فیلم «زن زیبا» در حقیقت از تولیدات شرکت دیزنی است. فیلمنامهی این فیلم به دیزنی فروخته شد، اما تحت نام شرکت پخش فیلم تاچ استون که یکی از زیرمجموعههای دیزنی است، ساخته شد. این شرکت به تولیدات مخصوص مخاطبان بزرگسال دیزنی اختصاص دارد. «زن زیبا» پس از انتشار به یکی از موفقترین فیلمهای ویژهی بزرگسالان دیزنی بدل شد.
بعضی ساخت فیلمهای کمدی رمانتیک را ساده میدانند؛ ۲ بازیگر جذاب برای نقشهای اصلی، چند صحنهی خنده دار، یک بوسهی دراماتیک و تمام. اما تولید فیلمهای کمدی رمانتیک هم چالشهای خودش را دارد. به همین دلیل حقایق زیادی دربارهی کمدی رمانتیک مشهور هست که بسیاری از ما از آنها بیخبریم.
وقتی نیک کاساوتیس، کارگردان «دفترچه خاطرات» به عوامل فیلم اعلام کرد که رایان گاسلینگ را برای نقش اصلی اثر خود انتخاب کرده، همه تصور میکردند او عقلش را از دست داده است.
گاسلینگ دراینباره گفته: «وقتی سر قرارمان رسیدم نیک به من نگاه کرد و گفت: «می خواهم تو این نقش را بازی کنی، چون مثل بقیهی بازیگرهای مرد جوان هالیوود نیستی. نه خوش قیافه ای، نه باحال. یک پسر معمولی هستی که کمی هم بیعقل به نظر میآیی.»»
در حقیقت این درو بریمور بود که از آدام سندلر خواست در فیلم «۵۰ قرار اول» با او همبازی شود. به گفتهی بریمور، او از اعماق وجودش مطمئن بود که آنها با یکدیگر تیم خوبی میشوند. به همین خاطر شخصاً و با یک دستگاه تایپ نامهای برای سندلر نوشت و از او خواست که نقش اصلی این فیلم را در کنار او بازی کند. سندلر هم ایدهی بریمور را پسندید و با درخواستش موافقت کرد.
کمدی رماننتیک به یادماندنی «خاطرات بریجت جونز» بر اساس کتابی به همین نام نوشتهی هلن فیلدینگ ساخته شده که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. به گفتهی فیلدینگ، از او خواسته شده بود در ستون ثابت یک روزنامه دربارهی تجربهی شخصی خود از زندگی مجردی در لندن بنویسد.
او گرچه در آن زمان نیاز شدیدی به پول داشت، اما برای نوشتن از زندگی شخصی خود آماده نبود. به همین دلیل پیشنهاد کرد این کار را به صورت ناشناس و تحت نام یک شخصیت خیالی انجام دهد. او وقتی نوشتن ستون «خاطرات بریجت جونز» را آغاز کرد اصلاً فکر نمیکرد نوشتههایش خوانندهای داشته باشد. محتویات این ستون بعدها تبدیل به کتابی شد که جوایز متعددی دریافت کرد و تنها تا سال ۲۰۰۶ دو میلیون نسخه از آن در سرتاسر دنیا فروش رفت. فیلدینگ در سال ۱۹۹۹ نیز جلد دوم این کتاب را منتشر کرد.
فیلم «زن زیبا» در حقیقت از تولیدات شرکت دیزنی است. فیلمنامهی این فیلم به دیزنی فروخته شد، اما تحت نام شرکت پخش فیلم تاچ استون که یکی از زیرمجموعههای دیزنی است، ساخته شد. این شرکت به تولیدات مخصوص مخاطبان بزرگسال دیزنی اختصاص دارد. «زن زیبا» پس از انتشار به یکی از موفقترین فیلمهای ویژهی بزرگسالان دیزنی بدل شد.
میشل گوندی کارگردان فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، بازیگران آن، کیت وینسلت، کریستن دانست و مارک رافلو را تشویق میکرد هر قدر میتوانند در بازی خود بداههپردازی داشته باشند، با این حال، جیم کری را از این کار منع کرده بود. گوندری به کری میگفت: «این یک فیلم درام است، نه کمدی.» به گفتهی گوندی، این وضعیت کری را مستأصل کرده بود و او به گوندری میگفت: «چرا بقیه میتوانند بداههپردازی کنند؟ تو به من برعکسش را گفتی.»
نقش اصلی فیلم «صبحانه در تیفانی» در ابتدا به مریلین مونرو پیشنهاد شده بود. با این حال، به دلیل برخی رفتارهای مونرو، استودیوی فیلمسازی با استخدام او موافقت نکرد. ترومن کاپوتی، نویسندهی رمانی که این فیلم بر اساس آن ساخته شد از این تصمیم ناراضی بود، چون احساس میکرد به دلیل شباهتهای میان زندگی شخصیت اصلی فیلم و مونرو، این بازیگر بهتر از اجرای این نقش برخواهد آمد.
در فیلم «درواقع عشق» در حقیقت فاصلهی سنی زیادی میان کیرا نایتلی و توماس برودی نبود: تنها ۴ سال. آن زمان نایتلی ۱۷ساله و برودی ۱۳ساله بود. تنها چهرهی بچگانهی برودی باعث شده بود اختلاف سنی آنها چشمگیر به نظر برسد.
اشتون کوچر هم برای بازی در نقش پاتریک ورونا در نظر گرفته شده بود، اما در نهایت هیث لجر موفق به گرفتن این نقش شد. کوچر آن حالت عصبی که لجر به بهترین شکل ممکن آن را به تصویر کشید را نداشت. به علاوه لهجهی استرالیایی لجر نیز جذابیت ویژهای به او بخشیده بود.
یکی از سکانسهای به یادماندنی فیلم «از ۱۳ به ۳۰ رفتن» جایی است که جنا و مت با آهنگ Thriller مایکل جکسون میرقصند. با این حال، ممکن بود این سکانس اصلاً در فیلم وجود نداشته باشد، چرا که مارک رافلو در ابتدا حاضر به انجام این رقص نبود و حتی میخواست به خاطر همین سکانس این نقش را رد کند. به گفتهی جنیفر گارنر، رافلو تجربهی رقصیدن نداشت و در جلسات تمرین این سکانس نمیتوانست پا به پای او و باقی بازیگران پیش برود. در حقیقت، حس شرمساریای که در چهرهی رافلو در این سکانس دیده میشود، کاملاً واقعی است.
فیلمبرداری فیلم «دیوانه وار، احمقانه، عشق» در ابتدا بدون نام آغاز شد، چون هیچکس نتوانسته بود نامی درخور داستان این فیلم برایش پیدا کند. به همین دلیل تهیه کنندگان فیلم برای این کار جایزه تعیین کردند. آنها اعلام کردند به هر کسی که بهترین نام را برای این فیلم پیشنهاد دهد یک دستگاه آیپد خواهند داد.
پیشنهادات متعددی مطرح شد، اما در نهایت نام فیلم از میان صحبتهای جونا بوبو، بازیگر ۱۴ سالهی فیلم در یک مکالمه انتخاب شد. بوبو در این مکالمه به شکلی محاورهای گفت: «دیوانه وار، احمقانه، عشق». این چند کلمهی ساده، اما سازندگان فیلم را آنچنان تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفتند از آن برای نام فیلم استفاده کنند.
اولین فیلم کمیل ناجیانی بسیاری را تحت تأثیر قرار داد و اگر باورپذیر به نظر میرسید به این دلیل بود که داستان آن بر اساس تجربهی شخصی او و همسر حالایش، امیلی وی. گوردون بود که نانجیانی فیلمنامهی این فیلم را به طور مشترک با او نوشته بود. نانجیانی و گوردون درگیر یک بیماری شدید شده بودند که گوردون را مدتی به کما فرو برد.