فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
آن شبِ قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیرِ طوقِ غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مرکب است
عکس خِوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام میزاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان، چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوتِ جانِ حافظش در خندهٔ زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغِ کِلکِ من به نام ایزد چه عالی مشرب است
شرح لغت: کم رسد: هرگز نرسد/ عارض: رخسار/ ناوک: به فتح واو تیر کوچک
تفسیر عرفانی:
همه زیبایی که در طبیعت وجود دارد در برابر زیباییهای حضرت دوست به پشیزی نمیارزد. آن چه از زیبایی در طبیعت موجود است در التهاب و تب و تاب زیبایی دوست به سر میبرد.
تعبیر غزل:
بار سنگین فراق را بر دوش میکشی، اما ناامید نباش و بدان هر راهی را که در پیش بگیری چندان تو را دچار دردسر نخواهد کرد و سرانجام کامیاب میگردی.