شاهين شجري كهن گفت: دبير جشنواره، مديران مياني و داوران و هيات اجرايي بايد از اهالي سينما باشند و سينماگران با آنها همدل باشند، نه اينكه حس كنند سينما متعلق به خودشان است و حق دارند هر تصميمي بگيرند. اگر مردم با جشنواره همراهي نكنند ديگر همه چيز فاقد ارزش است.
چهل و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر با همه مناقشات و تنازعاتش به پایان رسید. رویدادی متفاوت از دورههای قبل خود با حواشی و جنجالهایی عجیب و گاه بیسابقه. طبعا همه در یک چیز اشتراک نظر داریم و آن اینکه جذابیت، بخشی جداناشدنی از سینماست.
به گزارش اعتماد، اگر قائل به این باشیم که چراغ گردهمایی و آیینی مانند جشنواره فیلم فجر با قدمت بیش از چهل سال که متعلق به هنرمندان است، باید با حضور آنها روشن شود و شور و هیجان و حرارت پیدا کند، طبعا جشنواره امسال را طور دیگری مییابیم و میپذیریم جشنواره امسال در مجموع از جذابیت برخوردار نبود.
به قول دوستی، شاید بتوانیم چشممان را بر حقایق ببندیم و بگوییم همهچیز عالی بود؛ اما قطعا با نگاهی منصفانه باید اذعان کنیم که جشنواره امسال پیش از هر چیز از نظر حضور چهرهها و استقبال هنرمندان برجسته، جشنوارهای کمفروغ بود. گرچه چهرههای زیادی در فیلمهای بخش سودای سیمرغ امسال بازی داشتند، اما هیچ فیلمی در فضای حقیقی و مجازی گُل نکرد و دهان به دهان نشد. ۲۴ فیلم در بخش اصلی اکران شدند، اما آثار این دوره نتوانست مخاطبان را به خود ترغیب کند. تنها حاشیه و هیاهو بود که حرف اول را در این دوره جشنواره میزد.
بعد از ده روز نمایش، دو فیلم بیش از بقیه توجه داوران را به خود جلب کردند و در بیشتر بخشها کاندیدا شدند و جایزه گرفتند. یکی «سینما متروپل» به کارگردانی محمدعلی باشه آهنگر و دیگری «غریب» ساخته محمد حسین لطیفی.
پرسشی که در این میان وجود دارد، این است که چرا رویدادی با قدمت بیش از چهار دهه از دوران اوجش فاصله گرفته و از جانب بخشی از اهالی سینما مورد بیتوجهی قرار میگیرد؟ فراموش نمیکنیم در چهل سال گذشته این هنرمندان و سینماگران بودند که با همه انتقادها و اعتراضها فیلمشان را به این رویداد میفرستادند و در بخش رقابتی آن، گوشه چشمی به سیمرغ داشتند؛ اما چرا حالا اینطور نیست؟ آیا میتوان جشنواره را به روزهای اوجش باز گرداند؟ با چه تغییرات و چه تصمیماتی این مهم محقق میشود؟ در گزارش پیش رو، کارشناسان سینما راهکارشان را با ما درمیان گذاشتهاند.
عزیزالله حاجی مشهدی: جشنواره فیلم فجر با پیشینه چهل ساله خود با همه فراز و فرودهایش در بیشترین دورههای برگزاریاش، کارنامه به نسبت قابل قبول و اقناعکنندهای داشته است. گذشته از تکرار مداوم برخی نارساییها در اجرا و برنامهریزی این رویداد مهم، دستکم در بخشهایی، چون استفاده از هیاتهای انتخاب و داوری فیلمها -که به نظر من، همواره کار هیات انتخاب اینگونه جشنوارهها از حساسیت بیشتری نیز برخورداربوده است- در دورههای گذشته، سنجیدهتر عمل کرده است، به ویژه که میدانیم جشنواره فیلم فجر که قرار است نمایشگاه و آوردگاهی از یک رقابت سالم برای آثار سینمایی نسلهای مختلف فیلمسازان ما باشد، چشمهای بسیاری از عوامل تولید فیلم را به این صحنههای رقابت دوستانه جلب میکند و در مرکز توجه آنها قرار میگیرد.
چه نیروهایی که به گونه مستقیم و بیواسطه در چرخه تولید فیلمها حضور داشتهاند (مثل فیلمبردار، تدوینگر، طراح صحنه و لباس، صدابردار و صداگذار، چهرهآرا، نویسنده و کارگردان، تهیهکننده و به ویژه بازیگران یک فیلم) و چه کسان دیگری که در جایگاه پژوهشگر، کارشناس یا مدرّس سینما و منتقد فیلم در تولید فیلم همواره نقشی غیرمستقیم داشتهاند.
به همین روی در هر بخشی از این جشنواره اگر هر یک از این گروههای مخاطبان سینما نادیده گرفته شوند و در سایه تصمیمگیریهای نادرست، حتی اگر به ظاهر هم آب از آب تکان نخورد، به تدریج شرایطی پیش خواهد آمد که با رواج چنین دیدگاه نادرستی در میان بسیاری از مدیران مسوول در حوزههای سینمایی کشور، در بسیاری از نهادها و سازمانهای دولتی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز برای مقولههایی چون: تحقیق و پژوهش، ترجمه و تالیف، نگارش مقالههای راهبردی، نقد فیلم و به طور کلی هر چیزی که به حوزه ادبیات سینمایی و فیلمنامهنویسی مربوط میشود، جایگاه و اعتبار چندانی درنظر گرفته نشود و در نتیجه، در جشنواره با نمایش آثار قابلاعتنایی رو به رو نخواهیم شد.
واقعیت این است که وقتی از جشنواره فیلم فجر سخن به میان میآوریم، بیدرنگ آیینه شفاف و بیزنگاری در ذهنمان نمودی عینی پیدا میکند که قرار است به راستی نمایانگر تمامی وجوه فرهنگی و قومی و همچنین جایگاه اجتماعی و شأنیت و شعایر ملی ما در آثار پُرتنوع سینمایی ما باشد.
اگر جز این باشد، گویی اشکال از سینماست که، چون آیینهای کِدر و پُر گرد و غبار توان بازتاباندن تصویری شفاف از جامعه ما را ندارد یا اشکال از شرایط اجتماعی ماست که تصاویر چندان چشمگیر و روح نوازی در این آیینه متجلّی نمیکند. در حالی که انتظارمان این است که جشنواره فیلم فجر، سینمای ملی ما را نمایندگی کند.
سینمایی که از این منظر، سینمای پُرجاذبه، اثرگذار و پُر آب و رنگ باشد و برای مطرح کردن اندیشههای والا و انسانی بسیاری از مفاهیم معنوی و معناشناختی از زندگی ما، ظرفیتهای بالایی داشته باشد. وقتی قرار است که سینما به عنوان رسانهای فراگیر پرنفوذ، بستری مناسب برای به تصویر کشیدن شرایط اجتماعی و دیدگاههای جامعه رنگین کمانی ما باشد، آیا جشنواره فیلم فجر نیز نباید آیینه تمام نمای این شرایط اجتماعی و دیدگاههای پرتنوع جامعه ما باشد؟
اگر اعتقادی به این تنوع دیدگاهها نداشته باشیم، تنها با توسل به شعار نانوشته «پیش به سوی جامعهای تک صدایی»، بدون توجه به اقلیمهای پُرتنوّع جغرافیایی، قومی و فرهنگی، در سیاستگذاریهای فرهنگیمان به گونهای عمل میکنیم که برای نمونه در رویداد مهمی، چون برگزاری جشنواره فیلم فجر، از انتخاب دبیر جشنواره -به عنوان یک چهره موجّه فرهنگی هنری و دارای پیشینه و کارنامهای قابل اعتنا در یکی از بخشهای چرخه تولید فیلم یا در بخشهای پژوهشی و آموزشی مربوط به این حوزههای فرهنگی و هنری- گرفته تا معرفی هیاتهای انتخاب و داوری فیلمها، به گونهای عمل خواهد شد که آدمهایی تک بُعدی، محدوداندیش و فاقد بلندنظریهای لازم و به ویژه بیتوجه به ضرورت تقویت و قوام و دوام «سینمای ملی»، در بخشهای مختلف جشنواره حضور خواهند یافت که نتیجه کارشان به هیچ روی، به سود سینمای ملی ما نخواهد بود.
در حالی که همه دلسوزان فرهنگی، از سینمای آرمانی و ملی خود توقع دارند که به مثابه ویژگیهای ذاتی خود، شادی آفرین و مفرّح باشد و در تمامی اجزای تشکیلدهنده یک تولید هنرمندانه، عناصر پُر شکوه و زیبا موج بزند و نمونههای تولید شده در فضایی سالم و بهنجار، سرشار از شور و نشاط و شکوه و عظمت و نمایانگر روحیات آزاد و مستقلِ یک ملت باشد و سینمای ما، به دور از رواج آثاری کم مایه، غیر جذاب و فاقد خلاقیت و نوآوری، به ورطه کلیشههای تکراری نیفتد!
به نظر میرسد که بسترسازی مناسب برای اندیشیدن به سینمایی باشکوه و اندیشهورز و به پیروی از آن، برای داشتن جشنوارهای مناسب، باید پیش از همه، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بذر چنین باوری کاشته شود تا چنین دیدگاهی، در سایر نهادها و سازمانهای وابسته به این وزارتخانه نیز به مثابه رفتاری بهنجار و نگاهی غالب، نهادینه شود و در آیندهای نه چندان دور، به رشد و اعتلای سینمای ایران منجر شود. بیتردید با خوب شدن حال سینمای ایران، جشنواره فیلم فجر نیز به شرایط مطلوب و آرمانی خود نزدیک میشود.
اگرچه بخش مهمی از نارساییها و کم داشتهای چهل و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر را باید به حساب روزهای پُرالتهاب چند ماهه اخیر جامعه و همچنین عدم حضور بخش وسیعی از دستاندرکاران سینما در این دوره از جشنواره، گذاشت، اما به گمان من، ریشه بخش مهمتری از این نارساییها را -همچنانکه گفته شد- باید در نوع نگاه غیر مُنعطف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیران منتخب آن جستوجو کرد.
شاهین شجری کهن: جشنواره فجر همیشه بازتابی از وضعیت عمومی فرهنگ و هنر و سیاست در این سالها بوده و در شرایط کنونی نمیتوان توقع داشت یکدست و طبیعی و پررونقی برگزار شود، چون جامعه فضای طبیعی و سالمی ندارد و خود مدیران و سیاستگذاران هم فضا را دوقطبی میکنند. وقتی فیلمهای جشنواره نسبت و قرابتی با اتفاقات جامعه نداشته باشد وقتی به جای کیفیت فیلمها به کمیتشان اهمیت داده شود، وقتی صرفا پر کردن صندلیها به هر طریقی مدنظر باشد وقتی فقط برگزاری با هر کیفیت و شأن و حیثیتی هدف باشد نتیجه کاملا مشخص و واضح است.
به نظر من در وهله اول باید مدیران و مسوولان یک جشنواره، در ابعاد فجر سینمایی باشند (منظور فقط رزومه تولید فیلم نیست که خیلی از مدیران برای خودشان دست و پا کردهاند) از دبیر جشنواره تا مدیران میانی و داوران و هیات اجرایی باید از اهالی سینما باشند و سینماگران با آنها همدل باشند، نه اینکه حس کنند سینما متعلق به خودشان است و حق دارند هر تصمیمی بگیرند. دبیری که دغدغهاش از جنس سینما باشد، میفهمد که سینما بدون اهالی سینما معنایی ندارد و اگر مردم با جشنواره یا هر جریان و مناسبت دیگری همراهی نکنند دیگر همهچیز فاقد ارزش است.
نه فقط در جشنواره که در بیشتر حوزهها اعم از ورزش و اقتصاد و فرهنگ، مدیران در رشتههای کاری خود تخصص ندارند و صرفا متعهد هستند. از مدیران سینمایی تا اعضای شورای پروانه ساخت و مدیران نهادهای تولیدکننده که بودجه و مجوز دستشان است سینما را نمیشناسند همین باعث میشود با انواع و اقسام چالشها در بخشهای مختلف مواجه هستیم.
تا وقتی با همین نگاه خودی و غیرخودی پیش بروند و فقط سیاهی لشکر و جمع کردن نیرو برایشان مهم باشد وضعیت سینما بر همین منوال خواهد بود.
آرش خوشخو: کاری به اتفاقات خاص جشنواره امسال ندارم. به هر حال مسائلی در جامعه پیش آمد و سینماگران واکنشهای قابل فهمی داشتند که موجب فاصله گرفتن بخشی از سینمای ایران با هر گونه کنش دولتی از جمله جشنواره فجر خواهد شد؛ اما جدا از این ماجرا، سینمای ایران در دو، سه سال گذشته مورد حمله همزمان از سه سمت مختلف شد.
اصولگرایانی که از موفقیت این سینما خارج از چارچوبهای ایدئولوژیک مورد علاقه آنان و در یک چرخه اقتصادی ویژه ناراضی بودند، منتقدان و روزنامهنگارانی که پرچم مبارزه با پولشویی در سینما بلند کردند و با مبالغه و بزرگنمایی یک آفت فرعی در سینما را به ماهیت آن گره زدند و بالاخره چهرههای رسانهای آن سوی آب که به تمام سرشاخههای موفقیت این سینما هجوم بردند؛ از اصغر فرهادی تا مانی حقیقی.
عجیب آنکه هر سه جریان از ادبیات زشت مشابهی سود میبردند و کلمه «وسطباز» اسم شب عملیات تخریبگرایانه هر سه طرف بود. اینطور شد که سینمای ایران در پایان یکی از بهترین دهههای حیاتش، مجبور شد با اشباح مهاجم بجنگد. در دهه نود سینمای ایران هم به لحاظ افزایش چشمگیر مخاطبان، هم به لحاظ ساخت پردیس و سالن و هم به لحاظ تنوع ژانر و ساخت فیلمهای متنوع به لحاظ مضمون (فیلمهای تاریخی، سیاسی، انیمیشن، فیلمهای آوانگارد و...) و هم ظهور استعدادهای جدید، سالهای موفقی را پشت سر میگذاشت که متاسفانه اسیر حملات گروههای مختلف شد. منفیبافان حرفهای و ایدهآلیستهای متوهم و ایدئولوژی زدههای آخر الزمانی.
با چنین شرایطی سینمای ایران از دو، سه سال پیش حرکت نزولی خود را شروع کرده بود و جشنواره فجر هم پیرو این حرکت نزولی اعتبار خود را از دست داده بود. جشنواره امسال یک بخش از این سه طیف مهاجم حرفهای را همراه خود ساخته بود. شاید تازه متوجه شدند که در حال از دست دادن چه برند فرهنگی مهمی هستند. اما شخصا بعید میدانم که سینمای ایران در سالیان آینده فیلمهای مهمی تولید کند.
آن اکوسیستمی که به فیلمسازان خوبی مثل مانی حقیقی، شهرام مکری، آیدا پناهنده، نیکی کریمی، نرگس آبیار، محمدحسین مهدویان و حمید نعمتالله اجازه ساخت فیلمهایشان را میداد، بعید میدانم دوباره برپا بشود. جشنواره فجر هم از این جراحت بزرگ قدیمی که در پاییز امسال تشدید هم شد تا سالها رنج خواهد برد.