چرا سینمای ایران کمتر سراغ ژانر فاجعه رفته و فیلمهای ایرانی با محوریت یک فاجعه یا بحران عمومی، یا کم است یا اصلا وجود ندارد. درحالیکه ایران کشوری بلاخیز و پر از حوادث و بحرانهای طبیعی و اجتماعی است که هرکدام از آنها میتواند دستمایه ساخت فیلم سینمایی قرار بگیرد. مثلا درباره زلزلهبم تنها یک فیلم بیدار شو آرزو کیانوش عیاری وجود دارد که آنهم پس از ۱۳ سال در سینمای هنر و تجربه اکران محدود شد یا درباره آتشسوزی و سقوط ساختمان پلاسکو تنها یک فیلم چهارراه استانبول مصطفی کیایی وجود دارد که بهشکل غیرمستقیم به آن پرداخته است.
کشور ما سرزمین بلاخیزی است؛ چه بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله، چه بلایای اجتماعی و انسانی مثل آمار بالای تصادفات و تلفاتجانی آن، سقوط هواپیما، آتشسوزی و... ضمن اینکه به این موارد باید برخی بیماریهای واگیردار را هم اضافه کرد. بحران کرونا و آسیبهای گسترده انسانی آن از آخرین نمونههای مصداق فاجعه در کشور است که البته ابعاد جهانی داشته. حالا پرسش این است که چرا ژانر یا سینمای فاجعه در کشور ما بهنسبت این همه بلایا و فاجعههایی که شاهد هستیم، شکل نگرفته یا بسیار کمرنگ است.
به گزارش هممیهن، با شیوع ویروس کرونا در ایران و اپیدمی شدن آن در سطح جامعه و بالطبع پیامدهای روانی و ترس اجتماعی برساخته آن، باردیگر سینمای فاجعه، مولفهها و ویژگیهای آن در کنار اهمیت و جایگاه آن در صنعت سینما و تاثیرات اجتماعی آن بر مخاطب در بین سینماگران و برخی رسانههای سینمایی مطرح شد. اینکه آیا میتوان از فاجعه بهمعنای ژانری آن که ساختار فرمیک خاصی را طلب میکند حرف زد یا نه، مناقشهای است که باید در جای آن مورد بحث قرار داد.
اما چه آن را بهمثابه یک ژانر بدانیم یا نه، با تعداد زیادی از فیلمهایی مواجه هستیم که دستکم در شکل مضمون و شخصیتپردازی و روایت یک فاجعه یا بحران، واجد سنخیت در ساختار و بیان سینمایی است و میتوان آنها را در ذیل سینمای فاجعه، تعریف و طبقهبندی کرد. سینمایی که در آن، یک بلای طبیعی یا انسانی و اجتماعی، بسیاری از مردم و طبیعت را نابود میکند؛ برای مثال سیل، زلزله، وقوع جنگاتمی، شیوع یکبیماری و رخدادهایی مثل آتشسوزیهای مهیب یا یکسانحه هوایی. معمولا تمرکز این فیلمها روی فاجعه و به تصویر کشیدن آنهاست و شخصیتهای قصه در تلاش، مبارزه و مقاومت برای بقا و نجات خود از آن فاجعه هستند.
مولفههای بصری و دراماتیک این فیلمها به ژانر اکشن و علمی-تخیلی هم نزدیک است و چهبسا ترکیبی از آنهاست و حتی برخی آن را زیر مجموعه همین ژانرها میدانند. این آثار معمولا واجد کاراکترهای زیاد و خطوط داستانی متعددی هستند که بر محور تلاش آنها برای رهایی از فاجعه صورتبندی میشود. عدهای نیز از این فیلمها بهعنوان فیلمهای آخرالزمانی یاد میکنند که قصههای آن درباره پایان دنیاست، انسانیت و اخلاق بهطور کامل ازبین رفته و بازماندگان حادثه نیز درگیر تبعاتفاجعه هستند. برخی منتقدان این فیلمها را بهواسطه سنخیت و مولفههای مشترکی که با فیلمهای اکشن و حادثهای یا فیلمهای علمی- تخیلی دارند، بخشی از همین ژانر یا ترکیبی از آنها میدانند.
فیلمهایی که به بضاعت تکنیکی و جلوههای ویژه وابسته است و فیلمهای پرخرج و پرهزینهای هستند. بسیاری فیلم فرودگاه (۱۹۷۰) را نخستین تلاشجدی سینما برای ساخت آثار فاجعهای میدانند که با استقبال خوبی ازسوی مخاطبان و منتقدان همراه شد. ماجرای پوزیدون، زمینلرزه و آسمانخراش جهنمی از دیگر آثاری هستند که در این دوران و بهدنبال موفقیت فرودگاه ساخته شدند.
در عصر جدید و ظهور فناوریهایی مثل سیجیآی، ساخت آثار ژانر فاجعه، وارد مرحلهای جدید شد. شاید موفقترین و مشهورترین فیلم فاجعهای که طی سهدهه گذشته ساخته شده، فیلم تایتانیک بهکارگردانی جیمز کامرون است که ماجرای غرقشدن کشتی تایتانیک را با روایتی خیالی بهتصویر میکشد. اما فیلمسازی که بیشترین آثار را در این ژانر تولید کرده و بهنوعی به کارگردان سینمای فاجعه مشهور شده، رونالد امریش، کارگردان آلمانی است که فیلمهایی مثل روز استقلال، روز پس از فردا، ۲۰۱۲ و استارگیت را در این ژانر ساخته. اغلب فیلمهایی که در ژانر فاجعه ساخته شدهاند، داستانی تخیلی و فانتزی داشتند، اما نمونههای اندکی در این ژانر وجود دارند که براساس داستانی واقعی ساخته شدهاند؛ غیرممکن، سالی و مینیسریال چرنوبیل از این دسته هستند. همچنان این ژانر بین بسیاری از علاقمندان سینما طرفدار دارد و هرساله شاهد ساخت چند فیلم در این ژانر هستیم. فیلمهایی که بهواسطه هیجان، التهاب و ترسی که ایجاد میکند مخاطب را مجذوب و مرعوب خود میکند.
اما پرسش این یادداشت این است که چرا سینمای ایران کمتر سراغ ژانر فاجعه رفته و فیلمهای ایرانی با محوریت یک فاجعه یا بحران عمومی، یا کم است یا اصلا وجود ندارد. درحالیکه ایران کشوری بلاخیز و پر از حوادث و بحرانهای طبیعی و اجتماعی است که هرکدام از آنها میتواند دستمایه ساخت فیلم سینمایی قرار بگیرد. مثلا درباره زلزلهبم تنها یک فیلم بیدار شو آرزو کیانوش عیاری وجود دارد که آنهم پس از ۱۳ سال در سینمای هنر و تجربه اکران محدود شد یا درباره آتشسوزی و سقوط ساختمان پلاسکو تنها یک فیلم چهارراه استانبول مصطفی کیایی وجود دارد که بهشکل غیرمستقیم به آن پرداخته است.
گرچه بخشی از این کمکاری به کمبضاعتی سینمای ما از حیث تکنیکی و فنی یا کمبود بودجه برمیگردد، اما بهنظر میرسد مشکل کار در این مسائل سختافزاری نیست، بلکه بیشتر به سیاستگذاریهای سینمایی برمیگردد. به سیاستهایی که ساختن فیلم درباره حوادث و فاجعهها را مصداقی از سیاهنمایی میداند!