«میخواستم ماشینم را عوض کنم. رفتم نمایشگاه، اما قیمت کارشناسی خیلی پایین بود. من کارم خرید و فروش ماشین نیست که راه و چاه آن را بلد باشم. برای همین به پیشنهاد یکی از دوستانم تصمیم گرفتم آگهی فروش بنزم را در روزنامه چاپ کنم، اما همین آگهی باعث ماجراهای عجیب و غریبی شد که با دستگیری دزد خودروام شاید به پایان برسد».
از ۲۰ ماه قبل سایه به سایه دنبال این سارق خوش اشتها بودیم. هر بار که فکر میکردیم دستگیرش میکنیم، یک سرقت جدید اتفاق میافتاد. فقط میدانستیم که او علاقه ویژهای به ماشینهای مدل بالا و بهخصوص بنز دارد، اما اینکه چه بلایی سر خودروها میآورد را نمیدانستیم. فکر میکردیم طرف احتمالا باید یک کلکسیونر بنز باشد.» اینها را افسر پرونده میگوید.
به گزارش همشهری، افسر پرونده با چنان آب و تابی داستان را تعریف میکرد که منتظر هستیم یکی از اعضای باند مافیایی پدرخوانده را ملاقات کنیم. فکر میکردیم کسی که میتواند مثل آب خوردن بنزهای گرانقیمت را سرقت کند، حتما باید آدم عجیبی باشد، اما همین که در باز شد، همه معادلات به هم خورد. سارق بنزهای پایتخت، مرد جوانی به نام عرفان بود با قد متوسط، چشمهای آبی و ظاهری کاملا معمولی.
همه چیز از شکایت مردی شروع شد که مدعی بود یک سارق حرفهای، بنز گرانقیمتش را دزدیده.
«میخواستم ماشینم را عوض کنم. رفتم نمایشگاه، اما قیمت کارشناسی خیلی پایین بود. من کارم خرید و فروش ماشین نیست که راه و چاه آن را بلد باشم. برای همین به پیشنهاد یکی از دوستانم تصمیم گرفتم آگهی فروش بنزم را در روزنامه چاپ کنم، اما همین آگهی باعث ماجراهای عجیب و غریبی شد که با دستگیری دزد خودروام شاید به پایان برسد».
شاکی روی صندلی چرمی اداره آگاهی نشسته بود و ماجرای سرقت بنز ۸۰ میلیون تومانیاش را برای افسر تحقیق تعریف میکرد. «خودم هنوز روزنامه را نخریده بودم که تماسها شروع شد. از همان اول هم معلوم بود چه کسانی برای خرید زنگ میزنند و چه افرادی فقط قصد پرسیدن قیمت را دارند.
حدود ساعت ۱۱ بود که آقایی تماس گرفت و درباره قیمت و مدل ماشین چند سؤال پرسید. او از فرمان و جعبه دنده و تیپ و قیافه ماشین آنقدر اطلاعات داشت که احساس کردم یک خریدار واقعی است. برای همین با او وارد معامله شدم. آقای دکتر آنقدر از فروش مرسدس بنزش به کسی که با او تلفنی صحبت کرده بود مطمئن بود که بعد از مکالمه تلفنی با او به بقیه تماسها جواب نداد.
«خودش را عماد معرفی کرد. گفت علاقه زیادی به بنز دارد. او همان ابتدای ملاقاتمان رفت سر اصل مطلب و مثل یک کارشناس حرفهای شروع کرد به حرف زدن درباره مشخصات ماشین. عماد آنقدر با دقت و وسواس به همه جای ماشین سرک میکشید که دلم نیامد خودم راننده باشم و برای همین هم از پشت رل پیاده شدم تا براند».
یک ساعت از زمانی که جلوی مطب با هم سوار ماشین شدند میگذشت. عماد میگفت عاشق بنز ۲۳۰ دکتر شده. قیمتی که او برای خرید ماشین پیشنهاد کرد بالاتر از قیمتی بود که نمایشگاه به عنوان قیمت کارشناسی روی ماشین گذاشته بود.
«بچه ساکتی بود. همه حواسش به رانندگی بود و انصافا هم خوب میراند. از بنز خیلی اطلاعات داشت. چیزهایی درباره ماشینم میگفت که تا حالا خودم هم از آن خبر نداشتم. برای همین بود که وقتی آن قیمت را پیشنهاد کرد، قبول کردم و قرار شد صبح روز بعد برای معامله به یک دفترخانه برویم.»
جلوی در خانه دکتر که رسیدند، عماد ماشین را در پارکینگ پارک کرد و هر دو پیاده شدند. مرد جوان در حالی که مشغول صحبت درباره ماشین بود درها را قفل کرد و سوئیچ را به صاحب ماشین داد. لحظاتی بعد آنها خداحافظی کردند و عماد در تاریکی شب ناپدید شد.
هنوز نیمساعت از رفتن عماد نگذشته بود که صاحب بنز یادش آمد کیفش را داخل ماشین جا گذاشته. او به سرعت به پارکینگ برگشت تا کیفش را بردارد، اما به محض ورود به آنجا در جا خشکش زد. از ماشین گرانقیمت خبری نبود. آقای پزشک میانسال تازه متوجه شده بود چه کلاهی سرش رفته. او به سرعت خودش را به خیابان رساند و چند کوچه را به دنبال ماشینش گشت، ولی هیچ فایدهای نداشت. به همین دلیل تصمیم گرفت ماجرا را به پلیس اطلاع دهد.
حرفهای شاکی که تمام شد، ماموران پلیس تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارق بنز را آغاز کردند. اولین سؤالی که آنها در این مرحله با آن مواجه بودند این بود که سارق چطور توانسته بود بدون داشتن سوئیچ، ماشین را سرقت کند. بررسیها نشان میداد سرقت چنین ماشینی بدون داشتن سوئیچ یک کار تقریبا محال است و وقتی یک نفر میتواند این کار را انجام بدهد، حتما یک سارق حرفهای است.
با این اطلاعات، جستوجو برای یافتن ردی از عماد که احتمال میرفت از اسم مستعار برای اجرای نقشه سرقت استفاده کرده باشد، آغاز شد، اما با گذشت ماهها از این ماجرا هیچ سرنخی از او به دست نیامد.
۲۰ ماه از زمان سرقت اولین بنز میگذشت و کارآگاهان اداره دوم پلیس آگاهی تهران پرونده را همچنان دنبال میکردند تا اینکه با سرقت یک بنز دیگر تحقیقات وارد مرحله تازهای شد. صاحب این بنز هم برای فروش خودرو خودش در روزنامه آگهی چاپ کرده بود و مشتری پروپاقرصی که برای دیدن ماشین به سراغش رفته بود، اقدام به سرقت آن کرده بود.
این بار هم بررسیها نشان میداد این سرقت با شگردی شبیه سرقت قبلی صورت گرفته؛ یعنی مرد جوانی که اطلاعات زیادی درباره ماشین داشته به عنوان خریدار به سراغ فروشنده رفته و بعد از اینکه با ماشین گشتی در شهر زده، نقشه سرقت را عملی کرده است.
ماموران با چهرهنگاری سارق متوجه شدند که هر دو سرقت توسط یک نفر یعنی عماد صورت گرفته، بنابراین تصویر چهرهنگاری شده او در اختیار تیمهای گشتی پلیس قرار گرفت و جستوجو برای پیدا کردن ردی از مرد سارق وارد مرحله تازهای شد.
راز گشایی از پرونده سرقت خودروهای مدل بالا ادامه داشت تا اینکه ماموران در جریان سرقت یک بنز گرانقیمت دیگر قرار گرفتند. مالک خودرو ادعا میکرد که قصد فروش ماشینش را داشته، اما نیم ساعت بعد از حضور اولین مشتری، بنز گرانقیمتش از پارکینگ محل کار او به سرقت رفته است. صاحب ماشین علاوه بر کمک گرفتن از کارآگاهان اداره آگاهی با در نظر گرفتن مژدگانی و چاپ یک آگهی در روزنامهها از مردم برای پیدا کردن خودروی مسروقهاش کمک خواست.
یک هفته بعد از سرقت، مرد ناشناسی با او تماس گرفت. این مرد ادعا میکردکه از ماشین و محل نگهداری آن خبر دارد، اما در صورتی اطلاعات را در اختیار صاحب ماشین قرار میدهد که او مبلغ مژدگانی را به یک حساب واریز کند. صاحب خودرو که حسابی به صداقت مرد ناشناس مشکوک شده بود به او گفت که تلفن خانهاش کنترل میشود و پلیس حتما او را دستگیر خواهد کرد، مرد ناشناس هم در کمال صداقت! و بدون اینکه پولی دریافت کند، آدرس خیابان خلوتی را داد که خودروی در آنجا رها شده بود.ای بخت نامراد
با پیدا شدن ماشین، ماموران خودشان را به محل رساندند تا شاید بتوانند در بازرسی داخل آن به سرنخی از سارق حرفهای برسند، اما این مرد بدون اینکه حتی اثر انگشتی بهجا گذاشته باشد، ماشین را در خیابان رها کرده و متواری شده بود.
در حالی که اکیپ ویژهای از ماموران پایگاه دوم و پایگاه سوم پلیس آگاهی در جستوجوی سارق بنزهای پایتخت بودند، تحقیقات پلیس را وارد مرحله تازهای کرد. مالباخته مدعی بود که جوان ۳۰ سالهای با معرفی خودش به عنوان یک طلا فروش معروف به سراغ او رفته و به بهانه اینکه میخواهد برای همسرش یک بنز کلاس E به عنوان هدیه ازدواج بخرد، با او وارد معامله شد.
«میگفت که به ماشین من علاقهمند شده و میخواهد آن را برای همسرش بخرد. او بعد از اینکه سوار ماشینم شد، درباره سیستم جیپی اس آن سؤال کرد و متوجه شد که این سیستم اتومبیل ایراد دارد. بعد ماشین را نزدیک مغازهام پارک کرد و با خداحافظی از من، محل را ترک کرد، اما یک ساعت بعد وقتی به سراغ ماشینم رفتم خبری از آن نبود.»
بعد از حرفهای این مرد، پلیس که احتمال میداد سارق بنزها برای تعمیر سیستم جیپیاس ماشین مسروقه آن را به نمایندگی مجاز بنز خواهد برد، مشخصات ماشین را در اختیار همه نمایندگیها قرار داد و به کمین سارق جوان نشست. ۳ هفته بعد، وقتی از یکی از نمایندگیها با پلیس تماس گرفتند، ماموران متوجه شدند که سارق تحت تعقیب قصد تعمیر بنز را دارد. آنها بلافاصله با حضور در نمایندگی، این مرد را دستگیر کردند.
سارق بنزهای پایتخت، بعد از انتقال به اداره آگاهی، به سرقت خودروهای گرانقیمت اعتراف کرد و مدعی شد که فقط به خاطر علاقه به این نوع ماشینها، آنها را سرقت میکرده است.