غالب در میان مورخان علم این است که لئوکیپوس بنیانگذار مکتب اتم‌گرایی بود و دموکریت عمدتا به بسط و شرح آرای او پرداخته و احیانا نکاتی هم بر آرای او افزوده است.

به هر حال اتم‌گرایان معتقد بودند جهان مبتنی بر شمار زیادی از اتم‌ها است و اتم‌ها همیشه وجود داشته‌اند و آن‌ها را نه می‌توان به اجزای کوچک‌تری تقسیم کرد و نه می‌توان نابودشان کرد.

اتم‌گرایان همچنین معتقد بودند میان اتم‌ها فضا‌های خالی وجود دارد (یعنی خلأ) و ضمنا اتم‌ها همیشه در حرکت بوده‌اند و همیشه در حرکت خواهند بود.

از دیگر آرای لئوکیپوس و دموکریت و پیروانشان در یونان و روم این بود که اتم‌ها از فرط کوچکی نادیدنی‌اند و انواع مختلفی دارند که هر نوع، شکل و اندازۀ و درجۀ حرارت خاص خودش را دارد.

بنابراین چیز‌هایی که از اتم‌ها تشکیل شده‌اند، یعنی همۀ پدیده‌ها و فراورده‌های این عالم، ویژگی‌های منحصر به فردی دارند. یعنی تفاوت بافت و رنگ و مزه و بوی اشیاء موجود در جهان، ناشی از تفاوت نوع اتم‌های تشکیل‌دهندۀ آن‌هاست.

اتمیست‌ها می‌گفتند در این دنیا چیزی "اتم و خلأ" وجود ندارد. اتم و خلأ نیز یعنی "ماده و فضا". ما اتم‌ها را حس نمی‌کنیم (یا نمی‌بینیم)، ولی چیز‌هایی را که از اتم‌ها تشکیل شده‌اند، حس می‌کنیم. یعنی آن‌ها را می‌بینیم و می‌چشیم و لمس می‌کنیم و بو می‌کنیم.

یکی از فیزیکدانان گفته است وقتی ما با اره مشغول بریدن یک چوب هستیم، در واقع توده‌ای از الکترون‌ها در حال عبور از تودۀ دیگری از الکترون‌ها هستند. یعنی اره و چوبی وجود ندارد. ما اسم اشیایی را که از اتم‌ها و ذرات زیراتمی (مثل الکترون و پروتون و نوترون) تشکیل شده‌اند، اره یا چوب یا میز یا اتوموبیل یا انسان یا حیوان و... گذاشته‌ایم.

همین نکتۀ آخر موجب می‌شد که اتم‌گرایان محبوبیتی نداشته باشند و مکتب اتم‌گرایی، سرد و بی‌روح و حتی خطرناک به نظر آید.

اگر هر چیزی در واقع چیزی نیست جز مقداری اتم و خلأ‌های بین این اتم‌ها، بنابراین وقتی کسی مثل راسکولینکف با تبر یک پیرزن بی‌دفاع را می‌کشد، در واقع اتفاقی جز این نیفتاده است که توده‌ای از اتم‌ها (یعنی راسکولنیکف)، تودۀ دیگری از اتم‌ها (یعنی تبر) را برداشته و آن را از بین تودۀ سومی از اتم‌ها (یعنی پیرزن) عبور داده است!

اتمیست‌ها، راسکولنیکف و حقیقت

اینکه چرا کسی پهلوان تنومندی شده و دیگری انسانی ضعیف الجثه و بیمار از آب درآمده، فقط به عنصر بخت و تصادف بازمی‌گردد. یعنی تصادفا اتم‌های تشکیل‌دهندۀ اولی او را چنان کرده‌اند و اتم‌های تشکیل‌دهندۀ دومی، وی را چنین!

بیشتر مردم مکتب اتم‌گرایی را نمی‌پسندیدند، چون هیچ هدف غایی یا طرح عظیمی در جهان هستی نمی‌دید و وقوع رویداد‌ها را صرفا حاصل بخت و تصادف و جبر می‌دانست.

سرمای علمی مکتب اتم‌گرایی، دل کسی را گرم نمی‌کرد و مردم که سهل است، حتی دانشمندان نیز تا حد زیادی با قلبشان زندگی می‌کنند نه لزوما با عقلشان. فیلسوفان یونان باستان در جست‌وجوی هدف، حقیقت و زیبایی بودند. به همین دلیل نظرات اتم‌گرایان را به سمع قبول نشنیدند و اتم‌گرایی در یونان و روم باستان، به مکتب علمی غالبی تبدیل نشد.

حدود دو هزار سال پس از لئوکیپوس و دموکریت، یعنی در قرن هفدهم میلادی، اتم‌گرایی الهام‌بخش علم جدید شد و دانشمندان معاصر نیوتن، از آرای اتم‌گرایان یونان باستان استفاده کردند و رویکرد اتم‌گرایانه به عالم را بسط و عمق دادند و تبیین‌های علمی‌شان از جهان هستی، رفته‌رفته اتم‌گرایانه شد.

در سال ۱۸۰۱، جان دالتون، شیمی‌دان انگلیسی، در سن ۲۵ سالگی موفق شد اتم را کشف کند. او در بررسی نحوۀ ترکیب عناصر، مثلا چگونگی ترکیب دو عنصر هیدروژن و اکسیژن، به این نتیجه رسید که هر عنصر از ذرات کوچکی تشکیل می‌شود که ویژگی‌های خاصی دارند و او آن‌ها را اتم نامید.

دالتون برای تشریح ویژگی‌های اتم گزاره‌های زیر را مطرح کرد:

ماده از ذره‌های تجزیه‌ناپذیری به نام اتم ساخته شده است.
همهٔ اتم‌های یک عنصر، مشابه یکدیگرند.
اتم‌ها نه به وجود می‌آیند و نه از بین می‌روند.
همهٔ اتم‌های یک عنصر جرم یکسان و خواص شیمیایی یکسان دارند.
اتم‌های عنصر‌های مختلف به هم متصل می‌شوند و مولکول‌ها را بوجود می‌آورند.

اتم از واژۀ یونانی "آتوموس" به معنای غیر قابل تقسیم می‌آید. دالتون فکر می‌کرد که اتم کوچکترین ذرۀ هر عنصر شیمیایی (مثل هیدروژن، اکسیژن و...) و لاجرم تجزیه‌ناپذیر و غیر قابل تقسیم است.

اما بعد‌ها معلوم شد که اتم هم از ذرات کوچکتری (ذرات زیراتمی) تشکیل شده که به دو نوع بنیادی و ترکیبی تقسیم می‌شوند. ذرات بنیادی، مثل الکترون، ساختار داخلی‌شان پیش‌ساختاری ندارد و، چون غیر قابل تقسیم قلمداد می‌شوند، ذرات بنیادی نام گرفته‌اند.

اتمیست‌ها، راسکولنیکف و حقیقت

اما ذرات ترکیبی، مثل پروتون و نوترون، از چیز‌های دیگری تشکیل شده‌اند. مثلا پروتون و نوترون هر کدام از سه کوارک تشکیل شده‌اند.

هیچ بعید نیست که در آینده معلوم شود ذرات بنیادی هم از چیز‌هایی تشکیل شده‌اند و ساختار داخلی‌شان، پیش‌ساختار دارد.

به هر حال دالتون دنیای علم را در شناخت اتم‌ها چندین گام بزرگ به پیش بُرد. در سال ۱۹۱۱ رادرفورد موفق به کشف هستۀ اتم شد.

اینکه لئوکیپوس و دموکریت حدود ۲۵۰۰ سال پیش به این نتیجه رسیدند که «ماده ساختار ذرّه‌ای دارد یعنی از ذرّه‌های بسیار کوچکی ساخته شده‌است که خود آن را می‌توان تجزیه ناپذیر نامید»، جزو عجایب علم است.

اگرچه کل نظر آن‌ها درست نبود، ولی این دو دانشمند یونان باستان، متوجه حقیقت بنیادینی در جهان هستی شده بودند که سایر دانشمندان بیش از دو هزار سال پس از این دو نفر، به چند و، چون آن حقیقت پی بردند.

اینکه اتمیست‌ها به دلیل ارائۀ "تبیینی سرد و بی‌روح و فاقد زیبایی از جهان هستی"، نظراتشان تا دو هزار سال چنانکه باید شنیده نشد، به خوبی نشان می‌دهد که عواطف و تمایلات ما انسان‌ها، بویژه انتظاراتی که بر مبنای تمایلات و عواطف ما پدید می‌آید، گاه تا چه حد می‌تواند ما را از حقیقت دور کند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv