آیت الله جوادی آملی بیان داشتند: بر خلاف آنچه ما خیال میکنیم مردم عرفی اند، مردم متفکر و فقهی هستند! لذا اگر مردم ببینند در یک فضای زنده نفس میکشند که در آنجا نه اختلاسی هست، نه نجومی، نه گرانی و نه تبعیض، به قانون احترام میگذارند، به فکر دیگران احترام میگذارند، هر چند شاید خود آن عقیده را قبول نداشته باشند!
پیام فاضلی نژاد مدیر مسئول مجله نقد اندیشه روز شنبه با حضور در بیت آیت الله العظمی جوادی آملی با ایشان دیدار و گفتگو کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء، آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار مدیر مسئول مجله نقد اندیشه بیان داشتند: در جریان اندیشه، آنکه اندیشه آفرین و اندیشمند آفرین است راه را در قرآن کریم مشخص کرده است. قرآن کریم این جمعیت هشت میلیاردی جهان و جامعه بشری را یک خانواده میبیند! هر چند بخشهای اسلامی و منطقهای را از نظر دور نداشته، اما لبه اصلی بیانات قرآن کریم، بشر است: ﴿نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾، ﴿کَافَّةً لِلنَّاسِ﴾، ﴿لِلعالَمینَ نَذیرًا﴾، ما باید با این طرز نگاه بنویسیم.
ایشان بیان داشتند: بر خلاف آنچه ما خیال میکنیم مردم عرفی اند، مردم متفکر و فقهی هستند! لذا اگر مردم ببینند در یک فضای زنده نفس میکشند که در آنجا نه اختلاسی هست، نه نجومی، نه گرانی و نه تبعیض، به قانون احترام میگذارند، به فکر دیگران احترام میگذارند، هر چند شاید خود آن عقیده را قبول نداشته باشند!
ایشان با بیان اینکه اگر میخواهید انسانی زندگی کنید باید جهانی فکر کنید، بیان داشتند: ممکن نیست بدون جهان بینی بتوان کشوری را اداره کرد، اینها با هم ارتباط دارد، باید مودّب بود، باید با دیگران و بر اساس احترام ارتباط داشت، البته هر چند ما با ارتباط با بیگانه مخالف نیستیم، ولی بارها گفته ایم که با هر کسی دست دادید، انگشتان خودتان را بشمرید، این یک نوع مواظبت است؛ برای همین اگر میخواهیم راحت زندگی کنیم، راهش این است که نه بیراهه برویم و نه راه کسی را ببندیم! و در این صورت کسی هم با ما کاری ندارد.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود ابراز داشتند: علم یک پوسته است و هر چه دارد از معلوم دارد، وقتی معلوم فرق کرد علم نیز فرق میکند. در معلوم هم هر چه هست همه مخلوق خداست و خداوند اینها را سه ضلعی آفرید، مثلث آفرید، هر جزئی را دست بزنید مثلث هستند، نمونه اش همان است که وجود مبارک موسای کلیم در جواب فرعون که گفت ربّ العالمینی که شما از طرف او آمدید کیست؟ فرمود: (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى) خدای ما کسی است که آنچه مصداق شیء است، خلق کرد، کلّ شیء مخلوق خداست، این مبدأ فاعلی؛ ثانیاً نظام داخلی او را هر چه خواست به او داد، (أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ) سپس (ثُمَّ هَدى) راهنمایی کرد که کجا باید بروید، چه باید بکنید، از این موجود چطور باید بهره ببرید، این مثلث را در کل شیء به نحو موجبه کلیه تنظیم کرد. آن نظام فاعلی، این نظام داخلی، این نظام غایی؛ هیچ چیز در عالم منفرد نیست، مثلث است، هیچ چیزی را نه بی نظم آفرید و نه بی فایده آفرید!
ایشان ادامه دادند: اگر کل شیء مثلث است، پس برای او اضلاع ثلاثهای است، اما این مثلث را الان مُثله کردند، نظام فاعلی را کنار گذاشتند، چه کسی آفرید را کنار گذاشتند، برای چه آفرید را کنار گذاشتند! مثلث مثله شده، خودش علم سردخانهای است، این علم کسی را به جایی نرسانده و نمیرساند، چون عالم هر چه دارد از ناحیه علم است و علم هر چه دارد از ناحیه معلوم است، این معلوم مثلث مُثله شده سردخانه ای، عالِم تربیت نمیکند، این اصراری که قرآن برای علم دارد که علم، حیات آفرین است و آدم را زنده میکند همین است.
ایشان بیان داشتند: علم دینی این نیست که در اول کتابها عکس امام و رهبری و آرم جمهوری اسلامی را بگذاریم، این کار اسلامی نیست این اسلام مالی است، هر چند این کارها خوب هست و یک نوع ادب اجتماعی است، اما این امور، علم را دینی نمیکند، بلکه علم دینی به معلوم آن است، دانشگاه باید درباره این اضلاع ثلاثه بیاندیشد و بحث کند.
ایشان با بیان اینکه اندیشه نمیمیرد، اظهار داشتند: آنچه در فضاهای علمی و دانشگاهها باید بحث شود این است که ما با مرگ میپوسیم یا از پوست به در میآییم؟! قرآن کریم آمده تا به ما بگوید کهای انسان! شما مثل درخت نیستید که اول سبز شود و میوه دهد و پس از آن هیزم شود و تمام! بلکه مانند پرندهای هستید که بعد از مرگ از قفس آزاد میشوید، بدانید مرگ پوسیدن نیست، بلکه از پوست به در آمدن است.
اینکه خداوند در سوره جاثیه و در جواب کفار که گفتند زندگی ما جز همین نشأه دنیا و مرگ و حیات طبیعت نیست و جز دهر و طبیعت کسی ما را نمیمیراند، فرمود: این سخن نه از روی علم و دلیل بلکه از روی جهل و وهم و خیال میگویند، همین است! مگر اندیشه میمیرد؟! آیا این متصور هست که این نظام دقیق و نظم حاکم بر آن خلق شده و هر کس هر کاری کرد حساب و کتابی نیست؟! فضای علمی دانشگاههای ما باید در این موضوعات ورود کرده و بحث و اندیشه کند.
ایشان در بخش دیگری از سخنان خود در تبیین نقد اندیشهها نیز بیان داشتند: اگر میگویند نقد کنید یعنی نصیحت کنید، نصیحت، گفتن و نوشتن و اعتراض نیست، آن سوزن خیاطی را میگویند منصحه و آن خیاط را میگویند ناصح. کسی که لباس ندارد بی حیثیت است و سوزن خیاطی و خیاط با دوخت لباس، آبروی او را حفظ میکند، نقد و نصحیت نیز باید همین گونه باشد، اینکه با نقد در روزنامهها و اینها آبروی افراد را ببریم این نقد نیست، بلکه اگر نقد و اشکالی هست باید عالمانه و محققانه مطرح شود و آبروی افراد حفظ شود.