فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا، چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت، چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
شرح لغت: شب تنهایی: شب هجران/ که را گویم: با هیچ کس نمیتوان گفت/ وقت وقت: وقت مناسب
راهیان راه نور پیوسته در دوری جانکاه میسوزند و در انتظار دیدار معشوق باقی میمانند، اما دوست دل آنان را به یغما میبرد و آنان را همواره در انتظار نگه میدارد تا آن زمان که موعد دیدارشان فرا رسد و به حضرت دوست متصل گردند.
در زندگی فراز و نشیب بسیاری پشت سر میگذاری و با مشکلات فراوانی روبرو میشود. مدام از دست زمانه مینالی. اطرافیانت به تو بسیار جفا کرده اند. کسی تو را یاری میدهد.