فراستی مدعی است فیلم هومن سیدی "ضد آزادی" است؛ اما نمیگوید چرا. اینکه فیلم "همدست هیتلر" است، یک رأی نامدلل است. منتقد باید دلیل مدعایش را اقامه کند تا مردم دربارۀ دلیل او فکر کنند و ضمنا چیزی بر دانش سینماییشان افزوده شود.
عصر ایران نوشت: سوتی مسعود فراستی در نقد فیلم "جنگ جهانی سوم" به قدری فاحش و مضحک و عجیب بود، که کسی به سایر حرفهای او در آن ویدیوی چهار دقیقهای توجه نکرد.
البته ناقدان فراستی حق داشتند که به باقی سخنان او بهایی ندهند؛ چراکه فراستی حرف مشتی فحش سیاسی را با لحنی سرشار از نفرت، نثار فیلم جدید هومن سیدی کرد و رفت پی کارش. همین. آیا واقعا چهار دقیقه و ۲۲ ثانیه اظهار نفرت علیه یک فیلم، اسمش میشود نقد فیلم؟
نکتۀ اصلی این یادداشت، البته پرداختن به باقی حرفهای فراستی دربارۀ فیلم "جنگ جهانی سوم" نیست، ولی به ناچار باید مروری بر آنچه او گفت، داشته باشیم.
فراستی فیلم هومن سیدی را "ضد عدالت"، "ضد آزادی"، "ارتجاعی"، "فاشیستی"، "به نفع هیتلر"، "از نظر سینمایی ماقبل بحث" و حاوی "مرام ضد انسانی" دانست.
اما هیچ دلیلی اقامه نکرد که چرا این هفت برچسب به فیلم سیّدی میچسبد. شاید همۀ این توصیفات از فیلم هومن سیدی، درست هم باشد، ولی خواننده یا بینندۀ نقد فیلم، چرا باید این توصیفات را حمل بر صحت کند؟ چون به "منتقد" اعتماد دارد؟ وقتی دلیلی اقامه نشده، بینندۀ نقد فراستی، نه میتواند موافق نقد او باشد نه مخالف.
این شیوۀ نقد فیلم، البته منحصر به فراستی نیست. از قدیم منتقدان دیگری هم بودند که فقط نظرشان را دربارۀ فیلم میگفتند و نیازی نمیدیدند نظرشان را به شکل مستدل بیان کنند. سابق بر این، وقتی تماشاگران فیلمها از سالن سینما خارج میشدند، خبرنگار تلویزیون به سراغ تماشاگران میرفت و نظرشان را دربارۀ فیلم میپرسید.
آنها هم مثلا میگفتند فیلم خوب بود. خبرنگار یا گزارشگر تلویزیون هم میپرسید: چرا؟ تماشاگرِ معمولا غیرحرفهای هم میگفت: بازی بازیگران خوب بود، فیلمبرداری خوبی داشت، فیلمنامه قوی بود و ...
اگر از تماشاگر سوال میشد چرا فیلمنامه قوی بود، او به احتمال زیاد نمیتوانست نظرش را به شکل مستدل بیان کند؛ چونکه او منتقد سینما و اهل فن و اهل تخصص نبود. تماشاگر عادی صرفا نظرش را میگوید؛ نظری که غالبا بیانگر احساس او نسبت به فیلم است. یعنی برآمده از دانشی عمیق نسبت به سینما نیست.
از تماشاگر عادی بیش از این هم انتظار نمیرود. اما اگر منتقد سینما هم صرفا نظرش را دربارۀ یک فیلم بیان کند و نگوید که چرا آن فیلم "از نظر سینمایی ماقبل بحث است"، و یا چرا فیلم "ارتجاعی" است، پس چه فرقی بین "منتقد" و "تماشاگر عادی" است؟
فراستی مدعی است فیلم هومن سیدی "ضد آزادی" است؛ اما نمیگوید چرا. اینکه فیلم "همدست هیتلر" است، یک رأی نامدلل است. منتقد باید دلیل مدعایش را اقامه کند تا مردم دربارۀ دلیل او فکر کنند و ضمنا چیزی بر دانش سینماییشان افزوده شود.
اینکه بیاییم روبروی دوربین بنشینیم و بدون اقامۀ دلیل، نسبت به "جنگ جهانی سوم" اظهار نفرت کنیم و نسبت به "موقعیت مهدی" ابراز شیفتگی، اسمش "اظهار نظر" است نه "نقد فیلم". بنده تخصصی در سینما ندارم، ولی از فیلم "خانۀ خلوت" خوشم میآید و از فیلم "طعم گیلاس" خوشم نمیآید.
اما اگر با لحنی توام با شیفتگی یا نفرت بگویم "خانۀ خلوت" یک "فیلم آدمیزادی" است و "طعم گیلاس" یک فیلم "مفلوک"، آیا سخنم مستدل است و ارزش فنی دارد؟ کاری که فراستی تحت عنوان نقد فیلم انجام میدهد، چیزی بیش از این نیست.
او حتی وقتی ساختار و فرم فیلم را نقد میکند، باز مدعیات بیدلیل مطرح میکند. مثلا میگوید دوربین روی دست در فیلم "جدایی نادر از سیمین" ضعیف و غیرضروری است. اما نمیگوید چرا چنین نظری دارد. انگار ما باید صرفا شنوندۀ نظرات استاد باشیم و نظرات او را بیدلیل بپذیریم؟
علاوه بر این، فراستی واژگانی برای نقد فیلم دارد که معنای محصَلی ندارند. فیلم "مفلوک" یا فیلم "مفتضح" واژههای نامربوطیاند که ظاهرا کارکرد "فحش رکیک" را دارند و بس. منتقد قاعدتا باید فیلم را بشکافد و چیزی را به تماشاگر عادی نشان دهد که او آن چیز را به تنهایی در فیلم ندیده بود و اکنون با کمک نقد منتقد، قادر به دیدن آن شده است.
اما سوای این نکات، فراستی از اکثر فیلمهایی که چهرههای غربگرای سینمای ایران میسازند، بیزار است. فرقی هم ندارد آن فیلم، فیلم مهمی مثل "جدایی نادر از سیمین" باشد یا فیلم کماهمیتی مثل "جنگ جهانی سوم".
اما این چهرههار غربگرا نیز بعید است که هیچ انتقادی به غرب نداشته باشند. اصغر فرهادی شیفتۀ غلامحسین ساعدی است که نمایشنامهنویس و داستاننویسی مارکسیست بود. ساعدی مارکسیستلنینیست بود و فراستی هم در ایام جوانی مائوئیست بوده. یعنی هر دو مارکسیست بودهاند.
فرهادیِ متاثر از ساعدیِ مارکسیست، حتما انتقاداتی هم به غرب دارد. کمااینکه در فیلم "گذشته"، پاریس را چنان ترسیم کرد که باب طبع غربیها و بویژه فرانسویها نبود. هومن سیدی هم بیشتر به یک نیهیلیست شباهت دارد تا یک لیبرال.
فراستی با این قبیل فیلمسازان دعوای سیاسی دارد، ولی واقعیت این است که دعوایش ریشههای داخلی دارد. آنها در سیاست داخلی ایران، در جایی که فراستی ایستاده، نایستادهاند و همین مایۀ بیزاری فراستی از آنهاست.
البته فراستی حق دارد موضع سیاسی و ایدئولوژیک خودش را داشته باشد و حتی این موضع را در نقدش هم دخالت دهد؛ ولی به شرط اینکه فیلمها را "نقد" کند؛ نه اینکه صرفا با انگیزهها یا تصورات ایدئولوژیکش، به جای نقد فیلم، مشتی مدعای نامستدل و نامدلل تحویل مخاطبانش دهد؛ مدعیاتی که عملا چیزی نیستند جز فحشهایی که در قیاس با فحش رکیک، دو سه آب شستهرُفتهتر بیان میشوند.