انتخاب یک موسیقی قدرتمند برای سریالی که نام پوست شیر (یکی از بهترین قطعات موسیقایی تاریخ فرهنگ و هنر ایران!) را یدک میکشد کار سختی بوده که بامداد افشار توانسته آن را به زیبایی انجام دهد.
سریال پوست شیر به اتمام رسید؛ سریالی که فصول مختلف آن تنها با فاصله چند روز به پخش رسیدند و تعریف جدیدی از ساخت فصل جدید یک سریال و عرضه آن ارائه کرد. پخش سریال پوست شیر در بزنگاهی بود که خیلی از تماشاگران در آن زمان، به تماشای سریال برادران محمودی ننشستند.
پخش پوست شیر قرار بود به دوران بهتری موکول شود اما در نهایت از پاییز ۱۴۰۱ پخش این سریال آغاز شد و چندی پیش داستان نعیم، ساحل، لیلا، رضای پروانه و صدرا به سرانجام خود رسید. سریال پوست شیر با تمام جنجالی که طی این چند ماه راه انداخت، نقاط قوت و ضعفی داشت که در ادامه به بررسی موردی آنها میپردازیم.
پوست شیر یک سریال پلیسی-معمایی ایرانی است؛ ژانری که در ایران چندان به آن توجه نمیشود با اینکه یکی از عامهپسندترین ژانرهای دنیای قصهگویی به حساب میآید. در جهان ادبیات هم ما با بازار پررونق و محبوب کتابهای جنایی-پلیسی روبرو هستیم و واقعیت اینجاست که در بین این آثار، معمولا شاهکار ادبی که بهاصطلاح منتقدین «جایزهبگیر» باشد وجود ندارد اما ژانر جنایی دقیقا در جایی وایساده که نیازی به این جوایز ندارد: دل مردم.
در ایران اما ضعف ساخت تولید محتوا در این ژانر وجود دارد. تاریخ ادبیات ما نشان میدهد که کتاب افرادی چون احمد محققی که خودبازپرس ویژه قتل عمد دستگاه قضا بود در زمان انتشار خود با استقبال بینظیری مواجه بود و یا پیشتر از آن سری کتابهای پرویز قاضی سعید که کپی ناقصی از آثار پلیسی غربی بودند در بین مردم پرطرفدار بودند. بااین حال تا امروز تعداد کتابهای جنایی نوشته شده ایرانی که سرش به تنش بیرزد به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد.
در دنیای سینما اوضاع بدتر است؛ اگر زمانی کارآگاه علوی و یا شمسی و مادام در تلویزیون جولان میدادند، رفته رفته ژانر پلیسی به قهقهرا رفت. طی سالهای اخیر بسیاری از افراد سعی کردند تا این ژانر را احیا کنند و برخی موفق بودند و برخی نه. برادران محمودی جزو آن دسته از اشخاصی هستند که روح خوبی به این ژانر دمیدند و با اینکه کارشان بینقص نیست ولی توانسته شروع خوبی برای این ژانر از دست رفته در کشور باشد. آنها با انتخاب بازیگران مناسب، فیلمنامهای که لااقل با قدرت شروع میشود و همچنین فضاسازی بومی خوب، پتانسیل قصه خود را درخشان کردند. پوست شیر اولین تجربه سریالسازی این دو برادر محسوب میشود و قطعا اولین تجربه، بهترین تجربه نیست. سریال پوست شیر در طول سه فصلی که پخش شد نقاط قوت و ضعف زیادی از خود نشان داد که در ادامه به بررسی یک به یک آنها میپردازیم.
نکته مهم اینجاست که در این مطلب سعی شده تا حد امکان داستانی از فیلم اسپویل نشود، هرچند با توجه به پایان انجامیدن سریال و بررسی برخی نکات در فیلمنامه، گاهی بخش کوچکی از داستان لو میرود.
نقطه قوت: بازی بازیگران
شهاب حسینی کار اصلی خود در بازیگری را با سریال پلیس جوان آغاز کرد. او از ابتدای کار خود با همین نقش پلیس شناخته شد و حالا در آخرین نقش آفرینی خود در سریال پوست شیر نیز بار دیگر در نقش یک پلیس ظاهر میشود. او سرگرد مشکات است که پیشینه جذابی هم دارد شهاب حسینی توانسته نقش مشکات را از آن خود کند. او بیشتر وقتها آب معدنی به دست دارد؛ غم دختر از دست رفتهاش در تمام صحنهها حتی وقتی قرار است یک صحنه خوشایند ببینیم، دیده میشود. او آدم خوشحالی نیست و از آن طرف آدم چندان قانونمداری هم نیست هرچند بیقانونی هم نمیکند. مشکات در کنار نعیم قهرمان پوست شیر است و شهاب حسینی بر خلاف حجازیفر، ماموریت خود را به درستی انجام داده است.
بهجز شهاب حسینی، پانتهآ بهرام توانسته در نقش یک مادر داغدیده با قدرت ظاهر شود. حسی که او با با بازی صورت خود ادا میکند، از آن حسهایی است که در کمتر بازیگری میتوان یافت. پانتهآ بهرام نیز بهخوبی افول یک زن شاداب به یک زن داغدیده آواره را به تصویر کشیده است و با صدای خودش و طرز بیان دیالوگهایش، قدرت بازیگریاش را به رخ میکشد.
در کنار این افراد، بازیگر رضا پروانه یعنی علیرضا کمالی نیز توانسته در این سریال خوش بدرخشد. کمالی کارنامه چندان گوهرباری ندارد اما با بازی در نقش رضا پروانه، آینده خیلی بهتری در مسیر سینمایی خود رقم زده است. نقش رو به روی کمالی یعنی ژیلا شاهی نیز از بهترین بازیگران سریال به شمار میرود که متاسفانه فرصت کمی به او داده میشود تا خودش را در سکانسها به نمایش بگذارد. شاهی ستاره پرفروغی است که در معدود حضورهای کوتاه خود میتواند صحنه را از آن خود کند و با اینکه سریال در بخشی از داستان خود به جایی میرود که تماشاگر حس میکند قرار است بیشتر با مژگان آشنا شود، اما متاسفانه کاراکتر او در اواخر سریال کاملا رها میشود و غم تماشای بازی قهارانه شاهی در دل تماشاگر باقی میماند. پیشتر در آثار محمد رسولاف توانسته بود خودش را ثابت کند در فیلم قصر شیرین نیز به اوج دوران بازیگری خود رسیده بود؛ اوجی که البته حالا در کالبد پوست شیر ادامه دارد.
در نهایت به بازیگر نقش منفی سریال میرسیم که برای دوستداران صحنه نمایش و تئاتر بیشتر شناخته شده است. کار او از همه بازیگران سریال سختتر بوده چرا که باید یک کاراکتر منفی (ویلن) را به تصویر میکشید؛ چیزی که در سینمای ایران کمتر دیده شده است. ما در سینمای ایران ویلن قدرتمندی نداریم و شخصا نمیتوانم درجا و بدون مکث به نقشهایی اشاره کنم که در آن یک بازیگر در قالب ایفاگری نقش منفی آن هم در ژانر جنایی خوش درخشیده باشد. این بازیگر اما میتواند کاراکتری را خلق کند که در آن جنون دیده میشود ولی اغراق و غلو حضور ندارد. کنترل بازی او درجه یک بوده و کاری نمیکند که فعالیت پیشینش در تئاتر، بازی او را در این سریال تبدیل به یک بازی اگزجره نمایشی کند. شخصیت منفی پوست شیر میتواند در فهرست بهترین کاراکترهای منفی در تاریخ سینمای ایران جا بگیرد و این کار با حضور در دو سه قسمت، ستودنیست و یادآور کوین اسپیسی و حضور کوتاهش در پایان فیلم هفت است که آدمی را میخکوب میکند.
نقطه ضعف: بازی بازیگران
بازی بازیگران سریال پوست شیر دو رو دارد؛ یک وجه آن بازی قدرتمند بازیگران درست مجموعه است و بخش دیگر مربوط میشود به نقشآفرینیهایی که اصلا نتوانستند در حد انتظار ظاهر شوند. فهرست پرستاره بازیگران پوست شیر (حتی در بین نقشهای فرعی که بهعنوان مثال کامران تفتی ظاهر میشود و خوش میدرخشد) این نوید را به تماشاگر میدهد که قرار نیست با بازی ضعیفی روبرو شود ولی واقعیت اینجاست که برخی از نقشآفرینیها نازلتر از سایر بازیگران است.
پردیس احمدیه یکی از این بازیگران است که نمیتواند بازی خوبی از خود برجای بگذارد. وظیفه پردیس احمدیه وظیفه خطیری بوده چرا که تماشاگر باید نگران ساحل باشد و بتواند با این شخصیت همذات پنداری دقیقی داشته باشد تا این نگرانی در قلب او حک شود. با این حال این اتفاق نمیافتد و ساحل بیشتر شبیه به یک معما است و تماشاگر صرفا تشنه حل شدن این معما است، حالا هر اتفاقی که برای این شخصیت افتاده باشد. ضعف بازی احمدیه البته در شخصیتپردازی او هم نهفته که جای کار داشته و فیلمنامه نتوانسته آنطور که باید، این شخصیت گمگشته خود را دارای شناسنامه با جزییاتی بکند. بهنظر میرسد سازندگان به چهره معصوم پردیس احمدیه تکیه کردند و این تکیهگاه چندان هم بیراه نبوده ولی کافی به نظر نمیرسد.
مهرداد صدیقیان از دیگر بازیگران گروه بازیگری پوست شیر است که کمتر از حد انتظار ظاهر میشود. صدیقیان که در نقش صدرا فرو رفته، یک عاشق خسته و ناراحت است که از زندگی خود زده تا بتواند برای معشوقه از دست رفتهاش کاری کند. نقشی که صدیقیان ایفا میکند میتوانست به یکی از دراماتیکترین نقشآفرینیهای تاریخ سریال ایرانی تبدیل شود اما صدیقیان با بازی تکراری و خستهکننده خود، کاراکتر صدرا را تبدیل به شخصی میکند که بیشتر شبیه به یک استیکر نچسب است. فرصتی که سریال به کاراکتر صدرا در برخی قسمتها میدهد تا بیشتر خودش را نشان دهد هم این نقطه ضعف را جبران نمیکند و صدیقیان در نهایت اثبات میکند که شخص مناسبی برای بازی در این نقش نبوده است.
البته باید این اعتراف را کرد که صدیقیان تقریبا توانسته از فراز و نشیبی که شخصیت صدرا دارد به ما چیزی نشان دهد و تفاوت صدرای خوشحال و صدرای ناراحت تا حد زیادی ملموس است، اما این ماموریت نیمهکاره باقی مانده و صدیقیان در جریان اصلی نقشی که برعهده دارد (یعنی صدرایی که داخل فلشبکها نیست) ضعیف عمل میکند.
ناراحتکنندهترین ضعف در نقشآفرینیهای سریال نیز به هادی حجازیفر برمیگردد که مثل همیشه بازی میکند. فرقی نمیکند که چه نقشی به حجازیفر داده شود، او قرار نیست تفاوت خاصی در بازی خود ایجاد کند. شخصا حجازیفر را شبیه به یک لیام نیسون در سینمای ایران میدانم که با آثار اکشن شناخته شده و بازیگر ماهری هم نیست اما در اکثر آثار خود یکدست و یک شکل بازی میکند. حجازیفر هم در نقش نعیم همین کار را کرده و قرار نیست ما یک بازی متفاوت از او ببینیم. او با دادن زدن و فحش دادن سعی میکند خشم خودش را نشان دهد و در بسیاری از مواقع که خشم فروخورده این کاراکتر را به تصویر میکشد، بازی باورناپذیری از خود ارائه میکند.
نقطه قوت: شروع خوب فیلمنامه و ریتم سریع
یکی از مهمترین نکاتی که در سریالسازی به چشم میخورد، قسمت اول هر سریال است. این اپیزود که از آن به عنوان پایلوت نام برده میشود، نقشی حیاتی در جذب مخاطب دارد. بسیاری از سریالهای مطرح جهان هم نمیتوانند در قسمت اول خود جذاب ظاهر شوند و اثری شاهکار مثل میر از ایست تاون که بیشک جزو پنج سریال برتر تاریخ جنایی حساب میشود هم در قسمت اول خود آن کششی که باید داشته باشد را از خود نشان نمیدهد. با این وجود پوست شیر با انتخاب هوشمندانه طولانیتر کردن این قسمت (مدت زمان قسمت اول تقریبا به اندازه یک فیلم سینمایی است) به خودش این فرصت را میدهد تا شخصیتهایش را یک به یک به نمایش بگذارد و بتواند برای هر یک از آنها وقت بگذارد. پوست شیر آغاز تکاندهنده و دراماتیکی دارد و دست روی سوژهای میگذارد که در زیرژانر ادبیات معمایی-جنایی بسیار محبوب است یعنی: گم شدن. سریال با تمسک به این عنصر قسمت اولیه خود را نشان میدهد و کاری میکند که مخاطب ترغیب شود تا ادامه آن را ببیند.
ریتم سریال نیز تقریبا تا اواسط فصل سوم حفظ میشود و پایان بندی هر اپیزود در بزنگاه بسیار مناسبی است. هر اپیزود از این سریال نه روی هوا تمام میشود و نه به پایان بندی خشک و مضحکی میرسد بلکه درست مانند یک کتاب جنایی که نمیتوان آن را زمین گذاشت رفتار میکند. کلیدها و سرنخهایی که سریال به مخاطب خود میدهد حس کنجکاوی تماشاگر را برانگیخته و او را وادار به تئوریسازی میکند. همین که از دل داستان سریال شما، تئوریهای متفاوتی بیرون کشیده شود؛ نشان میدهد که آن قصه در بین تماشاگران جای گرفته است. این موضوع تبلیغات دهان به دهان جذابی برای محتوا پدید میآورد و پوست شیر نیز توانسته با هوشمندی فیلمنامه خود در فصول اول و دوم، این مهم را برای خودش فراهم کند.
نقطه ضعف: سقوط فیلمنامه در اواخر سریال
فیلمنامه خوب پوست شیر از باگهای ریز و درشت زیادی رنج میبرد اما این نکته در بیشتر فیلمنامههای تاریخ، آن هم در ژانر معمایی، صدق میکند و میتوان تا حدی از آن چشمپوشی کرد ولی این «حد» یک مرزی دارد! سریال در فصل سوم نمیتواند به خوبی فصل اول و دوم ظاهر شود و قسمتهای پایانی سریال نیز تقریبا به سندروم پایانبندی بد که یک اپیدمی در تاریخ سریالسازی ایران و جهان است، کشیده میشود. شیر غرانی که در فصل اول و دوم داستان سریال را با قدرت پیش میبرد، در فصل سوم تبدیل به گربهای چموش شده که فقط قصد بازی کردن با مخاطب را دارد و قرار نیست از دل این بازی، سورپرایز خاصی هم استخراج شود.
نقطه قوت: موسیقی خوب
انتخاب یک موسیقی قدرتمند برای سریالی که نام پوست شیر (یکی از بهترین قطعات موسیقایی تاریخ فرهنگ و هنر ایران!) را یدک میکشد کار سختی بوده که بامداد افشار توانسته آن را به زیبایی انجام دهد.
او پیشتر در سریالهایی مانند قورباغه و یاغی نیز قدرت ساخت موسیقی برای یک سریال را از خود نشان داده بود و در پوست شیر نیز همان موفقیت قبلی را تکرار میکند. اوج قدرت کاری بامداد افشار برای دو فیلم مغزهای کوچک زنگ زده و پوست بوده که در هر دو مهارت بالای خود در موسیقی را به رخ میکشد و حالا در پوست شیر نیز کاری میکند که تم این آهنگ برای هرکسی یادآور یک دلهره و اضطراب باشد. قرار گرفتن موسیقی پوست شیر در بسیاری از کلیپهای اینستاگرامی گواه این موضوع است که افشار توانسته کار خودش را به بهترین نحو پیش ببرد و این سریال را از منظر سمعی نیز غنی کند. بهجز موسیقی افشار، خود ترانه پوست شیر هم در سریال یکی دو باری پخش میشود؛ قطعهای با خوانندگی ابراهیم حامدی که فضای آن با حال و هوای سریال همخوانی دارد. هرچند ساترا (ناظر بر پخش این آثار از VODها) دستور حذف این قطعه موسیقی از سریال را داده و اگر الان سری به سریال بزنید، بعید است این ترانه را بشنوید.
نقطه ضعف: فضای سریال
سریال پوست شیر مانند بسیاری از آثار محبوب چند وقت اخیر در سینمای ایران، فضای خشنی دارد که خود این خشونت به تنهایی عاملیت منفی و بدی نیست. مساله جایی به چالش میخورد که سریال در عادی سازی برخی موارد در این دنیای خلافکارانه تلاش میکند و دست به دامن نکاتی از این فرهنگ میشود که ناراحتکننده است. بهعنوان مثا نقش زنان در پوست شیر نقش منفعلی است که صرفا در قالب «ناموس» ظاهر میشوند. ساحل ناموس نعیم و صدرا است و این ناموس گم شده و به آن تعرض شده است. در بسیاری از بخشهای سریال وقتی که نعیم و رضا پروانه به شخص خلافکاری میرسند و از او مطالبهگری با خشونت خود را انجام میدهند، به این نکته که ناموسشان در خطر است اشاره میکنند و خلافکاران داستان هم با ذکر این جمله که «ما هرچیزی باشیم بیناموس نیستیم» با آنها همکاری میکنند. زنان در سریال نقش خاصی ندارند و ناموس قهرمانان داستان هستند.
دوستی نعیم و رضا پروانه نیز با اینکه یک دوستی جذاب و عمیق به نظر میرسد اما در نهایت رابطه بین دو آدم خلافکار است که چاقوکشی میکنند، عربدهکشی راه میاندازند و با گنگ خود سر یک عده میریزند و آنها را لت و پار میکنند. نعیم و رضا پروانه رفقای صمیمی داش مشتی و لوطیواری هستند اما جنس دوستی آنها سمی است و آنها در دنیایی به سر میبرند که در آن زور حرف اول و آخر را میزند و نه عقل و منطق. صدرا از جنس این دنیا نیست و یک بچه سوسول و بیعرضه به نمایش کشیده میشود و دوست دارد خودش را بخشی از اکیپ رضا پروانه و نعیم کند تا بتواند کاری از پیش ببرد. این پیامهای سریال، مفاهیم نادرستی است و فضاسازی که سریال میکند؛ عادی سازی دنیای آدمهای خلاف و قهرمان نشان دادن آنها و دنیای مردانه و ضدزنی است که قصه در آن روایت میشود.
نقطه قوت: عدم رعایت کلیشههای سریالسازی در ایران
خوشبختانه سازندگان توانستند از بسیاری کلیشههای مطرح شده در سریالهای ایرانی خودشان را رها کنند. آنها به پایان خوش برای همه شخصیتها اعتقادی نداشتند و بیرحمی خاصی را در روایت داستان خود به تصویر کشیدند که شاید چندان برای مخاطب ایرانی ملموس نباشد چرا که پیش از آن چنین چیزی را در محتوای ایرانی کمتر دیده باشد. دیالوگهایی که در سریال رد و بدل میشود هم دیالوگهای سفارشی نیست و در آنها بدیع بودن حس میشود. نقش منفی سریال اسم ایرانی ندارد و نقش مثبت سریال اسم مذهبی و سریال موارد ممنوعهای را دستمایه قصه خود قرار میدهد که در کمتر اثری به آن پرداخته شده است. در کل با تماشای چند دقیقه از پوست شیر از هر قسمتی از آن میتوان فهمید قرار نیست که پوست شیر یک سریال صدا و سیمایی باشد و این جای هزار مرتبه شکر دارد!
نقطه ضعف: غیرقابل باور بودن
بهجز ضعف ریتم در فصل سوم سریال و سقوط جذابیت فیلمنامه در این فصل که کمی بالاتر به آن اشاره شد، اساسا باید به نکتهای اشاره کرد که احتمالا از روی محدودیت سازندگان در فیلمنامه قرار دارد ولی در هر حال بهعنوان یک نقطه ضعف تلقی میشود. فضایی که سریال از قانون و ماموران قانون میسازد، فضای چندان قابل باوری نیست و با واقعیت همخوانی ندارد. ما در سریالهای خارجی وقتی با پلیسها مواجه هستیم، نقص کار آنها را هم میبینیم و قرار نیست با قدیسههایی روبرو باشیم که لباس قانون بر تن دارند. در تمام این سریالها، ماموران قانونی کارهایی میکنند که در واقعیت نیز وجود دارد و نمیتوان منکر آن شد. اداره پلیس در پوست شیر شبیه به یک هتل چند ستاره است و زندان نیز دستکمی از یک مسافرخانه مجلل ندارد. ماموران قانون اشتباه خاصی را مرتکب نمیشوند و صحنههای بازجویی شبیه به یک گفتگوی دوستانه است. سازندگان سعی کردند در برخی قسمتها، سرگرد مشکات را یاغی نشان دهند ولی این یاغیگری بسیار خرد و اندک است.
بازهم باید تاکید کنم که این موضوع یک خودسانسوری است که در آثار ایرانی وجود دارد چرا که فشارهایی بر سازندگان وجود دارد که نمیتوانند به آنها پایبند نباشند. سریالی مانند میخواهم زنده بمانم نیز اسیر این موضوع شده بود و بارها و بارها به مشکلات متعددی در حین پخش خورد چرا که تصویر سازی خوبی از قانون و ماموران اجرایی آن نداشت. سازندگان پوست شیر نیز سری که درد نمیکند را دستمال نبسته و امنترین راه را برای نمایش این سکانسها انتخاب کردند اما خب واقعیت اینست که این موضوع به باورپذیر بودن سریال، لطمه وارد کرده است.
نقطه ضعف: بیپاسخ ماندن برخی معماها و بیمعنی بودن برخی از معماها!
نبود جواب برای برخی معماهای مطرح شده در سریالهایی که با این سبک و سیاق ساخته میشوند، تقریبا جزو لاینفک این سریالها است. در شاهکارهای تاریخ سریال سازی در جهان هم این مشکل دیده میشود و فیلمنامه برخی از معماها را باز نمیکند و روش حل آنها را به خود تماشاگر واگذار میکند. در واقع نمیتوان به این نکته برچسب «پایان باز» زد ولی واقعیت اینست که استنتاج خود تماشاگر باید به برخی از سوالات بیپاسخ جواب بدهد. در سریال پوست شیر نیز این حفرهها با وجود پایان رسیدن داستان وجود دارد و بهنظر نمیرسد حتی اگر قصد ادامه سازی برای آن وجود داشته باشد (که هنوز تا زمان نگارش این مطلب چیزی هم در اینباره مطرح نشده) به آنها پاسخ داده شود؛ از همین رو میتوان آنها را معماهایی دانست که هیچوقت به آنها پاسخ شفافی داده نشده است.
نکته مهم: در پارگراف بعدی بخشهای مهمی از داستان فیلمنامه سریال پوست شیر لو میرود؛ اگر هنوز سریال را تمام نکردید؛ بهتر است از خواندن آن صرف نظر کنید.
پاسخ به این سوال که جنازه اولیهای که پیدا شد متعلق به چه کسی بود و چرا آن فرد انتخاب شد؟ آیا یک فرد آواره بوده و یا نقشهای پشت کشته شدن این فرد هم وجود داشته است؟ دزدیده شدن فایلها و هک شدن سیستم پلیس توسط چه کسی صورت گرفت و چه کسی مسئول این نشست اطلاعاتی است؟ آیا یک نفوذی در بین همکاران مشکات وجود دارد؟ و از همه مهمتر اینکه اساسا چرا این اطلاعات لو رفت و منصور چرا دنبال آنها بود؟ درواقع اینکه منصور تصمیم گرفت قتل خود را به روش قاتل درختی انجام دهد و این کشتار خود را با نام شماره ۸ ثبت کند تا پای پرونده درختی به ماجرای دختر نعیم باز شود اصلا برای چه بود؟ چرا منصور بهسراغ این پرونده که چند سال بود بسته شده بود رفت و آن را ادامه داد؟ این روش که کار او را به خطر میانداخت و تیم جنایی ماهری را پشت جنایت او میآورد؛ منصور که نابغه است چرا یک روش جدید را پیش نگرفت و خودش دستی دستی پای مشکات و پرونده درختی را به ماجرا باز کرد؟ درواقع دلیل تصمیم منصور برای سر زدن به این پرونده و ادامه راه آن مشخص نیست چرا که او دهها روش دیگر برای انجام نقشه شوم خود میتوانست داشته باشد که الزاما ربطی به یک پرونده مسکوت نداشته باشد.
انتخاب پخش پوست شیر از پلتفرمهای ویدیویی بهترین انتخابی بود که توسط عوامل پشت پرده این سریال انجام شده است. پوست شیر و پخش آن در تلویزیون و شبکههای ملی، قطعا کاری با سریال میکرد که نصف بیشتر جذابیت آن از بین میرفت. کمتر بودن سختگیریها و ممیزی در سریالهای متعلق به VODها دست سازندگان را باز گذاشته تا دیالوگنویسی بهتری داشته باشند و بتوانند از خشونت بیرحمانه خود در روایت یک داستان تاریک جنایی بهره ببرند.