شاید باورش چندان سخت نباشد اگر ادعا شود ورود یک زن به محیط ناسالم و ناخوشایند زندان، حکم مرگ مدنی او را به همراه دارد. چنانچه مردان محبوس پس از گذران دوران حبس خود، کورسوی امیدی برای بازگشت به دامان خانوادههای خود داشته باشند، اما این آرزو و چشمداشت در مورد زندانیان زن، بسیار کمرنگ و ناامیدکننده خواهد بود، زیرا دیگر نه بافت فرهنگی جامعه، ظرفیت پذیرا بودن آنها را دارد و نه اطرافیان و اقارب، حاضر به تحمل چنین فردی در محافل خویشاوندی هستند.
فاطمه روغنی*ٰ؛ زنان نیز دوشادوش مردان، قدم در ورطه بزهکاری مینهند و بسته به شرایط روحی، جسمی و محیط اجتماعی که در آن پرورش یافتهاند، سیاق مجرمیت و طریق تبهکاری را در پیش میگیرند. با این وجود، واکنش رسمی و قضائی در قبال جرایم زنان اجتنابناپذیر است.
اما سوال کلیدی و اساسی این است که آیا بهراستی زنان مستحق مجازات هستند؟! بر فرض استحقاق، چه تضمینی بر کارآیی و اثربخشی اعمال مجازاتهایی مانند زندان نسبت به آنها وجود دارد؟! آیا زندان نسخه شفابخش و درمانکنندهای برای تمامی دردها و کاستیهای شخصیتی یک بانوی بزهکار خواهد بود؟! چه ضمانتی برای جلوگیری از تکرار جرم آنها به مجرد ترخیص از زندان وجود دارد؟!
مطابق آخرین آمار منتشرشده حدود ۴ درصد زندانیان کل کشور را زنان تشکیل میدهند که شاید مجازات حبس با توجه به شرایط موجود در زندانها نهتنها آنها را تنبیه نکند، بلکه دوری از خانواده و پیامدهای سنگین زندان برای زنان امکان بازگشت آنها به جامعه را فراهم نکند.
این درحالی است که طبق گزارشها در تیرماه سال ۱۴۰۱، حدود ۴۰۰ تا ۴۳۰ کودک زیر هفتسال در زندانهای زنان به همراه مادرانشان به دلیل نداشتن سرپرست دیگری زندانی هستند. هرچند در زندانها امکان نگهداری از کودکان فراهم شده است، اما باید گفت مجازات حبس برای زنانی که مادر یا سرپرست خانوار هستند، آثار مخربی برای خود و خانوادهشان به همراه خواهد داشت.
به غیر از این موارد خاص به دلیل نگاه جامعه بر زنان سابقهدار، با پایان یافتن دوران محکومیت و آزادشدن از زندان، اغلب این زنان از خانواده و جامعه طرد میشوند که این طردشدن در برخی موارد میتواند به زندگی افراد پایان دهد. با این وجود میتوان گفت مجازات جایگزین برای اینگونه مجرمان شاید بتواند بهترین راه برای متنبهکردن آنها بدون اینکه خدشهای به زندگیشان وارد کند، باشد
نرخ بزهکاری زنان در حوزه جرایم موادمخدر و برخی جرایم دیگر بسیار بالا و نگرانکننده است. آنها که در بیشتر موارد، قربانی نگاه مردسالارانه و سوءاستفاده نزدیکان خود هستند، در شرایطی روانه زندانها میشوند که کارنامه استعمال فزاینده این مجازات رایج طی سالیان اخیر، نتایج مثبت و امیدوارکنندهای را نشان نمیدهد.
شاید باورش چندان سخت نباشد اگر ادعا شود ورود یک زن به محیط ناسالم و ناخوشایند زندان، حکم مرگ مدنی او را به همراه دارد. چنانچه مردان محبوس پس از گذران دوران حبس خود، کورسوی امیدی برای بازگشت به دامان خانوادههای خود داشته باشند، اما این آرزو و چشمداشت در مورد زندانیان زن، بسیار کمرنگ و ناامیدکننده خواهد بود، زیرا دیگر نه بافت فرهنگی جامعه، ظرفیت پذیرا بودن آنها را دارد و نه اطرافیان و اقارب، حاضر به تحمل چنین فردی در محافل خویشاوندی هستند.
اگر ادعا شود برچسب مجرمانه به مردان بزهکار، زمینه بدنامی و انحراف طولانی مدت آنها را فراهم خواهد کرد، شکی نیست که اثرات مخرب و زیانبار چنین انگی بر پیشانی مجرمان زن، به طرد ابدی و مرگ اجتماعی آنها خواهد انجامید. پرچمدار این نگرش تازه، شکل جدیدی از واکنشهای موسوم به «جایگزینهای زندان» یا «مجازاتهای اجتماعی» است
زنان زندانی معمولاً برای عامهی مردم نامریی و نامحسوس هستند، همین امر موجب میشود غالباً نیازهای آنها نادیده گرفته شود. به علاوه همین امر زمینهساز این طرز تلقی نادرست در جامعه میشود که، چون تعداد نسبتاً کمی از زنان به زندان میروند، زنان زندانی لزوماً مرتکب جرایم بسیار جدی شدهاند. افزون بر آن زندانیانِ زن تمایل دارند در فواصل دورتری از محل زندگی خود زندانی شوند.
دامنهی فعالیتهای آموزشیِ آنها به جهت شرایط زندان برای زنان محدودتر میشود. امکان بازپروری و جذب زن زندانی به آغوش جامعه پس از آزادی دشوارتر است، زیرا در مقایسه با مردان چه بسا رنج ناشی از برچسب مجرمانهای که تحمل میکنند شدیدتر است، این عمدتاً ناشی از آن است که یک مردِ محکوم صرفاً به عنوان یک شهروندِ بد شناخته میشود، در شرایطی که بهطور سنتی زنان مجرم به عنوان افرادی غیرطبیعی شناخته میشوند؛ یک زن زندانی احتمالاً هم به عنوان شهروندی بد و هم یک زنِ بد تصور میشود که نه فقط به حکومت، که به زنانگیِ خود هم تعرض کرده است.
در گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد آمده که در برخی موارد، خانوادهها ترجیح میدهند از ملاقات با بستگان خود در زندان خودداری کنند. این امر به ویژه در فرهنگهایی که زندانی شدن زنان را شرمآور میدانند صادق است. در برخی کشورها زندانیان زن به دلیل ترس، پس از آزادی درخواست کردهاند در بازداشتگاهها باقی بمانند.
در یکی از تحقیقات میدانی در کشور ما نیز نتیجه گرفته شده که بازگشت به جامعه و سازگاری با آن و قرارگرفتن در مسیر بازسازی تنها برای عده معدودی از زنان تقریباً همواراست، اما برای بسیاری از آنها، بازسازی زندگی مسیری سست و ناهموار است که پس ازخروج از زندان با چالشها و مسائل عدیدهای مواجه خواهد بود که گذشته از آسیبپذیرکردن آنها احتمالاً در بسیاری مواقع، این مشکلات به زندانی شدن مجددشان منجر میشود.
حسب این تحقیق اساسیترین چالشهای زندگی زنان، پس از رهایی از زندان این موارد هستند: شیوه پذیرش و اتصال به خانواده، بازخوردهای زندان و روابط اجتماعی، سرزنش و تحقیر، احساس تنهایی، احساس محرومیت و عقبماندگی، از دست دادن سرمایههای اجتماعی و اقتصادی، داغ ننگ و سوءسابقه، کنترل و همچنین نظارت مضاعف از جمله مهمترین چالشهای زنان پس از رهایی، ترس از نپذیرفتن خانواده و جدایی از شبکههای خانوادگی است که معمولاٌ در روزهای پایانیِ حبس تشدید میشود، زیرا زنان زندانی میدانند که به دلیل طرد خانواده، احتمالاً با مشکلات مالی و معیشتی و همچنین، مشکل در پیداکردن محل سکونت روبرو خواهند شد
فرد زندانی به هر علتی که حبس شود و چه جرم سبک داشته باشد یا سنگین، بیگناه باشد یا گناهکار، عمد باشد یا غیرعمد، در مکانی قرار میگیرد که آثار سوء آن نه فقط به خود او، بلکه شامل خانواده اوهم میشود. هرچه تعداد افراد زندانی شده افزایش مییابد، فرزندان بیشتری نیز در رنج خواهند بود. هرچند رنج این فرزندان اغلب از دیدگان پنهان میماند، ولی یافتن این فرزندان کار سختی نیست و میتوان در همه موقعیتها رد پای آنان را یافت؛ هرچند مطالعات انجام گرفته در این خصوص زیاد نیستند، ولی یافتههای بعضی مطالعات نشان میدهد که فرزندان افراد زندانی سه تا شش برابر سایر فرزندان احتمال انجام رفتارهای خشونت آمیز و بزهکاری جدید دارند.
بعضی از آسیبهایی که فرزندان افراد زندانی به علت نبود حمایت کافی از طرف والدین خود خواهند دید شامل لطمه به تصویر از خود، انگ فرزند زندانی بودن، کاهش اعتمادبنفس، اضطراب و نگرانی، ترس، خشم، کناره گیری و انزوا، افسردگی، اختلالاب خواب و خورد، پرخاشگری جسمی، و... میباشد یافتههایی به دست آمد که با زندانی شدن سرپرست خانوار (مرد) بهداشت روانی فرزندان زندانی با مشکل جدی روبروشده است و این امر سبب شده است که کیفیت زندگی این فرزندان به شدت کاهش یابد
در سخن پایانی پیشنهادی که میتوان ارائه داد اینست که ازآنجایی که هدف زندانبانی با رویکرد اصلاحی و ترمیمی بازگشت زنان به زندگی عادی است فضای زیست زندان نیز باید مبتنی بر برآورده ساختن نیازهای مشروع حداقلی زنان باشد. محیط زندان تا حد ممکن باید غیرمواجههای باشد به طوری که زنان زندانی احساس امنیت، ایمنی و احساس رهایی از صدمههای روانی در محیط زندان داشته باشند. کارکنان زندان نیز باید شیوه مدیریتی مبتنی بر جنس، نژاد و سن در زندان را داشته باشند.
* دانش آموخته ارشد حقوق جزا و جرمشناسی