برای بسیاری از علاقمندان فیلمهای ترسناک، هیچ چیز بهتر از این نیست که با یک اسلشر مبهم یا یک دنیای پر از خونریزی لاوکرافتی به شکلی تصادفی آشنا شوند؛ و به لطف سرویسهای استریمینگ، بیش از هر زمان دیگری، فضاهایی برای شکار فیلمهای ترسناک در اختیار داریم.
از زمان ظهور صنعت سینما، فیلمهای ترسناک فوق العاده بسیاری بوده اند که نتوانسته اند آن توجهی که شایستگی اش را داشتند، دریافت نمایند، اما با گذشت سال ها، جواهراتی مانند The Man Who Laughs, The Cabinet of Dr. Caligari, و They Live به فیلمهای کالت کلاسیک تبدیل شدند.
به گزارش روزیاتو، برای بسیاری از علاقمندان فیلمهای ترسناک، هیچ چیز بهتر از این نیست که با یک اسلشر مبهم یا یک دنیای پر از خونریزی لاوکرافتی به شکلی تصادفی آشنا شوند؛ و به لطف سرویسهای استریمینگ، بیش از هر زمان دیگری، فضاهایی برای شکار فیلمهای ترسناک در اختیار داریم.
به همین خاطر، میتوانید با اطمینان فرض کنید که هر فیلمی که به شکلی تاسف برانگیز در زمان انتشار خود نادیده گرفته شده، دیر یا زود مورد توجه قرار خواهد گرفت. با وجود این همه سرویس استریمینگ نیز غیرممکن نیست که برخی فیلمهای ترسناک شاهکار و استادانه از رادار ما دور بمانند.
برخی از فیلمهای این فهرست سالها از توجه توده تماشاگران ژانر وحشت دور مانده اند و برخی دیگر دههها ناشناخته باقی مانده اند. اما دیگر چنین نیست. اگر به دنبال فیلمهای ترسناک کمتر شناخته شدهای هستید که به نوبه خود شاهکارهایی در ژانر وحشت هستند با ما همراه باشید. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک بی نقص و شاهکار آشنا کنیم که شاید حتی اسمشان را نیز نشنیده باشید.
فیلم Excision چنان فیلمی با نویسندگی دقیق و کوچک و تصویرسازی حال بهم زن است که سخت است باور کردن اولین فیلم ریچارد بیتس بوده است. این فیلم وحشت فیزیکی کمتر دیده شده در مورد یک شخصیت توهمی متفاوت به نام پائولین است که نماد یک نوجوان خشمگین و بدقلق به شمار میآید. او با هر کسی که میبیند درگیر میشود- به ویژه مادر سلطه جویش- در حالی که تلاش دارد با تحصیل در رشته پزشکی، تحسین و پذیرش اطرافیانش را بدست بیاورد. به خاطر نمرات نه چندان خوب و تمایلات سایکوتیکش، پائولین نمیتواند به راحتی به خواسته اش برسد. به لطف خشونت و خونریزی فراوان فیلم، به سادگی میتوان Excision را یک تصویرسازی بی هدف و بدون تفکر از خونریزی و کشتار دانست.
اما ریجارد بیتس جونیور اطمینان حاصل میکند که خشونت هولناک فیلم همیشه با رنجهای شخصیت اصلی مرتبط باشد و کمتر از آن برای ارزش شوکه کنندگی استفاده شود. در ظاهر، هیچ دلیلی برای تشویق و علاقه به پائولین نداریم، به ویژه بعد از اینکه تصاویری از مثله کردن هم سن و سال هایش را میبینیم، اما آنالین مک کورد در نقش او بسیار بی نقص ظاهر شده و شخصیتی قابل درک را به تصویر میکشد. به خاطر سناریو هوشمندانه، اکشن جذاب و بازی ستودنی مک کورد، فیلم Excision شبیه یک کالت کلاسیک است که انتظار اتفاق افتاده را میکشد. حضور جان واترز و مالکوم مک داول نیز از دیگر نقاط قوت فیلم هستند.
در فیلم We Go On، مایلز گریسوم چنان در ترس از مرگ فرو میرود که با انتشار یک آگهی در روزنامه، ۳۰،۰۰۰ جایزه برای کسی در نظر میگیرد که به او ثابت کند زندگی بعد از مرگ وجود دارد. همانطور که انتظار میرود، این آگهی توجه بسیاری از کلاهبرداران، دروغ گویان و شارلاتانها را جلب میکند. اما بعد از فیلتر کردن پاسخ ها، مایلز سه کاندیدا را پیدا میکند که پاسخهای قابل باوری دارند. اما او خیلی زود در مییابد وقتی که در را برای جهان آینده باز کند، زندگی اش دیگر هرگز به روال سابق باز نخواهد گشت. به خاطر بودجه اندکی که دارد، فیلم We Go On نمیتواند با جلوههای ویژه، وحشتهای داستان را تقویت کند.
خوشبختانه نیازی هم به چنین چیزی ندارد. به جای به تصویر کشیدن این ترس ها، فیلم بیشتر روی فضا تمرکز دارد تا ترسهای بی کیفیت و جلوههای ویژه کامپیوتری اضافی. به خاطر اینکه عناصر متافیزیکی داستان خیلی زیاد نیستند، داستان قابل باورتر جلوه میکند که اتفاقات ماوراءالطبیعهای که برای مایلز رخ میدهد را بیش از پیش ترسناک و تکان دهنده میسازد. سناریو فیلم بسیار دقیق و جمع و جور است. وقتی دکتر الیسون قوانین زندگی پس از مرگ را بر میشمارد، مخاطب قانع میشود که او به گفته هایش باور دارد. اگر به دنبال یک فیلم ماوراءالطبیعه قابل باور هستید، We Go On بهترین گزینه شماست.
در فیلم Road Games، یک راننده کامیون به نام کوید با بازی استیسی کیچ و یک مسافر سرراهی به نام پاملا با بازی جیمی لی کورتیس شروع به تعقیب یک راننده ون میکنند، با این باور که وی یک قاتل سریالی است. شاید این روایت شبیه فیلم Duel شاهکاری از استیون اسپیلبرگ باشد، اما فیلم Road Games بیشتر شبیه فیلم Rear Window، اما روی چرخ و در حال حرکت است، زیرا سبک تعقیب و گریز موش و گربهای فیلم شبیه فیلمهای آلفرد هیچکاک است.
بدین ترتیب فیلم Road Games میتواند خسته کننده باشد، زیرا بسیاری با داستانهای اینچنینی آشنا هستند، اما کیش چنان کشش مشترکی با همبازی هایش دارد که نمیتوانید با دیدنش روی صفحه نمایش، عاشقش نباشید. وقتی داستان بیشتر روی شخصیتهای اصلی و کمتر روی قاتل سریالی تمرکز دارد، این موضوع خیلی زیاد برایتان اهمیت ندارد، زیرا میخواهید این شخصیتها را بشناسید.
به خاطر تمرکز بسیاری که روی دو شخصیت اصلی است، به خطر افتادن زندگی شان شما را دچار اضطراب و نگرانی میکند. اگر چه هیچ راز واقعی وجود ندارد، همچنان روی صندلی تان نیم خیز میشوید، موضوعی که به لطف تصاویر سوررئال، توسعه شخصیتهای لایه دار و کار بی نقص دوربین رخ میدهد.
علیرغم بازیهای قوی، یک داستان سرگرم کننده و قابل باور و یک سکانس پایانی بی نقص، فیلم Road Games در باکس آفیس شکست خورد و توانست تنها یک دهم بودجه اش بفروشد. اما از طریق تبلیغ شخص به شخص، امیدواریم این فیلم شناختی را بدست آورد که شایستگی اش را دارد.
وقتی کوئنتین تارانتینو فیلم Big Bad Wolves را بهترین فیلم سال ۲۰۱۳ اعلام کرد، فکر میکنید که این فیلم ترسناک توجه زیادی به خود جلب خواهد کرد، اما یک دهه گذشته و این فیلم همچنان ناشناخته باقی مانده است. در سکانس ابتدایی فیلم شاهد دستگیری یک معلم به نام درور توسط یک افسر پلیس به نام میکی هستیم، بعد از اینکه معلم به آزار جنسی و مثله کردن یک بچه متهم میشود.
وقتی میکی متهم را به شدت کتک میزند، مجبور میشود نشانش را تحویل دهد. وقتی درور آزاد میشود، میکی او را ربوده و امیدوار است که با اعتراف گرفتن از وی، نام خود را پاک کند. Big Bad Wolves یک فیلم کامل و مملو از چیزهای مختلف است، که در کثری از ثانیه از کمدی سیاه به یک اثر عریان شکنجهای تبدیل میشود.
به سرعت از تصویرهای ویرانگر و حال بهم زن به دیالوگهای بی نقص تغییر میکند و انگار که دو فیلم کاملاً متفاوت با هم ترکیب شده اند. اما این موضوع خشونت داستان را بیش از پیش تکان دهنده میسازد. یک سری شوخی اینجا و آنجای داستان باعث احساس آرامش مخاطب میشود و وقتی که شرایط ترسناک میشود، همین جوکها باعث میشوند که اثر داستان بیشتر شود؛ و باور کنید که فیلم Big Bad Wolves از آن دسته فیلمهای ترسناکی است که تماشای آن برای هر کسی ساده نیست. اگر با انگشتان خرد شده، زانوهای له شده، ناخنهای کشیده شده و پوست سوزانده شده مشکل دارید، باید قبل از تماشای این فیلم کمی فکر کنید.
داستان فیلم Kidnapped زمانی آغاز میشود که مردی که روی سر و صورتش پوشانده شده، لنگان لنگان در جنگل راه رفته و همزمان خون بالا میآورد. او که نمیداند به کدام سو میرود، به سمت جاده میرود و توسط یک ماشین زیر گرفته میشود. این شیوه درست ساخت یک فیلم است. تنها چند ثانیه است که تماشای فیلم را شروع کرده ایم و به همین سرعت به آن جذب شده ایم. سپس فیلم Kidnapped به قبلتر میرود و اتفاقاتی که به این ماجرا ختم شده را به نمایش میگذارد.
در شرایطی که جیمی، همسر و دخترشان به خانه جدیدشان نقل مکان میکنند، سه تبهکار به زور وارد خانه شده و آنها را به گروگان میگیرند. این سه تبهکار شیطان صفت قول میدهند که اگر جیمی موجودی کارتهای اعتباری اش را خالی کرده و به آنها بدهد، خانواده اش را به حال خود رها میکنند.
اگر چه Kidnapped یک آغاز آدمکشانه و قاتل گونه دارد، اما شاید نگران این باشید که ادامه داستان یک درام حمله به خانه باشد. اما خوشبختانه، میگل آنخل ویواس به عنوان کارگردان فیلم، در هر فریم مراقب است که داستان کسل کننده و تکراری نشود. با استفاده از شاتهای بلند، مخاطب در کنار خانواده گرفتار قرار میگیرد که بیش از پیش حمله تبهکاران به آنها را ترسناک و پرمخاطره میسازد.
به لطف تدوین مناسب و جلوههای صوتی قوی، میتوانید تمام مشت و لگدها را حس کنید. برخلاف بسیاری از فیلمهای ترسناک دیگر، Kidnapped هیچ معنای عمیق تری ندارد. هیچ زیربنا و فضای مخفی و زیرپوستی وجود ندارد، هیچ پیام عمیقی نیست. این فیلم تنها یک تریلر ترسناک سرراست است که بدون شک تماشای آن شما را شوکه خواهد کرد.
همانند Children of the Corn، فیلم Who Can Kill A Child? در مورد گروهی از نوجوانان است که هر فرد بالغی که بیابند را به قتل میرسانند. برخلاف Children of the Corn، اما این فیلم مستقل الهام گرفته شده از Lord of the Flies موفق میشود به درون مغز کودکان قاتل داستان نفوذ کند. هرگز به طور مستقیم توضیح داده نمیشود که چرا این کودکان دست به چنین قتلهای فجیعی میزنند، اما بعد از تماشای سکانس اول است که میتوانیم خودمان به نتیجهای در این مورد برسیم.
فیلم با یک تصویر شبه مستند آغاز میشود و کودکان و نوجوانانی را از ملتهای جنگ زده بسیاری را شاهد هستیم که قساوتهای غیرقابل توصیفی را متحمل میشوند. بعد از شکنجه شدن، مثله شدن و انجام شدن آزمایش رویشان، میتوانید درک کنید که چرا کودکان به این باور رسیده اند که افراد بالغ ریشه تمام کارهای شیطانی هستند.
طبیعتاً تماشای آزارها و شکنجههایی که این کودکان متحمل شده اند بسیار ترسناک است، اما اگر در عرض ۵ دقیقه ابتدایی فیلم، این سکانسها را تماشا کنید کسی شما را قضاوت نخواهد کرد. اما تماشای اینکه چطور این نسل کودک و نوجوان با شادی و خوشحالی تمام زندانیانشان را شکنجه میکنند یا خودشان را روی خودروهای در حال حرکت پرتاب میکنند تا سرنشینانشان را به قتل برسانند، تکان دهنده است. این نوجوانان نه فقط برای یک نوع حفاظت از خود ترسناک دست به این کارهای هولناک میزنند بلکه از این کار لذت میبرند. حتی اگر به تماشای فیلمهای ترسناک تکان دهنده عادت داشته باشید نیز فیلم Who Can Kill A Child? طاقت و روان شما را به چالش میکشد.
بعد از مرگ مادرش به خاطر سرطان، ایوان توسط دوستانش ترغیب میشود تا برای بهتر شدن شرایط روحی اش به تعطیلات برود. تقریباً بلافاصله پس از اینکه وی به ایتالیا میرسد، شیفته زن جوانی به نام لوییز میشود. لوییز چنان برای ایوان بی نقص است که او باور نمیکند این آشنایی واقعیت داشته باشد؛ و شوربختانه نگرانیهای او بی دلیل نیست. اگر چه به وضوح مشخص است که لوییز رازی مخفی دارد، این راز چیزی است که هیچ کس انتظارش را ندارد. بدین ترتیب بهتر است که بدون داشتن هیچ سرنخی وارد تماشای فیلم Spring شوید. اگر چه این راز خیلی آرام آرام فاش میشود، اما واضح است که داستان به مسیرهایی میرود که انتظارش را نداشتیم و تا پایان ما را در هیجان و اضطراب نگه میدارد.
اگر چه Spring بیشتر شبیه یک داستان فولکلور هشدار دهنده یا یک داستان عاشقانه لاوکرافتی و کمتر شبیه یک داستان ترسناک معمولی است، داستان فیلم به شدت قوی و قابل باور است، زیرا هر دوی شخصیتهای اصلی رابطه منحصربفردشان را جدی میگیرند. مخاطب به طور کامل علاقه و مراقبت هر یک از این شخصیتها از دیگری را باور میکند که باعث میشود وقتی رابطه عشق تازه شکل گرفته ایوان و لوییز مسیری تاریک را در پیش میگیرد، بیش از پیش شوکه شوید. به خاطر این افشاگری بزرگ و غیرمعمول است که تماشای این فیلم مناسب هر کسی نیست. اما اگر به فیلمهای ترسناکی علاقه دارید که از امتحان کردن چیزهای جدید ابایی ندارند، فیلم Spring میتواند بهترین مسیر برای شما باشد.
از آنجایی که فولکلور چین به هزاران سال پیش باز میگردد، جای تعجب ندارد که که داستانهای باستانی این مردمان مملو از هیولاها، دیوها و خون آشامهای پرنده فراوان است. اگر چه A Chinese Ghost Story فیلم نسبتاً کوتاهی است، اما افسانههای عجیب متعددی را به شکلی زیبا، مسحور کننده و البته ترسناک مورد بررسی قرار میدهد.
داستان این فیلم روی یک روح خدمتکار به نام نیپ تمرکز دارد که مجبور میشود تا یک مسافر معمولی را به یک معبد افسانهای راهنمایی کند، جایی که ارواحشان توسط درخت هیولای زن بلعیده میشود. وقتی نیپ عاشق یک مامور جمع آوری مالیات به نام نینگ میشود، تصمیم میگیرد که خود را از زورگویی و ظلم اربابش رها کند. وقتی هیولای زن مانع از ورود روح نیپ به دنیای مردگان میشود، نینگ وظیفه خود میداند که او را نجات دهد.
از آنجایی که A Chinese Ghost Story میتواند فانتزی و عجیب و غریب باشد، شاید با خود فکر کنید که فیلم چندان ترسناکی نیست. اما برخی از تصاویر این فیلم باعث کابوس میشوند. تماشای شهروندانی که مورد حمله سرهای معلق، هیولاهای چند دست و پایی و زبانهایی چند متری قرار میگیرند، هر کسی را به وحشت میاندازد.
باید به احترام سازندگان این فیلم کلاه از سر بردارید، زیرا از تکنیکهای بسیاری استفاده کرده اند تا بتوانند این مخلوقات افسانهای را خلق کنند، از جمله عروسک ها، استاپ موشن، لباسهای خاص، جلوههای بصری و انیماترونیک. علیرغم داشتن دو دنباله، یک اقتباس انیمیشنی و یک بازسازی، فیلم A Chinese Ghost Story هرگز آن شناختی که شایستگی اش را داشت را در سطح بین المللی تجربه نکرد.
همانند بسیاری از فیلمهای ترسناکی که به خوبی مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهند، فیلم The Autopsy Of Jane Doe ساخته ۲۰۱۶ نیز نمیتواند سادهتر از اینی باشد که هست. در این فیلم ماوراءالطبیعه آندره اوردال، تامی و آستین پدر و پسری هستند که در یک مرده شور خانه کار میکنند و وظیفه کالبدشکافی جسد یک دختر را میپذیرند. اگر چه نام و علت مرگ این دختر مشخص نیست، تامی و آستین بر این باورند که بعد از کالبدشکافی همه چیز مشخص خواهد شد. اما در شرایطی که این دو به بررسی جسد دختر مرموز و بی نام میپردازند، هر چه بیشتر پیش میروند بیشتر در وحشت و حیرت فرو میروند.
همانند کاری که اوردال در فیلم Trollhunter انجام داده، این فیلم باکیفیت نیز بیشتر روی فضا و تنش سازی تمرکز دارد تا جلوههای ویژه پرت کننده حواس. همانطور که در Scary Stories to Tell in the Dark، دیگر اثر اوردال دیده ایم، فیلم The Autopsy of Jane Doe خوب میداند که چطور ترسناک و ویرانگر باشد، بدون اینکه بیش از پیش وارد فضای کشتار و خونریزی شود.
اگر چه مفهوم داستان حال و هوای یک فیلم درجه دوم را دارد، اما برایان کاکس و امیل هیرش کارشان را جدی میگیرند و مخاطب را نیز وادار به رویکردی مشابه میکنند. به دلیل بازیهای صادقانه شان، این فیلم شبیه تماشای یک تریلر کارآگاهی است تا یک فیلم ترسناک، که باعث میشود وقتی اوضاع خطرناک میشود، داستان فیلم شوکه کنندهتر باشد.
فیلم Sleep Tight ساخته سال ۲۰۱۱ در مورد یک نگهبان افسرده به نام سزار است که برای آزار دیگران دست به هر کاری میزند. وقتی اسکار میفهمد که روش هایش روی یک مستاجر شاد و خوش شانس موثر نیست، نقشه پیچیده و دقیق تری میکشد تا او را نابود کند.
وقتی شخصیت اصلی یک داستان یک شخصیت منفی و منفور باشد، معمولاً آنها را شخصیتهایی قابل دلسوزی خلق میکنند. اما Sleep Tight این رویه را کنار میگذارد و شخصیت اصلی را غیرقابل نجات میکند. اگر چه رذالت سزار سرگرم کننده است، اما هرگز شیفته کارهای ترسناک و غیرانسانی او نمیشوید. اما این تنها دلیلی نیست که تماشای کارهای سزار را دشوار یم سازد. در حالی که مشغول انجام خرابکاری و جنایت هایش است، سزار همیشه در آستانه گرفتار شدن قرار میگیرد.
هر سکانس دارای تعلیقی هیچکاکی است، زیرا سزار هر لحظه در فاصله چند قدمی از فاش شدن قرار میگیرد. اگر چه خوامه بالاگورو بیشتر به خاطر فیلم ترسناک زامبی محور در ژانر ویدیو پیدا شده اش به نام [REC]شناخته میشود، اما Sleep Tight بیشتر از آن فیلم شما را در وحشت فرو میبرد. سزار یک موجود ماوراءالطبیعه یا یک عامل اسرارآمیز نیست بلکه یک انسان معمولی است. این واقعیت که کسی تا به این اندازه فاقد ارزشهای اخلاقی و انسانیت باشد چیزی است که این فیلم را به شدت ترسناک میسازد. نگذارید عنوان فیلم گولتان بزند، زیرا با تماشای این فیلم ممکن است چندین شب بدون خواب را تجربه کنید.