در ماه جاری برادر یکی از مسوولان فرهنگی کشور به یکی از کشورهای غربی پناهنده شد. بازتاب این خبر به حدی بود که این مسوول را واداشت تا در اظهارنظری این پدیده خانوادگی را با عبارت «ریزشها و رویشها» تبیین کند.
روزنامه اعتماد نوشت: واقعیت این است که بیشتر اعضای یک خانواده گرایش سیاسی مشابه و یکسانی دارند و تعداد افرادی که گرایش و کنش سیاسی آنها با دیگر افراد خانواده متمایز و متضاد باشد بسیار کم است. با این همه این مساله در خانوادههای سیاستمداران و فعالان سیاسی مطرح کشور از بازتاب رسانهای بیشتری برخوردار است.
نمونههای متعددی از تضاد در گرایش و کنش سیاسی خانوادههای مطرح سیاستمداران کشور وجود دارد.
در برخی از خانوادههای سیاسی که پیش از انقلاب فعال بودند فرزندان یا نزدیکان آنها به جرم فعالیت ضد نظام کشته شده یا به جرایم دیگر اعدام شدهاند. اما برخی تضادها در خانوادههای سیاستمداران در ضدیت با حاکمیت نبوده است، بلکه آنها در طیفهای مختلف سیاسی تعریف شده در داخل حاکمیت، ولی متضاد با یکدیگر حضور داشتهاند.
برای نمونه در میان اعضای یک خانواده مطرح سیاسی چندین برادر در طیفهای مختلف سیاسی کشور فعالیت داشتهاند. یکی از برادران رویکردی نزدیک به احزاب اصولگرای سنتی دارد؛ در صورتیکه برادر دیگر رویکردی اعتدالی داشته است. عجیب آنکه برادر سوم آنها که روزگاری رویکردی بسیار نزدیک و حامی اصولگرایان سنتی داشت، امروزه در چرخشی از مواضع پیشین خود، از سیاستهای جاری کشور انتقاد میکند.
یا در مثالی دیگر، پسر یکی از تصمیمسازان کشور که پدر کهنسالش نفوذ و قدرت بسیار زیادی در میان طیف راست سنتی دارد، در کابینه اعتدالی حضور داشته و امروزه در نقد سیاستهایی که یکی از مسببین آن پدر خودش میباشد اظهارنظر میکند! برای تبیین این تضادها از دو منظر و رویکرد نظری میتوان بهره گرفت: رویکرد اول آن است که ما این تضاد در گرایشها و کنشهای سیاسی را نوعی «بازی» تلقی کنیم.
نظریه بازی به ما میگوید که فعالان سیاسی عضو یک خانواده، گاهی به مصلحت پیراهن تیمهای مختلف سیاسی را میپوشند تا در بازیهای سیاسی هیجانانگیزی کنند و نظام سیاسی کشور نیز از این نقشآفرینیهای مصلحتی جانبداری میکند. این هیجانانگیزی فقط در محدوده گود و میدان سیاسی است و خارج از آن بیمعنا است. آنها در خارج از میدان بازی سیاسی با همدیگر دوستی دارند و حتی در مشکلات زندگی به همدیگر کمک میکنند.
این تماشاگران بازیهایهای سیاسی هستند که آنها را بیش از حد جدی میگیرند. حضور اعضای مختلف خانواده در تیمهای متفاوت و حتی متضاد سیاسی به آنها کمک میکند تا سهم خانواده خود را در قدرت سیاسی کشور به رغم تغییرات حفظ کنند. اما براساس رویکرد نظری دوم، هر چند در مواقعی تنوع و تضاد در گرایشهای سیاسی اعضای خانواده، ساختگی و مصلحتی است، اما در موارد متعددی نیز این تضادها، نه بازی بلکه واقعی است.
در این حالت باید دنبال دلایلی بگردیم که فرزند را در مقابل والدین یا برادر را در مقابل برادر و خواهر قرار میدهد و وحدت خانوادگی را بههم میزند و اختلاف آنها را به سوژه رسانههای مختلف تبدیل میکند.
به احتمال در این حالت فرد در گرایش و کنش سیاسی خود، منافع، اهداف یا عقایدی دارد که برای او به حدی حیاتی است که به هیچوجه نمیتواند دلبستگیها و علایق خانوادگی خود را حفظ کند، در نتیجه ترجیح میدهد پا روی علایق و دلبستگیهای خانوادگی خود بگذارد. در هر حال چه با رویکرد مبتنی بر بازی سیاسی یا جدی و واقعگرایانه، تضاد در کنشها و گرایشهای سیاسی اعضای خانوادههای مسوولان مطرح کشور را تبیین کنیم، بازتاب آنها در رسانهها و افکار عمومی از اهمیت ویژهای برخوردار است. هر چند تضادهای مصنوعی و مصلحتی خانوادههای مطرح سیاسی کشور، نه تنها هزینهای برای حاکمیت ندارد، بلکه به فرصتی برای شورآفرینیهای سیاسی کنترل شده تبدیل میشود، اما رسانهای شدن تضادهای واقعی، هزینههای امنیتی- سیاسی سنگینی برای حاکمیت ایجاد میکند. جبران این هزینههای سنگین، با اتخاذ رویکردهای سخت و سنگینتر، جلوی تکرار موارد مشابه را نه تنها نخواهد گرفت بلکه به تشدید آن منتهی خواهد شد.
بهترین رویکرد آن است که از تحلیل دلایل اینچنین مواردی به عنوان تلنگری برای بازاندیشی در سیاستهای جاری کشور و بازگویی نقدهای درونی و هشداری برای حاکمیت در جهت ضرورت اصلاح ساختارها بهره بگیریم.